مقالات

شام آخر Last supper

به آخرین شامی که عیسی مسیح با شاگردانش در روز پنج شنبه در باغ جتسیمانی قبل از دستگیری و مصلوب شدنش صرف نمود را گویند.که در اناجیل همنوا آن، غذای عید فصح می باشد و اهمیتش بخاطر سخن عیسی درباره ی اشربه و تکه نان است.این واقعه تاریخی نزد مسیحیان برای بزرگداشت جشن اول کلیسا مرتبط با شام الهی است و متعاقباً مراسم مقدس عشاء ربانی را هم شامل می شود.
نام های دیگر شام آخر
این شام در نزد مسیحیان با نام های مختلفی چون شام مقدس ، شام خداوند ، شکستن نان،سرّ مقدس ،شام عیسی،مجلس سپاسگزاری و شراکت در خوراک معروف است.
عیسی در اورشلیم
با نزدیکی عید فصح عده زیادی از یهودیان در اورشلیم جمع شده بودند تا برای معبد قربانی کنند.و عیسی برخلاف نظر حواریون خویش که او را از آمدن به اورشلیم برحذر می داشتند به آن شهر وارد شد و معتقد بود رسالتش او را به اورشلیم فرامی خواند. عیسی پس از ورود به اورشلیم از معبد مقدس بازدید نمود و معبد را که پراز صرافان و فروشندگان و کبوتربازان بود را با زور تازیانه خالی ساخت و فریاد برآورد که آیا نوشته نشده است که: «خانه ی من،خانه ی عبادت همه ی امت ها نامیده خواهدشد ؟ »اما شما آن را مغازه ی دزدان ساخته اید. عیسی تا چندین روز بدون هیچ مانعی در معبد به تعلیم مردم پرداخت اما شب ها از ترس دستگیری و یا کشته شدن به کوه زیتون می رفت. حکومت روم به احتمال زیاد عیسی را از روزی که رسالت یحیی معّمد را دنبال می کرد زیرنظر داشتند. اما چون پیروان زیادی پیدا نکرده بود او را خطری جدی نمی دانستند. لیکن با ورودش به اورشلیم و اعمالی مانند پاکسازی هیکل از صرافان… ،آموزش و تعلیم مردم و همچنین استقبال پرشور جلیلیان از ایشان، کاهنان یهود را نگران ساخت، که مبادا در عید فصح شورشی بی موقع بوجود آید. و سبب از بین رفتن آزادی مذهبی یهودیان گردد.پس نخست شروع به دشنام و ناسزاگویی علیه او کردند تا عیسی را نزد مردم مرهون و خفیف سازند. و حتی به هنگام موعظه اش در معبد کاهنان بر او خرده گرفته و اعتراض می کردند تا بتوانند به این شکل او را متهم به کفر کنند.ولی عیسی همواره از دادن بهانه به دست ایشان خودداری می کرد و در همین مدت زمان کوتاه که ایشان در اورشلیم به سر می برد مورد استقبال و پذیرش انبوهی از مردم قرار گرفت. مخالفین زمانی توانستند مقام او را متزلزل سازند که از او پرسیدند آیا باید به قیصرجزیه داد یا نه ؟ او حیلت ایشان را دانست و در پاسخ چنین گفت : چرا مرا امتحان می کنید ؟ آنچه از قیصر است به قیصر و آنچه از آن خداست به خدا رد کنید. از این سخن همه متعجب شدند و به این ترتیب بتدریج بر مخالفین وی افزوده شد.از اینرو کاهنان و بزرگان یهود برعلیه مسیح توطئه کردند و یکی از دوازده حواری عیسی،به نام یهودای اسخریوطی،را فریفتند. تا در ازای سی پاره ی نقره عیسی را در وقت معین تسلیم سازد. عیسی مرتباً با زبان امثال و حکایات با مردم سخن می گفت و چنین بیان می کرد : خداوند ابتدا یهود را به میهمانی فراخواند و چون ایشان از قبول دعوت سرباز زدند،خدا دیگران را نزد خود به میهمانی طلب نمود. در انجیل آمده است که عیسی فریسیان و صدوقیان را مورد خطاب قرار داده و می گفت: باجگیران و فاحشه ها قبل از شما داخل ملکوت می شوند. از آن رو که شما به عیسی ایمان نیاوردید اما آنان به او ایمان آوردند.از این جهت شما را می گویم … که ملکوت خدا از شما باز پس گرفته شده است و به امتی که میوه اش را بار بیاورند، عطا خواهد شد.همه ی نویسندگان اناجیل هم رأیند که چون عیسی به درجه ی دشمنی و معاندت مخالفین آگاه بود دانست که توطئه قتل او را خواهند کشید و خود را آماده مرگ ساخت.بنابر آنچه مسیحیان نخستین گفته اند عیسی نه تنها مکرراً قتل خود را به دست مخالفان پیش بینی می کرد بلکه حتی می دانست چه کسی به او خیانت خواهد کرد.
شرح تاریخی شام آخر
شام مقدس در حقیقت نماد حلول و تجسد الهی قلمداد می شود. در اناجیل همنوا (مرقس،متی و لوقا) و همچنین رسائل پولس روایات متعددی پیرامون شام آخر بیان شده است.
در روز اول عید فطیر شاگردان نزد مسیح آمده و از او پرسیدند فصح را در کجا برگزار کنیم ؟گفت: به شهر بروید،فردی با سبوی آب خواهید دید به دنبال او بروید به هرجا که داخل شد،شما هم بدانجا شده و به صاحب خانه بگویید استاد ما می گوید:میهمانخانه کجاست، تا فصح را با شاگردان آنجا صرف کنیم. و او بالاخانه ی بزرگ و مفروشی را به شما نشان می دهد،پس شما انجا را برای مراسم فصح آماده کنید. چون شبانگاه فرارسید،عیسی همراه با شاگردانش به میهمانخانه درآمد.وقتی ایشان غذا می خوردند مسیح گفت: اشتیاق بی نهایت داشتم که پیش از زحمت دیدنم این فصح را با شما صرف کنم،چرا که به شما می گویم از این دیگر نمی خورم تا وقتی که در ملکوت خدا تمام شود . هرآینه به شما می گویم که کسی از میان شما مرا تسلیم خواهد کرد.آنها غمگین شدند و هر یک سئوال کردند،آیا او من هستم؟ و عیسی گفت: یکی از شما دوازده تن که با من دست در ظرف فرو برد مرا تسلیم خواهد کرد. زیرا که پسر انسان برحسب آنچه که مقدر است می رود لکن وای بر آن کسی که او را تسلیم خواهد کرد. که برای او بهتر این بود که متولد نمی شد. و چون غذا می خوردند عیسی نان را برداشته ،برکت داد و آن را تکه تکه کرد و گفت:بگیرید و بخورید که این کالبد من است.و این کار را به یادبود من انجام دهید؛پیاله ای را گرفته،شکر گفت و همه از آن نوشیدند و به ایشان گفت این خون من است و با خون خود که برای شما ریخته می شود پیمان تازه ای بستم (عهد جدید) که بخاطر بسیاری برای آمرزش گناهان،ریخته

می شود.
هرآینه به شما می گویم که دیگر از این شراب نخورم تا روزی که در ملکوت خدا آن را بنوشم. سپس حواریون همراه عیسی به سوی کوه زیتون رفتند.مسیح به ایشان گفت:همه ی شما امشب درباره ی من دچار لغزش می شوید، زیرا که نوشته شده است،«شبان را می زنند و گوسفندان پراکنده می شوند» اما پس از برخاستنم،قبل از شما به جلیل خواهم رفت. پطروس گفت:اگر همه درباره ی تو بلغزند من هرگز نسبت به تو شک نخواهم کرد.عیسی در جواب گفت:همین امشب پیش از بانگ خروس،سه بار تو مرا انکار خواهی کرد.اما پطروس و جمیع شاگردان گفتند:اگر جانمان را هم از کف بدهیم باز تو را انکار نخواهیم کرد. عیسی با ایشان به باغ جتسیمانی رسید. به آنان گفت:شما اینجا بمانید تا من نماز بخوانم.سپس عیسی سجده می کرد و نماز می خواند و می گفت:ای پدرم اگر ممکن است این پیاله را به خواست خود ،از من دورنما،نه به خواست من.پس نزد شاگردان بازگشت و آنها را در خواب دید.به پطروس گفت:آیا نتوانستید یک ساعت بیدار بمانید و نماز کنید تا دچار فتنه و امتحان نشوید؟باردیگر رفته و نماز خواند و گفت:ای پدر آنچه خواست تو است،واقع شود. باز به سوی شاگردان بازگشت و آنهاهمچنان خفته بودند. آنان را رها ساخته و بار سوم با همان سخنان دعا کرد.پس از رجعت به نزد شاگردان به ایشان گفت:اکنون بخوابید،اینک زمان آن رسیده که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود … بعد از اندک زمانی به شاگردان گفت:برخیزید،بروید،اینک تسلیم کننده ی من نزدیک است. هنوز سخنش تمام نشده بود که اسخریوطی(یکی از حواریان)با گروه بسیار با چوب ها و شمشیرها از سوی کاهنان یهود آمدند.یهودا به آنان گفت:هر که را ببوسم،او همان عیسی است،دستگیرش کنید.سپس نزد عیسی آمده و بر وی درود فرستاده و او را بوسید.عیسی گفت:ای دوست برای چه آمدی ؟پس عیسی را دستگیر نمودند.پطروس دست به شمشیر برد و گوش غلام رئیس کاهنان رابرید.عیسی به او گفت:شمشیرت را در نیام کن،زیرا کسی که دست به شمشیر برد کشته خواهد شد.و افزود که آیا نمی توانم از پدرم فوج هایی از فرشتگان به یاری طلب کنم؟به این ترتیب همه ی حواریون گریختند. عیسی را نزد رئیس کاهنان بردند. و پطروس دورادور،آنان را تعقیب می نمود.و سپس همراه غلامان در خانه ی بزرگ کاهنان درآمد. تا ببیند چه بر سر استاد می آید.رئیس یهودیان در جستجوی شاهدی دروغین بودند تا او را به مرگ محکوم سازند. اما با وجود شاهدان دروغین بسیار،باز شاهدی برای اثبات مدعای خویش نیافتند.تا اینکه دو شاهد دروغین اظهار کردندکه عیسی گفنه است: می توانم معبد خدا را خراب نموده و ظرف سه روز دوباره آن را بنا کنم. بزرگ کاهنان برخاست و گفت:جوابی برای مدعای ایشان نداری؟عیسی همچنان سکوت اختیار نمود تا رئیس کهنه او را به خدای زنده سوگند داد،تا بگوید پسرخداست یا نه؛ عیسی گفت:تو،خود گفتی.و نیز به شما می گویم که پس از این پسر انسان را خواهید دید که در دست راست قدرت خداوند نشسته است و بر روی ابرها می آید.رئیس کاهنان جامه درید و گفت:شنیدید،او کفر گفت.پس نیاز به هیچ مدرک و شاهدی نیست او سزاوار مرگ است.پس به رویش آب دهان انداختند،به زیر مشت و لگد گرفتند و استهزاء نمودند. در همین هنگام بود که کنیزکی در ایوان خانه،پطروس را دید.و شهادت داد که او نیز با عیسی است. پطروس انکار کرد. و ناگاه کنیز دیگری او را دید وهمان حرف های کنیزک اول را تکرار کرد.پطروس به سرعت از خانه بیرون آمد.جمعیتی به سوی او آمدند و گفتند:از لهجه ی تو معلوم می شود که با او هستی؛پطروس شروع به ناسزا و انکار نمودکه این مرد را نمی شناسد و همان دم خروس بانگ زد.
سرانجام مسیح
اناجیل اربعه حوادث مربوط به فرجام عیسی را با تفاوت های اندک نقل کرده اند. که بدین شرح است:
سربازان رومی عیسی را دستگیر نمودند و به دیوانخانه بردند.لباسی ارغوانی به او پوشانده و تاجی از خار بر سرش نهادند،نی ای به دستش داده،پیش او زانو زدند و به تمسخر،او را پادشاه یهود خواندند. او را در محلی بنام جلجتا(محل کاسه سر) بردند تا به چلیپا آویزند.و بر بالای صلیب نوشتند :«این است عیسی ،پادشاه یهود» .همراه وی دو دزد را بر طرفینش به صلیب کشیدند.عابران عیسی را استهزاء کرده و می گفتند:اگر پسرخدایی خود را برهان و از صلیب فرودآی،حتی در این میان دزدان مصلوب شده عیسی را دشنام می دادند.در این زمان عیسی،
فریاد زد:خدایا چرا مرا ترک کردی ؟وسپس جان سپرد.
در اناجیل نقل است،چند ساعتی پس از مرگ عیسی،پرده ی هیکل پاره شد و زلزله رخداد،سنگها شکافته شد،بسیاری از مقدسین زنده شدند و به چشم بسیاری از مردم آمدند.پس از این حادثه،محافظین عیسی ترسیدند،گفتند:این مرد به راستی پسرخدابود.
دفن عیسی
چون شب فرارسید،مردی به نام یوسف که ازشاگردان عیسی بود،نزد پیلاطس رفته وجسد مسیح را تحویل گرفت.وی جسد را در کتانی پیچید،دفن کرده و بر روی قبر،سنگی نهاد.کاهنان نزد فرمانده رفته و خواستند از قبر عیسی نگهبانی شود.چرا که عیسی گفته بود:که من پس از سه روز برمی خیزم .کاهنان از ترس اینکه شاگردان عیسی جسد وی را بدزدند،خواستار محافظت شدید قبر عیسی شدند… اما با این حال،عیسی برخاست.
روز شنبه وقتی مریم مجدلیه و مریم ،مادر عیسی و یعقوب،برای دیدن قبر وی رفتند،ناگهان زلزله ی شدیدی به وقوع پیوست.و فرشته ای از آسمان نازل شد و سنگ را به کناری زد.و به آنان گفت من می دانم که شما در طلب عیسای مصلوب آمده اید. او همانگونه که گفته بود برخاسته است.شتاب کنید و به شاگردانش خبر دهیدکه او را در جلیل خواهید یافت.و در راه بودند که عیسی خود بر ایشان ظاهر گشته و گفت:مترسید، بروید به برادرانم بگویید مرا در جلیل خواهند دید.
از این پس عیسی پی در پی تا چهل روز بر حواریون خویش ظاهر می شد. و پس از آن به آسمان نزد پدر بالا رفت.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن