تأویل، ابزار عوامفریبی در بهائیت
امیر حسین منطقی
منبع: http://marefateadyan.nashriyat.ir/node/75#_ednref51
نتیجه بحث
استناد بها در تأویلات خویش به آیه هفتم آل عمران باطل است: زیرا:
- تأویل در آیه مذکور و بقیه آیات ربطی به مقصود بها ندارد. اصلاً مربوط به مبحث الفاظ و معانی آن نبوده، بلکه امور عینی مراد است.
- مطابق آیات مذکور، جز خدا فقط اهلالبیت(ع) علم به تأویل دارند، آن هم معلوم نیست به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند؛ یعنی از این آیات مورد اشاره نمیتوان اثبات کرد که ائمه(ع)، به همه تأویلات و همیشه علم داشته باشند، بلکه این مطلب از ادله دیگر بهدست میآید.
- فعل بها در اینمورد را میتوان «اقتباس» نامید، نه تأویل. در اینصورت، اقتباسات وی جعلی و شخصی است و ربطی به مفاهیم اسلامی ندارد؛ زیرا برای مثال در هیچیک از فرق اسلامی معنای قیامت، آنچیزی نیست که بها گفته است.
- با اینکه سران بهائیت، اعضای فرقه را به شدت از هر گونه تأویل نصوص بهایی منع میکنند، اما بسیاری از ادعاهای ایشان مبتنی بر تأویلات است، آن هم تأویلات بدون پشتوانه عقلی و یا تجربی.
- اگر استدلال گلپایگانی مدنظر باشد، حتی اگر تأویلات هم پذیرفته شوند، اشکال دیگر این است که تأویلگران بهایی هیچیک امیِ غیر متعلم نیستند. از اینرو، تأویل ایشان و به تبع آن، اصل مدعای آنان باطل است.
- تأویل و توجیهات دیگران هم صرف ادعا بوده، دلیلی بر اثبات آنها اقامه نشده است. مانند آرمجدون، که چند سئوال مطرح است: اولاً، کدام دلیل بر انطباق نبرد آخرالزمان از زبان انبیاء سلف بر جنگ جهانی اول و دوم وجود دارد؟ ثانیاً، بالأخره مراد از آرمجدون چیست؟ ثالثاً، چه ارتباطی بین تپه آرمجدون، که بین اردن و فلسطین است، با کوه کرمل وجود دارد؟ رابعاً، به چه دلیل مراد بها از «عقاب عظیم»، جنگ جهانی باشد؟ و…
دلیل این مدعا، که مراد از «وجه الله»، در آیه شریفه «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»، میرزا حسینعلی است، چیست؟ دلیل بر ردّ ادلهای که خدا را مصداق آیه میداند، همچنانکه مفاد آیه است، کدام است؟ اینکه مراد از مصیبت و بلا، که در کتب مقدس آمده، واقعه بدشت باشد، که طی آن قرهالعین کشف حجاب نموده و مدعی نسخ اسلام شد، به راستی چه دلیلی بر این ادعا اقامه شده است؟ فرضاً که این ادعا درست باشد، آیا این خود، ردّ مدعای بهائیت نیست؟ چگونه میتوان از یکسو، ادعای نسخ اسلام نمود و از سوی دیگر، نسخ اسلام را بلا معرفی کرد؟ آیا این دو جمله از تناقضات بهائیت نیست؟ در این جمله، «باب و بها الی آخر الذی لا آخر له ظاهر خواهند شد»،۵۸ منظور از این کلام چیست؟ اگر مراد این است که آندو، تا ابد اشراف بر دنیا دارند،۵۹ لازمه آن اثبات نبوتشان است که هیچ دلیلی بر آن اقامه نشده است. اگر منظور این است که آنان در آخر دنیا، که منتهی به قیامت میشود، زنده میشوند، این همان رجعت است که بها آنرا، رجعت صفاتی دانسته، نه بدنی و لذا ربطی به معنای مذکور ندارد.
جایگاه کتب آسمانی در ادیان و «اقدس» در بهائیت
از خصائص اصلی ادیان الهی، ویژگیهایی است که باید کتاب مقدس آن دین دارا باشد. به طور کلی نظام الهی، ویژگیهای خاص خود را دارد. هر کس با مجموعه کتاب و نوشته و ادعا نمیتواند دینسازی کند. گلپایگانی نیز کتاب را بهترین حجت انبیاء دانسته، رمز آن را در ماندگار بودن آن دانسته است.۶۰ در دیدگاه بهایی کتاب خداوند، به عنوان میزان مصون از خطایی که در بین امم نصب گردیده، معرفی شده است. «اقدس» هم از مصادیق کتب الهی،۶۱ و راه حل مشکل در عرصه حقوق معرفی شده است.۶۲ ابتدا، لازم است اوصاف یک کتاب الهی بیان گردیده، آنگاه اقدس یا هر کتاب دیگر، که ادعای الهی بودن دارد، با آن معیار سنجیده شود تا صحت و سقم ادعا روشن شود. بهترین معیار در این سنجش، کلام خالق کلام در این نوع کتب است. یکی از مفسران قرآن کریم، نظام الهی را اینگونه توصیف مینمایند:۶۳
«در نظام الهی، ابهامی وجود ندارد و همه روشن و روشنگر میباشند، از جمله:
- فرستادهاش روشنگر است: «رَسُولٌ مُبِینٌ»؛(دخان: ۱۳)
- قرآنش روشن و روشنگر است: «قُرْآنٍ مُبِینٍ»؛ (حجر: ۱)
- با زبانی روشن و واضح بیان شده: «هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»؛(نحل: ۱۰۳)
- هشدارهایش نیز بدون ابهام است: «نَذِیرٌ مُبِینٌ»؛(اعراف: ۱۸۴)
- حتی جنگ و صلحش نیز روشن است: «فَتْحاً مُبِیناً»؛(فتح: ۱)
- پس هر گروهی در برابر این همه شفافیت مخالفت کند، گمراهی او نیز بسیار روشن است. «وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِیناً».(احزاب: ۳۶)
و مقرر میدارد که:۶۴
«دشمن برای خاموش کردن نور خدا،۶۵ از راههای مختلفی استفاده میکند، از جمله:
- تهمت ارتجاع و کهنهگرایی میزنند: «أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»؛(انعام: ۲۵)
- میگویند این سخنان خیال و پندار است: «أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ»؛(انبیاء: ۵)
- سخنان پیامبر را دروغ و افترا مینامند: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ»؛(احقاف: ۸)
- آیات وحی را سطحی و بیارزش قلمداد میکنند: «لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا»؛(انفال: ۳۱)
- برای خداوند رقیبتراشی میکنند: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً»؛(ابراهیم: ۳۰)
- مردم را از شنیدن آیات الهی باز میدارند: «لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ»؛(فصلت: ۲۶)
- به راه و مکتب مؤمنان طعنه میزنند و آنان را تحقیر میکنند: «وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ»؛(توبه: ۱۲)
- سعی در تخریب مساجد و پایگاههای مکتب دارند: «وَسَعَى فِی خَرَابِهَا»؛(مائده: ۵۷)
- سعی در تحریف دین دارند: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»؛(بقره: ۱۱۴)
- گاهی بدعتگذاری در دین دارند: «وَرَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا»؛(حدید: ۲۷)
- گاهی حقایق دین را کتمان میکنند: «یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنْ الْبَیِّنَاتِ»؛(بقره: ۱۵۹)
- دین خداوند را تجزیه میکنند: «أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؛(بقره: ۴۹)
- حق و باطل را در هم میآمیزند: «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»؛(بقره: ۴۲)
- در دین خدا غلو میکنند: «لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ»؛(مائده: ۴۲)
- [همیشه] با مسلمانان به جنگ و ستیز برمیخیزند: «وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّى یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ».(بقره: ۲۱۷)
کتابهای آسمانی نقش بیبدیلی در هدایت انسانها ایفا میکند. بها هم به این مطلب اذعان کرده، میگوید: «کتاب بهترین حجت خدا است.»۶۶ مواظب اوامر الهی در کتاب باشید.۶۷ و نیز تصدیق آن شمس معنوی(خودش).۶۸ او میگوید:
رسیدن به عین الیقین و حق الیقین ـ قدرت تشخیص حق از باطل ـ ، بیآب رفع عطش کند و بینار حرارت محبهالله بیفزاید، بیذهب غنا بخشد ـ بیفنا بقا دهد، اینها برخی اوصافی است که مجاهدین فی الله دارند. مجاهدین فی الله بعد از انقطاع از ماسوی، با مدینه انس میگیرند و دلایل قطعیه را از سنبل آن محفل میشنوند و آن مدینه، کتب الهیه است در هر عهدی مثلاً، در عهد موسی تورات، در زمان عیسی انجیل و در عهد محمد، رسولالله، فرقان و در این زمان، «بیان» و در عهد «مَنْ یبعثه الله» [منظورش خودش است]، کتاب او [اقدس] که رجوع کل کتابها به آن کتاب است و مهیمن است بر جمیع کتب و در این مدایل، ارزاق مقدر است و نعم باقیه مقرر غذای روحانی بخشد و نعمت قدمانی چشاند بر اهل تجرید نعمت توحید عطا فرماید بینصیبان را نصیب کرم نماید، ارکان صحرای جهل را کأس علم عنایت کند و هدایت، عنایت، علم، معرفت، ایمان و ایقان کل من فی السموات و الارض در این مدایل مکنون و مخزون گشته.۶۹
پاسخ: دکتر صدری به این مطلب اشاره می کند که، بهائیان، اقدس را «مهیمن بر جمیع کتب» و «ناسخ جمیع صحائف» و «مرجع تمام احکام و اوامر و نواهی» میشمارند.۷۰ بابیهایی که از قبول ادعای او امتناع کردند، یکی از انتقاداتشان همین شریعتآوری او بود. از اینرو، به اعتقاد آنان، نسخ «بیان» نمیتوانست در فاصله زمانی بسیار کوتاه رخ دهد.۷۱ بهویژه آنکه، در برخی آثار بهایی گفته شده که تفاوت «بیان» با اقدس، همانند تفاوت «کعبه با سومنات» است.۷۲ «بیان» همان کتابی است که برخی از علمای بهایی آنرا از لحاظ وسعت و مرجعیت ناسخ قرآن دانسته و معتقدند که باب با آن اسلام را به چالش کشید!۷۳ احکام این دو آیین، هیچ مشابهتی با یکدیگر ندارند…۷۴ آیتالله تهرانی، پس از ذکر سیزده صفحه از آثار باب، به نکات زیر اشاره می نمایند:
تا ابد جای خجالت است که بگوییم خوانندگان محترم، این آثار را با قرآن و بیانات دیگر ائمه اطهار(ع) مقایسه کنند. چندان جای تعجب از صاحب این آثار نیست که خودش را اشرف و افضل از پیامبر و علی(ع) بداند. شگفتا از بها، که از جمله در صفحه۱۲۰و ۱۲۱ ایقان کتاب بیان را در ردیف کتب الهیه مانند قرآن قلمداد نموده و از کتب الهیه، تعبیر به شهر و مدینه روحانی نموده و از این مدینه، توصیفاتی می کند و منظور اصلیش این است که در عصر علیمحمد، کتاب بیان هم دارای این توصیفات است. این مدینه هر هزار سال یا بیشتر تجدید میشود. در پاسخ او باید ظهور نابهنگام خود وی را مطرح و علتش را جویا شد.۷۵
علاوه بر این پاسخها، بیان چند نکته خالی از لطف نخواهد بود: لازمه کلام بها که گفت: «کتاب بهترین حجت خدا است»، این است که باید کتاب از سوی خدا باشد. طبق عقل و شرع،۷۶ جایگاه کتب آسمانی (الهی) همین است. ولی اگر منظور وی از کتب الهی، «بیان»، «اقدس» و «ایقان» است و منظور از خدا، خودش است، این نظریه باطل است؛ زیرا نه او خداست، نه باب و نه آن دو کتاب، الهیاند؛ چراکه اوصافی مانند: غیرآسمانی، غیرمعقول، غیرفطری، غیرقابل فهم، غیرعملی، مغلوط، اصلاحی، تأویلی و متناقض بودن، که از طریق تفکر در کتب ـ همچنانکه خود بها امر کرده است ـ به دست می آید، مانع از پذیرش و عمل به آنها میگردد.۷۷ حتی در کتب اصلاح شده بهایی نیز بسیاری از این اشکالات باز هم دیده میشود. بخصوص اقدس، که به قول علامه محیط طباطبایی، بعد از چند بار اصلاح و دخل و تصرف، در آخر چاره ای جز پنهان کردن آن از اهل ادب عرب پیدا نمیکنند.۷۸
دکتر صدری مینویسد: اقدس از حیث صورت، تشابه کامل با متون فقهی اسلامی و به ادعای منابع متأخر بهایی «فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور»، آیین بهایی تدوین شده است.۷۹ اما بعداً به عللی،۸۰ تغییر روش میدهند و محققان، یکی از علتهای عدم نشر آن کتاب در چند دهه اخیر و نیز ترجمه نشدن آن به زبانهای اروپایی را همین تغییر روش میدانند.۸۱
با استناد به گفتار خود بها، اعراض از چنین کتبی ضروری است. اگر هم گفته شود: چون بها پیغمبر است، پس بیچون و چرا باید از او تبعیت نمود، خواهیم گفت: اولاً، هذا اول الکلام، باید این ادعا با طرق خاص خودش ـ از جمله ارائه معجزه، فضایل والای شخصی و علم لدنی، نه با استناد به گفته خود بها ثابت شود. ثانیاً، آثار پیامبران هرگز دارای این اوصاف نیستند؛ چراکه انزال اینچنین کتابی از سوی خدا، نافی غرض، حکمت و علم الهی بوده، ضمن اینکه اغراء به جهل از سوی خدا و تکلیف بما لایطاق خواهد بود و همه اینها عقلاً قبیح است؛ چراکه کلما حکم به العقل حکم به الشرع.۸۲ از اینرو، پیامبر ختمی مرتبت(ص) امر به طرح و اعراض از روایات منافی قرآن مینمایند.
اغلاط فراوان ادبی و محتوایی در آثار باب و بها
جالب اینکه، باب برای پوشاندن لباس حجیت به کتاب خویش، تحدی گری نموده است. آیتالله تهرانی ضمن بیان این نکته، همین آثار باب را دلیل بطلان وی دانسته، یکی از ادله خیانت بها را، تمجیدات بیاساس وی از آثار باب میداند.۸۳ وی عبارتپردازی، عرفانبافی، و تأویلسازی بها را قوی تر از باب دانسته و خطر اینگونه افراد در گمراهی مردم را بیشتر میداند.۸۴ برخی از محققان، تحقیق خوبی در این زمینه نموده اند که اجمالی از آن ارائه می گردد:۸۵
آغاز لوح باب به حاجی میرزا آقاسی (صدراعظم محمدشاه قاجار)، آغاز شایسته و گویایی است:
الحمد لله الذی تقهّر بتقهیر تقهّر اقتهار قهر قهّاریته علی کینونات المشرکات من الممکنات و الحمد لله الذی تعظّم بتعظیم تعظّم اعتظام عظم عظمته علی ذاتیات المؤتفکات من الموجودات و الحمدلله الذی تجبّر بتجبیر تجبّر اجتبار جبر جبّاریته علی نفسیات المقدرات و الحمدلله الذی اقتدر بتقدیر تقدّر اقتدار قدر قدرته علی انّیات المهیات…۸۶
واژه تراشیهای فوق، یادآور واژهتراشیهای ملافیروز۸۷ در کتاب مجعول دساتیر است! نظیر: جمساشان جمساس، چمساشان چمساش، خمساشان خمساش، و اسلاس پاساپایس، راساراس تاسایاش، یا فرنوش و ورنوش و اردوش (در معنای خرد و روان و تن ماه!) و وارلاس و فورلاس و ورلاس (در معنای خرد و روان و تن نیر: عطارد!)»۸۸ [یا نظیر: کلحلحون و شلحلحون سیدکاظم رشتی.]
مرحوم حسن نیکو، چند نمونه از اغلاط آثار باب و بها را ذکر نموده، و سپس عبارت جالبی را از آن مرحوم نقل میکنند که مقصود ما را برآورده میکند:
بنده نمیخواهم در عبارت پیچیدگی کنم و اغلاط حضرات را ایراد نمایم؛ زیرا از بس گفتهاند: «انّا قد جعلناک جلالاً جلیلاً للجاللین ـ جمالاً جمیلاً للجاملین ـ عظماناً عظیماً للعاظمین ـ نوراً نوراناً للناورین ـ کبراناً کبیراً للکابرین ـ عزاناً عزیزاً للعازین ـ فتحاً فتیحاً للفاتحین ـ حباباً حبیباً للحاببین ـ شرفاً شریفاً للشارفین، جبراناً جبیراً للجابرین» و امثال ذلک، دیگر ذکر این گونه کلمات بسیار مبتذل و رکیک به نظر میآید؛ زیرا خود سید باب و میرزا اقرار و اعتراف نمودهاند که متابعت قواعد قوم را ننمودهاند و خود را مظهر «یفعل ما یشاء» و «یحکم ما یرید» میدانند و به قیود و حدود صرف، و نحو و قواعد قومْ مقید و محدود نخواهند شد. بسیار مناسب است مزاح رفیقی که میگفت: اگر بحر و قافیه و معنی از من نطلبند، شاعر ماهری هستم!۸۹
بها تصریح می کند که، «لاتزنوا کتاب الله بما عندکم من القواعد و العلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قدیوزن ما عندالامم بهذا القسطاس الاعظم و انه بنفسه لو انتم تعلمون.»۹۰
نمونههای بسیاری از اغلاط مانند: جمع بستن کلمات جمع، مانند عوارضات ارضیه،۹۱ اطفالهای اصفهان۹۲ و اشتباهات ریاضی و محتوایی وجود دارد. به دلیل اشتباهات فاحش باب، ملا علیاکبر اردستانی نامهای به وی نوشته، از اغلاط ادبی در الواح سبعه باب میپرسد. باب هم به اشتباهات خود اقرار کرده و آن را این گونه توجیه میکند که قواعد عربی «قواعد شیطانی»اند.۹۳ او میگوید:
اگر نکتهگیری در اعراب و قرائت با قواعد عربیه شود، مردود است؛ زیرا این قواعد، از آیات برداشته میشود، نه آیات بر آنها جاری میشود و شبهه نیست که صاحب این آیات، نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده، بلکه هیچ حجتی نزد اولی الالباب از عدم علم به آنها و اظهار این نوع آیات و کلمات اعظمتر [کذا] نیست…۹۴
در پایان نیز این نکته را متذکر می گردند که، زبان برای تفهیم و تفاهم است. هر پیامبری باید به صورت روشن و با زبان قوم خود، با آنها صحبت کند، همچنانکه آیاتی از قرآن بر این مطلب دلالت دارند.۹۵ چون زبان رایج در ایران فارسی بود، لذا آیاتشان ـ که نشانه معجزه خود میدانند! ـ را به زبان فارسی نازل فرمودند. از طرفی هم، چون فکر کردند وحی باید به زبان عربی باشد، بسیاری از کتبشان را به زبان عربی ـ نازل میکردند. جالب اینکه، بها و فرزندان و جانشینان وی، عملاً این منطق یعنی آنارشیسم ادبی، را قبول نداشتند. حتی کتاب مقدسشان (اقدس) را در هنگام چاپ به طور مفصل ویرایش کردند. در چاپهای بعدی نیز غلطهای بجا مانده را اصلاح نمودند.۹۶ محققان مذکور، مناظرات و توبههای باب را نیز مستنداً ذکر نمودهاند.۹۷
تقریباً همه محققان در عرصه بهائیت، به این اغلاط اشاره نمودهاند. از جمله آیتالله تهرانی، که به برخی از اشتباهات ادبی بها اشاره نمودهاند.۹۸
احمد کسروی، ایرادات زیادی وارد نموده است. یکی از آنها، در همین زمینه است که با بیان آن و پاسخهایی که به برخی از شبهات دادهاند، این بخش را به پایان میبریم. وی مینویسد:
یک ایراد بزرگ دیگر، عربیگوییهای باب و بها است. این از چند راه جای ایراد است: نخست، اینان از کوتاهبینی چنین میدانستهاند که زبانِ فَرهش (وحی) جز عربی نتواند بود. چنین میدانستهاند که تنها دلیل پیغمبر اسلام، به راستگوییاش، قرآن میبوده، اینان نیز باید مانند آن را پدید آورند. این است که به عربیگویی پرداخته، آنگاه کوشیدهاند که تا توانند مانندهسازی[همانندسازی] کنند و به ویژه بهاء، که خواسته دستماننده آیههای قرآن را سازد. این است همچون قرآن پیاپی آورده: «لو انتم تعلمون»، «انّه لهو الغفور الکریم»، «انّه لهو الباقی الکافی الغفور الرحیم» و مانند اینها.
دوم، باب و بها هر دوشان عربی را نیک نمیدانسته و جملههای غلط آوردهاند. پاسخهایی که در این باره دادهاند، در پیش آوردهایم. نوشتههای باب بسیار غلط میباشد و در بسیار جاها درخور فهم نیست. اما بهاء، چنانکه نوشتهاند، برخی از یارانش نوشتههای او را درست میگردانیدهاند. با این حال، در آنها نیز غلط بسیار است. گذشته از آنکه جملههایش خنک و عامیانه میباشد. ناشیگری از هر سوی آن پیدا است.
میدانم بهائیان این را به گردن نخواهند گفت [گرفت] و دلیل خواهند خواست. این است یک جمله از نوشتههای او را به عنوان نمونه میآورم. همان لوح احمد، که آن را شاهکار خود شمرده و برای هر بار خواندنش، مزد صد شهید نوید داده. جمله نخست او این است: هذه ورقهُ الفردوس تغنَ علی افنان سِدره البقاء بالحان قدس ملیح. معنی آنکه، «این برگ بهشت است و آواز میخواند به روی شاخههای درخت کنار بازماندن (بقاء) با آهنگهای نمکدار پاکی (قدس).
در این یک جمله، غلطهایی هست که یکایک میشماریم: ۱٫ «تغن» اگر به معنی «آواز خواندن» است، بایستی بگوید: «تغّنی»؛ ۲٫ بایستی به سر «قدس»، الف و لام آورد و بگوید «القدس»؛ ۳٫ «ملیح» اگر صفت «الحان» است، بایستی بگوید: «الملیحه». در این واژه، دو غلط رخ داد: یکی آنکه به جای «معرفه»، «نکره» آورده، دیگری آنکه به جای «مذکر»، «مؤنث» یاد کرده.
از آن سوی، خواندن برگ به روی شاخهها چه معنی میدارد؟!… آن بلبل است که بر روی شاخهها خوانَد، نه برگ.۹۹ از این گذشته، «سِدر»، درخت کُنار، در عربستان و جاهای بیآب پیدا میشود و اینکه در قرآن نامش آمده، بهر آن است که درخت دیگری در عربستان کمتر شناخته میبوده. در ایران، این همه درختهای گوناگون میباشد و کمتر کسی درخت کُنار را دیده، چه جای یاد آن میبوده؟!
تنها این یکی نیست. بیشتر جملههایش از اینگونه است.
در اینجا بهائیان پاسخهایی میدهند که اگر ندادندی بهتر بودی. مثلاً میگویند: «کتاب اصلی جمال مبارک، ایقان است که به فارسی نوشته». در حالی که، این دروغ است. ایقان را بهاءاله پیش از دعوی مَن یظهره اللهی۱۰۰ نوشته. کتاب ارجدار او، که با قرآن برابر میشمارند، اقدس میباشد که سراسر به عربی است. همچنین باب، کتاب نخستش که در برابر قرآن نوشته، تفسیر سوره کوثر است که آن نیز سراسر به عربی است. اما بیان اگرچه آن را به عربی و فارسی هر دو نوشته، ولی عربیش بیشتر میباشد.
به هر حال، این بیگمان است که باب و بهاء، زبان فرهش را جز عربی نمیشناختهاند و هریکی میخواسته در برابر قرآن همانندسازی کند. بهاءالله، نماز و دعا و زیارتنامه را نیز به عربی ساخته است. اینکه گاهی فارسی نیز نوشتهاند، از این رو است که فارسی میدانستهاند و به هوس نوشتن با آن افتادهاند. چنانکه پسر عبدالبهاء، چون سالها در استانبول و ادرنه، در میان ترکها زیسته و ترکی یاد گرفته بود، هوسبازانه گاهی هم لوحهای تُرکی (که بسیار خنک است) نوشته…
گاهی نیز بهائیان چنین پاسخ میدهند: «به قرآن نیز ایراد گرفتند». یکی از میسیونرهای۱۰۱ مسیحی به نام هاشم شامی به قرآن چند ایرادی گرفته و آن دستاویزی در دست اینان گردیده. باید گفت: قرآن در حجاز در میان عرب پدید آمد و کسی به آن ایرادی نگرفت در جای خود، که همگی از استواری و شیوایی جملههای آن در شگفت شدند. اگر پس از هزار سال یک مسیونر مزدور مسیحی، چند ایرادی به آن گرفته، پیدا است که چه ارجی به آن توان نهاد؟! آنگاه هاشم شامی به سراسر قرآن بیش از پنج یا شش ایراد نگرفته و این جز آن است که جملههای بیان سراپا غلط است و اقدس نیز در هر صفحهای چند غلطی توان شمرد…
گاهی نیز کسانی پاسخ میدهند: «شما میخواهید یک مبعوث الهی را تابع اقوال سیبویه گردانید؟» میگوییم: این نافهمیدن و یا خود را به نافهمی زدن است؛ ما گفتوگو از سیبویه و اَخفَش نمیداریم. گفتوگو از این است که هر زبانی، از روی قاعدههایی میگردد که هر کسی که با آن زبان [سخن] میگوید، یا مینویسد، باید پیروی از آنها کند، و یا خودش قاعدههای دیگری را پدید آورد. اینکه کسی به هیچ قاعدهای پابستگی ننماید، آن غلطگویی و پریشانسرایی است، و چنان کسی را جز کودن نتوان نامید.۱۰۲
نتیجهگیری
از حیث علمی، ادبی، محتوایی و مطابقت با وحی، بهائیت حرفی برای گفتن ندارد. از اینرو، مجبور به طرق دیگری از قبیل: شعارهای غالباً زیبا و همهپسند و رفتار خوب و افعال خوب، بالاخص در اجتماعات غیر بهایی هستند. این نکته از دید خودشان پنهان نیست. آثار ایشان را یا از دید عموم یا پنهان میکنند، یا در چاپهای بعدی اصلاح میکنند. تأویلات و تفاسیر بهایی هم اگر بدون تعصب نگریسته شود، انصافاً بیربط و بیاساسند. اساساً مجرای تأویل، الفاظ نیست. بر فرض که چنین باشد، بیاصول و مبنا نیست. اگر نبود هیچ ایراد دیگری بر باب و بها، همین مورد بر ابطال ادعاهایشان کافی بود. اگر علم لدنی این است، علم عادی کدام است؟
پینوشتها:
- سایت هابیلیان، بخش نمایشگاه.
- ر.ک: علیاکبر فروتن، مقاله اسلام و دیانت بهایی.
- آلعمران: ۷ (دوبار)؛ اعرف: ۵۳ (دوبار)؛ و یونس: ۳۹٫
- یوسف: ۱۰۱،۱۰۰،۴۵،۴۴،۳۷،۳۶،۲۱،۶٫
- نساء: ۵۹؛ اسراء: ۳۵٫
- کهف: ۷۸و۸۲٫ علّلامه طباطبائی در المیزان به این موارد اشاره نمودهاند.
- تأویل در قرون نخست اسلام به معنای تفسیر بوده است.
- مثلاً، در روایات فراوانی آمده است که حضرت رسول اکرم(ص) درباره حضرت امیرالمومنین علی(ع) فرمودهاند که وی در آینده، طبق تأویل قرآن مجید خواهد جنگید، همانطور که خود او طبق تنزیل آن جنگیده است.
- ر.ک: حسین توفیقی، «تأویل کتاب آسمانی در ادیان ابراهیمی»، هفت آسمان، ش ۱۷، ص ۱۳۷٫
- «وما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون…»؛ اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد. بعضی از آیهها محکماتند، این آیهها امالکتابند، و بعضی آیهها متشابهاتند. اما آنها که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنهجویی و میل به تأویل از متشابهات پیروی میکنند. در حالی که، تاویل آن را جز خدای نمیداند و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند میگویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نمیگیرند.
- محمدجواد اسکندرلو، علوم قرآنی، ص ۳۹۲٫
- عبدالله جوادیآملی، تسنیم، ص۲۲۶٫
- سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل آیه ۷ آلعمران.
- مانند: نمل: ۶۵؛ یونس: ۲۰؛ انعام: ۵۹٫
- جن: ۲۷٫
- ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسویهمدانی، ص ۷۵-۸۶؛ علیاکبر بابایی، «تأویل قرآن»، معرفت، پیش شماره۱، ص۵ و پیش شماره ۲،ص۵٫ و شماره۶، ص۴۴؛ محمدکاظم شاکر، «تأویل قرآن و رابطه زبان شناختی آن با “تنزیل قرآن”»، معرفت، ش ۲۴، ص۴۶٫
- اقدس، ص۱۰۲٫
- عبدالحمید اشراق خاوری، گنیجنه حدود و احکام، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۱٫
- ر.ک: مهدی کریمی، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نسخه الکترونیکی، ص ۵۶٫
- ر.ک: ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقانی، الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضره الشیخ عبد السلام علی أهل الایقان، ص۳۵۳-۳۵۴٫
- ر.ک: همان، ص۳۶۱٫
- محمدعلی حبیبآبادی، مکارم الآثار، ج ۴، ص ۱۱۳۵٫
- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، ج ۶، ص ۶۶۳٫
- ادعای امیبودن بها در مقاله شخصی سیاح، ص ۶۲؛ ر.ک: امانالله شفا، نامهای از سن پالو؛ ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ر.ک: استفن لمبدن، بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.
- عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص ۶۲٫
- رساله تنبیه النائمین، منتشره از سوی مؤمنان به بیان.
- عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج۲، ص۱۳۴٫
- حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه، ص ۱۴۲-۱۳۹، همو، اقتدارات، ص ۱۰۵- ۲۸۴٫
- همو، آثار قلم اعلی، ج ۳، ص ۱۱۸٫
- ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص ۷۳۸-۷۳۹٫
- امانالله شفا با استنادات بسیار به منابع بهایی امی نبودن باب و بها را اثبات نموده چنین میگوید که ادعای خلاف آن از سوی عبدالبها به خاطر فریب اغنام الله بوده است. .ر.ک: امانالله شفا، نامهای از سن پالو، ص ۶۷-۸۸٫
- زعیمالدوله، مفتاح باب الابواب، ص۷۳٫
- نصرتالله محمدحسینی، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و اصول اصحاب عهد اعلی، ص۱۵۱٫
- امیر پورصالحی، قائم موعود اسلام(ص) و مدعیان مهدویت، تاریخ معاصر ایران، پاورقی ص۶۹٫
- جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص۷٫
- ر.ک: گلپایگانی، فرائد، ص۳۷۲٫
- همان، ص ۳۷۳٫
- ایقان، ص۱۳۵٫
- همان، ص ۱۴۲٫
- همان، ص۳۶٫
- همان، ص۳۷٫
- همان، ص۳۵٫
- همان، ص۱۵٫
- تمام تأویلات مذکور از ایقان است. ر.ک: اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ص۲۹-۳۰؛ ایقان، ص ۷۶٫
- ایقان، ص ۳۵٫
- همان، ص ۶۶٫
- همان، ص ۱۳۶٫
- ر.ک: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها.
- جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص۷٫
- ایقان، ص۶۵٫
- ر.ک: اقدس، ص۱۰۲، س۳؛ مکاتیب عبدالبها، ص۳۳، س۱۵؛ اقدس، ص۲۵۲، س۹؛ مکاتیب ثانی عبدالبها، ص۱۶۵، س۱۱؛ که علائم قیامت در برخی از اینها شمرده شده از نظر آنها.
- «اکثر علما چون این آیات را ادراک ننمودهاند و از مقصود قیامت واقف نشدهاند، لهذا جمیع را به قیامت موهوم من حیث لا یشعر تفسیر مینمایند.» (ایقان، پیشین، ص۶۵).
- استفن لمبدن، مقاله بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.
وی مینویسد: اصطلاح مصیبت و بلا، که در کتاب مقدس و قرآن در مورد معاد آمده مانند سوره واقعه منظور، حادثه دشت بدشت -که طی آن باب اعدام و اسلام نسخ شد- و دو جنگ جهانی است. همچنانکه حضرت ولی امر الله در کتاب گاد پاسزبای میفرمایند: «در آن روز تاریخی نقره ناقور به صدا درآمد و نفخه صور مرتفع گردید. طامه کبری، که در آیات قرآنیه مذکور است، ظاهر و هویدا گشت.» قرن بدیع، طبع کانادا، ص۹۶٫ طبق منابع بهائی نبرد آرماجدون دارای مفاهیمی از این قرار است: ۱٫ معنی ظاهری: همان جنگهای ملموس و عینی سده بیستم است؛ ۲٫ معنای غیرظاهری: انواع حرکتهای ایذایی ضدبهایی یا حمله عینی و ملموس عقیدتی به بهائیت. انبیاء بها (در سال ۱۸۵۸ در فقره ۶۳ کلمات مکنونه فارسی با تعبیر: «بلای ناگهانی و عقاب عظیم») و عبدالبها (باتعبیر: چه که در انتهی نورانیت ملکوت بر ظلمت عالم ناسوت غلبه خواهد کرد. (نجم باختر، مجلد یک، ش ۱۰، صفحات ۲ـ۱٫)آنرا پیشبینی نمودهاند. ضمن اینکه عبدالبها، نتیجه آنرا که پیروزی بهائیان باشد را نیز پیشبینی نموده اند.آرمجدون، که به عنوان کوه مجِِِِِدّو شناخته میشود و اکنون غالباً با کوه کرمل یکی دانسته میشود و مسیح هم در عکّو (عکا) پتولمائیس که نزدیکترین نقطه ورود به میدان نبرد ارمجدون مذکور در عهد جدید است فرود میآید.
- همان.
- همان: در آثار مقدسه بهائی به این نکته اشاره شده است که در لحظه قبل از اعلام امر، مظهر ظهور الهی وقتی که هنوز کسی به هدف او پی نبرده و به حضرتش اقبال نکرده، وجود «خلقت» هدفمند معلق میگردد؛ و کل شیء به هلاکت میرسد مگر وجود آن حضرت، یعنی «وجه الله». بعد از آن به فضل الهی و با اقبال پیروان و اصحابش، «خلق جدید» صورت میگیرد. (به بیان عربی و فارسی در مورد قیامت و موت رجوع کنید)
- مکاشفات، باب ۲۰ آیه ۱ به بعد.
- همان با استناد به سخن عبدالبها در:
Tablets of abdu baha abbas vol.III (compl. A.R. windust، chicago: Bahai publishing so ciety), p. 659-660.
۵۸ سوره صبر نازله از قلم حضرت بهاءالله، ایام تسعه، ص۲۷۷ این بیان در صفحه ۴۰ دور بهائی هم نقل شده است.
- اشاره به آیه ۱۰۵ سوره توبه.
- جواد تهرانی، بهائی چه می گوید، ص۱۶٫
- اودوشفر، مقاله نکاتی چند درباره کتاب احکام جزائی کتاب اقدس، ترجمه داریوش معانی، با استناد به (مضمون کتاب اقدس شمارههای ۱۰۰، ۱۴۸ و ۱۸۱)
- ادوشفر، جنایت و مکافات، (دیدگاههای بهائی برای حقوق جزائی آینده ، Crime and punishment). در مقام اثبات ادعا فقط به مورد قصاص میپردازد که آنهم متخذ از قرآن است.
- محسن قرائتی، پرتوی از نور، ص۶۷۵ ـ ۶۷۶٫
- همان، ص۳۵۶ ـ ۳۵۷٫
- صف: ۸٫
- ایقان نسخه الکترونیکی، ص۶۱، ۱۰۰ و ۱۳۲٫
- همان، ص ۷۷٫
- همان، ص۲۴٫
- همان، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۶٫ مفاد اولین جمله «اقدس»: قسمت اول: اولین واجب چیست؟:شناخت من!قسمت دوم: ملاک هدایت و ضلالت: من!قسمت سوم: انحصار خیر در من! قسمت چهارم: ویژگیهای«مشرق وحی»یعنی من!قسمت پنجم: ابعاد عرفان من!قسمت ششم: ادعاهای من!
- ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص۷۳۸٫
- عزیه خانم نوری، ص ۴۶-۴۷٫
- گلپایگانی، ۱۳۳۴، ص ۱۶۶٫
- ر.ک: کریستوفر باک، در ورای «خاتم النبیین»کتاب مستطاب ایقان.
- ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص۷۳۸٫
- ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه می گوید، ص۱۵-۳۶٫ پیرامون اغلاط کتاب اقدس ر.ک:
http://www.zamaneh.info/articles/774.htm
- مانند آیه آخر سوره کهف.
- جهت اطلاع بیشتر از انتقادات وارد بر کتابهای بهائی. ر.ک: http://www.eteghadat.com/forum
http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=266/forum-f77/topic-t6411.html
- استاد محیط طباطبایی،کتاب اقدس، تاریخ معاصر ایران، ص۲۲۳-۲۲۸٫
- فرید، ص ۴۲٫
- ۱٫ شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران.۲٫ عدم موفقیت در جلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشههای جدید در دوره اقامت بغداد و استانبول و عکا عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دینهای شناخته شده بویژه اسلام دور ساخت.
- ر.ک: محمود صدری، دانشنامه جهان اسلام، ص۷۴۰-۷۴۱٫
- نائینی، اجود التقریرات، ج۱، ص۴۰۸٫
- ر.ک: ج تهرانی، بهائی چه میگوید، ج۱، پاورقی، ص۲۷،ص۳۳ و ۳۵-۳۶٫
- همان، پاورقی ص۳۶٫
- ر.ک: ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، میرزا علی محمد باب؛ از چالش های فرارو تا توبه و تکذیب، تاریخ معاصر ایران.
- همان، ص۱۴۶٫ به نقل از: عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان (نویسنده بهائی)، ص۳۵۹٫
- کارگزار کمپانی هند شرقی بریتانیا و منشی و دستیار سرجان ملکم، سفیر انگلیس در دربار فتحعلی شاه
- همان، ص۱۴۷؛ عیسی صدیق، یادگار عمر، ۲/ ۲۳۴ ـ ۲۳۵؛ فردوسی، شاهنامه، مجموعه مقالات محیط طباطبایی، ص۲۴۱ ـ۲۴۳؛ پژوهه صهیونیت، کتاب دوم، گفت وگو با عبدالله شهبازی، ص ۴۹۰ ـ ۴۹۲٫
- فلسفه نیکو، ۳/ ۳۶ ـ ۴۱٫
۹۰ اقدس، بند ۹۹٫
- عهد اعلی…، ص۲۷۴٫مکتوب باب به دایی کوچک خویش از زندان ماکو.
- اسدالله مازندرانی، اسرار الاثار، ج ۳، ص ۱۰۴٫
- علیمحمد شیرازی، قیوم الاسماء، سوره طیر، آیه ۳۰؛ عهد اعلی…، ص۱۵۵٫
- بیان فارسی، باب اول، واحد دوم، ص۱۸٫
- مانند: ابراهیم، ۴، مریم، ۹۷ و دخان ۵۸٫
- ر.ک: محیط طباطبایی، «کتاب اقدس» گوهر، ش۹، ص ۸۲۰ ـ ۸۲۱ و ش۱۱ و ۱۲، ص۹۱۸ به بعد.
- ابراهیم کاویان و سعید باغستانی، همان، ص۱۲۳-۲۲۱٫
- ۱٫ صفحات۷، ۳۸، ۵۸و «نون» در «جناحین»، باید حذف میشد؛ زیرا در مقام اضافه است؛
ـ «لعل»، در چند مورد اشتباه به کار رفته است. از جمله:
ـ صفحه۱۳ ایقان، که بر فعل «تجری» داخل شده است. در حالی که، از آنجا که «لعل» کلمه ترجی است، به تنهایی بر فعل وارد نمی شود، باید مدخول آن اسم باشد، مگر در صورتی که متصل به ما کافه باشد. مانند: «لعلما أضائت لک النار»
ـ در صفحه ۴۹، علاوه بر دخول در فعل، «نون» تأکید ثقیله نیز همراه فعل ذکر شده که ترجی با تأکید هم مناسبتی ندارد؛
ـ در صفحه ۶۶ ایقان، در عبارت «لعل أنتم بمواقع الامر تطلعون»، باید «لعلکم»؛ با ضمیر متصل ذکر میشد، نه با ضمیر منفصل.همچنین در صفحه۸۰ و ۱۰۲؛
ـ همچنین درصفحه ۱۳۹ ایقان«لعل یستشرق علیک»؛
ـ «أعظمتر» در صفحه ۲۴ و ۲۸ ایقان.( مانند: علّامه مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها، ص۸۲-۸۳٫)؛
ـ در صفحه ۳۸ ایقان، به جای«مطیورا»، «طائرین» باید گفته میشد؛
ـ در صفحه ۴۹ ایقان، به جای«مشروبا»، باید«مشروبین» گفته میشد؛ زیرا اسم کان در این مورد جمع است. خبرش هم باید جمع باشد؛
ـ در صفحه ۴۹ ایقان، به جای«تغن»، «تغنی» باید میگفت. همچنین به جای« مسلوکا»، «سالکا» باید میگفت.(ج تهرانی، بهائی چه می گوید، ص۳۸-۳۹٫ لازم به ذکر است همچنان که اشاره شد اغلاط محتوایی زیادی هم در آثار آندو مشاهده میشود. نمونه دیگر، این دعا از بها است: اللهم إنی اسئلک بشعراتک (ریش هایت) التی یتحرک علی صفحات الوجه کما یتحرک علی صفحات الالواح قلمک الاعلی، ادعیه حضرت محبوب، ص۱۲۳٫ نسخه الکترونیکی.(ترجمه: استاد مردانی.))
- در زبان عربی، «وَرَقه» به معنای برگ، و «ورقاء» به معنی کبوتر است ـ ویراستار.
- «کسی که خدا ظاهرش خواهد کرد.» منظور پیامبر بعد از باب است که باب وعدهاش را داده بود. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: امیرحسین منطقی، نقدی بر بهائیت، پایاننامه کارشناسی ارشد، موسسه آموزشیپژوهشی امام خمینی(ره)، ۱۳۹۰.
- همهجا: مسیونر.
- ر.ک: بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص۴۰۹-۴۱۰٫
منابع
اسکندرلو محمد جواد، (با استفاده از تقریرات درس آیت الله معرفت)، علوم قرآنی، قم، سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، ۱۳۷۹٫
افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، چ دهم، تهران، مهرفام، ۱۳۸۲٫
امیرپور صالحی، «قائم موعود اسلام(ص) و مدعیان مهدویت» تاریخ معاصر ایران، ش ۴۸، سال۱۲، پاییز و زمستان۱۳۸۷٫
بابایی، علیاکبر، «تأویل قرآن»، معرفت، پیش شماره۱ و پیش شماره ۲، ش ۶، پاییز ۱۳۷۲٫
توفیقی، حسین، «تأویل کتاب آسمانی در ادیان ابراهیمی»، هفت آسمان، ش ۱۷، بهار ۱۳۸۲٫
تهرانی، جواد، بهائی چه می گوید، تهران، چاپ دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۴۶٫
جوادیآملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، أسراء، ۱۳۸۷٫
دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر سیدکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹٫
روزبهانی بروجردی، علیرضا، در جستجوی حقیقت، (کاوشی در فرقه ضاله بهائیت)، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، بیتا.
شاکر، محمدکاظم، «تأویل قرآن و رابطه زبان شناختی آن با تنزیل قرآن»، معرفت، ش۲۴، بهار ۱۳۷۷٫
شفا، امانالله، نامهای از سن پالو، گفتار و پاورقیها از مرتضی آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بازار سلطانی، ۱۳۴۹٫
صدری، محمود، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، تهران، ج۳، حرف ب، مدخل بهائیت، ۱۳۷۶٫
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ ق.
ـــــ ، المیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسویهمدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا.
قرائتی، محسن، پرتوی از نور(گزیده تفسیر نور)، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ۱۳۸۸٫
کاویان ابراهیم، و سعید باغستانی، «میرزا علی محمد باب؛ از چالش های فرارو تا توبه و تکذیب»، تاریخ معاصر ایران، ش ۴۸، سال۱۲، پاییز و زمستان۱۳۸۷٫
کریمی، مهدی، بهائیت از ادعا تا واقعیت، نسخه الکترونیکی، ص ۵۶ (نسخه الکترونیکی)
مصطفوی، محاکمه و بررسی باب و بها، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، بیتا.
منطقی، امیرحسین، نقدی بر بهائیت، پایاننامه کارشناسی ارشد، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، ۱۳۹۰.
نائینی، اجود التقریرات، بیجا، بینا، بیتا.
نیکو، حسن، فلسفه نیکو، بیجا، بینا، بیتا.
منابع بهائی
اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، نسخه الکترونیکی.
علیاکبر فروتن، مقاله اسلام و دیانت بهایی، طهران، مهر، ۱۳۲۹٫
ابوالفضل محمدبن محمد رضا الجرفادقانی، الفرائد فی بیان وجوه اقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضره الشیخ عبد السلام علی أهل الایقان، قاهره، ۱۳۱۵ق
محمدعلی حبیبآبادی، مکارم الآثار، ج ۴، بیجا، بینا، بیتا.
لمبدن، استفن (stephen lambden)، «بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود» نشریه bahai studies Reviw ش ۹، ۲۰۰۰/۱۹۹۹٫
عزیه خانم، رساله تنبیه النائمین، منتشره از سوی مؤمنان به بیان، بیجا، بینا، بیتا.
عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، بیجا، بینا، بیتا.
نصرتالله محمدحسینی، حضرت باب شرح حیات و آثار مبارک و اصول اصحاب عهد اعلی، مؤسسه معارف بهائی، ۱۵۲ بدیع، ۱۹۹۵ میلادی، در (نسخه الکترونیک)
اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، بیجا، بینا، بیتا.
مازندرانی، فاضل، اسرار الاثار، بیجا، بینا، بیتا، ج۴.
استفن لمبدن (stephen lambden)، بلای عظیم، ارمجدون، و هزاره معهود.
اودوشفر، مقاله نکاتی چند درباره کتاب احکام جزائی کتاب اقدس، ترجمه داریوش معانی، با استناد به (مضمون کتاب اقدس شمارههای ۱۰۰، ۱۴۸ و ۱۸۱)
ادوشفر، جنایت و مکافات، (دیدگاههای بهائی برای حقوق جزائی آینده ، Crime and punishment).
عبدالبها، مکاتیب، ج ۱٫
عبدالبها، مکاتیب ثانی.
کریستوفر باک، در ورای «خاتم النبیین»کتاب مستطاب ایقان.
نوری، حسینعلی، ایقان مصر، چاپ فرجالله زکی، ۱۳۵۲ق.
نوری حسینعلی، کتاب مستطاب ایقان، مصر، الموسوعات بباب الشعریه، ۱۹۰۰م.
نوری، حسینعلی، ایقان، نسخه الکترونیکی.
نوری، حسینعلی، اقدس.
نوری، حسینعلی، ایام تسعه.
نوری، حسینعلی، مجموعه آثار قلم اعلی، ج۳، بیجا، دارالاثار ملی بهائیان ایران.
نوری، حسینعلی، ادعیه حضرت محبوب.
نوری، حسینعلی، مجموعه الواح مبارکه.
نوری، حسینعلی، اقتدارات.
شیرازی، علی محمد، قیوم الاسماء.
شیرازی، علیمحمد، بیان فارسی.
شیرازی، علی محمد، دلائل سبعه.
سایت هابیلیان.
stephen lambden, tablets of abdu baha abbas vol.III, compl.A.R. windust, chicago: Bahai publishing so ciety, 1919.
http://www.zamaneh.info/articles/774.htm
http://www.eteghadat.com/forum
http://www.bahairesearch.org/html/index.php?name=News&file=article&sid=266/forum-f77/topic-t6411.html