مقالچه

نیرنگ بی‏ رنگ

نیرنگ بیرنگ

در تلخیص تاریخ نبیل در صفحه ۳۸۴ می‏ نگارد: «چون قدوس و بشرویه‏ ای و همراهان به قلعه رسیدند قدوس پیاده شد و به ضریح قبر شیخ طبرسی تکیه فرموده: چنین گفت:

بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین – بقیه الله (قائم عجل الله تعالی فرجه) خوب است برای شما اگر مؤمن باشید. اول بیان جناب قدوس به تلاوت همین آیه شروع شد و آنچه را که حضرت رسول (ص) بشارت داده بودند در آن مقام مصداقش کاملا ظاهر شد زیرا حدیثی است که حضرت رسول فرمودند: وقتی که مهدی ظهور می ‏کند پشت خود را به کعبه می‏ دهد  و به سیصد و سیزده نفر اصحابش که دورش حلقه زده ‏اند می‏ فرماید: بقیه الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و مقصود جناب قدوس از بقیه الله حضرت بهاء بودند.»

فکر نمی‏ کنیم خوانندگان ما در تمام عمرشان چنین کلام جامعی دیده یا شنیده باشند. جدا احسن به این فهم، آفرین به این چشم‏ بندی. بدون کوچکترین زحمت و رنج حاج محمد علی بابلی، محمد بن عبدالله (ص) مکی و مدنی می ‏شود و حتی عمامه‏ ی سفید را باز کرده شال سبز می‏ بندد و در یک چشم بر هم زدن برگشته امام زمان می‏ شود و صندوق قبر شیخ طبرسی در مازندران کعبه می ‏گردد!!

قدوس که قائم علیه ‏السلام شده به او تکیه کرده آیه ‏ای را که حضرت در هنگام ظهور به کعبه تکیه کرده تلاوت خواهد فرمود، می‏ خواند. و برای اینکه بهاء نیز از این خوان گسترده ‏ی نعمت بی ‏نصیب نباشد یکی از مریدانش می‏گوید منظور قدوس از بقیه الله بهاء بود.

در عین حال دبه درآورده می‏گویند مهدی موعود و قائم علیه‏ السلام سید علی‏محمد است و حسینعلی رجعت حسینی و رجعت مسیح است.

چشم باز و گوش باز و خود عمی‏              ای عجب از چشم‏ بندی خدا

عباس افندی تصریح می‏کند که اصحاب قلعه سیصد و سیزده نفر بودند اما از این بازی های بعدی چیزی نقل نمی‏کند.

خلاصه اصحاب قلعه با دستور بشرویه ‏ای با یک کوشش خستگی ناپذیر مشغول ساختن قلعه و تهیه و جمع‏ آوری آذوقه گردیدند. قلعه‏ ی محکمی ساختند و هر روز به اطراف چپاول زده هر چه به دستشان می‏رسید به یغما برده برای روزهای بعد اندوخته می‏کردند.

از جمله بنا به نوشته‏ ی نقطه الکاف به ده – نظرخان – حمله برده صد و سی نفر اهالی آنجا را کشتند و بقیه فرار کردند بابیها هم ده را خراب کرده همه‏ ی اموال و آذوقه ‏ای که در ده بود به قلعه آوردند.

در این اثناء مهدی قلی میرزا از طهران مأمور سرکوبی آنها شد و عباس قلی خان لاریجانی و دیگران نیز کمک کردند و در بین قشون دولتی و اهل قلعه مرتب جنگ می‏شد و تا بشرویه‏ ای زنده بود در نتیجه‏ ی کاردانی و مهارت وی همیشه اهل قلعه فاتح و پیروز می‏شدند.

تا اینکه در یکی از جنگها عباس قلی ‏خان او را هدف تیر قرار داد و زخمش چنان کاری افتاد که نتوانست مقاومت کند ناچار اصحاب خود را برداشته به قلعه بازگشت و تا به قلعه رسید افتاد و جان سپرد.

پس از مردن ملا حسین، قدوس برادر کوچکش (حسن بشرویه ‏ای) را به جای وی به سمت فرماندهی برگزید و القاب و عناوینی را که ملا حسین با خون دل و قیمت جان تهیه کرده بود: از قبیل باب الباب، سیدالشهداء، و غیره آقای قدوس بزرگواری فرموده همه را به حسن بشرویه‏ ای بخشید ولی این اعطاء رایگان با میمنت نشد زیرا او نیز جان عزیز خود را در راه القاب پوچ گذاشت.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن