مقالات

شورای افسس Council of

اعتقاد نامه انگلیسی Creed از لغت لاتین Credo به معنای «باور دارم» گرفته شده و از آن رو به این نام خوانده می شود که در زمان صدور اعتقاد نامه ها ، در آغاز هر یک از بیانیه های رسمی کلیسا کلمه اعتقاد دارم به کار می رفت.
اعتبار اعتقاد نامه ها را اکثر اهالی کلیسا پذیرفته اند و اما در این میان برخی گروه های بنیاد گرای پروتستان هستند که اعتبار رسمی اعتقاد نامه ها را رد کرده اند و معتقدند که هیچ اعتقاد نامه ای غیر از کتاب مقدس وجود ندارد.
اعتقاد نامه های رسمی در شوراهای جهانی و با حضور اکثر اسقفان دنیا تصویب شده اند.یکی از این اعتقاد نامه ها که در سومین شورای جهانی تصویب شده ، اعتقاد نامه افسس است.

پیشینه بحث

بعد از شورای قسطنطنیه د رسال ۳۸۱،هنوز مناقشات کلیسا بر چگونگی مسیح متمرکز بود. اما در این دوره دیگر بحثی در رابطه با ارتباط پدر با پسر مطرح نبود،بلکه ارتباط مسیح با انسان مشغله ذهنی الهی دانان شده بود.
عموما تاکید آتاناسیوس در شورای نیقیه مبنی بر اینکه وحی مسیحی براین مبتنی است که مسیح کاملا انسانی و کاملا الهی باشد ، پذیرفته شده بود.اما سوالی که اکنون در مرکز این مناقشه قرار داشت این بود که به چه روشی چیزی که خداست و چیزی که انسان است در عیسی مسیح متحد شده اند؟
پاسخ آپولیناریوس (اسقف لودیسه واقع در سوریه) این بود که در مسیح «لوگوس» جای روح ما را گرفته است. همانطور که ما جسم و روح داریم مسیح نیز جسم و لوگوس دارد.
اما او فورا مورد حمله مخالفان واقع شد .زیرا آنها می گفتند اگر لوگوس جای بالاترین عنصر را در طبیعت انسان بگیرد،پس مسیح کاملا انسان نیست و بنابر این تجسد و نجات تمام انسان ها توسط او بی معنا خواهد بود . بنابراین پاپ داماسیوس او را محکوم کرده و از مقام اسقفی عزل کرد.
آغاز جدال

اختلاف در ماهیت عیسی بین دو کلیسای اسکندریه و انطاکیه به اوج خود رسید. بنا براین دو ایده متفاوت به ظهور رسید :
۱- مکتب انطاکیه که می گفت عیسی انسانی است که به وجود الهی درآمده و کلمه خدایی در او ساکن گشته و با جسم او یکی شد به طوری که کلمه و عیسی دو مظهر متفاوت هستند که دارای یک اراده و هویت اند. در انطاکیه تاکید بر این بود که مسیح انسانی بود که خدا گردید،نه خدایی که انسان گردید.در آنجا برای بشر بودن مسیح و الگوی اخلاقی او اهمییت خاصی قائل بودند.
تئودور، اسقف موپسوئستا،از کلیسای انطاکیه بپا خاست و بر وجود دو طبیعت کاملا مجزا در مسیح تاکید کرد.نسطوریوس که شاگرد تئودور بود این عقیده استادش را با دقت شرح داد.
تعالیم او نشان می داد که یک شخص انسانی _یعنی مسیح_وجود داشت و یک شخص الهی _کلمه_وجود داشت که در مسیح ساکن شد و با اتحاد معنوی از طریق اتحاد اراده با هم یکی شدند . بنابر این پسر خدا یک انسان نگردید،بلکه به یک انسان مخلوق که از باکره متولد شده بود ، پیوست.

در این بین امپراتور تئودوسیوس در سال ۴۲۸ به کمک او آمد و نسطوریوس را به عنوان پاتریارک قسطنطنیه منسوب کرد. او در قسطنطنیه با طرح این بحث که : جایز نیست مریم را «مادر خدا» بنامیم،زیرا محال است زنی با خصوصیات بشری نسبت به خدا حالت مادری پیدا کند نزاع را بیشتر کرد.او میگفت : «مریم فقط انسانی مانند خود را به دنیا آورد که کلمه در او تجسد یافت .»
۲- اما کلیسای اسکندریه معتقد بود که مریم مادر خداست.سیریل در یکی از بند های لعنت نامه در این مورد خطاب به نسطوریوس گفت:از آنجا که باکره مقدس به لحاظ جسمانی خدا را پدید آورد ، یعنی ذات او را همراه با یک جسم ساخت، به همین دلیل می توانیم او را مادر خدا بخوانیم… .به زعم کلیسای اسکندریه در مسیح ، اتحاد جدایی ناپذیر بین خدا و انسان وجود دارد. لوگوس،که در مسیح تجسد یافته ،ویژگیهای انسان را پذیرفته است. بنابر این مکتب فکری اسکندریه بر خدا بودن مسیح تمرکز داشت.مهم ترین متن از کتاب مقدس در این باب این است : «و کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد.»
سیر یل ،اسقف و الهیدان قدرتمند اسکندریه در نوشته ای نسطوریوس را نصیحت کرد و او هم شدیدا از خود دفاع کرد.بنابر این هر دو به پاپ سلستین در روم مراجعه کردند.
پاپ با سیریل موافق بود. سیریل با تایید پاپ دوازده بند(که بیشتر شبیه لعنت نامه بود)تنظیم کرد که نسطوریوس می بایست در مقابل مجازات تکفیر آنها را بپذیرد،اما نسطوریوس از پذیرش آن خودداری کرد.
در این هنگام سیریل او را تکفیر کرد و نسطوریوس،تئودوسیوس امپراتور را به فراخوانی شورایی برای حل مناقشه ترغیب کرد.
شورای کلیسایی در سال ۴۳۱ در شهر افسس تشکیل شد و تحت تاثیر اغراض سیاسی به سود سیریل حکم کرد و نسطوریوس را محکوم کرد.اما این شورا نتوانست نزاع را به طور کامل حل کند،

شورای سوم جهان مسیحیت:دخالت سوم امپراتور در الهیات!

همانطور که ذکر شد امپراتور دستور تشکیل شورایی را داد تا به مناقشه بین سیریل و نسطوریوس پایان دهد.اما اسقفان انطاکیه که از نسطوریوس حمایت می کردند دیر به جلسه شورا رسیدند و سیریل که از پیش حمایت روم را به دست آورده بود جلسه را آغاز کرد و در نتیجه نسطوریوس مقام خود را از دست داد.ولی اسقفان انطاکیه این جلسه که سیریل رهبر آن بود را نپذیرفتند ، بلکه خود جلسه ای تشکیل دادند و شورای تحت رهبری سیریل را محکوم کردند.

متن تصویب شده در شورا

«ما اعتراف می کنیم که خداوند ما عیسی مسیح ، فرزند یگانه خدا ، خدای کامل و انسان کامل بوده و از یک روح ناطقه و بدن تشکیل شده است.منشا وی پیش از خلقت جهان ، از پدر به عنوان خدا بوده و در روزهای آخر ، به خاطر ما و نجات ما ، هان فرزند یگانه ، به عنوان انسان از مریم باکره به دنیا آمد.وی به عنوان خدا با پدر همذات بوده و به عنوان انسان با ما همذات است.زیرا بین دو طبیعت الهی و انسانی وحدت وجود دارد.بنابراین ما به یک مسیح ،به یک پسر و یک خداوند اعتراف می کنیم. طبق این ادراک از وحدت اختلاط ناپذیر دو طبیعت ، ما اعتراف می کنیم که باکره مقدس مادر خداست ؛ زیرا کلمه خدا متجسّم شد و انسان شد و از زمان لقاح خود ، کلمه بدنی را که از مریم مقدس گرفته بود با خود متحد کرد.با توجه به توصیفات اناجیل و رسالات در مورد خداوند، ما از این امر آگاهیم که عالمان الهی بعضی از این توصیف ها را مشترک و یگانه دانسته اند در حالی که بعضی دیگر از این توصیف ها جنبه افتراقی دارند.آنان توصیف های والا و عالی را به الوهیت مسیح و توصیف های معمولی و انسانی را به انسانیت او نسبت می دهند.»
اما از آنجا که این شورا تحت تاثیر اغراض سیاسی قرار داشت ، به جای ایجاد اتحاد ، سر در گمی و شقاق را در کلیسای شرق سبب شد و اسکندریه و انطاکیه را از هم جدا کرد.
این امر سبب شد که سیریل و هوادارانش در سال ۴۳۳ بیانیه معتدل تری را از سوی کلیسای انطاکیه بپذیرند و در عوض کلیسای انطاکیه هم خلع نسطوریوس از مقام اسقفی را پذیرفت، اما در نهایت این سیریل بود که در این نزاع پیروز شد،اما نه با منطق بلکه فقط با تایید امپراتور .این مساله از گفته های اسقفانی مثل تئودور پس از مرگ سیریل معلوم می شود :
«…پس از مشکلات بسیار زندگی شخص نا بکاری پایان یافت…خداوند او را چون یک طاعون ریشه کن کرد و بلا را از اسرائیل رفع نمود…باید نگران این بود که مبادا مردگان به جهت آزردگی شدید از مصاحبت با وی او را به سوی ما باز پس فرستند…سنگی بزرگ و سنگین بر قبرش بگذارید زیرا این خطر وجود دارد که دوباره برگردد…من واقعا برای این بیچاره متاسفم!»

نتیجه از شورا

از آنجا که این شورا و حتی تغییرات اعمال شده در متن آن در سال ۴۳۳ هیچ فایده ای در حل نزاع نداشت ، ناگزیر شورایی دیگر درسال۴۵۱ در شهر کالسدون تشکیل شد که چهارمین شورای جهانی بود و در آن ششصد اسقف که بیشتر از غرب بودند به همراه دو نماینده پاپ حضور داشتند . این شورا اندیشه دو طبیعتی و یک طبیعتی را نیز محکوم کرد و آموزه مسیح شناسی را تصویب کرد که به عنوان قاعده کلامی کلیسای جامع پذیرفته شد. اما با وجود این توافق،بحث درباره سرشت مسیح در سرتاسر امپراتوری تا قرن هفتم ادامه داشت.امپراتورها گاهی طرفدار طبیعت واحدی و گاهی طرفدار مخالفان آنها بودند و اسقف ها،بسته به این که چه کسی امپراتور بود ،تغییر موضع می دادند!

پس از شورا

این نزاع گر چه با صدور اعتقاد نامه رسما پایان یافت اما با گذشت زمان تعلیمی که در شورا تصویب شده بود ،مورد انتقاد جدی متفکران مسیحی قرار گرفت. گریدی ،الهیدان مسیحی در این زمینه می گوید:
« بسیاری از آموزه های ایشان برای شنوندگان سودمند بود و اگر پاپ و شوراها تصمیم دیگری می گرفتند،ممکن بود که پذیرش نسطوری گری به این منجر شود که در تعلیمات راست کیشی،مسیح صرفا یک انسان شمرده شود …..و فقط به عنوان یک معلم و الگوی بزرگ تکریم شود.»
کریستوفر استید نیز در کتاب «فلسفه در مسیحیت باستان» می گوید :
« طبق تعریف شورا ها مسیح اتحاد از دو سرشت مختلف ،الهی و انسانی ،است که در صورت مخالفتشان با هم تناقض ایجاد می شود…سیریل مخالفان خود را طرفدار پسر خواندگی می خواند ،در حالی که این کج فهمی اجتناب پذیری است…….چگونه می شود بین موجودات متفاوتی همچون خدا و انسان ، مشارکتی در کار باشد؟ (در حالی که حتی کامل ترین مشارکت نمی تواند اتحادی را که ما در مسیح مدعی آنیم ارائه کند.)….»
ولی با همه این انتقادات ، جالب است که اکثر کلیساهای جهان مسیحیت هنوز به آموزه های مطرح شده در این شورا معتقدند ؛ اعتقادی که به گفته استید سر از تناقض در می آورد.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن