مستبصرین

ایرج غلامی

ایرج غلامی،یک بهائی جداشده از فرقۀ بهائیت، ضمن بیان برخی حقایق پشت پرد‌ه‌ی فرقه بهائیت می گوید: کمیته صیانت به صورت نامحسوس، تمامی بهائیان و ارتباطات و رفتارهایشان را تحت نظر دارد.

شیعه شدن پس از چند نسل

به لطف خداوند در سال ۱۳۸۱ توفیق یافتم که از بهائیت به دین اسلام مشرف شوم. اجداد ما مسلمان بوده و در دوره قاجار به بهائیت گرویده‌اند. “ملاحسین بشرویه”، یکی از اولین مبلغانی بود که به سمت شیراز رفت و تبلیغات را شروع کرد. به دنبال این امر، بسیاری از اهالی بشرویه، ازجمله اجداد بنده به ملاقات ‌”علی‌محمد باب” رفته و به بهائیت ‌می‌‌‌‌‌‌گروند و این تغییر کیش به صورت موروثی در چند نسل تداوم ‌می‌‌‌‌‌‌یابد. من درباره دین اسلام و مسلمانان ‌که در اطراف ما اندک نبودند بسیار شنیده بودم، تحقیق کردم و کتاب‌هایی را مطالعه کردم. با خواندن کتاب‌های افرادی مانند شهید مطهری به این نتیجه رسیدم که بیهوده در این مسیر حرکت ‌می‌کنم. اعلام خروج از فرقه بهائیت به دلیل سختگیری‌های تشکیلات ازجمله وابسته کردن افراد، محدود کردن آنها و… بسیار مشکل بود. به همین خاطر اعلام مسلمان شدنم هفت الی هشت سال به طول انجامید.

تشکیلات حاکم بر فرقه بهائیت

هر ۱۹ روز یک‌بار دستوراتی از اسرائیل به دست مهره‌های داخلی ‌می‌رسد؛ این دستورات به تهران ‌می‌‌‌‌‌‌آید و از تهران در کل کشور پخش ‌می‌‌‌‌‌شود. تشکیلات، ضیافتی دارد که هر ۱۹ روز یک‌بار در ساعت خاصی از شب برگزار ‌می‌‌‌‌‌شود. در این ضیافت‌ها، برنامه‌ها و اقدامات اعضا اعلام می‌شود. همچنین گزارش‌هایی از سوی اعضای این فرقه به محافل ارائه می‌شود. در این گزارش‌ها رفت و آمدها در محل کار و زندگی، ارتباط افراد مختلف با یکدیگر و… به صورت کتبی از سوی اعضا یا توسط خود تشکیلات ثبت ‌می‌‌‌‌‌شود.

در ضمن، برنامه‌ای در تشکیلات وجود دارد که کودکان را از چهار سالگی تحت آموزش قرار ‌می‌‌‌‌‌دهد تا دید بدی نسبت به اسلام پیدا کنند. این برنامه‌ها باعث می‌شود که بهائیان، حس تنفر از مسلمانان را از کودکی تجربه ‌‌‌‌‌‌کنند و در طفولیت به یقین ‌برسند که مسلمانان، جنایت‌کار هستند. به‌طوری‌ که اگر کودکی بهائی از یک مسلمان نام ببرد، با نفرت و انزجار برای او توضیح ‌می‌‌‌‌‌دهند، اگر بچه دلیل را بپرسد از افراد قاچاقچی، معتاد، دزد و… که به مجازات ‌می‌‌‌‌‌رسند به عنوان نماینده جامعه مسلمانان نام برده و ‌می‌‌‌‌‌گویند مسلمانان باعث می‌شوند این افراد به چنین جرایمی کشیده شوند. آنها بر روی مغز یک کودک این‌چنین کار ‌می‌‌‌‌‌کنند و او را شستشوی مغزی ‌می‌دهند.

عملکرد کمیته صیانت در بهائیت

کمیته صیانت به صورت نامحسوس، تمامی بهائیان را تحت نظر دارد. در ضیافت‌ها همواره اعلام ‌می‌شود که یک گروه صیانت وجود دارد. این گروه به صورت نامحسوس، افراد را تحت نظر دارد تا اگر با فرد مشکوکی در ارتباط بود تشکیلات به سرعت از این مسئله آگاه شود؛ درواقع، هدف آنها این است که با معرفی این گروه، ترسی در دل اعضای فرقه ایجاد کنند.

تشکیلات به عنوان سازمانی اطلاعاتی عمل ‌می‌‌‌‌کند و افراد مجبورند در ضیافت‌های ۱۹ روزه شرکت کنند. اگر در ضیافت‌ها شرکت نکنند، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ‌این بازخواست‌ها در جلسات یا منزل فرد و همراه با رفتار بسیار تند صورت ‌می‌‌‌‌‌گیرد. به همین خاطر، فرد برای حفظ آبروی خود در میان دیگران و همسایگان، ناگزیر در جلسات شرکت ‌می‌‌‌‌‌کند.

نحوه برخورد کمیته صیانت

افراد بازخواست‌کننده در تهران، پنج نفر و در شهرهای دیگر مانند مشهد، اصفهان و… سه نفر هستند. این سه نفر، فرد خطاکار را مورد بازخواست و بازجویی قرار ‌می‌‌‌‌‌دهند. این بازجویی به صورت سفت و سخت انجام ‌می‌گیرد. مجازات‌های در نظرگرفته‌ شده برای این افراد هم  بیشتر به صورت جریمه‌های نقدی است. اگر فرد، جنایت بزرگی انجام دهد که در اسلام، مجازات سنگسار دارد، در بهائیت با پرداخت  ۱۹مثقال طلا یا نقره مجازات ‌می‌‌‌‌‌شود؛ اساس این فرقه بر پول استوار است.

سلسله‌ مراتب در تشکیلات

یک رئیس و دو معاون وجود دارد. مدیریت اصلی تشکیلات در فلسطین اشغالی است (بیت‌العدل) که شامل ۹ نفر است. یکی از مسائلی این فرقه بر آن تأکید بسیار دارد، تساوی حقوق زن و مرد و رعایت آن است. این در حالی است که در بین ۹ نفری که در بیت‌العدل عضو هستند، حتی یک زن هم وجود ندارد.

در تهران، اعضا پنج نفر هستند که دستورات را از بیت‌العدل دریافت کرده و در بین شهرها پخش ‌می‌‌‌‌‌کنند. همچنین مبالغ جمع‌آوری‌ شده از بهائیان، توسط این پنج نفر به بیت‌العدل در حیفا فرستاده ‌شده یا در بین آنها تقسیم ‌می‌‌‌‌‌شود. هیچ گزارشی از محل خرج این مبالغ وجود ندارد. این تعداد در شهرستان‌های دیگر به سه نفر ‌می‌‌‌‌‌رسد، این سه نفر در روستاها و شهرهای کوچک نیز وجود دارند.

مشکلات جدا شدن از فرقه

۲۴ ساعت بعد از اعلام مسلمان شدن و چاپ آن در روزنامه، صبح زود گروهی به خانه ما هجوم آوردند. تعداد این افراد به ۲۰۰ تن ‌می‌رسید‌‌‌‌‌. آنها در حیاط خانه من شروع به گریه و شیون کردند، ‌می‌‌‌‌‌گفتند آبروی ما را بردید، باید به بهائیت برگردید، چه کمبودی دارید، تمام کمبودها از سوی فرقه تأمین ‌می‌شود و… . این نمایش برای آن بود که ما را تحت تأثیر قرار دهند تا از راهی که رفته‌ایم، پشیمان شویم. در آن لحظه واقعاً شوکه شده بودم. این حرکت به گونه‌ای بود که همسایه‌های مسلمان ما گمان ‌‌‌‌‌کردند، کسی فوت کرده‌است!

آنها همچنین اقدام به جمع‌آوری پول کرده و به ما گفتند شما را به ترکیه می‌فرستیم تا در آنجا زندگی آرامی داشته باشید. فشارهای دیگر فرقه، بیشتر عاطفی و اقتصادی است. به‌طوری‌ که خانواده رفت و آمد خود را قطع ‌می‌‌‌‌‌کنند و فرد از نظر روابط خانوادگی و مسائل عاطفی تحت فشار قرار ‌می‌‌‌‌‌گیرد. اقدامات دیگر آنها تمسخر اعتقادات افراد است، آنها با تمسخرهای خود سعی در دلسرد کردن ما داشتند. مثلاً از همسر من که محجبه بود، به عنوان یک فرد عقب‌مانده یاد ‌می‌کردند. این‌گونه متلک‌ها و تمسخرها همواره تداوم دارد. یا از اینکه در مقابل آنها نماز بخوانید و واجبات دینی خود را انجام دهید، ناراحت ‌می‌‌‌‌‌شوند. با تمام این سختی‌ها، باید اذعان کنم که تصمیم من، یک تصمیم قلبی بود.

واکنش همسر

خانم من در ابتدا قبول کرد مسلمان شود اما از سوی خانواده خود مورد تهدید قرار گرفت، تهدیدهایی که به حد تهدید به مرگ نیز رسید. به همین خاطر، همسرم دچار ترس شد و از نظر خود برگشت. از نظر شرعی نیز نمی‌‌‌‌‌شد با همسر بهائی زندگی کنم، حتی سه الی چهار ماه منتظر ماندم تا تصمیم خود را بگیرد اما او نتوانست عزم خود را برای این کار جزم کند و مجبور شدیم از یکدیگر جدا شویم.

نحوه نگهداری فرزند

یک پسر ۱۷ساله دارم. او با من زندگی می‌کند. البته تشکیلات تلاش بسیاری برای جدا کردن پسرم از من کرده‌است اما من اجازه این کار را نداده‌ام. هرچند، آنها توانسته‌اند از لحاظ اعتقادی بر پسرم نفوذ داشته باشند. دخترخاله پسرم که از سوی تشکیلات اجیر شده، اقداماتی انجام می‌دهد تا او را تحت تأثیر بهائیت قرار دهد. به همین خاطر، پسرم اندکی دچار تردید شده، اما ان‌شاءالله با صحبت‌هایی که شده، قرار است اسلام آوردن خود را اعلام کند.

رابطه با خانواده پدری

رابطه ما در حد احوالپرسی و سلام و علیک ظاهری است. البته من به والدین خود خدمت می‌کنم و آنها حتی بیش از گذشته مرا دوست دارند. از همسرم هم بسیار راضی هستند. خواهر و بردارهایم از من کینه دارند اما من به آنها محبت ‌می‌‌‌‌‌کنم و می‌دانم این محبت بالأخره یک روز جواب ‌می‌‌‌‌‌دهد.

فعالیت‌های اقتصادی بهائیت

در سال ۷۹  در خصوص ز‌مینی که بین قسمت بهائی‌نشین و مسلمان‌نشین مرز بود، اختلاف ایجاد شد. تصاحب این زمین برای تشکیلات بسیار مهم بود. مسلمانان قصد داشتند در این ز‌مین، حسینیه بسازند. ازآنجایی‌ که قصد و نیتی مذهبی در ‌میان بود، بهائیت تصمیم به تصاحب این زمین داشت. آنها ما را مأمور تصاحب آن کردند. دو سال برای این امر تلاش کرده و از جیب خود هزینه کردیم. تشکیلات گفته بود بعد از اتمام کار، تمام مخارج را پرداخت ‌می‌کند.

بعد از دوسال تلاش و صرف هزینه بسیار، ‌سرانجام رأی دادگاه به نفع ما صادر شد اما در انتهای کار، تشکیلات به من گفت این زمین هیچ ارزشی نداشت!

وقتی پی به تغییر عقیده من بردند، حرف‌های خود را پس گرفتند و بر عکس آنچه گفته بودند عمل کردند. وقتی دیدند من تحت فشار هستم، به برادرم گفتند به من پیشنهاد دهد که ز‌مین را به او واگذار کرده و پول آن را دریافت کنم. دور من جمع شدند و با من حرف زدند، متن برگه واگذاری را نوشتند و من امضا دادم و رفتند. حتی یک ریال هم به من پرداخت نکردند. آنها هنوز من را تحت فشار قرار ‌می‌‌‌‌‌‌دهند که زمین را به ما واگذار کرده‌ای و باید به ما تحویل داده شود. پاسخ من این بود که اگر من نوشتم که ز‌مین را واگذار کردم، خودتان برای تحویل آن اقدام کنید. آنها برای تحویل زمین به فرمانداری، شهرداری و… رفتند اما نتوانستند کاری انجام دهند.

با توجه به تبلیغات بهائیت مبنی برعدم رعایت حقوق بشر در ایران برای بهائیان، چطور است که بهائیان برای انجام کار خود به ‌راحتی به فرمانداری و شهرداری مراجعه ‌می‌کنند!؟

من زمانی ز‌مین را تحویل گرفتم و دادگاه به نفع من رأی داد که بهائی بودم. در مدرکی که از سوی دادگاه برای من صادر شده، بهائی بودن من عنوان شده‌ است، که این مسئله بسیار جالب توجه است. مدرک دادگاه در دست من است، ‌می‌توانم برای شما ارسال کنم. این‌که گفته ‌می‌‌‌‌‌‌شود حقوق بشر در ایران برای بهائیان رعایت نمی‌‌‌‌‌شود با سند قابل تکذیب است. در ایران با شاکیانی از قبیل من با احترام برخورد ‌می‌‌‌‌‌شود.

حقوق‌بشر در بهائیت

این مسئله کذب محض است. جمهوری اسلا‌می‌‌‌‌‌ با بهائیان همانند یک شهروند معمولی برخورد ‌می‌‌‌‌‌کند. اگر اقدا‌می‌‌‌‌‌ علیه نظام، امنیت نظام و…  از سوی بهائیت صورت گیرد همانند شهروندان عادی با آنها برخورد قانونی ‌می‌‌‌‌‌شود و بهائیان هیچ‌گاه بی‌دلیل توسط نظام جمهوری اسلا‌می‌‌‌‌‌ دستگیر یا زندانی نشده‌اند. بهائیان از همه امکاناتی که در اختیار شهروندان عادی قرار ‌می‌‌‌‌‌گیرد، برخوردارند و هیچ‌گونه تبعیضی در این خصوص اعمال نمی‌‌‌‌‌شود. حقیقت این است که عدم رعایت حقوق‌بشر بین خود بهائیان وجود دارد؛ بهائیان، تعالیم دوازده‌گانه‌ دارند. یکی از این تعالیم، “تحری حقیقت” است. به این معنا که وقتی بهائیان به ۱۵سالگی می‌رسند، موظف هستند با تحقیق، دین خود را انتخاب کنند. این در حالی است که  نوجوان بهائی هرگز جرئت نمی‌‌‌‌‌کند عملاً به دنبال کشف حقیقت برود. چراکه این فرقه، بلایی بر سر جوان جویای حقیقت ‌می‌‌‌‌‌آورد که نتواند در این راه قدم بگذارد. افراد در این فرقه، چنان به تشکیلات وابسته هستند که اگر راه خود را از آن جدا کنند هیچ چیز برای آنها باقی نمی‌‌‌‌‌ماند؛ نه خانواده، نه دارایی و… . حتی از لحاظ عاطفی نیز از سوی خانواده طرد ‌می‌‌‌‌‌شوند. جوان ۱۵ ساله به چه ‌می‌‌‌‌‌تواند دل ببندد؟ کشف حقیقت، به قیمت کل زندگی جوان تمام می‌شود. بنابراین تحری حقیقت، شعاری بیش نیست.

ادعای ظلم اسلام به بهائیت

تشکیلات بهائیت از ما ‌می‌خواهد در سیاست دخالت نکنیم، چون در مسلک بهائی، کسی که در سیاست دخالت کند بنده علی‌محمد باب نیست. به عبارت دیگر، بهائی نیست. این در حالی است که در دین اسلام، انسان حداقل ‌می‌تواند آزاد باشد. در مدت زمانی که من مسلمان شدن خود را اعلام کردم، بیش از ۲۰ نفر بهائی با من تماس گرفتند تا مسلمان شدن خود را اعلام کنند. آنها ‌می‌خواهند طوری مسلمان شوند که از آسیب‌های فرقه در امان باشند؛ این نقض آزادی یک انسان است. جمهوری اسلا‌می‌‌‌‌‌ هیچ‌گاه فرد را مجبور نمی‌کند به اجبار مسلمان شود.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن