مقالچه

مناظره باب با علما

مناظره باب با علما

باب در سه شهر با علمای عصر خود مستقیماً برخورد و احیاناً مناظره داشت: شیراز، اصفهان و تبریز.
الف) شیراز: شیراز برای باب (در دوران ادعای «بابیتش») از همه جای ایران بدتر بود [۱] و مردم آنجا عموماً با او مخالف بودند. [۲] حتی دوستان سابقش هم دشمن ترین کسان شدند! [۳] علت این امر، بیش از هر چیز، اقدام باب به تکذیب آشکار مدعیات خود بود. باب (به اعتراف کاتب و دستیارش: سید حسین یزدی) همه مدعیات خود را بالای منبر مسجد وکیل شیراز در حضور علما و مردم تکذیب کرد [۴] و به تصریح نبیل زرندی (نویسندهِ مشهور بهائی): بر فراز منبر گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند… لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امامت امیرالمؤ منین و سایر ائمه بداند». [۵] پس از آن نیز در ابلاغیه معروف به ابلاغیهِ «الف»، ضمن تصریح به جاودانگی احکام اسلام، از ادعای بابیت و نیابت خاصهِ امام عصر (ع) برائت جست. [۶] .
ب) اصفهان: باب در اصفهان نیز با برخی از علمای شهر مناظره داشت و در آنجا هم حکیم جلوه (که با استادش: میرزا حسن نوری در مجلس حضور داشت) شاهد طفره باب از پاسخ به سؤ الات علمی نوری بود. [۷] ج) تبریز: زمانی که باب را برای مناظره با علما، از زندان چهریق (اطراف ارومیه) به تبریز می آوردند، در سر راه، مردم ارومیه (به اعتبار «سـیـادت» بـاب، و به ویژه شایعاتی که درباره ی ارتباطش با امام عصر «عج» بر سر زبانها بود) از وی به گرمی استقبال کردند، و موج این احساسات، به تبریز نیز رسید. این مطلب، در منابع تاریخی (اعم از بابی و غیر آن) بازتاب یافته است. [۸] حجه الاسلام نیّر، که خود و پدرش در جلسهِ گفتگوی علما با باب حضور داشتند، می نویسد: اگر مناظرهِ علمای تبریز با باب انجام نمی شد و «پایهِ جهالت» وی «در آن مجمع بر عارف و عامی به آن وضوح منکشف نمی شد، در همان روز تقریباً یک ثلث اهل آذربایجان از نفس شهر و نواحی، مستعدّ این بودند که» به باب ایمان آورده و مطیع وی گردند و در راه او جهاد کنند. [۹] .
اما برغم این اقبال اولیه، زمانی که گفتگوی باب با علما پایان یافت، ورق کاملاً برگشت و به گواه خود بابیان: علما و مردم تبریز یکپارچه با باب مخالف شدند. سید حسین یزدی (کاتب باب) که آن ایام در تبریز بود، در نامه به دایی باب (حسنعلی شیرازی) نوشت: در تبریز، «کلّ اهل بلد» از شیخی و غیر شیخی و حاکم و محکوم و تابع و متبوع، همگی «متفق شدند در جحد [انکار] و عدم استماع به کلمات اهل حق [= بابیه] و کل، متفقاً مشتعل کردند نار انکار خود را» بر باب، و حتی در حق او خیالات بدی داشتند که از تهران فرمان رسید او را به زندان چهریق برگردانند و این جان باب را نجات داد. [۱۰] .
علت، ناگفته پیدا است: باب در بحث با علمای تبریز، شکست خورد و این امر، بی بنیادی ادعایش را بر همگان آشکار ساخت. نکتهِ درخور ملاحظه در آن مناظره، این است که سؤ الات علما از باب، حتی به اعتراف منابع بهائی [۱۱] ، پرسشهایی «سطح پایین» بوده و «سیر نزولی» داشته است. پیدا است که اگر باب از پاسخ به سؤ الات اولیه درنمی ماند، علما ناچار می شدند سـطح سؤ الات را بالاتر برده و بدان روند «صعودی» بخشند.
به هر روی، باب پس از شکست مفتضحانه در بحث با علما، چوبکاری شد و سپس عریضه ای خطاب به ولیعهد نوشت و در آن، ضمن برائت از از ادعای بابیت و دیگر ادعاها، اظهار توبه و استغفار کرد.


پانویس

[۱] ر.ک، نامهِ ملا عبدالکریم قزوینی (دستیار و کاتب باب) به دایی بزرگ وی، حاجی میرزا سید محمد تاجر شیرازی (عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان، ص ۲۷۷٫
[۲] ر.ک، نامهِ جالب سید ابوالقاسم، برادر زن باب، به دایی باب، سید محمد (همان، صص ۱۷۰ـ۱۷۲).
[۳] ر.ک، نامهِ دایی کوچک باب (حسنعلی) به سید محمد (دایی بزرگ باب) پس از فرار باب از شیراز (عهد اعلی…، ص ۱۷۵).
[۴] در این باره ر.ک، از منابع بهائی: تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمهِ اشراق خاوری، لجنهِ ملی نشر آثار امری، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۳۲۹ش / ۱۰۳ بدیع، ص ۱۳۸؛ عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان، ص ۱۶۷ و ۱۸۹ـ۱۹۰ و نیز ص ۱۳۳ (اعتراف حسن موقر بالیوزی، از سران بهائیت)، و از منابع مسلمان: روضه الصفای ناصری، رضاقلی هدایت، تهران ۱۳۳۹، ۱۰/۳۱۱؛ فتنهِ باب، اعتضاد السلطنه، تعلیقات دکتر نوایی، ص ۱۵٫ تکذیب باب در شیراز حتی در منابع خارجی معاصر واقعه (نظیر: تایمز لندن، ۱۹ نوامبر ۱۸۴۵ و خاطرات لیدی شیل، ترجمهِ دکتر حسین ابوترابیان، ص ۱۲۷) بازتاب یافته است. برای عبارت تایمز ر.ک، عهد اعلی…، صص ۱۲۸ـ۱۲۹؛ کتاب حضرت رب اعلی، ح.م. بالیوزی، ص ۶۲، که هر دو از منابع بهائی است.
[۵] تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ترجمهِ اشراق خاوری، لجنهِ ملی نشر آثار امری، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۲۹ش / ۱۰۳ بدیع، ص ۱۴۱٫
[۶] اسرار الاثار، فاضل مازندرانی، مؤ سسهِ مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ۱/۱۷۹٫
[۷] مجلهِ گوهر، سال ۵، ش ۷، مهر ۱۳۵۶، ص ۵۰۱ به بعد، مقالهِ استاد محیط. دربارهِ مذاکرات باب و علمای اصفهان، و نقد اظهارات منابع بهائی در این زمینه، ر.ک، بهائیان، محمدباقر نجفی، صص ۱۷۶ـ۱۸۳٫
[۸] در این باره از منابع بهائی، ر.ک، الکواکب الدریه، ۱/۲۲۳؛ عهد اعلی…، صص ۳۱۰ـ۳۱۲ و ۳۱۴ـ۳۱۷ و ۳۷۰؛ ادیان بابی و بهائی ۱۸۴۴ـ۱۹۴۴، موژان مؤ من، ص ۷۴٫ از منابع دیگر نیز ر.ک، اظهارات ملا محمد تقی مامقانی (حجه الاسلام نیر) در رسالهِ «گفت و شنود سید علی محمد باب…»، چاپ حسن مرسلوند، ص ۴۰٫
[۹] گفت و شنود…، صص ۲۵ـ۲۶٫
[۱۰] ر.ک، عهد اعلی…، صص ۳۳۷ـ ۳۳۸٫ نامهِ ملک قاسم میرزا، حاکم ارومیه، به امیرکبیر (۷ ربیع الاول ۱۲۶۵ق) که «بالمرّه بابی در آذربایجان نمانده» (همان، ص ۳۸۹) نیز مؤ ید همین امر است.
[۱۱] برای نمونه ر.ک، الکواکب الدریه، ۱/۲۲۴ـ ۲۲۵

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن