مقالات

ابیونی ها(Ebionites)

«ابیونی ها» که به عبری (אֶבְיונים،ابیونیم) خوانده میشودبه معنای «فقراء ومسکینان» است. ابیونی ها فرقه مسیحی یهودگرایی بودندکه در حدفاصل قرون اول تا چهارم میلادی ظهور کرده ورشد ونمو نمودند. درمورد علت نامگذاری این فرقه به ابیونی ها اختلاف نظر وجود دارد. برخی زندگی همراه با ریاضت وتجلیل آنان از فقر زاهدانه راسبب این نامگذاری میدانند. برخی دیگر دلیل این نامگذاری را نام بنیانگذار این فرقه میدانندزیرااین گروه به شخصی به نام «ابیون»منسوبندکه از شاگردان پطرس بود وبا پولس که مخالف شریعت بود مخالفت میکرد. اما بعضی دیگر معتقدندفقری که درمورد ابیونی ها به کار رفته نه فقر مادی بلکه فقر علمی وفکری است.«گریل مایر» میگوید:شاید این عده به این خاطر فقرا نامیده میشدند که هوش سطحی وافکار بسیطی داشتند و درعقایدشان نسبت به مسیح ساده انگار بودند. درکتاب مقدس نامی از این فرقه به میان نیامده است ولی برخی این فراز از کتاب «اعمال رسولان»راکه میگوید: «و تنی چند از یهودیه آمده، برادران را تعلیم می دادند که اگر برحسب آیین موسی مختون نشوید، ممکن نیست که نجات یابید.» بر ابیونی ها تطبیق می دهند ویا ابیونی ها را برخاسته از میان این گروه می دانند.
شایدبتوان ادعا نمود اینان اولین فرقه بدعتگزار از نگاه مسیحیت راست کیش (مسیحیت پولسی)بودندکه به دلیل اختلافات الاهیاتی در مقابل تعالیم وآموزه های پولس ویوحنا ایستادندزیرا اختلافاتی که بین حواریون وپولس به وقوع پیوست کمتر جنبه الاهیاتی داشته وبیشتر بر سر جانشینی عیسی ،نوع ومحدوده رسالت رسولان وحفظ شریعت یهود بود.
درهرصورت سؤال اینجاست که منشأاختلاف وانشعاب ابیونی ها از مسیحیت اولیه تحت سرپرستی پولس چه بود؟جواب این پرسش از لابلای متون مسیحی اینگونه پاسخ داده میشود که منشأاین اختلاف برسر شخصیت مسیح بود.یعنی اینکه مسیح که بود؟چه نوع موجودی بود؟آیا اوپسر خدا بودکه با ذات پدر متحد بود؟یا نه او فقط بشر وپیامبر برگزیده الهی بود؟آیا مسیح تنها یک انسان بودوفقط جنبه ناسوتی وجسمانی داشت یا خدا بود وتنها جنبه لاهوتی والهی داشت ویاهردوی اینها؟برای شرح بهتر مطلب نیکوست گذری در نظریات مختلف در باب مسیح شناسی در طول تاریخ مسیحست داشته باشیم .ما درتقسیم بندی این نظرات سعی کرده ایم از تقسیم بندی کتاب«نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم»بهره ببریم.

عقاید مختلف در مورد شخصیت مسیح در طول تاریخ:
الف:عقیده کسانی که جنبه لاهوتی مسیح را نمی پذیرفتند:یعنی او را فقط یک انسان وپیامبر خدا میدانستند وخدا یا پسر خدا بودن او را نفی میکردند.اینان همان مسیحیان اولیه پطرس وسایر حواریون بودندکه«مسیحیان یهودی»خوانده میشدند.از درون این گروه فرقه«ابیونی ها»بوجود آمددرحقیقت ابیونیون گروهی از یهودیان بودندکه مسیح رافقط پیامبر خداونه فرزند قیام کرده خدا میدانستند. این عده بروحدت عددی خدا تأکید داشتندواو را خالق جهان هستی میدانستند. به عقیده آنها عیسی پسرمریم ویوسف بودوشریعت موسی را به قدری خوب اجراکرد که خدااو را به عنوان مسیح انتخاب فرمود. انتخاب اودر موقع تعمیدووقتی روح القدس بر او نازل شد روشن گردید.اینها الوهیت مسیح وتولد او از باکره راقبول ندارندزیرا معتقدندکه الوهیت او با یکتاپرستی مخالف است. همچنین وجود مسیح قبل از متجسد شدن را هم نمیپذیرندبنابراین مسیح از روح القدس یاخدا متولد نشده بلکه او هم مثل ملایکه و رؤسای ملا‌‌یکه خلق شده ولی از تمامی ملایکه بالاتر وبرتر است. اینان پولس را بخاطر این تعلیم که عیسی -یک انسان-پسرخداست کافر میدانستند. براساس همین نظرات آنها فقط انجیل «متی»را قبول داشته وسایر اناجیل را تحریف شده محسوب میکردند. البته اناجیل دیگری مانند انجیل «عبرانیان» و«ابیونیون»نیزبه آنها نسبت داده شده است.
ابیونی ها برخی عقاید الاهیاتی دیگری هم داشتندمثلاًمعتقد بودند که خداوند دوموجود آفریده است:مسیح وابلیس.به ابلیس قدرت سلطه برقرن حاضر رابخشیده وبه مسیح سلطنت در قرن آینده را.ابلیس برای هر نسلی یک نبیّ دروغین می فرستد وعیسی یکی از انبیاء است که از جانب «سلطان نور»حمایت میشود لذا پولس بر خلاف پطرس قدیس یک پیامبر دروغین است.این خصومت با پولس نشان می دهد که چه اندازه ابیونی ها به قوم یهود نزدیکند. آنان همچنین گناه نخستین و سرایت آن به نسل بشر را نمی پذیرفتند. ابیونی ها همچنین قیام جسمانی عیسی پس از مرگ را نیز باور نداشتند. جالب اینجاست که این نکاتی که ایشان از پذیرش آن سرباز می زدند، پس از قرن ها توسط اندیشمندان مسیحی مانند رایماروس ، بولتمان و … نیز طرد شد و اعتقاد به آنها زیر سوال رفت.
آریوس هم از کسانی است که الوهیت مسیح را انکار می کرد.او معتقد بود که هر چند مسیح خدا خوانده میشود ولی در واقع خدا نیست و از نظر ذات وابدیت با خدا برابر نیست.مسیح قبل از آغاز زمان آفریده شد.او که کلمه خدا میباشد اولین مخلوق خدا وبوجود آورنده کاینات است.درموقع مجسم شدن کلمه درجسم انسان وارد شدوجای روح او را فراگرفت.بدین طریق مسیح کاملاًخدا وکاملاًانسان نبود. او می گفت:اگر به خداوند نام پدر اطلاق میشودبدین معناست که او پسر (مسیح) را در زمان معینی آفریده پس مسیح مخلوق است وازلی نیست وبا ذات پدر یکسان نمی باشد.
ب:عقیده کسانی که جنبه ناسوتی مسیح را انکار می کردند:یعنی مسیح را خدا میدانستند وجنبه بشری وجسمانی را از او نفی می نمودند.گنوسی ها،ناستیک ها ،دوستینی ها،پیروان آپولیناروس ومریدان یوتیکوس از این دسته اند.
ج:عقیده آنانکه مسیح را دارای دو ذات ودو طبیعت مجزّا می دانستندواتّحاددوذات الهی وبشری در مسیح را ردّمیکنند.نسطوری ها یعنی پیروان «نسطوریوس»از این دسته اند.
د:درمقابل تمامی این گرایشات مختلف در مورد شخصیت مسیح ،اعتقاد مسیحیت راست کیش (مسیحیت پولسی) قرار دارد.اینان طیّ شوراهای مختلف مخصوصاً شورای «نیقیه» و پس از آن شورای «کالسدون» وبعد از منازعات علمی بسیاری که بین علمای بزرگ آن دوران رخ داد اعتقادنامه هایی را به تصویب رساندندکه قانون ایمانی قریب به اتفاق کلیساها در شرق وغرب گردیدو در آن اعتقادنامه ها در باره شخصیت مسیح براین آموزه تأ کید ورزیدندکه:«عیسی دارای دوذات یعنی ذات انسانی وذات الهی است. او واقعاً انسان و واقعاًخداست ودارای بدن وروح می باشد.او از نظر الهی با خدای پدر هم ذات است واز نظر انسانی با انسان هم ذات می باشد ولی هیچ گناهی ندارد.از نظر الوهیت قبل از آغاززمانهااز خدا مولود گردید واز نظر انسانی از مریم باکره متولد شد .تمایز بین دو ذات بر اثر اتّحاد با یکدیگرازبین نرفته بلکه خصوصیات آنها حفظ شده ودر یک شخص ادغام گردیده است.عیسی دوشخص نیست بلکه یک شخص و پسر خداست.»
این نوع نگاه مسیح شناسانه دقیقاً همان آموزه هایی است که پولس نخستین بار مطرح نمود ویوحنّا به پیروی از پولس به تبیین وبسط آن پرداخت نگاهی به عهد جدید خصوصاًرساله های پولس ،انجیل یوحناّواعمال رسولان این سخن را تأیید می نماید.

ابیونی ها ،شریعت ومناسک عبادی
همان گونه که قبلًا اشاره شد ابیونی ها به شدت پایبند به مبانی شریعت یهود بودندوشریعت یهود را والاترین مظهر اراده خدا میدانستندومعتقد بودند که اجرای آن همواره ضروری است. آنان به خصوص به مسأله «ختنه»و«تعطیلی شنبه»اهمیت ویژه ای میدادند ولی در مقابل با انجام قربانی درهیکل مخالف بودندالبته این به آن معنا نیست که آیین قربانی درمعبد را نمیپذیرفتند بلکه درانتظار بودند که این آیین عبادی در یک معبد پاک وغیرآلوده انجام شود.آنهانیز مانند اسنی ها غسل روزانه را واجب میدانستندو مانند مسیحیان برای تشرف به دین مراسم غسل تعمید داشتند وغذای مقدس آنان عبارت بود ازنان فطیروآب.از میان آیین ها، عشای ربانی را اجرا می کردند اما به جای شراب از آب استفاده می نمودند زیرادر دیانت آنها شراب حرام بوده است.
از نظر اعتقادی و بسیاری از آداب واعمال شرعی مخصوصا رهبانیت و زندگی زاهدانه ابیونی ها شباهت بسیاری با اسنیها داشتند به اندازه ای که برخی معتقدند آنان را باید فرقه ای از اسنی ها محسوب نمود یا حتی مححق بزرگی مانند «تایچر»به اشتبا ه دست نوشته های قمران رااز آثار آنان دانسته است.اما وجه تمایزاتی هم بین این دو گروه وجود داردکه عبارتست از پاره ای از گرایشهای متعصبانه از قبیل:عدم توجه به هیکل،مخالفت با سلسله مراتب کشیشان ، معاندت با کتب انبیاء وریاضت کشی شدید.بدین ترتیب میتوان گفت ابیونی ها صاحب مسلک وشریعتی بودنددر حد فاصل بین نحله اسنی ومسیحیت.ناگفته نماندکه این فرقه با اسلام هم شبا هت های عجیبی دارد .
سرانجام ابیونی ها
ابیونی ها تا قرن چهارم و یا براساس برخی نقلهاتاقرن هفتم میلادی به حیات خود ادامه دادند ولی از این قرون به بعد رو به افول نهاده وکم کم از بین رفتند.به نظر می رسد که دو حادثه ی مهم تاریخی در تضعیف و از میان رفتن این گروه اهمیت داشته است. حادثه ی اول قیام بارکوخبا (برکوکب) در نیمه ی اول قرن دوم میلادی، بین سال های ۱۳۳ تا ۱۳۵ است که پس از افزایش ستم رومیان بر یهودیان صورت گرفت که به باز پس گیری اورشلیم به وسیله او ویهودیان همراهش انجامید. این خبر که به آدریانوس، امپراطور روم، رسید با سپاهی به جنگ وی آمد و اورشلیم و شهرهای دیگر را تصرف کرد و بارکوخبا را کشت. در این حادثه پانصد هزار تن از یهودیان کشته شدند. پس از این حادثه فشار بر یهودیان شدت گرفت و ابیونی ها رو به ضعف گذاشتند. حادثه ی دوم حاکمیت یافتن کلیسای پولسی در قرن چهارم بود که با مخالفان از جمله ابیون هابا شدت عمل برخورد می کرد.ماجرا هم از آن قرار بود که پس از شورای «نیقیه»که در سال ۳۲۵م به وسیله « کنستانتین » امپراطور روم تشکیل شد تا دعوای الاهیاتی بر سر الوهیت مسیح را خاتمه دهد آریوس با نظریه ای که بر یگانگی خدای پدر تأکید داشت محکوم گردیده وتبعید شد.«کنستانتین» اعتقادنامه نیقیه را قانون کلیسا وامپراطوری اعلام نمودولی باز هم منازعات بین طرفداران آریوس وکلیسای راست کیش پایان نیافت با این حال امپراطور با سیاستی توأم با تسامح سعی بر حفظ وحدت امپراطوری داشت اما پس از او فرزندش «کنستانتیوس»سیاست سخت گیرانه عدم تسامح را در پیش گرفت ؛مجازات مرگ رابرای خرافه پرستی وقربانی مقرر کرد قربانی ها ممنوع ومعابد بسته شد.دیگر ادیان مخصوصاًیهودیت بازور تقریباًریشه کن شدند.پس از شورای «کالسدون» درسال ۳۸۱م قراءت تثلیثی از مسیحیت رسما تنها دین امپراطوری شد.امپراطور«تؤدوسیوس کبیر»که شدیداً راست کیش بود در پایان قرن چهارم مسیحیت را رسماًدین دولتی اعلام کرد؛کلیسای کاتولیک کلیسای دولتی وبدعت جرمی علیه دولت به شمار می آمد.در کمتر از یک قرن کلیسای آزار دیده به کلیسای آزار دهنده تبدیل شد.دشمنان آنان یعنی «بدعت گزاران»(کسانی که از جامعیت ایمان کاتولیکی جدا شدند واز جمله ابیونی های یگانه پرست ومخالف تثلیث)اینک دشمن امپراطوری شده ومجازات میشدند.برای اولین بار مسیحیان دیگر مسیحیان را به دلیل داشتن دیدگاههای متفاوت در باب ایمان به قتل می رساندند.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن