ادعاهای باب وبهاء
ادعاهای باب وبهاء
ادعای قائمیت
از ادعاهائی که باب و بهاء به آن قائل بودند ادعای قائمیت و مهدی و امام زمان بودن است که طبق کتب معتبر خودشان باب و بهاء به آنها قائل بودهاند میرزا جانی بابی در کتاب نقطه الکاف، در صفحه ۲۵۲ مینویسد: سید باب چون تبعید شد ادعای قائمیت کرد.
همچنین ابوافضل گلپایگانی در کتاب کشف الغطاء صفحه ۳۴۱ مینویسد: باب در ماکو پرده از روی کار برداشت و ندای قائمیت و ربوبیت و شارعیت داد.
همچنین فاضل مازندرانی در کتاب ظهور الحق، صفحه ۱۷۳ میگوید: سید باب به ملا عبدالخالق یزدی مینویسد: من قائمی هستم که در انتظار ظهورش هستید اما این ادعاها در حالی است که ما از پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله و سلم درباره مهدی موعود علیهالسلام احادیثی داریم که به طور متواتر از شیعه و سنی بیان شده است و برای ظهور ایشان نیز علائمی توسط حضرات ائمه علیهمالسلام نقل شده است که همگی با بیان باب و بهاء منافات دارد، که به گوشهای از این
[ صفحه ۱۴] احادیث اشاره میکنیم. رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم فرمودند «اگر باقی نماند از دنیا مگر یک روز هر آینه دراز گرداند حق تعالی آن روز را تا بفرستد حضرت حق مردی را که از اهل بیت من است و موافق باشد اسم او با اسم من، پر گرداند زمین را از عدل همچنانکه پر شده باشد از ظلم و جور» [کشف الغمه،ج۳ص۳۲۳] .طبق این حدیث که در کتب شیعه و اهل تسنن نقل شده است زمانی که حضرت حجت تشریف میآورند زمین پر از عدل و داد میشود و هیچ ستمی در عالم نمیشود و این با ادعای باب و بهاء منافات دارد.
همچنین رسول اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم فرمودند: «به درستی که خلفای من و اوصیای من، حجتهای خالقاند بر خلق بعد از من، که دوازده نفرند: اول ایشان برادر من و آخر آنان فرزند من است، یکی از حضار سوال نمود: یا رسول برادر شما کیست و فرزند شما کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جوابش فرمودند: برادر من علی بن ابیطالب است و فرزند من مهدی است که او در آخرالزمان ظهور کند و زمین را پر از عدل و راستی نماید بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد» [همان ج۲] . طبق این حدیث نام حضرت حجت، مهدی میباشد در صورتی که نام باب ادعای مهدویت کرده است میرزا علی محمد و بهاء نیز حسینعلی میباشد. و همچنین امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند حضرت مهدی علیهالسلام شرق و غرب جهان را تحت سیطره خود درآورد، گرگ و گوسفند در یک مکان زندگی کنند، کودکان خردسال با مارها و عقربها بازی کنند و آسیبی به آنها نرسد شر از جهان رخت بربندد و تنها خیر باقی بماند» [روزگاررهایی،ج۲ص۶۱۹] .
و همچنین امیرمومنان علیهالسلام فرمودند: «راهها امن شود، زنی از عراق تا شام برود و پای خود را جز بر روی گیاه نگذارد، جواهراتش را بر سرش بگذارد و از درنده خوئی هراس نداشته باشد. [همان،ص۶۴۰] اینها بخشی از احادیث ظهور بود به نظر شما آیا در زمان باب و بهاء و حتی در زمان ما، این اتفاقا افتاده است یا نه، آیا مردم در عدالت محض بسر میبرند، آیا خوف و ترس از مردم جهان برداشته شده است. اینها خود دلیل واضحی برای ابطال عقیده باب و بهاء و پیروانشان میباشد که با استفاده از احادیثی که شیعه و سنی آنها را نقل کردهاند بیان شد اما بعید نیست بدانید که حتی تورات و انجیل خبر از آمدن منجی آخرالزمان دادهاند و برای آن حکومت علائمی ذکر کردهاند که به گوشهای از آن اشاره میکنیم: در تورات اشعیای فصل ۱۱ بندهای ۱ تا ۱۰ میخوانیم؛
«نهالی از تنه یسی بیرون آمده شاخهای از ریشههایش خواهد شگفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین را به راستی حکم خواهد کرد. گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و شیر و گوساله پرواری با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فساد نخواهند کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد»
طبق این بند از تورات، به هنگام ظهور حضرت حجت هیچ ظلم و ستمی در عالم اتفاق نمیافتد و گرگ با بره در کنار هم قرار میگیرند و هیچ ظلمی به احدی نمیشود، آیا در زمان باب و بهاء و زمان ما چنین اتفاقی افتاده است؟ آیا به غیر از ظلم و ستم به مردمان جهان اتفاقی افتاده است. اینها خود دلیل باطل بودن ادعای باب و بهاء میباشد. و از طرفی امام شرایطی دارد که از جمله آن شرایط معجزه، عصمت و علم است که در بخشهای آینده به آن اشاره میشود. آیا باب و بهاء برای ادعای خود معجزهای آوردهاند؟؟؟
آیا باب علم خود را برای مردم باز کردند؟؟؟
آیا صفت عصمت (دوری از گناه) در آنها بود؟؟؟ش
ادعای پیغمبری
یکی از ادعاهای میرزا علی محمد باب مسئله پیغمبری و رسالت او بود که در کتاب بیان و احسن القصص (که متعلق به او میباشد) به آن اشاره میکند. او در کتاب بیان، واحد اول باب ۲ و ۱۵ و واحد دوم باب ۷ و واحد سوم باب ۱۴ خود را به عنوان رجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حجت (امام زمان) معرفی کرده است و او حتی در کتاب احسن القصص خود در سوره ۵۲ خود را به جای پیامبر قلمداد کرده او با آوردن احکام نو و جدید خود را ناسخ اسلام و احکام اسلام دانسته و کتاب خود را «بیان» ناسخ قرآن قلمداد کرده است، که در واحد دوم باب هفتم به آن اشاره شده است و همچنین حسینعلی بهاء که چند سالی از پیروان باب بود و شاگردی او را نیز کرده بود بعد از باب ادعای پیغمبری کرده و عدهی زیادی را در گمراهی قرار داد که به گوشهای از این ادعاها اشاره میکنیم: «ای خدا! من آنان را دعوت نکردهام جز به چیزی که تو مبعوثم نمودهای و اگر گفتهام بیایید به سوی من، نظری نداشتهام جز چیزی که تو به او ظاهر ساختهای و مبعوثم کردهای» [اقتدارات،ص۲۱۳] .
این ادعا چیزی جز افسانهای جهت غافل کردن مردم نمیباشد چرا که قرآنی که حتی باب و بهاء و پیروانش به آن استناد میکنند پیامبر ما یعنی حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم را به عنوان آخرین پیامبر معرفی میکند و هر دینی غیر از دین او، یعنی اسلام را باطل معرفی میکند و در آیات متعددی از پیامبر به عنوان خاتم الانبیاء نام میبرد. و در آیات متعددی از اسلام و حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم نام میبرد و این در حالتی است که نامی از باب و بهاء و ادیان آنها برده نشده است. که به تعدادی از این آیات اشاره میکنیم.
«محمد صلوات الله علیه نیست مگر پیغمبری از طرف خدا که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند آیا اگر او نیز به مرگ یا شهادت درگذشت باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟ پس هر که مرتد شود به خدا ضرری نخواهد رسانید» [آل عمران/۱۴۴] «محمد صلوات الله علیه و آله پیامبر خداست و کسانی که با او هستند بر کافران بسیار سختگیر و با یکدیگر مهربانند آنان را بسیار در حال رکوع و سجود بنگری که فضل و رحمت خدا را طلب میکنند و علامت و نشانه ایشان اثر سجده بر چهره آنهاست [فتح/۲۹] . «محمد صلوات الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نیست بلکه رسول خدا و خاتم پیامبران است و خدا بر همه امور عالم آگاه است». [احزاب/۴۰]
اما غیر از قرآن که کتاب آسمانی مسلمانان است خاتمیت در کتب بابیان و بهائیان به چشم میخورد که این مطلب ابتداء گواه حقانیت اسلام است و دیگر اینکه گواه ضد و نقیض بودن کلمات باب و بهاء میباشد. که به گوشهای از آن اشاره میکنیم. میرزا علی محمد در صفحه ۵ از صحیفه عدلیه خود مینویسد: «شریعت مقدسه (اسلام) همه نسخ نخواهد شد بلکه «حلال محمد صلوات الله علیه حلال الی یوم القیامه و حرام محمد حرام الی یوم القیامه» و همچنین حسینعلی بهاء در کتاب اشراقات در موارد متعدد از جمله در صفحه ۲۶۴ و ۲۵۲ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را خاتم رسل و خاتم الانبیاء خوانده و در صفحه ۲۹۲ میگوید «درود و سلام بر سرور عالم و پرونده امتها آن کسی که رسالت و نبوت به وسیله او به انتها رسید و بر آل او»
همچنین شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی (که میرزا علی محمد باب آنها را مبشر ظهور خود دانسته است) قائل به خاتمیت حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم هستند. شیخ احمد احسایی در جوامع الکلم جلد ۱ ص ۷ گوید: محمد خاتم انبیاء است و پیغمبری پس از آن حضرت نخواهد آمد، زیرا که پروردگار متعال در کتاب خود میفرماید «و لکن رسول الله و خاتم النبیین» [احزاب/۴۰]
بعضی از پیروان فرقه ضاله بهایی درباره «خاتم النبین» معنی خندهآور و ناروائی آوردهاند و خاتم را به معنای انگشتر گرفتهاند و گفتهاند چون انگشتر زینت دست حساب میشود، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز زینت پیامبران است و بعضی دیگر از این گروه ضاله خاتم را به معنی مهر گرفتهاند با این توجیه که پیغمبر اسلام تصدیق کننده پیامبران قبل است همان گونه که مهر مضامین یک نامه را تصدیق میکند.و این در حالتی است که چهارده قرن همه مسلمین از این لفظ همان خاتمیت و آخر بودن را فهمیدهاند و از طرفی رهبر بهائیان یعنی حسینعلی بهاء نیز در کتاب اشراقات صفحه ۲۹۲ گوید: درود و سلام بر سرور عالم و پرورنده امتها آن کسی که رسالت و نبوت به وسیله او به انتها (آخر) رسید و بر آل او.
عجیب است که حسینعلی بهاء هم خاتم را به معنای آخر گرفته است و قائل به خاتمیت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم شده است.
اما گفتیم حتی انجیل و تورات به آمدن پیغمبر اسلام بشارت داده است [انجیل برنابا،فصل۶۳آیه۱-۱۱] .
ادعای خدائی
عقل و فطرت حکم میکندبه وحدانیت خداوند متعال و اینکه همه موجودات جهان مخلوق و محدود و عاجز و ضعیف و ناتوان و حادث و ممکن و محتاجند و خداوند متعال بر همه اشیاع و موجودات سلطنت دارد و همه موجودات تحت قبضه توانائی او هستند.
اما باید بدانید باب و بهاء برخلاف عقل و فطرت و کلمات انبیاء علیهمالسلام قائل به خدائی خودشان میباشند و خود را خدای دیگر خدایان معرفی میکنند. عبدالبهاء در مکاتیب اول صفحه ۲۵۴ میگوید: «همه خدایان از اثر فرمان من خدا شدند و همه پروردگاران از حکم من پروردگار گشتند» [محاکمه وبررسی باب وبهاء۱ص۷۸۲] و همچنین میرزا بهاء در کتاب بدیع در صفحه ۱۵۴ میگوید: «انه یقول حینئذ اننی انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه من قبل و بعینه یقول من یاتی من بعد» [همان،ص۷۷].
در اینجا مقام الوهیت را گذشته از اینکه برای خود و برای سید باب که آن را نقطه معرفی میکند، ثابت میکند برای آیندگان نیز بابش را باز نموده و با کمال جرأت بتپرستی و صنم تراشی را نشر و ترویج مینماید. و همچنین باب در بیان باب اول واحد چهارم میگوید «کان معبودا و لا عابد هنالک و کان مقصورا و لا قاصد هنالک» [همان،ص۸۴] اینها کلماتی بود که از باب و بهاء درباره خدائیشان صادر شده است اما به راستی پیروان آنها به این ادعائی مضحک و بیاعتبار نمیخندند. قابل توجه است که ۱۲۴ هزار پیغمبر مردم را دعوت به خدای یگانه نمودند و از بتپرستی و فرعون پرستی و… باز داشتند ولی این مدعای نبوت مردم را به باب و بهاءپرستی دعوت میکنند مدعیان دروغین نبوت که خودشان هم نمیدانند که پیامبرند یا امام هستند یا خدای مردم، پس چطور مردم جاهل و بیخبر پیرو آنها میشوند. و از خدای یگانه که خودش را بواسطه پیامبران و آیات معرفی میکند غافلاند.
باب و بهائی که زاده شده و محدود چطور ادعای خدائی میکنند باب و بهائی که حتی قادر نبودند دفع دشمنی از دشمنان خود کنند. باب و بهائی که اجل مرگ آنها را فراگرفت و مغلوب مرگ شدند چطور میتوانند خدا باشند. و اگر اینها خدا بودند پس با از بین رفتن آنها باید عالم نیز از بین میرفت در حالتی که میبینیم امور عالم تعطیل نشده است و مردم هنوز مشغول زندگی خود میباشند. این دلیل ادعای کذب آنها است شما چگونه حکم میکنید؟؟