مقالات

گنوسی

نویسنده : محمد صادق احمدی

 

گنوسیس واژه‌ای یونانی به‌معنای معرفت حقیقی یا عرفان است و در اصطلاح الهی‌دانان مسیحی به گروهی گفته می‌شود که در اوایل قرن دوم میلادی به ظهور رسیدند؛ که اعتقاد به نجات از طریق معرفت داشتند. این معرفت به‌نظر گنوسی‌ها درک منشا روح، وضع ناگوار روح در این جهان و راه خروج از این وضع ناگوار بود.

منشاء پیدایش گنوسی‌گری

بحث در مورد پیدایش گنوسی‌گری از دو جهت قابل بررسی است. از یک سو، در اوایل قرن دوم رساله‌ها و اسنادی از رهبران مورد احترام کلیسا، به‌نام “خاطرات حواریون” جمع آوری شدند؛ که معلمان با استفاده از این گزارش‌ها، گروه‌هایی را گرد خود جمع کرده و در منزل شاگردان یا منزل خود به آن‌ها تعلیماتی می‌دادند. همین معلم‌ها با افکار جدید، به‌شدت افراد را تحت تأثیر قرار می‌دادند و این افکار برای جوّ آن‌زمان -که مردم عموما از ستم‌های امپراتوری بر ضد مسیحیّت احساس سرخوردگی می‌کردند و دنبال پیدا کردن راهی برای فرار از مشکلات بودند-، بسیار مفید بود.[۱]

از سوی دیگر در زمانی پیش از این و هنگام پیدایش مسیحیّت و ظهور عیسی از یک طرف، یهودیان در انتظار مسیحا بودند و از طرف دیگر، تمام اقوام جهان، منتظر یک منجی بودند؛ که عالم را نجات دهد. درست در این زمان عیسی ظهور کرد. متفکران و الهی‌دانان مسیحی با طرح قضیه‌ی “کلمه” (کلمه رابطه‌ی بین خدا و بشر است؛ که اولین بار فیلون اسکندرانی آن‌را مطرح کرد) و معرفی عیسی به‌عنوان کلمه‌ی الهی، یک سیستم الهیّاتی نوین را مطرح کردند و با این‌کار به‌خوبی علم، دین و فلسفه را باهم درآمیختند.[۲]

مسیحیّت در این فضا رشد می‌کرد و در همین زمان بعضی اعتقادات خطرناک در میان آموزه‌های کلیسای مسیح رخ می‌نمود و این وظیفه‌ی متفکران و متألهان را برای حفظ آموزه‌های راست‌کیشی بیشتر می‌کرد.

در این‌بین، برخی دیگر از متکلّمان مسیحی برای قابل فهم کردن اعتقادات خود، به فرهنگ‌های مختلف، آموزه‌های مسیحی را با سنّت یهودی و فرهنگ یونانی و رومی پیوند دادند؛ تا از این‌طریق عقاید مسیحی را برای جوامع یونانی‌شده مصر و روم خردپذیر گردانند. افراطی‌ترین این متکلمان، گروهی بودند که بعدها گنوسی نامیده شدند.[۳]

                    

عقائد خاص گنوسی‌ها

گنوسی‌ها به پیروی از افلاطون، معتقد بودند که واقعیت، امری معنوی است و دنیای مادّی، یک امر وحشتناک است. آن‌ها اساسا روح را از جسم جدا می‌دانستند و بر این باور بودند که عالم ماده، آنقدر ناپاک است که در شأن خداوند عالم نیست، که چنین مخلوق ناپاکی بیافریند.

به اعتقاد ایشان خدای بنی‌اسرائیل که عالم ماده را خلق کرده، خدای اعلی نیست؛ بلکه موجودی است کم‌تر فوق طبیعی به‌نام “یالدابوت” که آن‌قدر شیطانی، بی‌هوده و احمق(!) است، که نمی‌توان باور داشت، او خداست. ایشان تورات را منسوخ دانسته و معتقد بودند؛ که عیسی در واقع متولد نشده و حقیقتا نمرده است.

از نظر گنوسی‌ها، ماری که در بهشت عدن آدم و حوا را به درخت معرفت نیک و بد راهنمایی کرد، وجودی خیر و مفید است و نباید آن را از عناصر خبیث به‌شمار آورد؛ زیرا سعی بسیاری کرد؛ تا والدین آدم را از گمراهی‌ای که یهوه (خدای بنی‌اسرائیل در عهد عتیق)، نصیب ایشان کرده بود، نجات دهد. افراط در این عقیده به جایی رسید که برخی از گروه‌های گنوسی مارپرست شدند. مثل “ناسنی‌ها” که به مار به‌عنوان نماد خرد، احترام می‌گذاشتند و حتی برخی از ایشان، این نماد را با مسیح یکی می‌دانستند.[۴]

طبقات مردم از دید گنوسی‌ها

گنوسی‌های پیرو والنتینیوس (متفکر بزرگ گنوسی در قرن دوم)، معتقدند که مردم، یکسان به این جهان نیامده‌اند؛ بلکه سه طبقه مشخص از انسان‌ها وجود دارند:

  1. “چویک‌ها”؛ که افرادی شهوت‌ران و زمینی هستند و فقط به جهان مادی و لذّت‌های درون آن علاقه دارند؛
  2. “نفسیون”؛ که باایمان و اعمال صالح زندگی می‌کنند و درواقع همان کلیساروندگان عادی هستند؛
  3. “روحانیون”؛ سومین گروه خود گنوسی‌ها هستند. ایشان اخگری الهی در خود دارند و می‌توانند به منشآ آسمانی خود صعود کنند. منجی نیز فقط برای نجات روحانیون و آن دسته از نفسیون که می‌توانستند توبه کنند، آمده بود.

در نهایت، عیسی آن موجود آسمانی برتر، وقتی مشاهده کرد که در زمین فساد و گمراهی به حد کمال رسیده، نقابی از جسم و پیکر انسانی بر خود آراست و به روی زمین آمد که بنی‌آدم را تعلیم دهد که به‌وسیله ریاضت و زهد به حکمت ابدی دست یابند؛ تا خود را از عالم ماده آزاد کنند.

گنوسی‌ها چنان‌که از اسناد “نجع حمادی” بر‌می‌آید، عقاید، مناسک و تعلیمات پررمز و راز دیگری نیز دارند.

پاسخ کلیسا به گنوسی‌گری

ترس از گنوسی‌گری تا حدّی پیش رفت که انجیل یوحنا را نیز در معرض سوء ظنّ قرار داد؛ زیرا برخی مکاتب گنوسی، این عبارت انجیل یوحنا را که «حق، را خواهید شناخت و حق، شما را آزاد خواهد ساخت»،[۵] خلاصه نظام خود پنداشتند.

اولین آوازی که در پاسخ به اعتراضات به آراء اهل بدعت بلند شد، از داخل کلیسا بود که برای رد اعتقادات گنوسی‌ها به‌پا خاست.

ایرنئوس، -اسقفی که در اسمرنا (شهری در ترکیه امروزی) دیده به جهان گشود و با دفاع پرشور از راست‌کیشی مسیحی در مبارزه‌طلبی گنوسی‌ها شهرت بسیار حاصل کرد-، علیه این بدعت‌ها قیام کرد و در سال ۱۸۵ کتاب “بر ضد بدعت‌ها” را منتشر کرد.[۶] او می‌گفت ایمان صحیح باید مستند به کلام رسولان باشد؛ زیرا رسولان، معرفت کامل داشته‌اند. آراء او مورد پسند اهالی کلیسا واقع شد و در نتیجه کلیسای غرب مبادی ایرنئوس را از اول تا آخر پذیرفت و اعتقادنامه‌ای تحریر کرد که شخص مؤمن هنگام تعمیدیافتن باید آن‌را تکرار کند. این اعتقادنامه که درست برخلاف مبادی گنوسیّه بود به‌نام “اعتقادنامه رسولان” شهرت یافت.

برخلاف بسیاری از موارد اختلافی دیگر، در این مورد، کلیسا با وحدت رویه توانست گنوسی‌گری را به‌عنوان یک بدعت سرکوب کند. اما با این‌حال آراء وعقاید گنوسی‌ها در بسیاری از فرق مسیحی (و غیر مسیحی) باقی ماند. گرچه کلیسای بزرگ وجود چنین تعالیمی را به شدت رد می‌کند.

متن اعتقادنامه رسولان علیه گنوسیه

«من به خدای پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمین و به پسرش عیسی مسیح، خداوندمان ایمان دارم. او که مادرش توسط روح‌القدس حامله شد و از مریم باکره متولّد شد، از جانب پنطس پیلاطس متحمل درد و رنج شد، به صلیب کشیده شد، ازدنیا رفت و دفن شد. او به جهنّم نازل شد (نزول عیسی به جهنم یعنی اینکه مانند انسان می‌میرد و آن‌گاه بر مرگ غلبه می‌کند)[۷] و در روز سوم از میان مردگان برخاست. او به آسمان عروج کرد، در سمت راست خدای پدر قادر مطلق نشست و از آنجا برای داوری بر مردگان و زندگان بازخواهد گشت. من به روح‌القدس، کلیسای مقدّس کاتولیک، پیوند قدّیسان، آمرزش گناهان، رستاخیز ابدان و حیات ابدی ایمان دارم.»[۸]

آثار باقیمانده از گنوسی‌ها

از گنوسی‌ها اثر مکتوبی باقی نمانده و تنها اثر مکتوبی که به آنها منسوب است، در سال ۱۹۴۵ میلادی درون کوزه‌ای در “نجع حمادی” واقع در دره نیل در یک غار کشف شد؛ که حاوی مجموعه کاملی از کتاب‌های گنوسی بود؛ که قدمت آنها به قرن دوم میلادی برمی‌گشت. در میان این کتاب‌ها علاوه بر “انجیل توماس”، “انجیل حقیقت” نیز پیدا شده؛ که به احتمال زیاد، مربوط به “والنتینیوس” (پیشوای بزرگ ایشان درقرن دوم) است.[۹]

انحراف از روی اتفاق یا نقشه

سؤال از در اینجا جوان آُ گریدی(الهی‌دان مسیحی)سؤالی مطرح می‌کند، که با توجه به این‌که چنین تعلیماتی در بسیاری از مکاتب فکری اولیه بدعت‌گذار و غیر راست‌کیش وارد شد، حال اگر این عقاید بدعت‌آمیز درست باشد، در این‌صورت مسیحیّت آن‌گونه که گسترش‌یافته، ممکن است، کاملا از آن منبع اصلی منحرف شده باشد؟ و اگر این‌گونه باشد، آیا این انحراف اتفاقی است یا از روی طرح و نقشه؟[۱۰]

 

[۱]. گریدی، جوان ا؛ مسیحیت و بدعتها ، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم ، طه، ۱۳۸۴، چاپ دوم، ص۵۱-۵۲٫

[۲]. ناس، جان بی؛ تاریخ جامع ادیان، اصغر حکمت ،تهران ، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۲، چاپ ۱۳، ص۶۲۷-۶۲۸٫

[۳]. ویور، مری‌جو؛ درآمدی به جهان مسیحیت، حسن قنبری، قم، مرکز ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱، ص۱۰۲٫

[۴]. گریدی، جوان ا؛ ص۸۲٫

[۵]. یوحنا؛ ۸ :۳۲٫

[۶]. حدادی، بهروز؛ قم، مرکز ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴، ص۳۹٫ مک گراث، آلیستر؛ درسنامه الهیات مسیحی،

[۷]. عهد جدید، اعمال رسولان: «خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید؛ زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگه دارد.»

[۸]. برانتل، جورج؛ آیین کاتولیک، حسن قنبری، قم، مرکز ادیان و مذاهب، ۱۳۸۱، ص۱۹۳-۱۹۴٫

[۹] . گریدی، جوان ا؛ ص۵۳٫

[۱۰] . همان ، ص۸۷٫

منبع: سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام)

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن