مقالچه

مهدی ‏نماها (۳)

مهدینماها

از جمله مسائلی که شیعه در زمان غیبت دوازدهمین امام، با آن روبرو بوده، وجود مدعیان دروغین امامت و جانشینی امام حسن عسکری (ع) می باشد. این مدعیان دروغگو از یک اعتقاد پاک و ریشه دار شیعه – که همان اعتقاد به مهدی (ع) است – سوءاستفاده کرده، و با بهره جستن از زمینه های مساعد اجتماعی، دعوی خویش را آشکار نموده و کم و بیش پیروانی هم به دست آورده اند؛ اما بدلیل آنکه از حقیقتی برخوردار نبوده اند، به تدریج نابود شده و هم اکنون نیز جز نام و نشان مختصری از ایشان در صحنه تاریخ نیست.

این مدعیان که گاهی از مصر و سودان و گاهی از ایران
و هندوستان برخاسته اند، آثار رسوائی و دروغگوئی در گفتار و کردارشان نمایان است. و ما برای آنکه شاهدی ارائه داده باشیم به تفصیل بیشتری داستان یکی از ایشان را خواهیم نگاشت.

در اوائل قرن سیزدهم، شخصی در شیراز مدعی مقاماتی شد و کسانی را به دور خویش گردآورد، وی در سال های اول ماجرای خویش، ادعا می کرد که نایب امام دوازدهم شیعیان است و بهمین جهت وی را «باب» می گفتند. مراد از باب، واسطه بین امام و مردم بود.

این شخص که همان میرزا علی محمد شیرازی است، تا مدتها جز اظهار بندگی و کوچکی به آستان مقدس امام زمان (ع) ادعای دیگری نداشت. در ابتدای کتاب هائی که می نوشت آنها را به آن بزرگوار نسبت می داد و خود را فقط واسطه فیض می شمرد، نمونه ای از این دعاوی را می توان در کتاب هائی که خود به رشته تحریر درآورده است دید.

بهائیان که پی ریزی مسلکشان بر اساس حقانیت باب نهاده شده و هم اکنون نیز از مدافعان سرسخت او به حساب می آیند و باب را همان قائم اسلام و امام دوازدهم شیعه می دانند، پذیرفته اند که او در سال های اولیه ی ماجرای خویش مقام «بابیت» امام دوازدهم را برای خود قائل بوده است.

اکنون عباراتی از نوشته های باب را که بهائیان در کتابهای خود آورده اند، مورد بررسی قرار می دهیم. چیزی که در این نوشته ها به چشم می خورد، مقام ادعائی بابیت است که باب، خود را دارنده آن می داند.

عبدالحمید اشراق خاوری مبلغ بزرگ بهائیان در کتاب «رحیق مختوم» خود قسمتی از اولین کتاب باب را که موسوم به تفسیر سوره ی یوسف است آورده، در این فراز از تفسیر سوره یوسف چنین می خوانیم:

«خداوند چنین مقدر کرده است که این کتاب تفسیر سوره یوسف، از نزد حضرت محمد بن الحسن (ع)… به دست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانیان باشد.» [۱] .

این عبارت باب که سبب ایمان آوردن شخصی بنام «ملا حسین بشروئی» می گردد و اولین پیرو و طرفدار را برای وی می سازد، نشانه ی آن است که که وی خود را باب امام دوازدهم، یعنی باب حضرت محمد بن الحسن العسکری (ع) می دانسته است. [۲] .

عبارات دیگری نیز که در کتاب های دیگر میرزا علی محمد شیرازی آمده، بازگوکننده مقام بابیت اوست.

فاضل مازندرانی که او نیز از بزرگ مبلغان جامعه ی بهائی است، در کتابش که «اسرارالاثار خصوصی» نامیده می شود، این عبارت را از کتاب «صحیفه ی مخزونه» باب آورده، در اینجا هم، باب ادعا می کند که کتاب را از نزد حضرت بقیهالله، حضرت محمد بن الحسن (ع) آورده است. وی می گوید:

«این صحیفه مخزونه را خداوند متعال بر حجت خود، حضرت محمد بن الحسن (ع) فروفرستاد و حضرت بقیهالله صاحب الزمان (ع) نیز آن را به باب خودش «ذکر» [۳] داده است تا اینکه حجت خدا بر بندگانش باشد.» [۴] .

هم چنین فاضل مازندرانی در جای دیگری از کتابش می گوید که باب خود را از بندگان حضرت مهدی (ع) می شمرده است.

«لذا بقیه الله از القاب امام دوازدهم اثنی عشریه قرار گرفت و در آثار اولیه ی نقطهالبیان – باب – آمده تکرر ذکر یافت. قوله: اننی انا عبد من
بقیه الله» [۵] .

تنها مبلغان بهائی نیستند که با نقل جملاتی از باب اعلام خاکساری او را به پیشگاه امام زمان (ع) برملا می کنند، بلکه رهبران بهائی نیز به این مهم پرداخته اند.

عباس افندی – امام اول بهائیان – جملاتی از تفسیر سوره یوسف را که ما نیز پیش تر فراز دیگری از آن را آوردیم، از قول باب چنین نقل می کند:

«ای بقیه الله سراپا فدای تو گردم و خشنودم که در راه تو دشنام بشنوم و هیچ آرزوئی جز کشته شدن در راه دوستی تو ندارم.» [۶] .

و در مدارک پیشین نیز دیدیم که مقصود باب از بقیه الله در تمامی آثارش، هیچ کس جز حضرت محمد بن الحسن امام زمان (ع) نبوده است.

اینها نمونه هائی از موارد متعدد اعتراف باب، به وجود مسعود دوازدهمین امام شیعه است. همانطوری که ملاحظه می شود در این عبارات تنها ادعای «بابیت» میرزا علی محمد شیرازی را می بینیم.

اما آیا واقعا باب در مورد ادعایش فرد راستگو و صادقی بوده است؟ آیا باب به راستی مقام سفارت و نیابت امام دوازدهم را داشته است؟
حقیقت آن است که شیعیان آگاه هیچگاه باب را به عنوان سفیر و نایب امام نپذیرفتند. آخر چگونه ممکن است توقیعی که به چهارمین نایب خاص امام زمان (ع) رسیده به طور صریح و روشن خبر از مسدود شدن باب نیابت دهد و در عین حال میرزا علی محمد شیرازی، باب و نایب راستگوی امام (ع) باشد؟ تمام کسانی که در زمان غیبت کبری ادعای نیابت کرده اند بنا به فرمایش خود امام زمان (ع) دروغ گویانی بیش نیستند، پس چگونه می توانیم باب را نایب راستین همان امام بدانیم؟

آیا در طول تاریخ غیبت کبری مدعیان دروغین دیگری نبوده اند که به طمع مال و جاه و مقام ادعای رابطه و تماس با آن حجت خدا را کرده باشند؟ و آیا رفتار اینان قابل توجیه و تبیین نیست؟

اتفاقا اعمال و رفتار باب پس از این دوران به گونه ای است که نه تنها شیعیان را در نپذیرفتن داعیه ی وی استوارتر می سازد بلکه باب؛ قسمتی از پیروان و مریدان خویش را نیز از دست می دهد، زیرا پس از چهار سال که از آغاز ادعای بابیتش می گذرد، گرویدن جمعی ساده لوح او را فریفته کرده و انگیزه می شود تا اندیشه ی دیگری در ذهنش خلجان
نماید، اندیشه ای که او را وادار می کند ادعای قائمیت کند و بگوید که من همان امام دوازدهم شیعیانم!

این ادعای جدید همچون زنگ بیدارباش، برخی از مریدان باب را از خواب غفلت بیدار می کند، مریدانی که از خود می پرسیدند «چگونه ممکن است شخصی در یک زمان نایب امام زمان باشد و همان شخص در زمان دیگر، خود آن امام؟!» [۷] .

برخی دیگر از مریدان اساسا از ادعای اخیر باب آگاه نمی شوند؛ به گمان ایشان باب همان ادعای بابیت امام زمان (ع) را داشته و ادعای دیگری نکرده است.

به هر حال ادعای اصلی میرزا علی محمد باب چندان روشن نبود و مردم به طور دقیق نمی دانستند که او چه می گوید بویژه که دسترسی به وی نیز مشکل بود و شایعات گوناگونی درباره ی وی انتشار داشت. این ها باعث شد که مجلسی با حضور جمعی از علمای دربار قاجار و ولیعهد محمدشاه در تبریز تشکیل شود تا حقیقت مسأله را از وی بپرسند اولین جملاتی که از وی در این مجلس پرسیده می شود چنین است:

«مسموع می شود که تو می گوئی من نایب امام هستم و بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیغمبری توست؟»
سید باب ابتدا می کوشد تا سخنانی که درباره ی وی گفته می شود، تأیید کند اما آن هنگام که مسائل و موضوعاتی ابتدائی و پیش پا افتاده از وی می پرسند و او از جواب گفتن عاجز می ماند، به ناچار به اقرار آمده و به دروغ گوئی ها و عوام فریبی هائی که کرده اعتراف می کند.

در همین مجلس قلم بر کاغذ نهاده و توبه نامه ای بلندبالا می نویسد و از تمامی ادعاهائی که کرده اظهار ندامت و پشیمانی نموده و از درگاه پروردگار غفران و بخشش مسئلت می نماید.

«… اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله (ع) را محض ادعا مبطل است و این بنده را چنین ادعائی نبوده و نه ادعای دیگر…»

این توبه نامه که بخط خود میرزا علی محمد باب
نوشته شده، اساس آئین باب را متزلزل ساخته، و مقدمات نابودی آن را فراهم کرد. پیروان ناآگاه باب پس از آنکه از ماجرای این مجلس و توبه ی وی اطلاع یافتند کم کم از گرد باب پراکنده شدند و بر همگان روشن گردید که باب شخص هوسران و بلندپروازی بوده که مردم را می فریفته است.

آری کسی که ادعا می کرد، امام زمان است و بر اساس بشارت های آسمانی بر سراسر زمین، در کمال اقتدار و توانائی، فرمانروائی خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود، اکنون به عجز و لابه افتاده و از تمام دعاوی و گفتارش تبری جسته و بازمی گردد.

هم اکنون بهائیان چه می گویند؟ آیا باز هم می توانند از باب طرفداری کنند؟ آیا هنوز هم می توانند او را مدعی راستین بشمار آورند؟

بهائیان می کوشند که با اثبات حقانیت باب جایگاهی برای خویش بازکنند، زیرا رهبر اصلی آنها – میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله – سالهای چندی از مریدان باب بوده و مقام خود را متکی به بشارت باب نموده و مهمترین کتاب وی – ایقان – در اثبات امر باب نگاشته شده است؛ بر این اساس وقتی خود را با توبه نامه ی باب روبرو می بینند،
می کوشند تا اصالت آن را انکار کرده و آنرا جعلی و غیرواقعی جلوه دهند؛ غافل از آنکه اسناد و مدارک قطعی تاریخی و حتی خود کتابهای رهبران و بزرگان بهائی، نشان دهنده صحت و اعتبار و درستی توبه نامه است.

ادوارد برون محقق و مستشرق معروف انگلیسی که تحقیقات وسیع و دامنه داری در موضوع بابیه نموده و کتابهای چندی در این باره تألیف کرده و حتی می توان او را از مروجین و مدافعین بابیه به حساب آورد با وجود این، در فصل چهارم کتاب خویش که تحت عنوان «موضوعاتی درباره مذهب بابی» منتشر شده، اعتراف می کند که باب توبه کرده و بتفصیل مدارک و اسناد این جریان را نقل می کند. گراور توبه نامه و دستخط باب مقابل صفحه ۳۵۶ کتاب مزبور آمده است. [۸] .

بهائیان می خواهند کتابهائی که متن توبه نامه باب را نقل کرده اند بی اعتبار جلوه داده و نویسندگان آنها را مسلمان متعصب و غیرواقع نگار جلوه دهند؛ اما آیا ادوارد برون هم چنین بوده و حقیقت نگاری را مراعات نکرده است؟! پژوهندگان خود قضاوت خواهند کرد.

از نکات بسیار عجیب و حیرت انگیز آنست که بهائیان تا حدود نیم قرن پیش منکر اصالت و صحت و درستی توبه نامه نبوده اند و آنرا در کتابهای خویش نقل می کرده اند، نمی دانیم چرا هم اکنون، تواریخ قدیمی و حقایق کوبنده ی این مرام و مسلک را عوض کرده و می کوشند واقعیات مسلم تاریخی را بپوشانند، آیا این خود دلیل روشنی بر بطلان بهائیت نیست؟!

در حدود شصت سال پیش بدستور عباس افندی کتابی بنام «کشف الغطاء» نوشته می شود. این کتاب توسط بزرگ ترین و معروفترین مبلغ بهائی که «میرزا ابوالفضل گلپایگانی» نام دارد، نوشته شده است، در این کتاب بدون آنکه پرده پوشی کرده و حقیقتی را کتمان کند، داستان مجلس ولیعهد محمدشاه و متن توبه نامه باب را به تفصیل نقل می کند؛ شایسته است بهائیانی که شک و تردیدی نسبت به این ماجرا دارند، به صفحات ۲۰۱ تا ۲۰۵ این کتاب مراجعه کنند تا حقیقت مسئله بر ایشان روشن گردد، اما بدان جهت که بهائیان بعدها به جمع آوری و نابودی این کتاب همت گماردند و هم اکنون نسخه های اندک آن را بدست خواستاران نمی دهند، دو صفحه ای از آن را که متن توبه نامه مزبور را آورده است عینا گراور می کنیم:
شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چون مضبوط زده تنبیه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلطها نکند و الان محبوس و مقید است منتظر حکم اعلیحضرت اقدس همایون شهریاری روح العالمین فداه است امر امر همایونی است. انتهی

چون در این عریضه انابه و استغفار کردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذکور است مناسب چنان به نظر می آید که صورت همان دست خط مبارک را نیز محض تکمیل فائده در این مقام مندرج سازیم و موازنه ی آن را با الواحی که از قلم جمال قدم در سجن اعظم بجهه ملوک و سلاطین عالم نازل گردیده به دقت نظر اولی البصائر واگذاریم.

صورت دستخط حضرت نقطه ی اولی به ناصرالدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشته اند:

فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه ی عباد خود شامل گردانیده فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترجم بداعیان فرموده اشهد الله و من عنده که این بنده ی ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرفست ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است امید رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضای حق را نخواسته ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوه و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعائی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعای نبوده و نه ادعای دیگر مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند والسلام [۹] .

صورت جوابی که مجتهدین تبریز در صدر ورقه نوشته اند:

سید علی محمد شیرازی شما در بزم همایون و محفل میمون در حضور نواب اشرف والا ولیعهد دولت بیزوال ایده الله و سدده و نصره و حضور جمعی از علماء اعلام اقرار بمطالب چندی کردی که هر یک جداگانه باعث ارتداد شما است و موجب قتل توبه ی مرتد فطری مقبول نیست و چیزی که موجب تأخیر قتل شما شده است شبهه ی خبط دماغ است که اگر آن شبهه رفع بشود بلاتأمل احکام مرتد فطری به شما جاری می شود. حرره خادم الشریعه المطهره محل مهر میرزا علی اصغر شیخ الاسلام محل مهر میرزا ابوالقاسم پسر شیخ الاسلام

در همین صفحه سطر (۱۳) تفصیل خواب مهدی قلی میرزاست:
راستی برای آنکه بهائیان بپذیرند باب توبه کرده است چگونه بایستی استدلال کرد؟ آیا نقل ده ها مجلد از تواریخ مسلمین کفایت نمی کند؟

اگر مسلمین در تواریخشان غرض ورزی کرده اند آیا نظر یک نفر محقق و مستشرق غیرمسلمان که حتی تمایلاتی هم به بابیه داشته، روشنگر صحت و درستی توبه نامه نیست؟!

مهمتر از همه آنکه اعتراف بزرگترین مبلغ بهائی در کتابی که مورد تصدیق امامشان هم قرار گرفته [۱۰] .

کافی نیست تا بهائیان بپذیرند که براستی باب توبه کرده است؟

راستی بهائیان دیگر به انتظار چه نشسته اند؟ این همه آیات باهرات و این همه معجزات و بینات کافی نیست؟! آیا ایشان محتاج دلایل دیگری در اثبات امر باب هستند؟!

آری از کسانی که ادعای مهدویت کرده اند یکی هم میرزا علی محمد شیرازی بود که داستانش را بدینگونه آوردیم، اما این واقعیت مسلم را فراموش نکنیم که باب رسواترین و ناکام ترین کسی است که در شمار مهدی نماها مورد بررسی قرار می گیرد.


پانویس:

[۱] رحیق مختوم، اشراق خاوری صفحه ۲۲ چاپ اول و صفحه ۳۴ چاپ دوم «الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علی عبده لیکون حجه الله من عند الذکر علی العالمین بلیغا».

[۲] ملاحسین بشروئی که وی را «باب الباب» می گویند همچون دیگر بابیان، برخلاف تصور بهائیان، مسلمان و به احکام اسلامی پای بند بود و تنها می پنداشت که میرزا علی محمد شیرازی نایب امام (ع) است. در جنگی که به سرکردگی وی در قلعه شیخ طبرسی با قوای دولتیان درگرفت، می گفت «آیا چه خلاف و خیانتی از ما صادر شد: مگر حلال خدا را حرام و یا حرامی را حلال کرده ایم، اینک از خداوند مقتدر بترسید و از پیغمبر و ائمه اطهار شرم نمائید» صفحه ۱۳۱ ظهور الحق. ملا حسین بشروئی هر روز به برپا داشتن نماز جماعت اسلامی همت می گمارد صفحه ۱۳۴ کواکب الدریه ج اول هر چند که نماز جماعت در آئین بابی تحریم شده است – صفحه ۳۲۴ بیان فارسی.

[۳] «ذکر» از القاب باب است. اسرارالاثار ذیل کلمه ی «ذکر».

[۴] اسرارالآثار خصوصی فاضل مازندرانی جلد سوم صفحه ۲۷۴: «ان هذه الصحیفه المخزونه قد انزل الله سبحانه من عنده الی حجته محمد بن الحسن علیهماالسلام و لقدا خرجها بقیه الله صاحب الزمان علیه السلام الی بابه الذکر لتکون حجه الله علی العالمین».

[۵] اسرار آلاثار خصوصی فاضل مازندرانی جلد دوم صفحه ۶۸ ذیل کلمه بقیه الله.

[۶] مقاله شخصی سیاح – عباس افندی صفحه ۴

«یا بقیه الله قد فدیت بلکی لک و رضیت السب فی سبیلک و ما تمنیت الا القتل فی محبتک» نویسنده این کتاب در بعضی قسمت های آن غرض ورزهائی کرده است، بهترین دلیل آن هم این است که وی بدون اینکه شهری از شهرهای ایران را دیده باشد، در سن نه سالگی از ایران اخراج شده و بعدها بعنوان یک سیاح بی غرض که جمیع شهرهای ایران دیده است (صفحه ۲ همین کتاب) دست بقلم برده و کتاب بقلم برده و کتبا نوشته است.

[۷] از جمله این افراد می توان از ملا عبدالخالق یزدی نام برد، وی نیز تصور می کرد میرزا علی محمد شیرازی نائب امام زمان است حتی پسر بزرگ وی نیز در راه بابیت میرزا علی محمد کشته شد اما وقتی خبردار می شود که باب ادعای قائمیت کرده از خواب غفلت بیدار شده و می فهمد که باب، نه نائب امام و نه خود امام هیچکدام، نمی توان باشد:

«چون باین آیه عظمی و نفخه کبری رسید انا القائم الحق الذی انتم بظهوره توعدون لوح را انداخت فریادش بلند شد که ای داد که پسرم به ناحق کشته شد» تاریخ ظهور الحق فاضل مازندرانی جلد سوم صفحه ۱۷۳٫

[۸] E. G. Browne: Mterials For the Study of the Babi Religion, Cambridge University Press, 1961.

[۹] اصل این دو مکتوب و بعضی مکاتیب رسمی اخری را که مندرج می گردد پس از خلع محمدعلی شاه که مخازن دولتی به تصرف ملتیان درآمد یکی از محبین تاریخ عکس برداشته و منتشر ساخته است.

[۱۰] عباس افندی در کتاب مکاتیب جلد سوم صفحه ۲۷۴ به میرزا مهدی گلپایگانی که کتاب کشف الغطاء را آماده چاپ کردن نموده است می نویسد «هر چند ماههای چند زحمت کشیدی و آرام نیافتی و شب و روز کوشیدی و جوشیدی تا آنکه این کتاب مستطاب که آثار اخیر، حضرت ابوالفضائل است جمع شد این کار چون بسیار مهم بود لهذا در پرداختنش هر زحمتی رحمت بود و هر مشقتی راحت، باید در امور، نظر به نتیجه کرد، نه مبادی، هر امر مهمی در وجود در ابتدا نهایت مشقت و بلاست و در انتهاء موهبت کبری پس باید به عواقب امور و شئون نظر نمود مقصد این است هر چند عقبه کبری طی نمودید و لکن به نتایج مستحسنه رسیدید و آن بقای آثار آن متصاعد ملکوت اسرار است یک نسخه از آن کتاب باید به ارض اقدس فرستاده شود و از طهران خواهم خواست و یقین است که نتایج عظیمه خواهد داشت و چون ترویج گردد نهایت سرور و حبور از برای شما حاصل شود».

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن