مقالات

رستاخیز ressurection

همه ادیان در این نکته متفق القول هستند که مرگ پایان حیات انسان نیست. مصریان باستان اجساد مومیایی شده اشراف را همراه با غذا و اشیا قیمتی ضروری برای سفر به حیات دیگر در مقبره‏هایی می‏نهادند که با مجمسه‏ها یا تصاویر اوزیریس (خدای آن جهان) تزیین شده بود. پیروان کنفیسوس و ادیان سنتی آفریقا با مراسمی که در مزار نیاکان خود یا در مکان‏های مقدس برگزار می‏کنند از آنها یاد می‏کنند و ارواحشان را تسلی می‏دهند. اما هندوها و بودایی‏ها به تناسخ اعتقاد دارند. در قران که ۱۱۳ بار از واژه آخرت استفاده شده مکررا درباره معاد و داوری بحث شده است. بسیاری از مسیحیان با خواندن مکرر اعتقاد نامه رسولان خداوند را ستایش می کنند: «من به… رستاخیز بدن و حیات جاویدان معتقدم». در دین اعتقاد به حیات پس از مرگ به اندازه‏ای مهم تلقی می‏شود که نویسنده‏ای آن را اساسی‏تر از اعتقاد به خدا می‏داند و می‏گوید که حتی اگر خدا وجود نمی‏داشت انسان‏ها او را به عنوان موجودی خیرخواه که جاودانگی انسان را تامین می‏کند می‏آفریدند.

حیات پس از مرگ در ادیان مختلف
مساله رستاخیز و حیات پس از مرگ در ادیان مختلف تکرار شده است. در اسلام همانطور که ذکر شد روی قران تاکید بسیاری شده و اگر حیات پس از مرگ نباشد اصلا بسیاری از نفاهیم دینی بی معنا خواهد شد.
اما در هندویسم و بودیسم حیات پس از مرگ تفاوت اشکاری با برداشت اسلامی دارد. در این دو آیین با وجود مفهوم تناسخ و زندگی های مکرر، مقهوم رستاخیز با دگرگونی معنایی وسیعی مواجه می شود. تلقی مکتب ودانتای هندوییسم و ودانته بودیسم درباره حیات پس از مرگ مقبولیت وسیعی نزد پیروان این دو آیین دارد. مطابق این تلقی ، ما پس از مرگ اتحاد با امر واحد یا غیر ثنوی را تجربه می‏کنیم. حقیقت غایی نهایتا واحد است هرچند می‏توان آن را از دو منظر (برهمن یا آتمن) نگریست. حیات پس از مرگ در این مکاتب به معنای پیوست دوباره به امر واحد است. در حقیقت در این مکاتب ما انسان‏ها اتحاد و یگانگی بنیادین خود با امر واحد را فراموش کرده‏ایم و به غلط می‏پنداریم که از امر واحد متمایزیم. به همین علت در چرخه رنج گرفتار شده‏ایم تا اینکه از این توهم خارج شده و با او متحد شویم. بنابر این با اندکی تامل تفاوت آشکار بین رستاخیز یا حیات پس از مرگ در بین ادیان شرقی و ادیان ابراهیمی روشن می‏شود.
اما اینکه رستاخیز در الهیات یهودی و مسیحی به چه معناست، مساله‏ای است که به آن پرداخته خواهد شد.

رستاخیز در یهودیت
رستاخیز در یهودیت در واقع اعتقاد به حیات پس از مرگ و زنده شدن دوباره در بدن و کالبد جسمی است. کتاب مقدس مرگ را آخرین جایگاه انسان می‏داند. البته این مساله استثناهایی هم دارد مانند خنوخ و ایلیا که سرانجام کارشان با مرگ همراه نبود. اما جدای از این دو نفر که امری غیرعادی برایشان رخ داد دیگر انسانها مطابق کتاب مقدس دوباره زنده می‏شوند:
۱- الآن ببینید که من خود او هستم. و با من خدای دیگری نیست. من می‌میرانم و زنده می‏کنم. مجروح می‏کنم و شفا می‏دهم. و از دست من رهاننده‌ای نیست.»
۲- بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده‏اند، بیدار خواهند شد…
علاوه بر شواهد موجود در کتاب مقدس، یهودیان نیز در نماز صبحگاهی خود اینگونه می‏خوانند:
«جاودانه خدای من! روحی که تو در من نهادی پاک است… تو آن را از من بر می‏گیری و در روز رستاخیز به من باز می‏گردانی»

اما پس از عصر کتاب مقدس که مصادف با دوره هاخامی و ربانی در میان یهودیان است؛ باور به رستاخیز از ابهام اولیه خود خارج شده و به صورت یکی از مهم‏ترین اعتقادات یهودیان جلوه کرده است.
اما سخن در این است که پیش از این دوره و دوره کتاب مقدسی نیز آیا باور به رستاخیز مردگان در میان یهودیان وجود داشته است؟ در اینجا اندیشمندان به دو دسته تقسیم می‏شوند. گروهی معتقدند که یهودیان از همان ابتدای تقید به شریعت، به رستاخیز مردگان و احیای دوباره ایشان پس از مرگ باور داشتند.
اما برخی دیگر از دین‏پژوهان بر این باورند که یهودیان در ابتدا به رستاخیز ایمان نداشتند، و نه تنها به رستاخیز معتقد نبودند؛ بلکه به بسیاری دیگر از اعتقادات بعدی خود از ابتدا ملتزم نبودند. این دسته از محققان بیان می‏کنند که یهودیان پس از رفتن به اسارت بابلی و آشنایی با زرتشتیان به برخی از آموزه‏های زرتشتی باورمند شدند.
به اعتقاد این پژوهشگران یهودیان پس از اسارت بابلی به این پنج امر معتقد شدند، اموری که پیش از این به آنها معتقد نبودند:
۱- شیطان: که پیش از این اشنایی فقط نیرویی موهوم بود و قدرتش در برابر یهوه اصلا به چشم نمی‏آمد و در واقع در برابر یهوه دارای قدرت نبود، اما پس از بازگشت از اسارت این اعتقاد ساده در هیبت شیطان که در برابر خدا صف آرایی می‏کرد ظاهر شد.
۲- فرشتگان: که تا پیش از اسارت فقط خادمان خدا به شمار می‏رفتند؛ پس از بازگشت دارای نظم و ترتیب شده و به هفت عدد رسیدند، هفت فرشته درست به اندازه هفت “امشاسبند” که زرتشتیان به آن معتقدند.
۳- اعتقاد به منجی: که در ابتدا در میان یهودیان فقط با عنوان روزی خاص مطرح بود که دشمنان اسرائیل در آن به دست اجل محتوم سپرده خواهند شد، که پس از بازگشت تبدیل به باوری صریح و روشن در مورد بازگشت مسیحایی است که موعود از آسمان بوده و سوار بر ابر خواهد آمد.
۴- روز حساب: که از باور ساده اولیه تغییر کرد و به روز نهایی زرتشتیان شبیه شد.
۵- رستاخیز و قیامت مردگان: یهودیان در ابتدا برای اموات سرنوشتی مبهم قائل بودند. ایشان معتقد بودند که انسان‏ها پس از مرگ به حفره‏ای فرو افتاده و در آنجا حیاتی بی‏رنگ و نامعلوم خواهند داشت. این مکان، مکان سکوت و ظلمت و فراموشی مطلق بوده و نامش شائول بود.
اما پس از آشنایی با زرتشتیان و فراگیری باور ایشان در مورد آخرت باور یهودیان نیز در این مورد تغییر کرد. به این صورت که ایشان معتقد شدند که انسان‏ها پس از مرگ صاحب رستاخیز شده و از قبر برمی‏خیزند و با نیروی جسمانی و عقلانی کامل از نو متولد می‏شوند.
البته صرف وجود شواهد تاریخی نمی‏توانند اثبات کننده وام‏گیری این اموزه از ادیان دیگر مانند دین زرتشتی باشد. بلکه از سوی دیگر شباهت آموزه‏های ادیان می‏تواند اثبات کننده منشاأ آسمانی مشترک آنها باشد.

اختلاف بین فریسیان و صدوقیان
پس از دوره هلنیستی و نفوذ فرهنگ یونانی در میان یهودیان، ایشان به دو قسمت تقسیم شدند، گروهی از ایشان که بیشتر در مناصب حکومتی بوده و با یوناینان نیز روابط مناسبی داشتند به صدوقیان شهرت یافتند. ایشان با توجه به ارتباط با فرهنگ و فلسفه یونان به سنت یهودی پایبندی کمتری داشتند و در نتیجه وجود رستاخیز مردگان و حیات پس از مرگ را منکر بودند. در حقیقت ریشه این طرز تفکر ایشان تاثیرپذیری فراوان ایشان از فرهنگ و فلسفه یهود بود. علاوه بر این از آنجا که ایشان دارای دو نوع رهبری مذهبی و رهبری دنیایی بودند، مناسبات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایشان اقتضای همین رویکرد همراه با تساهل را از ایشان داشت. ایشان از فرهنگ یونان اقتباسات فراوانی کردند تا آنجا که کاهنان صدوقی قزبانی حیوانات را که در مذبح معبد اورشلیم به جای می‏آوردند نیمه کاره رها کرده و از معبد بیرون می‏رفتند تا در استادیوم شهر اعمال ورزشکاران و پهلوانان یونانی را تماشا کنند. بنابر این صدوقیان منکر ملائکه و رستاخیز مردگان شدند و این عقاید خود را در میان یهودیان نیز نشر دادند. استدلال نهایی ایشان نیز این بود که هیچ یک از این موارد صراحتا در تورات ثبت نشده است. ایشان می‏گفتند که تنها مقرراتی را باید معتبر شمرد که در کتاب مقدس نوشته شده است، ولی احکامی که صرفا از نسل‏های پیشین رسیده است، لازم الاجرا نیست.
در برابر صدوقیان گروه دیگری بودند که به مخالفت با اعمال و باورهای ایشان پرداختند. این گروه فریسیان نام داشتند. در برابر صدوقیان فریسیان به تمامی مواردی که سنت یهودی به آن دستور می‏داد، پایبند بودند.
فریسیان معتقد بودند که نفوس قدرت دارند پس از مرگ باقی بمانند و برای کسانی که زندگی خود را با فصیلت یا رذیلت گذرانده‏اند پاداش و کیفر وجود دارد؛ درست بر خلاف صدوقیان که معتقد بودند که نفس همراه بدن نابود می‏شود.
اما این از بخت خوش فریسیان بود که در سال ۷۰ میلادی معبد ویران شد و صدوقیان که گروهی وابسته به معبد بودند، با ویرانی معبد مصمحل شدند و از این به بعد این باور فریسیان در مورد رستاخیز بود که به اعتقاد نهایی جامعه یهود تبدیل شد.

رستاخیز در مسیحیت
مسیحیت به همراه عیسی شروع شد و با تلاش‏های پیروانش ادامه یافت. یکی از باورهای کلیدی‏ای که عیسی به پیروانش آموخت، اعتقاد به رستاخیز است. گرچه بسیاری از آموزه‏هایی که عیسی تعلیم داد توسط پولس و برخی دیگر از اندیشمندان تغییر یافت، اما باور به رستاخیز با تلقی‏های متفاوتش در میان مسیحیان از آموزه‏ای که عیسی راجع به رستاخیز تعلیم داد، پذیرفته شده است.
در واقع صریح‏ترین موردی که عیسی شخصا باور به رستاخیز را به پیروانش آموزش داد، در سوالی بود که صدوقیان راجع به قیامت از عیسی پرسیدند. مرقس در باب دوازدهم از انجیلش واقعه را اینگونه روایت می‏کند:
«و صد‌وقیان که منکر قیامت هستند نزد وی آمده از او سؤال نموده گفتند: ای استاد موسی به ما نوشت که هرگاه برادر کسی بمیرد و زنی بازگذاشته اولادی نداشته باشد برادرش زن او را بگیرد تا از بهر برادر خود نسلی پیدا نماید. پس هفت برادر بودند که نخستین زنی گرفته بمرد و اولادی نگذاشت. پس ثانی او را گرفته هم بی‌اولاد فوت شد و همچنین سومی. تا آنکه آن هفت او را گرفتند و اولادی نگذاشتند و بعد از همه زن فوت شد. پس در قیامت چون برخیزند زن کدام یک از ایشان خواهد بود از آنجهت که هر هفت او را به زنی گرفته بودند؟
عیسی در جواب ایشان گفت: آیا گمراه نیستید از آنرو که کتب و قوت خدا را نمیدانید؟ زیرا هنگامی که از مردگان برخیزند نه نکاح می‏کنند و نه منکوحه می‏گردند بلکه مانند فرشتگان در آسمان می‌باشند. اما در باب مردگان که برمی‌خیزند در کتاب موسی در ذکر بوته نخوانده‌اید چگونه خدا او را خطاب کرده گفت که منم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب. و او خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار گمراه شده‌اید.»
بنابر این در اینجا عیسی با پاسخ دادن به صدوقیان و حل شبهه اعتقادی ایشان بر وجود رستاخیز مردگان تاکید کرد.
اما پس از عیسی پولس که به گفته برخی دومین موسس مسیحیت است، نیز رستاخیز را رد نکرد و آن را ترویج کرد. پولس در رساله نخستینش به قرنتیان دقیقا در پاسخ به پرسشی که در مورد رستاخیز مردگان طرح شده می‏گوید:
«اما اگر کسی گوید: مردگان چگونه برمی‌خیزند و به کدام بدن می‌آیند؟ ای احمق آنچه تو می‌کاری زنده نمی‌گردد جز آنکه بمیرد. و آنچه می‌کاری نه آن جسمی را که خواهد شد می‌کاری بلکه دانه‌ای مجرد خواه از گندم و یا از دانه‌های دیگر. لیکن خدا برحسب اراده خود آنرا جسمی می‏دهد و به هریکی از تخم‏ها جسم خودش را. هر گوشت از یک نوع گوشت نیست بلکه گوشت انسان دیگر است و گوشت بهایم دیگر و گوشت مرغان دیگر و گوشت ماهیان دیگر. و جسم‏های آسمانی هست و جسم‏های زمینی نیز لیکن شان آسمانی‌ها دیگر و شان زمینی‌ها دیگر است و شان آفتاب دیگر و شان ماه دیگر و شان ستارگان دیگر زیرا که ستاره از ستاره در شان فرق دارد. به همین نهج است نیز قیامت مردگان. در فساد کاشته می‏شود و در بی‌فسادی برمی‏خیزد درذلت کاشته می‏گردد و در جلال برمی‏خیزد در ضعف کاشته می‏شود و در قو‌ت برمی‏خیزد»
بنابر این مشاهده می‏شود که مسیحیان مانند یهودیان رستاخیز ابدان را می‏پذیرند، اما باید دید که این رستاخیز از منظر مسیحیان در چه زمانی رخ خواهد داد؟
آنچه مشخص است با توجه به آیات کتاب مقدس در مورد رجعت مسیح، رستاخیز پس از بازگشت مجدد عیسی رخ خواهد داد. اما زمان دقیق این رستاخیز را خود عیسی نیز به نص کتاب مقدس نمی‏داند و تنعا این خدا است که از زمان آن با خبر است.
اما آیا اندیشمندان مسیحی و یهودی نیز با رستاخیز موافقند یا نه؟

رویکرد اندیشمندان متجدد
رویکرد الهی‏دانان ادیانی که به رستاخیز باورمندند در مورد رستاخیز طبیعتا مثبت است، هستند اندیشمندانی که این باور مسلم ادیان ابراهیمی را زیر سوال برده‏اند. یکی از سرشناس‏ترین اندیشمندان رودلف بولتمان است. بولتمان که بسیاری از وقایع ماورایی را اسطوره می‏دانست، می‏گفت که زنده شدن یک جسد، یک واقعه اسطوره‏ای باور نکردنی است. او در قسمتی از کتابش (عهد جدید و اسطوره شناسی) در این مورد آورده است: «غیر ممکن است که از لامپ الکتریکی و بی سیم استفاده کنیم… و هم زمان به جهان ارواح و معجزات که عهد جدید آن را به تصویر می‏کشد، باور داشته باشیم… اسطوره ترسیم تصویری عینی از جهان آنگونه که هست، نیست؛ بلکه مقصود بیان ادراک آدمی از خویشتن در جهانی است که وی در آن زندگی می‏کند.»
در میان یهودیان نیز برخی از یهودیان اصلاح‏گرا که در قرن نوزده به قدرت رسیده بودند، بسیاری از مبادی یهودی را زیر سوال بردند، حتی شریعت موسوی.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن