سوره بقره آیه ۲۲۱ ترویج برده داری در اسلام

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1587
    adyanuniv
    سرپرست کل

    سوره بقره آیه ۲۲۱

     

    وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

     

    زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.

     

    شبهه: در این آیه نابرابری میان مسلمانان و نامسلمانان و همچنین نظام برده داری تایید میشود. این آیه در تضاد با اصل ۱۶ ام اعلامیه حقوق بشراست که ازدواج هر زن و مردی را بدون هیچ تبعیضی از نظر مذهب آزاد میداند. این آیه همچنین با اصل ۴ام اعلامیه حقوق بشر که برده داری را محکوم میکند در تضاد است.

     

    پاسخ:

     

    این شبهه نیز سه بخش است:

     

    ۱)تأیید نابرابری بین مسلمان و نامسلمان:

     

    اول اینکه این ادعا تحریف حقیقت است. آیه نفرموده مسلمان و نامسلمان، بلکه فرموده مؤمن و مشرک.

     

    اسلام و قرآن، به لحاظ حقوق دنیوی نامسلمانان را نابرابر با مسلمین نمیداند(مگر در برخی موارد) ولی به لحاظ معنوی و اخروی میان مسلمان و نامسلمان فرق قائل میشود.

     

    میدانیم که در ازدواج مهمتر از بعد جسمی و چهره و تیپ و لباس، باطن همسر است. از این روست که اسلام و قرآن، ازدواج با زنان کافر را بر مردان مؤمن و ازدواج مردان کافر را با زنان مؤمنه، تحریم میکند. علت اینستکه زن مشرک، باطنی ناسالم دارد؛ مسلم است که زنی که آنقدر با حقیقت دشمن است که از پذیرفتن وجود خدا و رستاخیز و نبوت فرستادگان خدا، خودداری میکند، باطنی آلوده دارد. کسی که اینقدر با حقیقت دشمنی دارد، چگونه میخواهد شریک زندگی یک مؤمن باشد و کودکان او را تربیت کند.(جهت اطلاعات بیشتر به بخش پاسخ به سکولاریسم، بیدینی و بیخدایی مراجعه فرمایید.)

     

    پس بحث بر سر نابرابری انسانها بخاطر دینشان نیست، بلکه بحث بر سر اینستکه زنی که فاقد ایمان به حقیقت باشد هر چند هم  زیبا باشد برای اینکه شریک زندگی یک مؤمن باشد، مناسب نیست.

     

    ۲)تعارض با اصل شانزدهم حقوق بشر مبنی بر ازدواج بدون تبعیض مذهبی:

     

    چنانکه در بحث احکام گفتیم اصول حقوق بشر بر مبنای، مبانی خشک و حقوقی نوشته شده و به اصول تربیتی و معنوی توجّهی ندارد، لذا از این جهت دارای ضعف اساسی میباشند. اسلام از آن جهت از ازدواج با زنان لامذهب و مشرک منع میکند، که زنان تربیت نسل آینده را بر عهده دارند. آیا شما حاضرید تعلیم یک محصل را به فردی بسپارید که خود مخالف حقیقت است. چنانکه در بالا گفتیم بیخدایان و بیدینان خردستیزترین افراد هستند.

     

    پس بنا به سخن فوق هیچگونه تبعیض حقوقی وجود ندارد و فقط مرد مؤمن از ازدواج با زنان مشرک و کافر منع شده است و این قانون برای مسلمانان وضع شده است و نه برای تمام انسانها پس بحث “تبعیض بخاطر مذهب” در مورد قانونی که مربوط به مسلمانان است، بحثی مسخره و مضحک است.

     

    ۳)تعارض با اصل چهارم حقوق بشر مبنی بر نفی برده داری:

     

    این بخش از شبهه، یک تحریف در حقیقت و تفسیری ناصحیح است. وقتی آیه میگوید “اگر کنیزی مؤمن را به همسری بگیرید بهتر از اینستکه زن زیبا و آزادی که مشرک است را به زنی بگیرید” آشکارا دارد میگوید که برده بودن یک انسان دلیل نمیشود که لیاقتش از یک انسان آزاد کمتر باشد. این سخن مصداقی بر مبارزۀ تدریجی اسلام با برده‌داری است. جهت بحث بیشتر پیرامون بحث برده‌داری در اسلام، به این بحث در بخش پاسخ به شبهات احکام مراجعه فرمایید

    —————————————————————————————————————————

    احکام طلاق سوم

     

    سوره بقره  آیه ۲۳۰

     

    فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.

     

    پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.

     

    شبهه: اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود. این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت مبارز انجام میداده است. این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با ماده ۵ ام اعلامیه حقوق بشر میباشد.

     

    پاسخ:

     

    این شبهه یکی از مضحکترین شبهات اسلامستیزان است. اول باید بگویم که این حکم هم مربوط به زن است و هم مربوط به مرد است، لذا ربطی به حقوق زن ندارد.  از این گذشته شبهه‌افکن اقدام به مسخ حقیقت کرده است و حقیقت را تحریف میکند. سخن قرآن صددرصد منطقی است: زن و مردی که سه مرتبه طلاق پی‌درپی دارند و بعد دوباره ازدواج میکنند، نشان میدهند که قادر نیستند که با هم زندگی کنند. اسلام هم با این قانون با منع ازدواج برای بار چهارم، به زن و مرد این فرصت را میدهد که همسران دیگری را امتحان کنند و به هیچ وجه بر سر این نیست که بدن یک زن برای تنبیه مردی که سه بار طلاق داده است، در نظر گرفته شود!! در ضمن شرایط مشابهی را نیز برای زنی که سه بار طلاق گرفته است، نیز وجود دارد؛ چرا این فرد مغرض اینجا ادعا نمیکند که بدن یک مرد باید وسیله تنبیه زن باشد؟

     

     

     

    سوره نور آیه ۶

     

    وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ.

     

    و کسانیکه زنان خود را به زنا متهم میکنند، اگر نتوانند ۴ شاهد پیدا کنند میتوانند خود چهار بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است

     

    شبهه: یک مرد میتواند با ۴ بار شهادت دادن در راه خدا زنش را متهم به زنا کند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه‌افکن، در اینجا مرتکب، سفسطۀ دروغ و نقل قول ناقص میشود. در این نوع از سفسطه، سفسطه‌گر، بخشی از سخن را نقل میکند و بخش دیگر را بیان نمیکند، تا با این نقل قول ناقص خود بتواند طرف مقابل را محکوم کند.

     

    بیایید این آیه را با آیات قبل و بعد از آن بررسی کنیم:

     

    وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَداً وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ{۴} إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ{۵} وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ{۶} وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ{۷}وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ{۸} وَالْخَامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ{۹}

     

    ترجمه(از آیت الله مکارم شیرازی):

     

    کسانی که زنان پاکدامن را متهم میکنند،سپس چهار شاهد(بر مدعای خود) نمیاورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید و آنها همان فاسقانند(۴) مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند(که خدا آنها را میبخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است(۵) و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) محکوم میکنند و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید به نام خدا چهار مرتبه شهادت دهد که از راستگویان است(۶) و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد(۷) و آن زن نیز میتواند کیفر(زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد(در این نسبتی که به او میدهد) از دروغگویان است(۸) و بار پنجم بگوید غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد(۹)

     

    خب میبینیم که در آیۀ چهارم سورۀ نور میفرماید کسانی که زنی را متهم کنند چهار شاهد نداشته باشند، باید هشتاد ضربۀ تازیانه بخورند. در آیۀ ششم، میفرماید مردانی که به زن خود اتهامی را وارد میکنند و شاهدی ندارند(مثلا مردی که را فرض کنید که وقتی وارد خانه میشود زنش را مشغول زنا با مرد دیگری میبیند. در این حالت او شاهدی جز خودش ندارد) میتوانند پنج مرتبه شهادت دهند و در مرتبه آخر  لعنت خدا را،در صورت دروغگو بودن، بر خود بطلبند. در این حالت زن محکوم میشود ولی او هم میتواند به پنج شهادت و در مرتبه آخر لعنت خدا را ،در صورت دروغگو بودن، بر خود بطلبد که از مرتکب گناهی نشده است. در این حالت هیچ اتهامی متوجه زن نیست و در صورتی که دروغ گفته باشد لعنت خدا در دنیا و آخرت متوجه اوست و اگر شوهر دروغ گفته باشد نیز لعنت خدا در دنیا و اخرت متوجه اوست.

     

    پس شبهه‌افکن، کلام خدا را ناقص نقل کرده و نگفته است که زن نیز میتواند با شهادتهای مشابه اتهام را از خود بردارد.

     

    همچنین شبهه‌افکن مرتکب دروغگویی نیز شده است زیرا قرآن از پنج شهادت سخن گفته است و نه چهار شهادت.

     

    در اینگونه شبهه‌افکنیها اسلامستیزان، با ادعای دروغ و سفسطه سعی در گمراه کردن افرادی میکنند که حاضر نیستند زحمت تحقیق را به خودشان بدهند.

     

     

    سوره بقره  آیه ۲۸۲

     

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو کَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَهِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

     

    ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند،  نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

     

    شبهه: با توجه به این آیه شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب میشود. برخی از اسلامگرایان میگویند این مسئله برای آن است که پای زنان کمتر به دادگاه برسد. این درحالی است که این آیه دقیقا نتیجه ای عکس میدهد، یعنی بجای یک زن دو زن باید برای شهادت دادن به دادگاه بروند.

     

    پاسخ:

     

    ابتدا در پاسخ به این شبهه باید بگویم که دلیلی که نویسنده برای ما میاورد(نرفتن زنان به دادگاه) دلیلی مضحک است و چنانکه خودش هم آنرا نفی کرده است قابل قبول نیست.

     

    اولین نکته که باید بگویم اینستکه «شهادت» یک حق نیست. یک وظیفه است، یعنی انسان موظف است برای احقاق حقوق دیگران، شهادت بدهد و قرآن شهادت دروغ را حرام میداند.

     

    برخی افراد ادعا میکنند که قرآن از آنجایی شهادت زن را نصف مرد میداند که عقلش را ناقص میداند!!! در پاسخ به این سخن باید بگویم، که اگر عقل کسی ناقص باشد شهادتش هم قابل قبول نیست پس این برداشت از این سخن خطاست. همچنین رأی و بیعت زنان با مردان برابر است و این سخن فقط در مورد شهادت در دادگاه است.

     

    نکتۀ دیگر اینکه اسلام در برخى امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.

    همه این قوانین بر پایه حکمت است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژى اسلام متزلزل نمى‏کند، بلکه بیشتر ما را معتقد مى‏گرداند که در چهارده قرن پیش پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله به گونه‏اى قوانین و ایدئولوژى اسلام را بیان داشت که امروزه با پیشرفت علوم حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین آشکار شده است.براى آدمی دو نظام وجود دارد ، یکى نظام تکوین؛ یعنى قوانین، وظایف و مسئولیت هایى که از ناحیه خلقت بر آدمى فرمانروایى مى‏کند و ربطى به حوزه اختیارى بشر ندارد. در این حوزه براى هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، وظیفه نرنیه و مادنیه با امکاناتى که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏اى که انکار آن از هیچ فردى پذیرفتنى نیست.دوم نظام تشریع؛ یعنى قوانینى که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندیش به میزان انطباقش با ظرفیت‏هاى وجودى موجود در نظام تکوین است.حال مى‏گوییم: در نظام تکوین همان گونه که در پاسخ به سؤال اول بیان شد، همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.

     

    در این میان دو ویژگى در زنان به این بحث مربوط است:

     

    ۱.برترى زنان در بُعد عاطفى؛

     

    ۲.شرم، حیا و عفت زنان که از مردان برترى دارد.

     

     

    ایدئولوژى اسلام که از سوى خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودى زنان در نظام تکوین، نظام تشریع را پایه ریزى نموده است، چون آنانى که از عواطف بیشترى برخوردارند، از صحنه‏هاى احساسى و عاطفى زودتر تأثیر مى‏پذیرند و به هیجان مى‏آیند.  روانشناسان این جمله را مدلّل ساخته‏اند که فراموشى با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیات و عفت رابطه مستقیم دارد.

    وقتى که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع براى محکم کارى (به ویژه در امورى که مربوط به حق الناس است) مى‏بایست چاره‏اى اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها، ضایع نگردد.

     

    از نظر فیزیولوژیکی، دستگاهای مختلفی در مغز وجود دارد که وظیفه تفکر و سایر گرایش‌ها و عواطف را بر عهده دارد، که کاملاً پیچیده است، مثلاً قسمت رفتار جنسی مغز انسان، با تغذیه و عواطف کاملاً از طریق مدارهای عصبی در ارتباط است. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به کتاب روانشناسی فیزیولوژی دکتر خداپناهی انتشارات سمت رجوع کنید. با توضیح بالا به تفاوت‌های فردی زن و مرد اشاره می‌کنیم. همان طور که در زندگی خود و دیگران در موقعیت‌های مختلف زندگی تجربه کرده‌اید، زنان از احساسات و عواطف بیشتری برخوردار هستند که خداوند برای مراقبت از نسل‌های آینده، این گرایش‌ها را در ایشان قرار داده است. پدر هیچ وقت نمی‌تواند احساسات مادرانه نسبت به فرزند داشته باشد، یا در هنگام فوت نزدیکان، رفتارهای خاصی را از زنان بازمانده می‌بینید که در مردان نمی‌بینید. با رجوع به کتاب روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تألیف جمعی از نویسندگان، انتشارات سمت از نحوه به وجود آمدن احساسات و عواطف در دختر و پسر و مراکز عصبی آن در مغز آگاه می‌شوید. اما رابطه بین احساسات و فراموشی را می‌توان با یک مثال روشن کرد. به عنوان یک زن، در خانه مشغول آشپزی هستید و به شما زنگ می‌زنند که پسرتان در بیمارستان است. آیا در آن حالت، چای را که ریخته بودید می‌نوشید؟ از نظر مرتب کردن خانه و قفل کردن درها و لباس پوشیدن مانند زمانی هستید که مثلاً برای خرید به بیرون می‌روید؟ ممکن است به همان اندازه که احساس محبت نسبت به پسرتان داشته باشید، از بسیاری کارها که به خانه ضرر می‌زند، غافل شوید، بنابر این هرچه احساسات بالاتر باشد، فراموشی بیشتر خواهد بود. با آزمایش‌هایی که در روانشناسی انجام شده است، نتیجه تحقیقات نشان می‌دهد که احساسات و عواطف، شناخت و تدبیر و واقع‌‌نگری را دچار اختلال می‌کند. با توجه به توضیحات بالا (که زنان از احساسات و عواطف بالایی برخوردارند) در موقعیت‌های هیجانی، ضریب واقع‌نگری مختل شده، گزارش و شهادت آنها آمیخته با برداشت‌های احساسی شده، ممکن است مسیر یک پرونده قضایی مانند قتل را عوض کند اما در عوض مردان از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند، که می‌توانید در زندگی ببینید، مثلاً اگر یک فرد شیادی در یک مکان حضور پیدا کند و بگوید: مریضم و بچه‌های یتیم دارم و… ببینید کدام یک از جنسیت‌ها به این فرد بیشترین کمک را می‌کنند، زنان یا مردان؟ برای اطلاعات بیشتر به روانشناسی جنایی دکتر پریرخ دادستان و کتاب انگیزش و هیجان دکتر خداپناهی انتشارات سمت مراجعه کنید.

     

    در این جا سه صورت متصور است:

     

    ۱. به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشى در برخى از امور هیجانى است بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانى که از طریق شهادت مى‏خواهند ادعاى خویش را ثابت کنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است.این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن جایى است که شهادت را در انحصار زن قرار گرفته باشد.

     

     

    ۲.بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخى از بزه‏ها، زن به جهت برترى عفت و حیا نمى‏تواند مانند مردان شاهد باشد و هیجانى مى‏شود و ناخواسته به او فراموشى دست مى‏دهد، پذیرفتنى نیست، چون موجب تضییع حقوق آنانى مى‏شود که بر ضد آنان شهادت داده مى‏شود.

     

     

    ۳.راه حل معتدل: خداوندى که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، لیکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطى ارزش و اعتیار دارد. این عین عدل و منطبق با نظام تکوین است.

    نابرابرى شهادت زن و مرد حکمت هایى دارد که در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغات یک سویه نگری اندیشه‏هاى فمینیستى کنار برود و با ژرفکارى‏هاى دقیق روانشناختى و توانمندى‏هاى موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام برداشته مى‏شود و حقانیت این سخن روشن مى‏شود که به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.

     

     

    سوره النساء (زنان) آیه ۳۴

     

    الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ…

     

    مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند…

     

    شبهه:(۱) مردان برتر از زنان خوانده شده اند (۲) یک دلیل برتری مردان به زنان برتری ذاتی آنها است که خداوند به آنها داده است (۳) دلیل دیگر این برتری آن است که مردان به زنان نفقه (پول) میدهند (۴) رابطه زن و مرد رابطه ای نابرابر است که به رابطه بین فرمانده و فرمانبردار تشبیه شده است و زنان مجبورند از مردان فرمانبرداری کنند

     

    پاسخ:

     

    نویسندۀ شبهه در ایجاد این شبهه به شدت مرتکب دروغگویی و سفسطه است. پاسخ را به چند قسمت تقسیم میکنیم:

     

    ۱)آیا این آیه میگوید مردان برتر از زنانند؟

     

    خیر. این یک دروغ است. معنی واژۀ “قوّام” طبق آنچه در لغتنامۀ المنجد(معتبرترین لغتنامۀ عربی) آمده است برابر است با متعهد، سرپرست، متکفل کار، نیرومند برای انجام کار، امیر و حاکم. در هیچ یک از این معانی سخن از برتری نیست.

     

    ۲)منظور آیه از “قوّام” نامیدن مردان بر زنان چیست؟

     

    معانی کلمۀ قوّام را در بالا آوردیم. مسلّم است که تنها معنای ممکن برای سرپرست است. نظام خانوادگی اسلامی هم مرد را سرپرست زن و فرزند میداند. علّامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، میگوید که قوّام از قیام میاید و به معنای اداره امور زندگی است(تفسیر المیزان،جلد چهارم، صفحۀ ۲۱۵) آیت الله مکارم شیرازی نیز از آن تعبیر به سرپرست و خدمتگزار میکند.(تفسیر نمونه،جلد سوم، صفحۀ ۳۶۹)

     

    ۳)آیا قرآن میگوید مرد ذاتا از زن برتر است؟

     

    نویسندۀ شبهه از عبارت” بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ” نتیجه گرفته است که از دیدگاه قران مرد از زن برتری دارد!! این عمل نمونۀ بارز نوعی از سفسطه است که در علم منطق به “تفسیر ناصحیح” معروف است.

     

    از بسیاری از آیات قرآن، آشکار است که از دیدگاه اسلام، زن و مرد از یک جنس خلق شده‌اند و هیچگونه تقدم رتبی و منزلتی نسبت به هم ندارند. قرآن خلقت زن و مرد را برای یکدیگر(روم:۲۱) و آن دو را پوشش یکدیگر به حساب می‌آورد(بقره:۱۸۷) تا هر یک از آن دو دیگری را از دنبال شرو فساد رفتن و اشاعه آن باز دارد. هر کدام برای دیگری لباسی است که به وسیله او پلیدی از او آشکار نگردد.» (المیزان ج۲ ص۴۴)

     

    از آیات مختلفی از قرآن کریم(بقره / ۳۰، ۳۵-۳۴ و ۳۷، حجر / ۳۱-۲۸، طه۱۱۵/، یس /۶، طه / ۱۲۱، اعراف ۲۳ و ۱۸۹، نساء /۱، زمر /۶، روم / ۲۱ ، نحل ۷۲/، شوری / ۱۱.) بر می‌آید:

     

    ـ زن چون مرد خلیفه خدا است.(بقره:۳۰)

     

    – هنگام خلقت هم از زن و هم از مرد پیمان گرفته شده است که شیطان را پرستشگر نباشند.(بقره:۳۴ و یس:۶)

     

    ـ زنان و مردان دیگر نیز از جنس یکدیگر خلق شده‌اند.(نساء:۱ ، اعراف:۱۸۹)

     

    برای توضیحات بیشتر به پست آیا قرآن زن ستیز است؟(۱):برتری مرد نگاه بیندازید. چنانکه در آنجا هم عرض شد مرد در برخی مسائل از زن برتر و زن نیز در برخی مسائل از مرد برتر است.

     

    ۴)آیا علّت این سرپرستی که شبهه افکن از آن به تعبیر به برتری میکند بخاطر اینستکه مرد به زن نفقه میدهد؟

     

    خیر. در اینجا نیز این فرد مرتکب همان سفسطۀ تفسیر ناصحیح شده است. مسلم است که مرد پیش از اینکه سرپرست خانواده باشد موظّف به دادن نفقه نیست(!) که حالا بخواهد بخاطر نفقه دادن سرپرست خانواده شود. فلسفه این حکم آن است که به طور طبیعی مرد، توانایی بهتری برای اداره خانواده و تأمین نیازمندی های آن دارد زیرا هم از لحاظ بنیۀ جسمی از زن قویتر است و هم کمتر از زن تحت تأثیر احساسات وعواطف قرار میگیرد. از طرف دیگر زن نیازمند محیطی امن همراه با آسایش کافی است تا در پرتو آن ، بتواند به انجام وظایف دیگری که در نظام آفرینش بر عهده او قرار داده شده است(مانند حمل ، رشد وتربیت فرزند و …) بپردازد .بنابراین ریاست و مسوولیت مرد و در راستای آن تلاش برای اداره و تامین نیازهای خانواده ، نه تنها امری شرعی ؛ بلکه حقیقتی تکوینی و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.

     

    لازم به ذکر است که گسترۀ این حکم محدود به روابط خانوادگی است. به عبارت دیگر این آیه، بیانگر برتری مطلق مرد نسبت به زن نیست و تنها مسوولیت مرد درسرپرستی کانون خانواده را بیان نموده و به دنبال آن ، به برخی از توابع این مسوولیت ( مانند لزوم تامین نیازهای اقتصادی خانواده ) اشاره می کند.

     

    ۵)آیا این آیه تأییدگر زورگویی مرد به زن نیست؟ آیا این آیه رابطه مرد و زن را به رابطۀ فرمانده و فرمانبردار تبدیل نمیکند؟

     

    البته که نه!  این برداشت یک تفسیر غلط است. منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهای لازم است. میدانیم که اسلام حدود وظایف زن و مرد را مشخص کرده است لذا مرد نمیتواند چیزی خارج از وظایف زن را از او بخواهد. این سرپرستی فقط برای اینستکه خانواده یک واحد اجتماعی کوچک است و مانند یک اجتماع بزرگ نیاز به رهبر دارد.(تفسیر نمونه، جلد سوم، صفحۀ ۳۷۰)

     

     

     

    سوره التغابن آیه ۱۴

     

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ .

     

    ای کسانی که ایمان آورده اید ، در میان زنان و دشمنانتان دشمنی برای شما وجود دارد از آنها حذر کنید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و گناهشان پوشیده دارید ، خدا آمرزنده و مهربان است.

     

    شبهه: زنان و فرزندان دشمان مردان هستند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه‌افکن در اینجا نیز مرتکب سفسطه های دروغ و تفسیرناصحیح شده است.

     

    باعث تأسف است که شبهه‌افکن حتی در آوردن ترجمۀ آیه هم دشمنی خود را بروز داده است و “ازواجکم و اولادکم” را به “زنان و دشمنان” ترجمه کرده است؛ حال آنکه ترجمۀ صحیح بخشی که با فونت قرمز نوشته است این است: «در میان همسران وفرزندانتان دشمنی برای شما وجود دارد پس شبهه‌افکن مرتکب دروغ شده است.

     

    امّا شبهه‌افکن در جای دیگری هم دروغ میگوید. قرآن نفرموده است که زنان و فرزندان شما هستند بلکه میفرماید در زن و فرزند دشمنی برای شما هست. این سخن بدان معنا نیست که زن و فرزند دشمن شما هستند. چگونه ممکن است قرآن که زن و مرد را لباس یگدیگر میداند(بقره آیه ۱۸۷) و در جای دیگر زنان را مایۀ آرامش مرد میداند آنها را دشمن بخواند؟

     

    بحث این آیه این نیست که زن و فرزند دشمن هستند بلکه بحث سر این است که گاهی زن و فرزند باعث گناه انسان میشوند. مثلا مرد برای اینکه زن و فرزندش در آسایش باشند به کسب روزی حرام تن میدهد. پس این آیه هیچ توهینی به زن نکرده است.

     

     

     

    خداوند در سوره نساء آیه ۳۴میفرماید

     

    … وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا.

     

    … و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است.

     

    شبهه: (۱) مردان درصورتی که “بیم” نافرمانی (و نه حتی در حالتی که این نافرمانی واقعاً رخ دهد) باید زنان را با سه روشی که آمده است تنبیه کنند، یکی از این تنبیهات این است که باید آنها را کتک بزنند. (۲) بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه افکن مرتکب سفسطۀ و تفسیر ناصحیح شده است.

     

    ۱) آیا اسلام به مرد حق کتک زدن زنش را داده است؟

     

    محل نزول

     

     

    این آیه در مدینه نازل شد.(۱) پیشتر و در مکه، زنان کتک می خوردند و شکایتی نداشتند و آن را توهین به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمی دانستند. چگونه توهین شمرده می شد، در صورتی که دختران را زنده به گور می کردند؟! نیز نذر میکردند پسران را قربانی خدایان کنند!(۲)

     

    سه سال پیش از نزول آیه بنابر اسناد تاریخی، زنان مدینه شهرنشین بودند و از آزادی افزونتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند. پیامبر مایل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدینه کند و تنبیه بدنی توسط شوهران را از میان بردارد، از این رو مردان را از کتک زدن زنان منع می کرد (۳) و می فرمود: «اینان را کتک نزنید».(۴)نیز درباره مردانی که همسران خود را می زدند، می فرمود: «این مردان، نیکان نیستند».(۵)حتی پیامبر فرمان قصاص برای مردانی صادر می کرد که زنان خود را کتک می زدند.

     

    آیا به راستی در قرآن حکم به تنبیه شده است؟

     

    قرآن رابطه دو زوج را از آیات الهی و نشان رحمت و مودت می داند و عفو و گذشت را سرمایه بزرگ انسان دانسته و فرمان می دهد که حتی بدی را به نیکی پاسخ دهید: «ادفع بالحسنه السیئه» نیز به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: «و عاشروهن بالمعروف.» روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند این روایت که پیامبر فرمود: «ایضرب‌ احدکم‌ المرأه‌ ثم‌ یظل‌ معانقها(۶) آیا زن‌ را کتک‌ می‌زنید، سپس‌ می‌خواهید با او همآغوش‌ باشید؟!» حتی در احکام فقهی برای زدن زنان که منجر به آسیب مانند کبودی بدن شود، دیه تعیین شده است و گویا برتری در میان نیست.(۷)

     

    نزول آیه به هنگام جنگ اُحد

     

    گفتیم فرهنگ زنان مدینه متفاوت از زنان مکه بود، از این رو زنان بر ضد شوهران می شوریدند و نافرمانی می‌کردند. این وضع جامعۀ مسلمانان را دچار نابسامانی کرده بود. دگرگونی حکم در شب اُحد پیش آمد. اینان گرفتار ترس و بحران بودند. بیم آن میرفت اسلام توسط مشرکان از بین برود. در چنین وضعی، کنار گذاشتن اختلافات داخلی میان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسیار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آیه ۳۴ و ۳۵ نساء را فرود فرستاد. پس خداوند بدین مصلحت بسیار مهم (واقعیت و شرایط زمانه) حکم را عوض کرد و از گسست امت (با توجه به تهدیدات) جلوگیری کرد اما تغییر حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفایی شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدی که با ازدواج ، آن را پذیرفته، بازخواست می شود، یعنی اعمال زناشویی ، نه خانه و بچه داری.

     

    احکام فقهی

     

    به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(۸)  از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(۹)در آیه ۴۴ سوره ص آمده است:

    «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخۀ نازک خرما) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن.» زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود،  از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد.

     

    نپذیرفتن تنبیه بدنی

     

    برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند.(۱۰) این گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آیه را به معنای زدن نمی دانند، بلکه می گویند: به معنای جدایی شوهر و ترک خانه است، چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتکشان نزد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواستۀ خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد. هرگاه قرآن خواست «زدن» را تجویز کند، تعبیر به «ضرب» نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانیه و الزانی فاجلدوا کلَّ واحد…»(۱۱)

     

     

    تنها مورد تنبیه، نشوز است.

     

     

    نشوز آن است که زن در مقابل تکلیف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.

     

    جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه‏دارى و… سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده است.

     

    برای حل مسأله نشوز خداوند از ملایمترین راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثیرگذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از این رو در مرتبه اول سفارش به اندرز نموده لیکن اگر زنى در برابر نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد راه دوم از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد اگر زن در چنین وضعیتى نیز حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید فرمان قرآن با بکار بردن فعل “ضرب” آمده است. البته این فرمان فرمانی موقتی است و اگر زن پشیمان شد طبق بخش آخر آیه دیگر نباید تنبیه شود و اگر باز هم نافرمانی کرد طبق آیۀ بعد باید داورانی از خانواده مرد و زن انتخاب شوند که مشکل را حل کنند.

     

    خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى‏شود:

     

    ۱.اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛

     

     

    ۲.در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛

     

     

    ۳. سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.

     

     

    ۴.حد آن نازل‌ترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛

     

     

    ۵.موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.

     

    ۲)آیا اینکه قرآن میگوید بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی اینکه در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند؟

     

    این هم ادعا نیز یک تفسیر ناصحیح از آیه است. آیه میفرماید اگر زن وظایف خود را درست انجام داد آنها را تنبیه نکنید زیرا ظلم است نه اینکه بگوید اگر وظایفش را انجام نداد حق ظلم دارید! اینگونه تفسیرها را معلوم نیست این افراد از کجا میاورند!!

     

    ۱.تاریخ یعقوبی ، ج۱، ص ۲۵۰

    ۲.ابوالأعلی مودودی، روح المعانی، ج۵، ص ۲۵

    ۳.المنار، ج۵، ص ۷۶؛ روح المعانی، ج۵، ص ۲۵

    ۴.تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص ۵۰۴

    ۵.همان؛ المنار، ج۵، ص ۷۶

    ۶.وسائل الشیعه ، ج۱۴، ص۱۱۹

    ۷.فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص ۸۲

    ۸.تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص ۵۰۴

    ۹.تفسیر الکبیر، ج۱۰، ص ۸۷

    ۱۰.التحریر و التنویر، ج۵، ص ۴۳. اینان می گویند ضرب به معنای دوری و ترک زن برای مدتی محدود است.

    ۱۱.نور آیه ۲

    . اهداف سیاسی ـ تبلیغی

     

    از جمله اهداف ازدواج های پیامبر (ص)، کسب قدرت سیاسی و اجتماعی برای تبلیغ، رشد و گسترش اسلام است.

    آن حضرت به دلیل تحصیل موقعیتهای بهتر اجتماعی و سیاسی، و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنی های آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی از این ازدواج ها روی آورد؛ در راستای این اهداف با عایشه دختر ابوبکر از قبیله تیم، حفصه دختر عمر از قبیله عدی، ام حبیبه دختر ابوسفیان از بنی امیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی اسراییل پیوند زناشویی برقرار کرد. پیوند ازدواج مهم ترین پیوند اجتماعی به ویژه در محیط و فرهنگ عرب جاهلی بود.

    در آن محیط که جنگ و خون ریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه ـ به تعبیر «ابن خلدون» ـ جنگ، خون ریزی و غارتگری خصلت ثانوی آنان شده بود، (محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص ص ۱۸۱، به نقل از همسران رسول خدا (ص)، عقیقی بخشایشی) پیوند ازدواج بازدارنده از جنگ ها، کارشکنی ها و عامل وحدت و الفت بود. به همین دلیل می بینیم که آن حضرت با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با برخی قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر (ص) دشمن بودند، همانند بنی امیه و بنی اسراییل ازدواج می کند. اما با قبایل انصار که خطر این دشمنی وجود نداشت ازدواج نمی کند.

    پیامبر(ص) با قبایل مختلف پیوند خویشاوندی برقرار می کند، به این ترتیب اتحاد و الفت میان قبایل و پیامبر(ص) بیشتر، و دشمنی و کارشکنی آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پیامبر(ص) کمتر گردد.

    اعراب جاهلی با همه تعصب و لجاجت، خصلتی جوانمردانه داشتند. وقتی در برابر بت سوگند می خوردند، به آن عمل می کردند؛ اگر به کسی پناه می دادند، با همه قبیله از او دفاع می کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ می دانستند؛ جنگ با هم قبیله و فامیل. به این ترتیب پیامبر(ص) با چند قبیله بزرگ فامیل شد و از این راه توانست بررشد و گسترش اسلام بیفزاید.

    کوتاه سخن این که ازدواج های متعدد پیامبر(ص) یکی از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محیط به شمار می آمد و به ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی بخشید. با دقت در چند نکته، این سخن را بهتر می توان پذیرفت.

    در شرایط سخت و بحرانی، رسول خدا(ص) به ازدواج های متعدد روی آورد؛ به ویژه پس از جنگ احد که نتیجه آن برای مسلمانان بسیار ناگوار بود، پیامبر (ص) پس از این جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.

    پس از فتح مکه که نقطه پیروزی درخشان مسلمانان، بلکه نقطه عطفی در تاریخ صدر اسلام محسوب می شود، پیامبر اسلام(ص) دیگر ازدواج نکرد و آخرین ازدواج پیامبر(ص) در جریان عمره القضا در سال هفتم هجری بود.

    رسول خدا با قبایل انصار و مسلمانان مدینه که روگردانی از حمایت پیامبر (ص) در مورد آنان مطرح نبود، پیوند زناشویی برقرار نساخت، «گیورگیو» نویسنده مسیحی می نویسد: محمد ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان، یعنی دشمن اصلی خود شده، از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه این وصلت، پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود، جنبه فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد، ام حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه بود.(سوره احزاب، آیه۴)

     

    1. هدف تربیتی

     

    رسول خاتم (ص) حمایت از محرومان و واماندگان را از اصول آیین نجات بخش خویش قرار داد. آیه های قرآن به گونه های مختلف مردم را به حمایت از واماندگان، محرومان و یتیمان فرا می خواند و رسول اکرم هم در فرصت های مناسب مردم را به این کار خدا پسندانه تشویق می نمود و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد صفه را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در اینجا سکنی داد. اما درباره زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل ها برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری در نظر گرفت؛ آن حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسرداری که بازتاب شرایط اجتماعی این منطقه بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و دارای یتیم را به فراخور حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش ببرند تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند.

    رسول خدا (ص) تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به این امر خدا پسندانه تشویق ننمود، بلکه در عمل نیز به تشویق مسلمانان اقدام نمود و خود در نگهداری از یتیمان و بیچارگان پیشگام شد و زنان بیوه و بی سرپرست و یتیم دار را با پیوند زناشویی به خانه خویش برد و در این کار برای دیگران الگوی پسندیده ای شد.

    این بهترین راه برای حل مشکل زنان محسوب می شد؛ چرا که زنان مؤمن بی سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام، نمی توانستند به نکاح مردان کافر در آیند. و همچنین ماندن پیش خانواده خود که کافر بودند، به مصلحت نبود.

    آری با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزشهای اسلامی، پیامبر(ص) بهترین راه حل ممکن را برگزید؛ در حالی که دشمنان پیامبر (ص) به رهبری ابوسفیان، تلاش می کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا (ص) مشکل اقتصادی پیامبر(ص) را بیشتر کنند، رسول خدا(ص) دختر بیوه ابوسفیان را به خانه خویش برد.

     

    ۳. رهایی کنیزان

     

    اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله، در جهت آزادی اسیران گام نهاد. رسول خدا(ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران استفاده کرد که ازدواج از جمله آن است. جویریه و صفیه کنیز بودند و پیامبر این دو را آزاد کرد؛ سپس با این دو ازدواج نمود ـ تا به این وسیله مسلمانان بیاموزد که می توان با کنیز ازدواج نمود؛ اول او را آزاد کرد سپس شریک زندگی خویش قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند.

    جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا (ص) قرار گرفت. آن حضرت وی را آزاد و سپس با وی ازدواج نمود. این کار حضرت به الگویی برای یاران و صحابه تبدیل شد و آنان تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق را که حدود دویست نفر بودند، آزاد کردند.

    بنابراین، یکی از حکمت های ازدواج های متعدد پیامبر (ص) آزادی کنیزان بود. پیامبر(ص) با این کار به مسلمانان یاد داد که می توان کنیز را آزاد و سپس با وی ازدواج کرد.

    در این باره گیورگیو دانشمند مسیحی می نویسد: محمد(ص) با جویریه ازدواج کرد؛ یارانش به این عمل با تعجب نگریستند و رفتار پیامبرشان را نپسندیدند، از فردای آن روز عده ای کم کم به اصل اقدام پی بردند و وقتی پیامبر(ص) یاران و جنگجویان را خواست و از آنان سؤال کرد که آیا روا می دانند که پدر زن رسول خدا (ص) برده باشد؟! سپس تمام افراد بنی مصطلق آزاد شدند. (سوره احزاب، آیه۳۷)

     

    1. نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر

     

    برخی زنانی که مسلمان بودند، به دلیل مرگ، شهادت یا ارتداد شوهران بی سرپرست می شدند و زندگی برای آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار آشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه دختر ابوسفیان. رسول خدا(ص) وقتی از مشکل وی با خبر شد، با وساطت نجاشی پادشاه حبشه با وی ازدواج کرد و در حالی که مهریه دیگر زنان پیامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهریه ام حبیبه را چهار صد دینار، یعنی ده برابر مهریه دیگر زنان قرار داد که این خود نشان می دهد که پبامبر (ص) می خواست با این ازدواج وی را نجات بدهد و از غلتیدن وی به دامن بستگان مشرک و کافر جلوگیری کند و از شدت نگرانی وی، از مصیبت های رسیده بکاهد.

     

    1. طرد سنتی از سنت های غلط جاهلی

     

    در اسلام پسرخوانده حکم پسر واقعی را نداردو زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست، در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را به پسر خوانده سرایت می دادند و زن وی بر مرد محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد. (تفسیر المنار، ج۴، ص۳۷۰، به نقل از همسران رسول خدا(ص)، ص۷۷)

    رسول خدا (ص) به دستور خداوند سبحان با زینب بنت جحش، همسر مطلقه زید بن حارثه پسر خوانده خود، ازدواج کرد تا مسلمانان به روشنی تمام بدانند که این حکم جاهلی باطل اعلام شده است؛ (تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص ۱۱۶ به بعد) چه بسا ممکن بود که اگر این ازدواج رخ نمی داد، زیدبن حارثه بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان پسر پیامبر (ص) مطرح می شد و مسیر وراثت، امامت و خاندان پیامبر تغییر می کرد. ممکن بود که به زید بگویند تو وارث رسول خدا هستی و تو باید خلیفه مسلمانان بشوی یا خلافت حق تو است وبه هر کس می خواهی محول کن ویا… . از جمله فواید این ازدواج، افزون بر جلوگیری از خطر احتمالی مذکور این است که دو حکم و سنت جاهلی را باطل کرد؛ یکی حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده و دیگری سنت زشت شمردن ازدواج با همسر مطلقه یک غلام آزاد شده.

    افزون بر آن چه ذکر شد، می توان امور دیگری را نیز برشمرد که از ذکر آن خودداری می کنیم.

    کوتاه سخن این که ازدواج های پیامبر(ص) به دلایلی که ذکر شد، به هیچ عنوان جنبه خوش گذرانی و شیفتگی به جنس مخالف نداشت، بلکه آن حضرت ازاین ازدواج ها اهداف والایی را دنبال می کرد؛ برای نمونه:

    ـ ازدواج با خدیجه به دلیل آینده، ایمان و فداکاری خدیجه و بهترین ثمره، این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.

    ـ ازدواج با سوده دختر زمعه به دلیل رفع پریشانی و نجات وی از افتادن در دامن قبیله کافر، حفظ ایمان و رهایی از آزار خانواده مشرک.

    ـ ازدواج با عایشه به دلیل جلب توجه ابی بکر و تحکیم روابط با قبیله بزرگ تیم.

    ـ ازدواج با حفصه به دلیل وصلت با قبیله بزرگ عدی و رفع نگرانی عمر برای بی سرپرستی دخترش حفصه.

    ـ با زینب بنت خزیمه ، برای حفظ آبرو و مفتخر شدن وی به مقام ام المومنین؛ چرا که وی از زنان نیکوکار بود، به همین دلیل در جاهلیت وی را ام المساکین (مادر مسکینان). لقب داده بودند.

    ـ ازدواج با ام سلمه به منظور جبران زحمتهای وی و رفع نگرانی و سرپرستی از یتیمان او.

    ـ با زینب بنت ججش، به دلیل طرد و باطل کردن حکمی از احکام نادرست جاهلی، درباره زنان پسرخوانده.

    ـ با جویریه به دلیل تحکیم مبانی اسلام در قبیله بنی مصطلق، آزادی اسیران جنگی به صورت داوطلبانه و تعلیم این روش که می شود کنیز را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود.

    ـ با ام حبیبه دختر ابوسفیان، به جهت رفع پریشانی، سرپرستی و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن خانواده مشرک و دشمن با مسلمانان و نیز هدف سیاسی کاستن از دشمنی آنان با مسلمانان.

    ـ هدف از ازدواج با صفیه به منظور نجات زن، وصلت با بنی اسراییل، تعلیم این روش که می توان کنیز را آزاد کرد و با وی ازدواج نمود و به گفته رشید رضا، حکمت عمومی ازدواج های آن حضرت، براساس مصالح و حکمت هایی بود که در انجام ماموریت الهی به آنها نیازمند بود و اگر هدف عیش و نوش و شهوت رانی بود، همانند ملوک و سلاطین امرای جهان، به جای این همه زنان سالخورده و بیوه، از دختران دلربا و زیباروی اختیار می کرد. (تاریخ تمدن اسلام و عرب ، ص۱۲۴)

     

    آیا هیچ پیامبری غیر از حضرت محمّد(ص) پیدا میشود که این تعداد زن گرفته باشد؟

     

    بله. سایر انبیاء نیز تعدد زوجات داشتند. حضرت محمّد(ص) در اغراق آمیزترین گزارشها ۲۲ زن داشته است(هر چند در بالا نشان دادیم که تعداد ۱۳ معتبرتر است) این در حالی است که حضرت سلیمان(ع) طبق کتاب مقدس خودشان ۱۰۰۰ زن داشتند! از این هزار زن، تعداد سیصد نفرشان کنیز بودند و هفتصد نفرشان عقدی بودند.(کتاب مقدس، باب ۱۱، آیه ۳)

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

     

    حضرت محمّد(ص) چند زن داشتند؟

     

    درباره تعداد زنان پیامبر(ص) برخی به مبالغه سخن گفته اند؛ حاکم در کتاب مستدرک آن را به هیجده نفر رسانیده است، اما مسعودی در مروج الذهب پانزده نفر بر شمرده است. پیامبر(ص) از بین این پانزده نفر، با چهار نفر، تنها به عقد ازدواج اکتفا نمود و با بقیه مراسم عروسی برقرار کرد. (مروج الذهب ، مسعودی، ج۲، ص۲۹۰) دو نفر از آنها نیز در زمان حیات پیامبر(ص) جان به جان آفرین تسلیم نمودند و بقیه در هنگام رحلت آن بزرگوار در قید حیات بودند.

    ابن اسحاق، که کهنترین سیره نویس است، همسران آن حضرت را سیزده نفر برشمرده که با دو نفر تنها به برگزاری عقد اکتفا نمود و یازده نفر را به خانه خویش برد. دو نفر در هنگام حیات آن حضرت دار فانی را وداع کردند و در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام های «عایشه»، «حفصه»، «ام حبیبه»، «ام سلمه»، «سوده»، «زینب دختر جحش»، «میمونه»، «صفیه» و «جویریه» در خانه آن حضرت بودند. ( سیرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سیره ابن اسحاق، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، ص ۵۴۹) بدون شک نظر اسناد قدیمیتر برای ما معتبرتر است پس باید تعداد کل ازدواجها را ۱۳ بدانیم که حضرت محمد(ص) دو تن از ایشان را نیز بدون نزدیکی بازگرداندند.

     

    مگر قرآن مجید نفرموده است که مرد مسلمان حداکثر ۴ زن بگیرد؟ پس چرا حضرت محمّد بیش از ۴ زن گرفتند و در جایی به ایشان میگوید هر چه میخواهی زن بگیر؟

     

    همۀ زنان آن حضرت پیش از آن که حکم حرمت ازدواج به بیش از چهار زن نازل شود، به عقد پیامبر(ص) درآمده بودند. آیه مربوط به حرمت بیش از چهار زن، در اواخر سال هشتم هجری در مدینه نازل شد و حضرت، پیش از این تاریخ همسران خویش را به عقد خود درآورده بود و پس از این هم خداوند به پیامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق دهد و به جای آنان زنان دیگری برگزیند.(یادمان نرود که قرآن در اینجا دست مردان را برای تعدد زوجات بازتر نکرده است بلکه تعدد زوجات را محدود فرموده است. برای توضیحات بیشتر در مورد تعدد زوجات در اسلام اینجا کلیک کنید.) پس از نزول آن آیه قرآن به پیامبر نیز فرمود که دیگر زن نگیرند.

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

     

     

     

    چرا زنان باید حجاب داشته باشند ؟

     

    سوره نور آیه ۳۱

     

    وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

     

    و به زنان مومن بگو که چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهای خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر بردار خود یا پسر خواهر خود یا زنان همکیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود که رغبت به زن ندارند، یا کودکانی که از شرمگاه زنان بیخبرند و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده اند دانسته شود. ای مومنان همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار گردید.

     

    سوره احزاب آیه ۵۹

     

    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.

     

    ای پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که چادر خود را برخود فروپشونند. این مناسب تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

     

    شبهه: در آیه ۳۱ سوره نور به زنان دستور داده میشود که حجاب را رعایت کنند و زینتهای خود را پنهان کنند. چنین حکمی در مورد مردان وجود ندارد. بر اساس احادیث معتبر اسلامی مسئله حجاب به پیشنهاد عمر وارد اسلام شد زیرا برخی از زنان محمد با مردان غریبه سخت میگفتند و محمد این آیات را برای کنترل زنان خودش سرایید.

     

    آیه ۵۹ سوره احزاب از زنان میخواهد که حجاب را بگونه ای رعایت کنند تا شناخته نشوند، این بدان معنی است که صورت آنها نیز همچون حجاب فعلی زنان عرب و افغان باید پوشیده باشد در مورد حجاب میان زنان و مردان برابری وجود ندارد و این نابرابری ظالمانه  با اصل ۱ ام اعلامیه حقوق بشر است

     

    پاسخ:

     

    برای پاسخ به این شبهه، آنرا به چند قسمت تقسیم میکنیم:

     

    ۱) آیا عمر حکم حجاب در آیه ۳۱ سورۀ نور، را پیشنهاد کرده است؟

     

    شبهه‌افکن، اقدام به ادعای فاقد سند میکند. او ادعا میکند که این آیۀ قرآن را محمّد(ص) به پیشنهاد عمر بن خطاب، از خودش سروده است!! در مورد اینکه قرآن را پیامبر از نزد خود آورده که شبهه‌افکن مصادره به مطلوب میکند چون خودش خیال میکند قرآن را پیامبر خودش سروده است انتظار دارد همه قبول داشته باشند که این آیه را خود پیامبر سروده است!! این در حالی است که در بخش پاسخ به شبهات قرآنی تمام استدلالات اسلامستیزان در مورد بشری بودن قرآن را پاسخ دادیم.

     

    باری، این ادعا که عمر این پیشنهاد این حکم را کرده است نیز یک دروغ بزرگ است. در اصول کافی به نقل از امام باقر(ع) در مورد شأن نزول این آیه میفرماید:جوانی از انصار در مسیر خود با زنی روبرو شد، چهرۀ زن توجه جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت، زمانی که زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه میکرد، در حالی که راه خود را ادامه میداد، تا اینکه وارد کوچۀ تنگی شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه میکرد.ناگهان صورتش به دیوار خورد تیزی استخوان یا تکه شیشه ای که در دیوار فرو رفته، صورتش را شکافت. هنگامی که زن گذشت زن به خود آمد و دید خون از صورتش جاریست و به صورت و لباسش ریخته! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر  میروم و ماجرا را بازگو میکنم. هنگامی که چشم پیامبر خدا به او افتاد فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل پیک وحی خدا نازل شد و آیۀ ۳۱ سورۀ نور را نازل کرد.(نگاه کنید به تفسیر نمونه، جلد ۱۴، صفحۀ ۴۳۵) شاید این نکته لازم به ذکر باشد که احکام قرآن در زمانی نازل میشد که زمینۀ مناسب به وجود آمده باشد و خداوند نیز فرمان حجاب را زمانی نازل کرد که این ماجرا پیش آمده بود و برای مردم، بحث نگاه به جنس مخالف مطرح شده بود. اگر این فرمان زمانی نازل میشد که چنین زمینه ای در کار نبود، مورد اعتراض قرار میگرفت پس خدا زمانی این فرمان را نازل فرمود که چنین شرایطی وجود داشته است.

     

    ۲)آیا زنان محمّد(ص) با مردان غریبه سخن میگفتند و این مسئله باعث این حکم است؟

     

    این ادعا یک دروغ دیگر است. نخست اینکه هیچ روایت معتبری که نشان دهد، که زنان پیامبر با مردان غریبه سخن میگفتند در کار نیست و از این گذشته اگر این دستور بخاطر مسئلۀ زنان پیامبر میخواست نازل شود مثل آیۀ بیست و هشتم  از سورۀ احزاب، فرمان را به طور مستقیم در مورد زنان پیامبر صادر میفرمود.

     

    ۳)حکم حجاب در مورد مردان نیست!

     

    نکتۀ نخست اینستکه فرمان حجاب برای همه هست و هر کس که احساس کند که نپوشاندن بخشی از بدنش باعث نگاه شهوت آمیز دیگران(به غیر از همسرش) میشود باید ان بخش را بپوشاند. یک مرد هم اگر ببیند نوع لباس پوشیدنش باعث جلب نگاه شهوت آلود از سوی زنان است باید لباس و پوشش خود را اصلاح کند. قرآن در مورد زنان تنها این مسئله را تبیین کرده است. وگرنه به مردها نیز در جاهای مختلف قرآن در مورد پوشاندن اعضا اخطار داده شده است.

     

    نکتۀ دوم این است که حجاب در مورد زنها بدان علّت صفت و سختتر است که این زنان هستند که میل به تنازّی دارند و مرد چنین میلی ندارد و در مقابل مرد بیشتر میل به نگاه کردن دارد این تمایل در زنان کمتر است. پس برای زنان تأکید بر حجاب است و برای مردان بر غضّ بصر، هر چند زنان نیز به غضّ بصر و مردان نیز به پشاندن اعضای خود در صورتی که خطر افتادن به شهوات حرام وجود داشته باشد توصیه میشوند. همانگونه که گفته شد اسلام احکام را به صورت متعدل بیان میدارد و نه بصورت مساوی. مسلّم است که وقتی زن بیشتر از مرد میل به جلوه کردن دارد باید بیشتر به او فرمان به پوشش داده شود تا مرد.

     

    ۴)حجاب باید در چه شکلی باشد؟

     

    استخراج احکام که کار فقها است را جناب شبهه‌افکن برای خودش انجام داده میگوید حجاب باید طوری باشد که اکنون در افغانستان باب است! در حالی که این یک ادعای پوچ است. از دید اسلام، پوشاندن صورت و مچ دست برای زنان، در برابرنامحرم الزامی نیست و پوشش ایندو فقط در دو صورت واجب است، یکی اینکه صورت زن آرایش داشته باشد دوم اینکه افراد چشمچران وبیماردل به او نگاه کنند.

     

    ۵)عدم تطابق با اصل نخست حقوق بشر و تساوی انسانها!

     

    پیش از این نیز گفته شد که حقوق بشر یک قانون خشک و غیرقابل انعطاف است و به هیچ وجه به نیازهای انسانها بر مبنای جنسیت نمینگرد بلکه تمام انسانها را با هم یکی حساب میکند و همین میشود که وظایف زن و مرد با هم یکی میشود حال انکه نگرش ایندو به جهان با هم خیلی متفاوت است. در مورد حجاب هم همانگونه که در بالا گفتیم بر اساس همین نیازها و روح زن است که این حکم برای زن میاید.

     

    در مورد حکمت فرمان خدا به حجاب به دوستان توصیه میکنم مقالۀ فلسفه حجاب را بخوانند تا در ذهنشان تصویر بدی از حجاب باقی نماند.

     

     

    چرا یک مرد میتواند چند زن بگیرد اما یک زن نمیتواند چند شوهر داشته باشد؟

     

    سوره نساء  آیه ۳

     

    وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

     

    اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

     

    شبهه: در اسلام یک مرد میتواند تا چهار زن رسمی داشته باشد، از نظر شیعه میتواند تعداد بیشماری زن را صیغه کند، و زنان بیشماری را نیز به بردگی بگیرد. اما زنان تنها میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نابرابری در تضاد با اصل یکم اعلامیه حقوق بشر است. مسئله عدالت در اینجا نباید با برابری اشتباه گرفته شود. اما وقتی که برای این اسلامگرایان توضیح داده میشود که اکنون میتوان با آزمایشهای ژنتیکی پدر یک فرزند را تشخیص داد، این اسلامگرایان از اجازه دادن به همسرانشان برای ازدواج با چند مرد دیگر طفره میروند.

     

    پاسخ:

     

    پیش از پاسخگویی باید به چند تهمت و تحریف حقیقت که نویسنده مطرح کرده است را مطرح کنم. اول اینکه بحث کنیزان ربطی به بحث تعدد زوجات ندارد(پس این سخن نویسنده نمونۀ بارز فرافکنی است) دوم اینکه در مورد صیغه فقط مرد نیست که حق دارد هر تعداد زن که خواست بگیرد زن نیز با رعایت ایام عده به صورت نامحدود حق ازدواج موقت دارد. ضمن اینکه نکاح را به واژۀ بی ادبانۀ سپوختن ترجمه می کند، در حالی که چنانکه در لغتنامه های معتبر عربی مثل المنجد، که تألیف یک کشیش عرب مسیحی است، آمده است که نکاح به معنای ازدواج است.

     

    در ادامه لازم میدانم که مسائلی را شرح دهم:

     

    الف)مهمترین نکته در این بحث اینستکه اسلام با شهوت مخالف نیست، بلکه طرفدار قانونمندی شهوت است. پس در هر جایی که مفسده در پی نداشته باشد انسان را در شهوترانی آزاد میگذارد.

     

    ب) نکتۀ دیگر که نظر شخصی نویسندۀ این مقاله است، اینستکه برخی انسانها به لحاظ تمایلات شهوانی از سایرین بالاتر و برخی هم در این زمینه از دیگران، ضعیفتر و پایینتر هستند و گروهی نیز دوستدار تنوع هستند. اسلام که دینی کامل است و به تمام مشکلات انسان اندیشیده است، برای افرادی که دارای شهوت بیشتری هستند یا تنوع طلب هستند امکان این را بوجود آورده است که به یک همسر بسنده نکنند با این تفاوت که بنا به عللی که در زیر میاید برای زن این امکان وجود ندارد که چند شوهر را با هم داشته باشد ولی میتواند در عقد شرط حق طلاق بگذارد و بعد از مدتی طلاق بگیرد و با مرد دیگری ازدواج کند، همچنین میتواند عقد موقت کند. این مسائل هر چند در جامعۀ امروزی ما ناپسندیده هستند ولی از دید اسلام بلامانع هستند. اسلام حاضر نیست بخاطر طرز فکر غلط گروهی از انسانها گروه دیگری را شکنجه دهد. در ضمن اگر اسلام این قانون را نمیگذاشت میزان فساد در جامعه افزایش میافت زیرا افردی که شهوت بیشتری دارند از انجا که راهی شرعی برای ارضای تمایلات خود نمیجستند، به دنبال فساد میرفتند.

     

    ج)تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نیست بلکه اسلام آنرا محدود و مقید کرده است، پیش از نزول این آیه، تعدّد زوجات آزاد بود، چنانکه پیامبر وقتی این آیه نازل شد، بیش از چهار زن داشتند، که پس از نزول این آیه پیامبر نیز مأمور شد که دیگر ازدواج نکند و زن خود را یک زن دیگر بدل نکند(یعنی اگر یکی را طلاق داد، حق ندارد یک زن به جای آن بگیرد). اسلامستیزان طوری حقیقت را تحریف می کنند که گویی این آیه بوده است که تعدّد زوجات را مجاز کرده است. تعدّد زوجات، پیش از این هم در فرهنگ انبیاء بنی اسرائیل و هم در فرهنگ کشور عربستان، امری عادی و مجاز بوده است.

     

    د) قوانین اسلام بر مبنای نیازهای واقعی انسان است و نه احساسات. چه بسا طفلی از آمپول به گریه بیفتد ولی این آمپول برای خود او مفید است.

     

    ه)با دقّت در این آیه، متوجّه خواهید شد که اسلام برای مرد شهوترانی را تجویز نفرموده است، بلکه قرآن دو محدودیت برای تعدّد زوجات می گذارد، یکی اینکه آنرا محدود به چهار همسر میکند، و دیگری اینکه، گرفتن بیش از یک همسر را برای سرپرستی یتیمان، یعنی کودکانی که پدرشان را از دست داده اند و مادرانشان بیوه هستند، تجویز میکند. در واقع مرد نمیتواند برای شهوترانی تعدّد زوجات کند و هدف او باید دو سرپرستی کردن یتیمان(و در عین حال زنان بیوه ای که مادر آنان هستند) باشد. این توجّه به این مسئله بخش اعظم شبهه را برطرف میکند. در اینجا فقط دو مسئله ممکن است، مطرح شود: اوّل اینکه خانمها میگویند: برخی مردان زنی میگیرند و بعد از اینکه زن کمی مسن شد میروند و یک دختر جوان را عقد میکنند. اینگونه موارد، سوء استفاده از قانون هستند، و نقص قانون نیستند. برخی خانمها هم هستند که قانون مهریه برای اخّاذی سوء استفاده میکنند، یعنی تظاهر به این میکنند که قصد ازدواج دارند و بعد از عقد، مهریه را به اجرا میگذارند تا فقط پولی به دست آورند!! دوم اینکه برخی خانمها میگویند اگر هدف سرپرستی است، خب آنها را فقط به لحاظ مالی یاری کنند، چه نیازی به عقد و ازدواج است؟ در پاسخ عرض میکنیم که زنان بیوه هم مثل شما، نیازهای عاطفی و البته جنسی یک زن را دارند، آنها نیز میل به داشتن شوهری برای خویش را دارند که بتوانند به او تکیه کنند، صرف یک کمک مالی و تهیۀ خوراک و پوشاک، همانطور که نیاز شما به همسر را برطرف نمیکند، نیاز آنان را نیز برطرف نمیکند. البته قرآن در این آیه، تعدّد زوجات به مشروط به حفظ عدالت کرده است. ضمن اینکه بانوان عزیز نباید فراموش کنند که همواره در جامعه تعداد زنان بیشتر از مردان است، با سیستم هر مرد فقط برای یک زن، بدون شک تعداد زیادی از زنان بدون شوهر باقی خواهند ماند، و در واقع قانون تک همسری منجر به ظلمی نهایی به این زنان خواهد شد.

     

    خب حالا برویم سراغ بخشهای مختلف شبهه:

     

    ۱) مرد میتواند چند همسر داشته باشد ولی زن نه:

     

    شبهه افکن خودش برای ما دلیلی را آورده و پاسخش را داده که اگر مشکل مسلمانان  با این مسئله است که با وجود چند شوهر پدر فرزند مشخص نیست، علم ژنتیک انرا مشخص میسازد!! گویا نویسندۀ شبهه فراموش کرده است که این علم به تازگی چنین قدرتی یافته است و نمیگوید که برای قرنهای پیشین چکار باید میکردند؟

     

    به غیر از مورد بالا بحث دیگر که به کمک علم هم حل شدنی نیست اینستکه، به صورت اساسی مرد خیلی سختتر میتواند بپذیرد که زنش با یک مرد دیگر ارتباط دارد. شاید زنی بتواند با موضوع هوو کنار بیاید ولی یک مرد محال است که بتواند برای عشق خود شاهد رقیب باشد. حتی در ملل خارجی هم، هرگز نمیبینید که زنی با دو مرد رابطه داشته باشد مگر اینکه آن دو مرد از حضور دیگری در روابط ان زن خبر نداشته باشند یا اینکه ان زن روسپی باشد که البته تکلیف روسپیها مشخص است و در واقع زنان اجاره ای هستند.(با عرض پوزش)

     

    به غیر از بحث بالا بحث دیگر اینستکه فرض کنیم دو یا چند مرد بپذیرند که با یک زن رابطه داشته باشند و زمانها را طوری تقسیم کنند که تداخلی پیش نیاید و … باز هم زمانی که این زن باردار بشود، مردها دچار مشکل میشوند. فرض کنید از همان اول میدانیم که پدر کیست؛ ولی باز هم مشکل اصلی برطرف نمیشود، بدان معنا که این زن در ایام بارداری و همچنین مدتها پس از به دنیا اوردن بچه قادر نیست که شوهرداری کند. این مسئله برای شوهری که پدر است قابل قبول است ولی برای سایر شوهرها هرگز قابل قبول نیست و این رابطه به بن بست میرسد. پس باز هم آشکار است که زن نمیتواند چند شوهر با هم داشته باشد.

     

    ۲) زنی که میخواهد عشقش فقط به او فکر کند چه باید بکند؟

     

    سخنی که برخی خانمها اینستکه “ما نمیخواهیم چند شوهر داشته باشیم ولی دوست داریم که شوهرمان فقط به ما فکر کند و زن دیگری نگیرد”

     

    در پاسخ به این بحث باید عرض کنیم که همانگونه که در بالا گفته شد گروهی از مردان هستند که به لحاظ تمایلات شهوانی از سایر مردها بالاترند یا اینکه تنوع طلب هستند. این خانمها باید با مردانی ازدواج کنند که اینگونه نباشند. بسیاری از مردها هم دوست دارند تا آخر زندگی خود را با همان همسر اول خود بمانند.

     

    ۳)تضاد با اصل یکم حقوق بشر، این عدالت که اسلام از آن دم میزند با تساوی یکی نیست:

     

    شبهه افکن در مورد این بخش از آیه که میگوید تعدد زوجات فقط به شرط این مجاز است که عدالت را رعایت کنید، میگوید عدالت با تساوی فرق دارد. همانطور که گفتیم حقوق بشر مانند علم روز بشر همیشه نقصهایی دارد و بله عدالت با تساوی یکی نیست. اسلام هم در مورد زنها خواسته است که به عدالت با انها رفتار شود و نه به تساوی. چگونه میشود انتظار داشت که مرد محبت خود را بین یک زن بدخلق و یک زن نیکو به صورت مساوی تقسیم کند. این تساوی عین ظلم و ستم است.

     

     

    چرا ارث مردان دو برابر زنان است؟

     

    سوره نساء آیه۱۱

     

    یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَهً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ یَکُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَآؤُکُمْ وَأَبناؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَهً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیما حَکِیمًا.

     

    خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.

     

    سوره نساء آیه ۱۷۶

     

    یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمْ یَکُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُواْ إِخْوَهً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

     

    از تو فتوی می خواهند ، بگوی که خدا در باره کلاله برایتان فتوی می دهد، : هر گاه مردی که فرزندی نداشته باشد بمیرد و او را خواهری باشد ، به آن خواهر نصف میراث او می رسد اگر خواهر را نیز فرزندی نباشد ، برادر از او ارث می برد اگر آن خواهران دو تن بودند ، دو ثلث دارایی را به ارث می برند و اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن می برد خدا برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید ، و او از هر چیزی آگاه است.

     

    شبهه: سهم زنان از ارث در اسلام نصف سهم مردان است. این مسئله با اصل یکم اعلامیه حقوق بشر که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند در تضاد است.

     

    پاسخ:

     

    بحث را به بخشهای زیر تقسیم میکنیم:

     

    ۱)آیا همیشه ارث زن نصف ارث مرد است؟

     

    قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنیان نهاده شده و در آن مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی هر یک از زن و مرد رعایت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان که هیچ مسئولیت اقتصادی بر دوش ندارند و موظف به کسب روزی برای خانواده نیستند، کاملا منصفانه و ضامن کرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

     

    در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها به زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (۱)

     

    اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیتها سازگار و عادلانه است.

     

    در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:

     

    ۱. در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.

     

    ۲. در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.

     

    ۳. در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (۲)

     

    بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

     

    ۲)چرا گاهی ارث زن نصف ارث مرد است؟

     

    امام رضا علیه السّلام در پاسخ به این سؤال فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدۀ مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است».(۳)

     

     

    امام صادق علیه السّلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است».(۴)

     

    با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسئولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.

     

    گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.

     

    ۳) تضاد آیه با اصل یکم حقوق بشر.

     

    اینکه قانون حقوق بشر با این آیه از قرآن در تضاد است بخاطر اینستکه نظام حقوقی اسلام و حقوق بشر متفاوت است. از دیدگاه حقوق بشر زن نه حق مهریه گرفتن دارد و نه میتواند از شوهرش مطالبۀ نفقه کند بلکه باید در تمام مسائل با شوهرش به تقسیم مساوی بپردازد … در اسلام شوهر باید به زن نفقه بدهد، زن موظف به کار کردن نیست و میتواند مطالبۀ مهریه کند، زن در خانه نیز موظف به انجام کارهای خانه و حتی شیر دادن به فرزند خود نیست، در مقابل ارث دختر از والدین را نصف ارث پسر از والدین قرار داده است. براستی، پسر این ارث دوبله را برای در کجا خرج میکند؟ برای زن و فرزند!!

     

    ۱.نساء (۴) آیه ۱۸

    ۲.عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص ۳۴۶

    ۳.حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص ۴۳۷

    ۴. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴ ، ص۳۶۰

     

     

    آیا قرآن میگوید زن بر مرد برتری دارد ؟

     

    سوره بقره آیه ۲۲۸

     

    وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَهَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ.

     

    باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ایستند و، اگربه خدا و روز قیامت ایمان دارند ، روا نیست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پیروزمند و حکیم است.

     

    شبهه: در این آیه بطور صریح تاکید شده است که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند. نابرابری حقوقی میان زنان و مردان برخاسته از این واقعیت است که ادیان در دوران مرد سالاری شکل گرفته اند.

     

    پاسخ:

     

    این سخن نمونۀ بارز، تفسیر غلط و تحریف حقیقت است. نویسنده از سخن آیه که مربوط به ایّام عدّه است و نه تمام شرایط، این برداشت را میکند که از دید اسلام مرد از زن برتر است. در حالی که این حرفی نیست که این آیه میزند. این آیه از زنان میخواهد که بعد از طلاق ایام عدّه را نگهدارند(تا رحمشان پاک شود و مطمئن شوند از شوهر قبلی فرزندی ندارند؛ تا با فرزند شوهر جدید اشتباه گرفته نشود) بعد برای پاسخ به این سؤال که چرا مردان نباید عدّه نگهدارند میفرماید که مردان در این مورد بر زنان برتری دارند. این برتری نه بخاطر برتری ذاتی است بلکه بخاطر اینستکه مردان رحمی ندارند که نطفه در آن قرار بگیرد و احتمال داشته باشد از ازدواج قبلی کودکی را در راه داشته باشند. پس این یک برتری جزئی در یک مورد خاص است به طور مشابه زنان نیز در مواردی نسبت به مردان برتری دارند، مثلا در داشتن عاطفۀ مادری و حیا. لذا آشکار است که این سخن شبهه افکن تحریف حقیقت است. در ضمن به جملۀ قبل ازجملۀ قرمز توجه کنید که میگوید: برای زنان حقوقی شایسته است.

     

    از بسیاری از آیات قرآن، آشکار است که از دیدگاه اسلام، زن و مرد از یک جنس خلق شده‌اند و هیچگونه تقدم رتبی و منزلتی نسبت به هم ندارند.

    قرآن خلقت زن و مرد را برای یکدیگر(روم:۲۱)

    و آن دو را پوشش یکدیگر به حساب می‌آورد(بقره:۱۸۷)

    تا هر یک از آن دو دیگری را از دنبال شرو فساد رفتن و اشاعه آن باز دارد. هر کدام برای دیگری لباسی است که به وسیله او پلیدی از او آشکار نگردد.» (المیزان ج۲ ص۴۴)

     

    از آیات مختلفی از قرآن کریم(بقره / ۳۰، ۳۵-۳۴ و ۳۷، حجر / ۳۱-۲۸، طه۱۱۵/، یس /۶، طه / ۱۲۱، اعراف ۲۳ و ۱۸۹، نساء /۱، زمر /۶، روم / ۲۱ ، نحل ۷۲/، شوری / ۱۱.) بر می‌آید:

     

    ـ زن چون مرد خلیفه خدا است.(بقره:۳۰)

     

    – هنگام خلقت هم از زن و هم از مرد پیمان گرفته شده است که شیطان را پرستشگر نباشند.(بقره:۳۴ و یس:۶)

     

    ـ زنان و مردان دیگر نیز از جنس یکدیگر خلق شده‌اند.(نساء:۱ ، اعراف:۱۸۹)

     

    هم چنین در نظام تکلیف و برنامه تکامل انسانى، هیچ تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد و تساوى کامل برقرار است. براى دریافت بهتر این موضوع، کافى است این آیه را به دقت بخوانیم: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ*. « هر که از زن و مرد مؤمن کارى شایسته کند به بهشت وارد مى‏شود و ذره‏اى به او ستم نمى‏شود» ، و إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِماتِ. «خداوند کلیه زنان و مردان مسلمان. براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است»

     

    هم چنین آیات فراوان دیگر مانند: آل عمران، آیه ۱۹۵- النحل، آیه ۹۷- غافر، آیه ۴۰- حجرات، آیه۱۳

     

    بنابراین نه تنها زن و مرد از نظر جنسیتی ، تفاوتی با یکدیگر ندارند ، بلکه از جهت رسیدن به مراتب کمال انسانی نیز با هم فرق ندارند و تفکر درجه دومی اصلا صحیح نمی باشد.

     

    مرد مطلقاً از زن بهتر نیست و همین طور زن مطلقاً از مرد بهتر نیست ، بلکه مردها ازجهاتى بر زنان برترى دارند و زنان نیز از جهاتى بر مردان برترى دارند.از مردان کارها و آثارى بر مى آید که از زنان بر نمى آید و از زنان کارها و آثارى بر مى آید که از مردان بر نمى آید.پس نمى توانیم سر بسته به طور مطلق بگوییم مرد بهتر از زن است یا بگوییم زن بهتر از مرد است ، بلکه مى گوییم هرکدام خاصیتى دارند و هر کدام به جاى خود خوب اند. مرد با خصوصیاتى که خدا به او داده ، خوب است و باید این طور باشد. اگر این خصوصیات و روحیات را نمى داشت ، نقص بود. زن با خصوصیاتى که خداوند متعال به او داده ،خوب است و باید آن طور باشد و اگر آن روحیات و خصائص را نداشت ، بد و ناقص بود. نمى توان به طور مطلق وسربسته قضاوت کرد که یکى بر دیگرى برترى دارد. کارهایى از زنان بر مى آید که مردان هنر آن را ندارند و کارهایى رامردان انجام مى دهند که زنان توانایى انجام آن را ندارند. هر کدام به جاى خود خوب و زیبا خلق شده اند و باید چنین مى بود و اگر بر خلاف این بود، مطابق با حکمت و عدل نبود.لذا ما هیچوقت نباید زنان را با مردان مقایسه کنیم ، مثلاً بگوییم حضرت فاطمه بهتر بود یا حضرت على (ع) بلکه باید بگوییم حضرت فاطمه (س)خوب بود و حضرت على (ع)هم خوب بود. او در محدودهء خصائص زنانه خوب بود و على (ع)در محدودهء خصائص مردانگى خوب بود. همین طور دربارهء بقیهء افراد. بله زنان را با زنان از نظر صفات جسمانى و اخلاقى مى توان مقایسه کرد یا مردان را با مردان مى توان مقایسه کرد.

     

    اگر هر کدام در محدوده اى که براى آن خلق شده اند، وظایفشان را خوب عمل کنند، خوب و مطلوب خواهند بود و هر کدام که فراتر از محدودهء اصلى خود پا بنهند، موجب فساد و بدبختى خواهند شد.

     

     

    آیا قران کتاب مقدس را تایید می کند؟

     

    به نام خدا   “همه مردم” را “بعضی مواقع” می توان فریفت و “بعضی از مردم” را برای “همه عمر”، لیکن نمیتوان “همه مردم” را برای “همه عمر” فریب داد

     

    . برخورد با کتاب  “چرا مسیحی شدم” که داستان مسیحی شدن یک مسلمان را بیان میکند مرا واداشت تا با  تحقیق در  قرآن و اناجیل ، برای شبهه­­­ای که برای نویسنده  ایجاد شده بود پاسخی درخور پیدا کنم

     

    در این کتاب به طور کلی دو مسئله مطرح شده بود

     

    : ۱ – کتاب مقدس کلام خداست ،کلام خدا تغییر ناپذیر است ، بنابراین کتاب مقدس تغییر نکرده و تحریف نشده  است

     

    پاسخ: آری، انجیل نازل شده به حضرت عیسی (علیه السلام) تغییر نکرده و نمی کند. اما کسانی که ادعا می کنند،اناجیل فعلی تحریف نشده است ابتدا باید ثابت کنند که اناجیل فعلی کلام خداست بعد بگویند کلام خدا تحریف نمی شود.

     

    از آنجا که مسیحیان کتاب مقدس را نوشته دست بشر میدانند پس چگونه می توانند ادعا کنند کلام آنها کلام خداست و این ادعایی است که ابتدا باید آن را  ثابت کنند

     

    ۲- قرآن، کتاب مقدس را تایید می کند و می فرماید باید از آن پیروی کنید.

     

    پاسخ   : این که قرآن تورات و انجیل را تأیید می کند کاملا ً درست است و همه مسلمانان هم به آن اعتقاد دارند. اما از نظر قرآن تورات و انجیل  کتابهایی هستند که از طرف خدا به حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) نازل شده است

     

    توجه به این مطلب بسیار مهم است، چرا که مسیحیان کتاب مقدس (تورات و انجیل) را کتابهایی می دانند که انسانها آن را نوشته اند ( تورات توسط موسی و انجیل توسط یاران عیسی مسیح و طی ۱۵۰ سال پس از وی نوشته شده ). در حالی که منظور ازتورات و انجیل در قرآن ، تورات و انجیل نوشته شده  توسط انسانها نیست و خداوند در قرآن در سومین آیه سوره آل عمران  به صراحت به این مطلب اشاره کرده است :

     

    «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ»

     

    «آن خدایى که قرآن را به راستى بر تو فرستاد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل از خود است و (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد.»

     

    همانطور که ملاحظه می کنید، قرآن به تورات و انجیلی اشاره می کند که از طرف خدا نازل شده، نه تورات و انجیلی که توسط انسانها نوشته شده . این در حالی استکه قرآن وکتاب مقدس اختلافات فراوانی در اصول با یکدیگر دارند پس چگونه قرآن کتابی را با این همه اختلاف تایید میکند ؟!!

     

    به آیه ی ۶۶ سوره مائده توجه نمایید :

     

    « وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ »

     

    « و چنانچه آنها به دستور تورات و انجیل خودشان و قرآنى که از سوى پروردگارشان به سوى آنها نازل شده قیام مى‏کردند البته به هر گونه نعمت از بالا و پایین برخوردار مى‏شدند»

     

    و هم چنین آیه ی  ۶۸ از همین سوره که خداوند می فرماید

     

    : «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ »

     

    «اى پیغمبر) بگو: اى اهل کتاب، شما ارزشى ندارید تا آنکه به دستور تورات و انجیل و قرآنى که به شما از جانب خدا فرستاده شده قیام کنید

     

    ملاحظه می کنید که در این دو آیه گفته شده است که اهل کتاب باید به دستورات قرآن ، تورات و انجیل قیام کنند، پس نباید دستورات این سه کتاب با هم متضاد باشد زیرا در غیر این صورت نمی توان به دستورات هر سه عمل کرد . واضح است که در صورتی می توان به دستورات هر سه کتاب عمل کرد که دستوراتشان در یک راستا باشد و هیچ تضاد و اختلافی بین آنها وجود نداشته باشد، اما  با مراجعه به این سه کتاب ملاحظه می کنیم که تضادهایی آشکار بین آنها وجود دارد . اکنون به طرح برخی از این تضادها میپردازیم.

     

    تضادهای قرآن و کتاب مقدس

     

    ۱-  بشارتهای قرآن و کتاب مقدس

     

    یکی از مباحث اختلافی و تاریخی اسلام و مسیحیت بحث بشارات است. مسلمانان اعتقاد دارند بر طبق آیاتی که در قرآن آمده ، خداوند در تورات و انجیلی که بر حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) نازل کرده بشارت به آمدن پیامبری به نام احمد (محمد) داده است ، و در این رابطه به آیاتی از کتاب مقدس استناد می کنند که  بشارات قرآن را تایید می کند. اما مسیحیان این مسئله را قبول ندارند و تعابیر و مصادیق دیگری برای این آیات قائل اند . با توجه به این مسئله و عدم توافق بین مسلمانان و مسیحیان به این نتیجه می رسیم که تورات و انجیلی که نزد مسیحیان و یهودیان است با تورات و انجیلی که در قرآن به آن اشاره شده فرق می کند و این دو یکی نیستند. به این بشارات قرآن در این رابطه توجه نمایید:

     

    در سوره صف آیه ۶ آمده است که:

     

    «وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ»

     

    «و هنگامى که عیسى مریم به بنى اسرائیل گفت: من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق مى‏کنم و نیز (شما را) مژده مى‏دهم که بعد از من رسول بزرگوارى که نامش  احمد است بیاید. چون آن رسول ما با آیات و معجزات به سوى خلق آمد گفتند: این سحرى آشکار است»

     

    و آیه ۱۵۷ سوره اعراف می فرماید:

     

    «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ

     

    «هم آنان که پیروى کنند از آن رسول (ختمى) و پیغمبر امّى که در تورات و انجیلى که در دست آنهاست (نام و نشان و اوصاف) او را نگاشته مى‏یابند که آنها را امر به هر نیکویى و نهى از هر زشتى خواهد کرد

     

    این آیات بیان می کنند که نام و اوصاف حضرت محمد (احمد) (ص) در انجیل آمده و بشارت به آمدنش داده شده است. اما مسیحیان چنین اعتقادی ندارند و مدعی هستند که منظور از آیات بشارت داده شده در کتاب مقدس عیسی مسیح و روح القدس است

     

    ۲- به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح

     

    طبق آیات قرآن ادعای مسیحیان مبنی بر  به صلیب رفتن عیسی مسیح و کشته شدن او درست نیست وخداوند یهودای اسخریوطی را به شباهت عیسی مسیح در آورد و یهودیان او را به صلیب کشیدند

     

    اما طبق اعتقاد مسیحیان عیسی مسیح  به خاطر کفاره شدن برای گناهان ما به صلیب کشیده شد و مُرد و به خاک سپرده شد و بعد از سه روز زنده شد و به آسمان ها رفت ،که این اعتقاد بر گرفته از داستان زندگی عیسی مسیح در اناجیل اربعه است

     

    با مقایسه میان آیات قرآن و اناجیل که این موضوع را به دو صورت کاملا ًمتضاد مطرح می کنند به این نتیجه میرسیم که انجیل مورد نظر قرآن با اناجیلی که مسیحیان به آن معتقداند کاملا ًمتفاوت است

     

    اهمیت این مسئله هنگامی آشکار می شود که بدانیم اگر ماجرای به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح را از اعتقاد مسیحیت حذف کنیم هیچ چیزی نه از مسیحیت و نه از کتاب مقدس فعلی باقی نخواهد ماند، پس این ماجرا و تضادی که در قرآن و  کتاب مقدس در نقل آن وجود دارد یک مسئله جزئی نبوده بلکه یک قضیه جدی واختلافی بسیار عمیق است

     

    قرآن این مسئله را این گونه بیان می نمایند:

     

    سوره آل عمران آیه ۵۵ می فرماید:

     

    «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ »

    «(به یاد آورید ) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را بر می گیرم و به سوی خود ، بالا می برم و تو را از کسانی که کافر شدند ، پاک می سازم و کسانی را که از تو پیروی کردند ، تا روز رستاخیز ، برتر از کسانی که کافر شدند ، قرار می دهم سپس بازگشت شما به سوی من است و در میان شما ، در آنچه اختلاف داشتید ، داوری . می کنم.»

     

    آیه ۱۵۷ از سوره نساء نیز این گونه بیان می کند که :

     

    «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً »

     

    «و هم از این رو که گفتند: ما مسیح عیسى بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتى که او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه امر بر آنها مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روى شک و تردید سخنى گفتند و عالم به او نبودند جز آنکه از پى گمان خود مى‏رفتند و به طور یقین مسیح را نکشتند

     

    همان طور که در این آیات به صراحت گفته شده است حضرت عیسی (علیه السلام) نه به صلیب کشیده شد و نه کشته شد، بلکه خدای متعال آن حضرت را به آسمان برده و طبق اعتقاد شیعیان بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رجعت می کنند و پشت سر آن حضرت نماز می خوانند و بسیاری از مسیحیان با دیدن این ماجرا به حضرت مهدی(علیه السلام) ایمان خواهند آورد

     

    ۳- نازل شدن کتاب مقدس

     

    طبق اعتقاد مسلمانان کتاب انجیل یک کتاب آسمانی است که در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) توسط جبرئیل بر آن حضرت نازل شده ، اما طبق اعتقاد مسیحیان اناجیل کتابهایی هستند که ۳۰ سال بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح اولین آن نوشته شد و این ماجرا تا ۱۵۰ سال بعد ادامه داشت ؛ مسیحیان معتقدند روح القدس به عنوان یکی از خدایان سه گانه؛ متن اناجیل را املا میکرده و نویسندگان ؛ آن را  می نوشتند . البته آنها  هیچگاه دلیل مشخصی برای اثبات این امر نیاورده و تنها دلیل ایشان کتاب مقدس است.

     

    قرآن کریم این موضوع را این گونه بیان نموده : سوره مائده آیه ۴۶   می فرماید:

     

    «وَ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقینَ»

     

    « و از پى آن رسولان باز عیسى پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستى توراتى که پیش او بود داشت و انجیل را نیز به او دادیم که در آن هدایت و روشنى (دلها) است، و تصدیق به درستى تورات که پیش از او بود دارد و راهنمایى خلق و اندرز براى پرهیزکاران عالم است»

     

    و در بیست وهفتمین آیه از سوره حدید نیز این گونه بیان شده است:

     

    «ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ وَ جَعَلْنا فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»

     

    «و از پى آنان باز رسولان دیگر و سپس عیسى مریم را فرستادیم و به او کتاب آسمانى انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان (حقیقى) او رأفت و مهربانى نهادیم و لیکن رهبانیّت و ترک دنیا را از پیش خود بدعت انگیختند، ما بر آنها جز آنکه رضا و خشنودى خدا را طلبند (در کتاب انجیل) ننوشتیم و باز آنها چنان که باید و شاید همه مراعات آن را نکردند، ما هم به آنان که ایمان آوردند پاداش و اجرشان را عطا کردیم و لیکن از آنها بسیارى به راه فسق و تبهکارى شتافتند.»

     

    هم چنین سومین آیه از سوره آل عمران می فرماید:

     

    «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ»

     

    «آن خدایى که قرآن را به راستى بر تو فرستاد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل از خود است و (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد.»

     

    همان گونه که در این آیات نیز مشخص است، انجیل یک کتاب آسمانی است که از طرف خدای متعال بر حضرت عیسی(علیه السلام) نازل شده

     

    اما همان طور که می دانیم تألیف شدن کتاب مقدس (تورات و انجیل) از مسلمات اعتقادی مسیحیان بوده که تمامی فرقه های مسیحی به آن معتقدند

     

    ۴- الوهیت مسیح

     

    درباره اعتقاد به الوهیت مسیح به بررسی این آیات از سوره ی مائده می پردازیم :

     

    در آیه ۱۷ این گونه آمده :

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْفَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»

     

    «همانا آنان که گفتند: خدا همان مسیح بن مریم است کافر شدند. بگو (اى پیغمبر): کدام قدرت مى‏تواند در برابر خدا کمترین مانعى ایجاد کند اگر خدا بخواهد عیسى بن مریم و مادرش و هر که در روى زمین است همه را هلاک گرداند؟ و مُلک آسمانها و زمین و هر چه بین آنهاست همه از آنِ خداست، هر چه را بخواهد خلق مى‏کند و او بر (ایجاد و هلاک) همه چیز تواناست.»

     

    آیه ۷۲ از این سوره مبارکه نیز چنین می فرماید:

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصار»ٍ

     

    «آنان که قائل به خدایى مسیح پسر مریم شدند محققاً کافر گشتند، در حالى که خود مسیح گفت: اى بنى اسرائیل، خدایى را که آفریننده من و شماست بپرستید، که هر کس به خدا شرک آرد خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد، و ستمکاران را هیچ کس یارى نخواهد کرد.»

     

    و درآیه ی ۷۵ این گونه آمده است که:

     

    «مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ »

     

    «مسیح پسر مریم پیغمبرى بیش نبود که پیش از او پیغمبرانى آمده‏اند و مادرش هم زنى راستگو و با ایمان بود و هر دو (به حکم بشریت) غذا تناول مى‏کردند. بنگر چگونه ما آیات خود را روشن بیان مى‏کنیم، آن گاه بنگر که آنان چگونه از حق برگردانیده مى‏شوند؟»

     

    طبق این آیات قرآن کریم مسلمانان مسیح را پیامبری از پیامبران الهی می دانند که به صورت معجزه آسا و بدون پدر به دنیا آمد و در آیه ۷۵ از سوره مائده نیزبر این مطلب تأکید شده است که عیسی مسیح پیامبری بیش نبود که خداوند او را نشانه ای از نشانه های خود معرفی می کند و در دو آیه دیگر معتقدین به الوهیت مسیح را کافر و مستحق عذاب می داند. اما مسیحیان به خاطر همین مورد ( بدون پدر دنیا آمدن مسیح ) و موارد دیگری- که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست – مسیح را خدا می دانند

     

    در کتاب مقدس چنین آمده ” کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد ” انجیل یوحنا باب ۱ حالا چگونه می توان پذیرفت ، قرآن کتابی را تأیید کند که مسیح را خدا می داند؟

     

    ۵- عصمت پیامبران:

     

    لزوم عصمت پیامبران الهی از مسلمات عقلیه و شرعیه مسلمانان است زیرا هیچ انسان عاقلی نمی پذیرد فرستاده خدا که خودش باید عامل به دستورات الهی باشد، از آن دستورات تخلف ورزیده و مرتکب گناه شود. این یک قاعده عقلی است که آیات ذیل نیز آن را بیان می کند . قرآن کریم در سوره انعام آیه ۸۵   می فرماید:

     

    «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ»

     

    «زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس همه از نیکوکارانند»

     

    و در سوره طلاق آیه ۱  (در تأیید اینکه هر گناهی ظلم حساب می شود ) می فرماید:

     

    «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»

     

    «هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده است.»

     

    هم چنین در آیه ی ۱۲۴ سوره بقره بیان می کند که

     

    «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»

     

    «و ( به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد ، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم ، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: ( اگر شایسته باشند می دهم ، زیرا ) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید

     

    نتیجه این آیات این می شود که شخص گنه کار ظالم است و ظالم نمی تواند پیامبر باشد،اما به اعتقاد مسیحیان: “همه انسانها ، حتی پیامبران گناه کرده اند و بنا به آنچه که در  کتاب مقدس آمده “از جلال خدا قاصرند “رومیان ۳ : ۲۳

     

    در هرحال آنچه مسلم است نظر قرآن و کتاب مقدس در این مورد با هم تناقض دارد و از این جهت قرآن نمی تواند کتاب مقدس را در این مورد نیز تایید نماید

     

    ۶- موروثی نبودن گناه آدم:

     

    قرآن در سوره ی روم آیه ی ۳۰ می فرماید:

     

    «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»

     

    «پس روى خود به سوى دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است فطرتى که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگى نیست، این است دین مستقیم ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.»

     

    مطابق این آیه قرآن ،خدای متعال انسانها را بر فطرت الهی و بی گناه آفریده است ،در نتیجه انسانها در بدو تولد پاک به دنیا می آیند و اگر در همان کودکی از دنیا بروند به بهشت خواهند رفت.

     

    اما مسیحیان اعتقاد دیگری دارند؛ آنها معتقدند اگر کودکی قبل از ایمان آوردن به مسیح از دنیا برود به جهنم خواهد رفت. ( البته مسیحیان درباره اینکه چگونه یک کودک پیش از اینکه زبان باز کند می تواند به مسیح ایمان بیاورد چیزی نگفته اند

     

    مسیحیان می گویند آدم به خاطر – آنچه که آنها گناه می خوانند- از بهشت بیرون رانده شد و از آن پس تمامی کسانی که از نسل او به دنیا آمده اند، گنه کارند و تنها راه نجاتشان این است که به مسیح ایمان بیاورند تا گناهانشان بخشیده شود و به ملکوت خدا وارد شوند. هر چند این اعتقاد (موروثی بودن گناه آدم) غیر منطقی و نامعقول است اما از اصول اعتقادی مسیحیان به شمار می رود ؛ آنها معتقدند اگر کسی به این اصل ایمان نداشته باشد مسیحی نیست. حال چگونه می شود قرآنی که همه انسانها را پاک میداند، کتاب مقدسی را تأیید کند که همه انسانها را گنه کار و جهنمی می داند؟

     

    ۷- تثلیث:

     

    قرآن کریم به صراحت تثلیث را رد کرده و پیروان چنین اعتقادی را کافر می داند، خداوند در سوره نساء آیه ۱۷۱ می فرماید:

     

    «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلاً»

     

    «اى اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستى سخن نگویید در حق مسیح عیسى بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهى است که به مریم فرستاده و روحى از عالم الوهیت است پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که براى شما بهتر است، جز خداى یکتا خدایى نیست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندى باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانى (همه موجودات) کافى است

     

    .» و یا در آیه ی ۷۳ سوره مائده  میفرماید:

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»

     

    «البته آنان که گفتند خدا یکى از سه (عنصر تشکیل دهنده خدا) است کافر گردیدند، و حال آنکه جز خداى یگانه خدایى نیست. و اگر از این گفتار (تثلیث) زبان نبندند البته آن کافران را عذابى دردناک خواهد رسید

     

    در این آیات به وضوح مشخص است که قرآن تثلیث را رد میکند اما کتاب مقدس در این باره ساکت است و هیچ آیه صریحی درباره تثلیث در آن یافت نمی شود و آنچه مسیحیان به عنوان تثلیث به آن اعتقاد دارند تنها یک برداشت بسیار ضعیف و غیر قابل دفاع از تنها یکی از آیات کتاب مقدس است، ولی آنچه مسلم است مسیحیانی که تثلیث را قبول دارند نمی توانند ادعا کنند که قرآن ، تأیید کننده ی کتاب مقدس در این مورد است

     

    ۸- کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد

     

    از مسلمات عقلی و اعتقادی مسلمانان این استکه هر کسی مسئول اعمال خویش است و همانطور که در قرآن نیز آمده کسی بار گناه دیگری را به دوش نمیگیرد به بیان برخی از آیات قرآن در این رابطه توجه نمایید

     

    سوره انعام آیه ۱۶۴ :

     

    «قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغی‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»

     

    «بگو:آیا غیر از خدا را به ربوبیّت گزینم در صورتی که خدا پرورنده همه موجودات است؟ و هیچ کس چیزی نیندوخت مگر بر خود ، و هیچ نفسی بار (گناه) دیگری را بر دوش نگیرد. سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است و او شما را به آنچه خلاف در آن می کردید آگاه خواهد ساخت

     

    سوره اسرا آیه ۱۵ :

     

    «مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»

     

    «هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود یافته ، و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زیان و شقاوت خود شتافته ، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد ، و ما تا رسول نفرستیم ( و بر خلق اتمام حجّت نکنیم ) هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد

     

    سوره فاطر آیه ۱۸ :

     

    «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ»

     

    «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد و آن که بارش سنگین است اگر دیگری را هر چند خویش ( و پدر و فرزند هم ) باشد کمک بر سبکباری خود طلبد ابدا باری از دوشش برداشته نشود. و تو تنها آنان را که در خلوت و پنهانی از خدای خود می ترسند و نماز به پا می دارند توانی خدا ترس و پرهیزگار گردانی. و هر کس خود را ( از کفر و گناه و اخلاق زشت ) پاک و منزه ساخت سود و سعادتش بر خود اوست و بازگشت همه به سوی خداست

     

    سوره زمر آیه ۷:

     

    «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

     

    «اگر همه کافر شوید خدا از ( طاعت ) همه شما البته بی نیاز است و کفر ( و شرک ) را بر بندگانش نمی پسندد و اگر ( طاعت و ) شکرش به جای آرید از شما آن پسند اوست و ( بدانید که در قیامت ) هرگز بار گناه کسی را دیگری به دوش نخواهد گرفت و پس از این ( زندگانی دنیای فانی ) باز گشت همه شما به سوی خداست و او شما را به هر چه می کرده اید آگاه می سازد ، که او از اسرار دلهای خلق به خوبی آگاه است.»

     

    اما پولس در یکی از نامه هایش – که در اواخر کتاب مقدس و بعد از اناجیل اربعه آمده – می نویسد:

     

    گناه آدم به فرزندان او منتقل و از فرزندان او به دیگر ابناء بشر سرایت کرد و از این جهت همه انسانها گنه کارند و همه جهنمی خواهند بود.

     

    او می گوید: مسیح آمد تا بار گناهان ما را به دوش کشد تا ما به جهنم نرویم

     

    ا و معتقد است اعتقاد به این مسئله می تواند باعث نجات شود

     

    به جز غیر منطقی و ظالمانه بودن این اعتقاد به صراحت میتوان گفت که این اعتقاد کاملاً  با آیات قرآن در تضاد است. قرآن هیچ کسی را هیزم کش بار گناه دیگری نمی داند، از نظر قرآن همه انسانها پاک به دنیا می آیند و اگر پدری گناه کرد گناهش را برای پسرش نمی نویسند و اگر پسری گناه کرد پدرش را مجازات نمی کنند ، هر کس مسئول اعمال و گفتار خویش می باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.

     

    خداوند در هیجدهمین آیه از سوره فاطر می فرماید:

     

    هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد و اگر کسی – که بار گناهش سنگین است – دیگرى را براى حمل گناه خود بخواند، (کسی) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد

     

    حال شما قضاوت کنید چگونه قرآن میتواند کتاب مقدسی را تایید کند که مسیح را بارکش گناه دیگران میداند؟؟

     

    با توجه به مواردی که ذکر شد قضاوت نهایی با شماست تا به این دو سوال پاسخ دهید که :

     

    آیا قرآن میتواند کتاب مقدس را با وجود این همه اختلاف تأیید نماید!!!

     

    آیا وجود اختلافات آشکاری از این دست برای رد این ادعا کافی نیست ؟!!

     

     

    آیا این سخن برخی مستشرقین که میگویند دلیل ازدواجهای پیامبر، این بوده است که ایشان در جستجوی پسر بودند، درست است؟

     

    آیا این سخن برخی مستشرقین که میگویند دلیل ازدواجهای پیامبر، این بوده است که ایشان در جستجوی پسر بودند، درست است؟

     

    با توجه به آن چه درباره اهداف ازدواج آن حضرت در پایین ذکر خواهد شد، نادرستی این تحلیل نمایان می شود؛ افزون بر آن، اینک در نقد این سخن به چند نکته اشاره می گردد:

     

    1. در تحلیل تاریخی، محقق نمی تواند تنها با احتمال، یک حادثه را تحلیل کند، بلکه برای این کار ارایه پدیده یا پدیده هایی به عنوان شاهد ضروری است. این سخن جان دیون پورت درباره انگیزه تعدد زوجات پیامبر(ص) تنها ادعایی است که هیچ شاهد صدقی به حمایت از آن احتمال برنمی خیزد.

     

    1. نه تنها این احتمال شاهد صدقی ندارد. بلکه شواهدی بر نادرستی آن دلالت دارد. رسول خدا(ص) با فرهنگ جاهلی مبارزه کرد و با تمامی وجود و تمامی امکانات کوشید تا این فرهنگ بی ارزش شمردن دختران و زنان را باطل کند؛ بازنده به گوری دختران مبارزه کرد؛ به زنان شخصیت داد؛ در راه تعالی و تقرب به خدا تفاوتی میان آن دو قایل نشد و تنها معیار برتری را به تقوا قرار داد و برخلاف آنان که می پنداشتند، نسل آنان تنها از طریق پسر است، آن حضرت فرزندان زهرا(س) را فرزند خود خواند و دست یگانه دخترش حضرت زهرا (س) را می بوسید. حکمت خداوند نیز بر این تعلق گرفت که نسل آن حضرت، تنها از طریق دختر باشد تا بهترین دلیل برای پذیرش نسل دختری باقی بماند و… .

    همه این امور شواهد گویایی است که آن حضرت به جهت پسریابی به ازدواج های چندی روی نیاورد، بلکه در ازدواج های آن حضرت حکمت ها و اهدافی بود که شرح آن گذشت.

     

    1. برخی از زنان آن حضرت در سنین پیری به همسری رسول خدا (ص) درآمدند که در این سن و سال انتظار تولد فرزند از آنان وجود نداشت.

     

    1. برخی از زنان آن حضرت پیش از آن که همسر رسول خدا شوند، کنیز آن حضرت بودند و رابطه زناشویی با کنیز امری مشروع و قانونی بود؛ بنابراین اگر پیامبر (ص) با هدف پسریابی با آنان ازدواج کرد، این امر شاهد دیگری است که هدف وی از ازدواج جز این بود.

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

    سوره بقره آیه ۲۲۱

     

    وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَلأَمَهٌ مُّؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَهٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشِرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ وَلَوْ أَعْجَبَکُمْ أُوْلَـئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللّهُ یَدْعُوَ إِلَى الْجَنَّهِ وَالْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ وَیُبَیِّنُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.

     

    زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند به زنی نگیرید و کنیز (برده) مومنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. و به مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند زن مومنه مدهید. و بنده (برده) مومن بهتر از مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید. اینان به سوی آتش دعوت میکنند و خدا به جانب بهشت و آمرزش. و آیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که پند گیرند.

     

    شبهه: در این آیه نابرابری میان مسلمانان و نامسلمانان و همچنین نظام برده داری تایید میشود. این آیه در تضاد با اصل ۱۶ ام اعلامیه حقوق بشراست که ازدواج هر زن و مردی را بدون هیچ تبعیضی از نظر مذهب آزاد میداند. این آیه همچنین با اصل ۴ام اعلامیه حقوق بشر که برده داری را محکوم میکند در تضاد است.

     

    پاسخ:

     

    این شبهه نیز سه بخش است:

     

    ۱)تأیید نابرابری بین مسلمان و نامسلمان:

     

    اول اینکه این ادعا تحریف حقیقت است. آیه نفرموده مسلمان و نامسلمان، بلکه فرموده مؤمن و مشرک.

     

    اسلام و قرآن، به لحاظ حقوق دنیوی نامسلمانان را نابرابر با مسلمین نمیداند(مگر در برخی موارد) ولی به لحاظ معنوی و اخروی میان مسلمان و نامسلمان فرق قائل میشود.

     

    میدانیم که در ازدواج مهمتر از بعد جسمی و چهره و تیپ و لباس، باطن همسر است. از این روست که اسلام و قرآن، ازدواج با زنان کافر را بر مردان مؤمن و ازدواج مردان کافر را با زنان مؤمنه، تحریم میکند. علت اینستکه زن مشرک، باطنی ناسالم دارد؛ مسلم است که زنی که آنقدر با حقیقت دشمن است که از پذیرفتن وجود خدا و رستاخیز و نبوت فرستادگان خدا، خودداری میکند، باطنی آلوده دارد. کسی که اینقدر با حقیقت دشمنی دارد، چگونه میخواهد شریک زندگی یک مؤمن باشد و کودکان او را تربیت کند.(جهت اطلاعات بیشتر به بخش پاسخ به سکولاریسم، بیدینی و بیخدایی مراجعه فرمایید.)

     

    پس بحث بر سر نابرابری انسانها بخاطر دینشان نیست، بلکه بحث بر سر اینستکه زنی که فاقد ایمان به حقیقت باشد هر چند هم  زیبا باشد برای اینکه شریک زندگی یک مؤمن باشد، مناسب نیست.

     

    ۲)تعارض با اصل شانزدهم حقوق بشر مبنی بر ازدواج بدون تبعیض مذهبی:

     

    چنانکه در بحث احکام گفتیم اصول حقوق بشر بر مبنای، مبانی خشک و حقوقی نوشته شده و به اصول تربیتی و معنوی توجّهی ندارد، لذا از این جهت دارای ضعف اساسی میباشند. اسلام از آن جهت از ازدواج با زنان لامذهب و مشرک منع میکند، که زنان تربیت نسل آینده را بر عهده دارند. آیا شما حاضرید تعلیم یک محصل را به فردی بسپارید که خود مخالف حقیقت است. چنانکه در بالا گفتیم بیخدایان و بیدینان خردستیزترین افراد هستند.

     

    پس بنا به سخن فوق هیچگونه تبعیض حقوقی وجود ندارد و فقط مرد مؤمن از ازدواج با زنان مشرک و کافر منع شده است و این قانون برای مسلمانان وضع شده است و نه برای تمام انسانها پس بحث “تبعیض بخاطر مذهب” در مورد قانونی که مربوط به مسلمانان است، بحثی مسخره و مضحک است.

     

    ۳)تعارض با اصل چهارم حقوق بشر مبنی بر نفی برده داری:

     

    این بخش از شبهه، یک تحریف در حقیقت و تفسیری ناصحیح است. وقتی آیه میگوید “اگر کنیزی مؤمن را به همسری بگیرید بهتر از اینستکه زن زیبا و آزادی که مشرک است را به زنی بگیرید” آشکارا دارد میگوید که برده بودن یک انسان دلیل نمیشود که لیاقتش از یک انسان آزاد کمتر باشد. این سخن مصداقی بر مبارزۀ تدریجی اسلام با برده‌داری است. جهت بحث بیشتر پیرامون بحث برده‌داری در اسلام، به این بحث در بخش پاسخ به شبهات احکام مراجعه فرمایید

    —————————————————————————————————————————

    احکام طلاق سوم

     

    سوره بقره  آیه ۲۳۰

     

    فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنکِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللّهِ وَتِلْکَ حُدُودُ اللّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.

     

    پس اگر باز زن را طلاق داد دیگر بر او حلال نیست، مگر آنکه به نکاح مردی دیگر در آید، و هرگاه آن مرد زن را طلاق دهد، اگر میدانند که حدود خدا را رعایت میکنند رجوعشان را گناهی نیست. اینها حدود خدا است که برای مردمی دانا بیان میکند.

     

    شبهه: اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتماً با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود. در واقع برای تنبیه مرد از بدن زن استفاده میشود. این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت مبارز انجام میداده است. این مجازات، مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با ماده ۵ ام اعلامیه حقوق بشر میباشد.

     

    پاسخ:

     

    این شبهه یکی از مضحکترین شبهات اسلامستیزان است. اول باید بگویم که این حکم هم مربوط به زن است و هم مربوط به مرد است، لذا ربطی به حقوق زن ندارد.  از این گذشته شبهه‌افکن اقدام به مسخ حقیقت کرده است و حقیقت را تحریف میکند. سخن قرآن صددرصد منطقی است: زن و مردی که سه مرتبه طلاق پی‌درپی دارند و بعد دوباره ازدواج میکنند، نشان میدهند که قادر نیستند که با هم زندگی کنند. اسلام هم با این قانون با منع ازدواج برای بار چهارم، به زن و مرد این فرصت را میدهد که همسران دیگری را امتحان کنند و به هیچ وجه بر سر این نیست که بدن یک زن برای تنبیه مردی که سه بار طلاق داده است، در نظر گرفته شود!! در ضمن شرایط مشابهی را نیز برای زنی که سه بار طلاق گرفته است، نیز وجود دارد؛ چرا این فرد مغرض اینجا ادعا نمیکند که بدن یک مرد باید وسیله تنبیه زن باشد؟

     

     

     

    سوره نور آیه ۶

     

    وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ.

     

    و کسانیکه زنان خود را به زنا متهم میکنند، اگر نتوانند ۴ شاهد پیدا کنند میتوانند خود چهار بار شهادت بدهند در راه خدا که او از راستگویان است

     

    شبهه: یک مرد میتواند با ۴ بار شهادت دادن در راه خدا زنش را متهم به زنا کند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه‌افکن، در اینجا مرتکب، سفسطۀ دروغ و نقل قول ناقص میشود. در این نوع از سفسطه، سفسطه‌گر، بخشی از سخن را نقل میکند و بخش دیگر را بیان نمیکند، تا با این نقل قول ناقص خود بتواند طرف مقابل را محکوم کند.

     

    بیایید این آیه را با آیات قبل و بعد از آن بررسی کنیم:

     

    وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَهً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَهً أَبَداً وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ{۴} إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ{۵} وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ{۶} وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ{۷}وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ{۸} وَالْخَامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ{۹}

     

    ترجمه(از آیت الله مکارم شیرازی):

     

    کسانی که زنان پاکدامن را متهم میکنند،سپس چهار شاهد(بر مدعای خود) نمیاورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید و آنها همان فاسقانند(۴) مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند(که خدا آنها را میبخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است(۵) و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) محکوم میکنند و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آنها باید به نام خدا چهار مرتبه شهادت دهد که از راستگویان است(۶) و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد(۷) و آن زن نیز میتواند کیفر(زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد(در این نسبتی که به او میدهد) از دروغگویان است(۸) و بار پنجم بگوید غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد(۹)

     

    خب میبینیم که در آیۀ چهارم سورۀ نور میفرماید کسانی که زنی را متهم کنند چهار شاهد نداشته باشند، باید هشتاد ضربۀ تازیانه بخورند. در آیۀ ششم، میفرماید مردانی که به زن خود اتهامی را وارد میکنند و شاهدی ندارند(مثلا مردی که را فرض کنید که وقتی وارد خانه میشود زنش را مشغول زنا با مرد دیگری میبیند. در این حالت او شاهدی جز خودش ندارد) میتوانند پنج مرتبه شهادت دهند و در مرتبه آخر  لعنت خدا را،در صورت دروغگو بودن، بر خود بطلبند. در این حالت زن محکوم میشود ولی او هم میتواند به پنج شهادت و در مرتبه آخر لعنت خدا را ،در صورت دروغگو بودن، بر خود بطلبد که از مرتکب گناهی نشده است. در این حالت هیچ اتهامی متوجه زن نیست و در صورتی که دروغ گفته باشد لعنت خدا در دنیا و آخرت متوجه اوست و اگر شوهر دروغ گفته باشد نیز لعنت خدا در دنیا و اخرت متوجه اوست.

     

    پس شبهه‌افکن، کلام خدا را ناقص نقل کرده و نگفته است که زن نیز میتواند با شهادتهای مشابه اتهام را از خود بردارد.

     

    همچنین شبهه‌افکن مرتکب دروغگویی نیز شده است زیرا قرآن از پنج شهادت سخن گفته است و نه چهار شهادت.

     

    در اینگونه شبهه‌افکنیها اسلامستیزان، با ادعای دروغ و سفسطه سعی در گمراه کردن افرادی میکنند که حاضر نیستند زحمت تحقیق را به خودشان بدهند.

     

     

    سوره بقره  آیه ۲۸۲

     

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَّیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئًا فَإن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا أَوْ ضَعِیفًا أَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِیدَیْنِ من رِّجَالِکُمْ فَإِن لَّمْ یَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ یَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَکْتُبُوْهُ صَغِیرًا أَو کَبِیرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَهِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهً حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَکْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَایَعْتُمْ وَلاَ یُضَآرَّ کَاتِبٌ وَلاَ شَهِیدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

     

    ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند،  نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

     

    شبهه: با توجه به این آیه شهادت زنان نصف شهادت مردان حساب میشود. برخی از اسلامگرایان میگویند این مسئله برای آن است که پای زنان کمتر به دادگاه برسد. این درحالی است که این آیه دقیقا نتیجه ای عکس میدهد، یعنی بجای یک زن دو زن باید برای شهادت دادن به دادگاه بروند.

     

    پاسخ:

     

    ابتدا در پاسخ به این شبهه باید بگویم که دلیلی که نویسنده برای ما میاورد(نرفتن زنان به دادگاه) دلیلی مضحک است و چنانکه خودش هم آنرا نفی کرده است قابل قبول نیست.

     

    اولین نکته که باید بگویم اینستکه «شهادت» یک حق نیست. یک وظیفه است، یعنی انسان موظف است برای احقاق حقوق دیگران، شهادت بدهد و قرآن شهادت دروغ را حرام میداند.

     

    برخی افراد ادعا میکنند که قرآن از آنجایی شهادت زن را نصف مرد میداند که عقلش را ناقص میداند!!! در پاسخ به این سخن باید بگویم، که اگر عقل کسی ناقص باشد شهادتش هم قابل قبول نیست پس این برداشت از این سخن خطاست. همچنین رأی و بیعت زنان با مردان برابر است و این سخن فقط در مورد شهادت در دادگاه است.

     

    نکتۀ دیگر اینکه اسلام در برخى امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.

    همه این قوانین بر پایه حکمت است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژى اسلام متزلزل نمى‏کند، بلکه بیشتر ما را معتقد مى‏گرداند که در چهارده قرن پیش پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله به گونه‏اى قوانین و ایدئولوژى اسلام را بیان داشت که امروزه با پیشرفت علوم حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین آشکار شده است.براى آدمی دو نظام وجود دارد ، یکى نظام تکوین؛ یعنى قوانین، وظایف و مسئولیت هایى که از ناحیه خلقت بر آدمى فرمانروایى مى‏کند و ربطى به حوزه اختیارى بشر ندارد. در این حوزه براى هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، وظیفه نرنیه و مادنیه با امکاناتى که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏اى که انکار آن از هیچ فردى پذیرفتنى نیست.دوم نظام تشریع؛ یعنى قوانینى که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندیش به میزان انطباقش با ظرفیت‏هاى وجودى موجود در نظام تکوین است.حال مى‏گوییم: در نظام تکوین همان گونه که در پاسخ به سؤال اول بیان شد، همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.

     

    در این میان دو ویژگى در زنان به این بحث مربوط است:

     

    ۱.برترى زنان در بُعد عاطفى؛

     

    ۲.شرم، حیا و عفت زنان که از مردان برترى دارد.

     

     

    ایدئولوژى اسلام که از سوى خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودى زنان در نظام تکوین، نظام تشریع را پایه ریزى نموده است، چون آنانى که از عواطف بیشترى برخوردارند، از صحنه‏هاى احساسى و عاطفى زودتر تأثیر مى‏پذیرند و به هیجان مى‏آیند.  روانشناسان این جمله را مدلّل ساخته‏اند که فراموشى با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیات و عفت رابطه مستقیم دارد.

    وقتى که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع براى محکم کارى (به ویژه در امورى که مربوط به حق الناس است) مى‏بایست چاره‏اى اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها، ضایع نگردد.

     

    از نظر فیزیولوژیکی، دستگاهای مختلفی در مغز وجود دارد که وظیفه تفکر و سایر گرایش‌ها و عواطف را بر عهده دارد، که کاملاً پیچیده است، مثلاً قسمت رفتار جنسی مغز انسان، با تغذیه و عواطف کاملاً از طریق مدارهای عصبی در ارتباط است. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به کتاب روانشناسی فیزیولوژی دکتر خداپناهی انتشارات سمت رجوع کنید. با توضیح بالا به تفاوت‌های فردی زن و مرد اشاره می‌کنیم. همان طور که در زندگی خود و دیگران در موقعیت‌های مختلف زندگی تجربه کرده‌اید، زنان از احساسات و عواطف بیشتری برخوردار هستند که خداوند برای مراقبت از نسل‌های آینده، این گرایش‌ها را در ایشان قرار داده است. پدر هیچ وقت نمی‌تواند احساسات مادرانه نسبت به فرزند داشته باشد، یا در هنگام فوت نزدیکان، رفتارهای خاصی را از زنان بازمانده می‌بینید که در مردان نمی‌بینید. با رجوع به کتاب روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تألیف جمعی از نویسندگان، انتشارات سمت از نحوه به وجود آمدن احساسات و عواطف در دختر و پسر و مراکز عصبی آن در مغز آگاه می‌شوید. اما رابطه بین احساسات و فراموشی را می‌توان با یک مثال روشن کرد. به عنوان یک زن، در خانه مشغول آشپزی هستید و به شما زنگ می‌زنند که پسرتان در بیمارستان است. آیا در آن حالت، چای را که ریخته بودید می‌نوشید؟ از نظر مرتب کردن خانه و قفل کردن درها و لباس پوشیدن مانند زمانی هستید که مثلاً برای خرید به بیرون می‌روید؟ ممکن است به همان اندازه که احساس محبت نسبت به پسرتان داشته باشید، از بسیاری کارها که به خانه ضرر می‌زند، غافل شوید، بنابر این هرچه احساسات بالاتر باشد، فراموشی بیشتر خواهد بود. با آزمایش‌هایی که در روانشناسی انجام شده است، نتیجه تحقیقات نشان می‌دهد که احساسات و عواطف، شناخت و تدبیر و واقع‌‌نگری را دچار اختلال می‌کند. با توجه به توضیحات بالا (که زنان از احساسات و عواطف بالایی برخوردارند) در موقعیت‌های هیجانی، ضریب واقع‌نگری مختل شده، گزارش و شهادت آنها آمیخته با برداشت‌های احساسی شده، ممکن است مسیر یک پرونده قضایی مانند قتل را عوض کند اما در عوض مردان از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند، که می‌توانید در زندگی ببینید، مثلاً اگر یک فرد شیادی در یک مکان حضور پیدا کند و بگوید: مریضم و بچه‌های یتیم دارم و… ببینید کدام یک از جنسیت‌ها به این فرد بیشترین کمک را می‌کنند، زنان یا مردان؟ برای اطلاعات بیشتر به روانشناسی جنایی دکتر پریرخ دادستان و کتاب انگیزش و هیجان دکتر خداپناهی انتشارات سمت مراجعه کنید.

     

    در این جا سه صورت متصور است:

     

    ۱. به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشى در برخى از امور هیجانى است بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانى که از طریق شهادت مى‏خواهند ادعاى خویش را ثابت کنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است.این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن جایى است که شهادت را در انحصار زن قرار گرفته باشد.

     

     

    ۲.بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخى از بزه‏ها، زن به جهت برترى عفت و حیا نمى‏تواند مانند مردان شاهد باشد و هیجانى مى‏شود و ناخواسته به او فراموشى دست مى‏دهد، پذیرفتنى نیست، چون موجب تضییع حقوق آنانى مى‏شود که بر ضد آنان شهادت داده مى‏شود.

     

     

    ۳.راه حل معتدل: خداوندى که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، لیکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطى ارزش و اعتیار دارد. این عین عدل و منطبق با نظام تکوین است.

    نابرابرى شهادت زن و مرد حکمت هایى دارد که در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغات یک سویه نگری اندیشه‏هاى فمینیستى کنار برود و با ژرفکارى‏هاى دقیق روانشناختى و توانمندى‏هاى موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام برداشته مى‏شود و حقانیت این سخن روشن مى‏شود که به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.

     

     

    سوره النساء (زنان) آیه ۳۴

     

    الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ…

     

    مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است. و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت شوی عفیفند و فرمان خدای را نگاه میدارند…

     

    شبهه:(۱) مردان برتر از زنان خوانده شده اند (۲) یک دلیل برتری مردان به زنان برتری ذاتی آنها است که خداوند به آنها داده است (۳) دلیل دیگر این برتری آن است که مردان به زنان نفقه (پول) میدهند (۴) رابطه زن و مرد رابطه ای نابرابر است که به رابطه بین فرمانده و فرمانبردار تشبیه شده است و زنان مجبورند از مردان فرمانبرداری کنند

     

    پاسخ:

     

    نویسندۀ شبهه در ایجاد این شبهه به شدت مرتکب دروغگویی و سفسطه است. پاسخ را به چند قسمت تقسیم میکنیم:

     

    ۱)آیا این آیه میگوید مردان برتر از زنانند؟

     

    خیر. این یک دروغ است. معنی واژۀ “قوّام” طبق آنچه در لغتنامۀ المنجد(معتبرترین لغتنامۀ عربی) آمده است برابر است با متعهد، سرپرست، متکفل کار، نیرومند برای انجام کار، امیر و حاکم. در هیچ یک از این معانی سخن از برتری نیست.

     

    ۲)منظور آیه از “قوّام” نامیدن مردان بر زنان چیست؟

     

    معانی کلمۀ قوّام را در بالا آوردیم. مسلّم است که تنها معنای ممکن برای سرپرست است. نظام خانوادگی اسلامی هم مرد را سرپرست زن و فرزند میداند. علّامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، میگوید که قوّام از قیام میاید و به معنای اداره امور زندگی است(تفسیر المیزان،جلد چهارم، صفحۀ ۲۱۵) آیت الله مکارم شیرازی نیز از آن تعبیر به سرپرست و خدمتگزار میکند.(تفسیر نمونه،جلد سوم، صفحۀ ۳۶۹)

     

    ۳)آیا قرآن میگوید مرد ذاتا از زن برتر است؟

     

    نویسندۀ شبهه از عبارت” بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ” نتیجه گرفته است که از دیدگاه قران مرد از زن برتری دارد!! این عمل نمونۀ بارز نوعی از سفسطه است که در علم منطق به “تفسیر ناصحیح” معروف است.

     

    از بسیاری از آیات قرآن، آشکار است که از دیدگاه اسلام، زن و مرد از یک جنس خلق شده‌اند و هیچگونه تقدم رتبی و منزلتی نسبت به هم ندارند. قرآن خلقت زن و مرد را برای یکدیگر(روم:۲۱) و آن دو را پوشش یکدیگر به حساب می‌آورد(بقره:۱۸۷) تا هر یک از آن دو دیگری را از دنبال شرو فساد رفتن و اشاعه آن باز دارد. هر کدام برای دیگری لباسی است که به وسیله او پلیدی از او آشکار نگردد.» (المیزان ج۲ ص۴۴)

     

    از آیات مختلفی از قرآن کریم(بقره / ۳۰، ۳۵-۳۴ و ۳۷، حجر / ۳۱-۲۸، طه۱۱۵/، یس /۶، طه / ۱۲۱، اعراف ۲۳ و ۱۸۹، نساء /۱، زمر /۶، روم / ۲۱ ، نحل ۷۲/، شوری / ۱۱.) بر می‌آید:

     

    ـ زن چون مرد خلیفه خدا است.(بقره:۳۰)

     

    – هنگام خلقت هم از زن و هم از مرد پیمان گرفته شده است که شیطان را پرستشگر نباشند.(بقره:۳۴ و یس:۶)

     

    ـ زنان و مردان دیگر نیز از جنس یکدیگر خلق شده‌اند.(نساء:۱ ، اعراف:۱۸۹)

     

    برای توضیحات بیشتر به پست آیا قرآن زن ستیز است؟(۱):برتری مرد نگاه بیندازید. چنانکه در آنجا هم عرض شد مرد در برخی مسائل از زن برتر و زن نیز در برخی مسائل از مرد برتر است.

     

    ۴)آیا علّت این سرپرستی که شبهه افکن از آن به تعبیر به برتری میکند بخاطر اینستکه مرد به زن نفقه میدهد؟

     

    خیر. در اینجا نیز این فرد مرتکب همان سفسطۀ تفسیر ناصحیح شده است. مسلم است که مرد پیش از اینکه سرپرست خانواده باشد موظّف به دادن نفقه نیست(!) که حالا بخواهد بخاطر نفقه دادن سرپرست خانواده شود. فلسفه این حکم آن است که به طور طبیعی مرد، توانایی بهتری برای اداره خانواده و تأمین نیازمندی های آن دارد زیرا هم از لحاظ بنیۀ جسمی از زن قویتر است و هم کمتر از زن تحت تأثیر احساسات وعواطف قرار میگیرد. از طرف دیگر زن نیازمند محیطی امن همراه با آسایش کافی است تا در پرتو آن ، بتواند به انجام وظایف دیگری که در نظام آفرینش بر عهده او قرار داده شده است(مانند حمل ، رشد وتربیت فرزند و …) بپردازد .بنابراین ریاست و مسوولیت مرد و در راستای آن تلاش برای اداره و تامین نیازهای خانواده ، نه تنها امری شرعی ؛ بلکه حقیقتی تکوینی و متناسب با نظام خلقت زن و مرد است.

     

    لازم به ذکر است که گسترۀ این حکم محدود به روابط خانوادگی است. به عبارت دیگر این آیه، بیانگر برتری مطلق مرد نسبت به زن نیست و تنها مسوولیت مرد درسرپرستی کانون خانواده را بیان نموده و به دنبال آن ، به برخی از توابع این مسوولیت ( مانند لزوم تامین نیازهای اقتصادی خانواده ) اشاره می کند.

     

    ۵)آیا این آیه تأییدگر زورگویی مرد به زن نیست؟ آیا این آیه رابطه مرد و زن را به رابطۀ فرمانده و فرمانبردار تبدیل نمیکند؟

     

    البته که نه!  این برداشت یک تفسیر غلط است. منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسئولیتها و مشورتهای لازم است. میدانیم که اسلام حدود وظایف زن و مرد را مشخص کرده است لذا مرد نمیتواند چیزی خارج از وظایف زن را از او بخواهد. این سرپرستی فقط برای اینستکه خانواده یک واحد اجتماعی کوچک است و مانند یک اجتماع بزرگ نیاز به رهبر دارد.(تفسیر نمونه، جلد سوم، صفحۀ ۳۷۰)

     

     

     

    سوره التغابن آیه ۱۴

     

    یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ .

     

    ای کسانی که ایمان آورده اید ، در میان زنان و دشمنانتان دشمنی برای شما وجود دارد از آنها حذر کنید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و گناهشان پوشیده دارید ، خدا آمرزنده و مهربان است.

     

    شبهه: زنان و فرزندان دشمان مردان هستند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه‌افکن در اینجا نیز مرتکب سفسطه های دروغ و تفسیرناصحیح شده است.

     

    باعث تأسف است که شبهه‌افکن حتی در آوردن ترجمۀ آیه هم دشمنی خود را بروز داده است و “ازواجکم و اولادکم” را به “زنان و دشمنان” ترجمه کرده است؛ حال آنکه ترجمۀ صحیح بخشی که با فونت قرمز نوشته است این است: «در میان همسران وفرزندانتان دشمنی برای شما وجود دارد پس شبهه‌افکن مرتکب دروغ شده است.

     

    امّا شبهه‌افکن در جای دیگری هم دروغ میگوید. قرآن نفرموده است که زنان و فرزندان شما هستند بلکه میفرماید در زن و فرزند دشمنی برای شما هست. این سخن بدان معنا نیست که زن و فرزند دشمن شما هستند. چگونه ممکن است قرآن که زن و مرد را لباس یگدیگر میداند(بقره آیه ۱۸۷) و در جای دیگر زنان را مایۀ آرامش مرد میداند آنها را دشمن بخواند؟

     

    بحث این آیه این نیست که زن و فرزند دشمن هستند بلکه بحث سر این است که گاهی زن و فرزند باعث گناه انسان میشوند. مثلا مرد برای اینکه زن و فرزندش در آسایش باشند به کسب روزی حرام تن میدهد. پس این آیه هیچ توهینی به زن نکرده است.

     

     

     

    خداوند در سوره نساء آیه ۳۴میفرماید

     

    … وَ اللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا.

     

    … و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید. و خدا بلند پایه و بزرگ است.

     

    شبهه: (۱) مردان درصورتی که “بیم” نافرمانی (و نه حتی در حالتی که این نافرمانی واقعاً رخ دهد) باید زنان را با سه روشی که آمده است تنبیه کنند، یکی از این تنبیهات این است که باید آنها را کتک بزنند. (۲) بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند.

     

    پاسخ:

     

    شبهه افکن مرتکب سفسطۀ و تفسیر ناصحیح شده است.

     

    ۱) آیا اسلام به مرد حق کتک زدن زنش را داده است؟

     

    محل نزول

     

     

    این آیه در مدینه نازل شد.(۱) پیشتر و در مکه، زنان کتک می خوردند و شکایتی نداشتند و آن را توهین به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمی دانستند. چگونه توهین شمرده می شد، در صورتی که دختران را زنده به گور می کردند؟! نیز نذر میکردند پسران را قربانی خدایان کنند!(۲)

     

    سه سال پیش از نزول آیه بنابر اسناد تاریخی، زنان مدینه شهرنشین بودند و از آزادی افزونتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند. پیامبر مایل بود فرهنگ زنان مکه را همچون فرهنگ بانوان مدینه کند و تنبیه بدنی توسط شوهران را از میان بردارد، از این رو مردان را از کتک زدن زنان منع می کرد (۳) و می فرمود: «اینان را کتک نزنید».(۴)نیز درباره مردانی که همسران خود را می زدند، می فرمود: «این مردان، نیکان نیستند».(۵)حتی پیامبر فرمان قصاص برای مردانی صادر می کرد که زنان خود را کتک می زدند.

     

    آیا به راستی در قرآن حکم به تنبیه شده است؟

     

    قرآن رابطه دو زوج را از آیات الهی و نشان رحمت و مودت می داند و عفو و گذشت را سرمایه بزرگ انسان دانسته و فرمان می دهد که حتی بدی را به نیکی پاسخ دهید: «ادفع بالحسنه السیئه» نیز به مردان فرمان می دهد که با زنان خود به نیکی رفتار نمائید: «و عاشروهن بالمعروف.» روایات بسیار از پیامبر اسلام در مورد مهربانی و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند این روایت که پیامبر فرمود: «ایضرب‌ احدکم‌ المرأه‌ ثم‌ یظل‌ معانقها(۶) آیا زن‌ را کتک‌ می‌زنید، سپس‌ می‌خواهید با او همآغوش‌ باشید؟!» حتی در احکام فقهی برای زدن زنان که منجر به آسیب مانند کبودی بدن شود، دیه تعیین شده است و گویا برتری در میان نیست.(۷)

     

    نزول آیه به هنگام جنگ اُحد

     

    گفتیم فرهنگ زنان مدینه متفاوت از زنان مکه بود، از این رو زنان بر ضد شوهران می شوریدند و نافرمانی می‌کردند. این وضع جامعۀ مسلمانان را دچار نابسامانی کرده بود. دگرگونی حکم در شب اُحد پیش آمد. اینان گرفتار ترس و بحران بودند. بیم آن میرفت اسلام توسط مشرکان از بین برود. در چنین وضعی، کنار گذاشتن اختلافات داخلی میان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسیار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آیه ۳۴ و ۳۵ نساء را فرود فرستاد. پس خداوند بدین مصلحت بسیار مهم (واقعیت و شرایط زمانه) حکم را عوض کرد و از گسست امت (با توجه به تهدیدات) جلوگیری کرد اما تغییر حکم بدان معنا نبود که بر زنان ، ستم و جفایی شود، بلکه زن فقط در برابر تعهدی که با ازدواج ، آن را پذیرفته، بازخواست می شود، یعنی اعمال زناشویی ، نه خانه و بچه داری.

     

    احکام فقهی

     

    به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(۸)  از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(۹)در آیه ۴۴ سوره ص آمده است:

    «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخۀ نازک خرما) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن.» زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود،  از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد.

     

    نپذیرفتن تنبیه بدنی

     

    برخی اسلام پژوهان تنبیه را روا نمی دانند و آن را انکار کرده اند.(۱۰) این گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آیه را به معنای زدن نمی دانند، بلکه می گویند: به معنای جدایی شوهر و ترک خانه است، چنان که وقتی میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند، پیامبر برای یک ماه از آنان جدا شد و پیامبر هیچ گونه آزار جسمانی به آنان نرسانده، کتکشان نزد. اگر زدن و آزار جسمی و روحی خواستۀ خدا و راه حلی ثمربخش بود، پیامبر نخستین کسی بود که به دستور خدا عمل می کرد اما کسی را نزد و بدان اجازه یا دستور نداد. هرگاه قرآن خواست «زدن» را تجویز کند، تعبیر به «ضرب» نکرده ، بلکه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانیه و الزانی فاجلدوا کلَّ واحد…»(۱۱)

     

     

    تنها مورد تنبیه، نشوز است.

     

     

    نشوز آن است که زن در مقابل تکلیف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هیچ عذر موجهى سرپیچى نماید.

     

    جالب این است که اگر زنى از انجام کارهاى خانه، بچه‏دارى و… سرباز زند شارع مقدس هیچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده است.

     

    برای حل مسأله نشوز خداوند از ملایمترین راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثیرگذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از این رو در مرتبه اول سفارش به اندرز نموده لیکن اگر زنى در برابر نصایح شوهر سر تسلیم فرود نیاورد راه دوم از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد اگر زن در چنین وضعیتى نیز حاضر به تأمین حقوق طرف مقابل نگردید فرمان قرآن با بکار بردن فعل “ضرب” آمده است. البته این فرمان فرمانی موقتی است و اگر زن پشیمان شد طبق بخش آخر آیه دیگر نباید تنبیه شود و اگر باز هم نافرمانی کرد طبق آیۀ بعد باید داورانی از خانواده مرد و زن انتخاب شوند که مشکل را حل کنند.

     

    خلاصه در این حکم شرایط زیر دیده مى‏شود:

     

    ۱.اختصاص به مورد سرپیچى زن از تکلیف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى که با پیمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛

     

     

    ۲.در راستاى حل مشکل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛

     

     

    ۳. سومین مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پیشین روا نیست.

     

     

    ۴.حد آن نازل‌ترین مرتبه ضرب است و نباید موجب کمترین آسیبى بر بدن زن شود؛

     

     

    ۵.موقتى است و چه داراى نتیجه مثبت و چه منفى باشد باید به زودى از آن دست کشید.

     

    ۲)آیا اینکه قرآن میگوید بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی اینکه در صورتی که بیم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند؟

     

    این هم ادعا نیز یک تفسیر ناصحیح از آیه است. آیه میفرماید اگر زن وظایف خود را درست انجام داد آنها را تنبیه نکنید زیرا ظلم است نه اینکه بگوید اگر وظایفش را انجام نداد حق ظلم دارید! اینگونه تفسیرها را معلوم نیست این افراد از کجا میاورند!!

     

    ۱.تاریخ یعقوبی ، ج۱، ص ۲۵۰

    ۲.ابوالأعلی مودودی، روح المعانی، ج۵، ص ۲۵

    ۳.المنار، ج۵، ص ۷۶؛ روح المعانی، ج۵، ص ۲۵

    ۴.تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص ۵۰۴

    ۵.همان؛ المنار، ج۵، ص ۷۶

    ۶.وسائل الشیعه ، ج۱۴، ص۱۱۹

    ۷.فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص ۸۲

    ۸.تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص ۵۰۴

    ۹.تفسیر الکبیر، ج۱۰، ص ۸۷

    ۱۰.التحریر و التنویر، ج۵، ص ۴۳. اینان می گویند ضرب به معنای دوری و ترک زن برای مدتی محدود است.

    ۱۱.نور آیه ۲

    . اهداف سیاسی ـ تبلیغی

     

    از جمله اهداف ازدواج های پیامبر (ص)، کسب قدرت سیاسی و اجتماعی برای تبلیغ، رشد و گسترش اسلام است.

    آن حضرت به دلیل تحصیل موقعیتهای بهتر اجتماعی و سیاسی، و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنی های آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی از این ازدواج ها روی آورد؛ در راستای این اهداف با عایشه دختر ابوبکر از قبیله تیم، حفصه دختر عمر از قبیله عدی، ام حبیبه دختر ابوسفیان از بنی امیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی اسراییل پیوند زناشویی برقرار کرد. پیوند ازدواج مهم ترین پیوند اجتماعی به ویژه در محیط و فرهنگ عرب جاهلی بود.

    در آن محیط که جنگ و خون ریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه ـ به تعبیر «ابن خلدون» ـ جنگ، خون ریزی و غارتگری خصلت ثانوی آنان شده بود، (محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص ص ۱۸۱، به نقل از همسران رسول خدا (ص)، عقیقی بخشایشی) پیوند ازدواج بازدارنده از جنگ ها، کارشکنی ها و عامل وحدت و الفت بود. به همین دلیل می بینیم که آن حضرت با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با برخی قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر (ص) دشمن بودند، همانند بنی امیه و بنی اسراییل ازدواج می کند. اما با قبایل انصار که خطر این دشمنی وجود نداشت ازدواج نمی کند.

    پیامبر(ص) با قبایل مختلف پیوند خویشاوندی برقرار می کند، به این ترتیب اتحاد و الفت میان قبایل و پیامبر(ص) بیشتر، و دشمنی و کارشکنی آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پیامبر(ص) کمتر گردد.

    اعراب جاهلی با همه تعصب و لجاجت، خصلتی جوانمردانه داشتند. وقتی در برابر بت سوگند می خوردند، به آن عمل می کردند؛ اگر به کسی پناه می دادند، با همه قبیله از او دفاع می کردند. آنان جنگ با دوکس را ننگ می دانستند؛ جنگ با هم قبیله و فامیل. به این ترتیب پیامبر(ص) با چند قبیله بزرگ فامیل شد و از این راه توانست بررشد و گسترش اسلام بیفزاید.

    کوتاه سخن این که ازدواج های متعدد پیامبر(ص) یکی از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محیط به شمار می آمد و به ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی بخشید. با دقت در چند نکته، این سخن را بهتر می توان پذیرفت.

    در شرایط سخت و بحرانی، رسول خدا(ص) به ازدواج های متعدد روی آورد؛ به ویژه پس از جنگ احد که نتیجه آن برای مسلمانان بسیار ناگوار بود، پیامبر (ص) پس از این جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.

    پس از فتح مکه که نقطه پیروزی درخشان مسلمانان، بلکه نقطه عطفی در تاریخ صدر اسلام محسوب می شود، پیامبر اسلام(ص) دیگر ازدواج نکرد و آخرین ازدواج پیامبر(ص) در جریان عمره القضا در سال هفتم هجری بود.

    رسول خدا با قبایل انصار و مسلمانان مدینه که روگردانی از حمایت پیامبر (ص) در مورد آنان مطرح نبود، پیوند زناشویی برقرار نساخت، «گیورگیو» نویسنده مسیحی می نویسد: محمد ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان، یعنی دشمن اصلی خود شده، از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه این وصلت، پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود، جنبه فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد، ام حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه بود.(سوره احزاب، آیه۴)

     

    1. هدف تربیتی

     

    رسول خاتم (ص) حمایت از محرومان و واماندگان را از اصول آیین نجات بخش خویش قرار داد. آیه های قرآن به گونه های مختلف مردم را به حمایت از واماندگان، محرومان و یتیمان فرا می خواند و رسول اکرم هم در فرصت های مناسب مردم را به این کار خدا پسندانه تشویق می نمود و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد صفه را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در اینجا سکنی داد. اما درباره زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل ها برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری در نظر گرفت؛ آن حضرت از فرهنگ آنان و راه حل چند همسرداری که بازتاب شرایط اجتماعی این منطقه بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و دارای یتیم را به فراخور حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش ببرند تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند.

    رسول خدا (ص) تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به این امر خدا پسندانه تشویق ننمود، بلکه در عمل نیز به تشویق مسلمانان اقدام نمود و خود در نگهداری از یتیمان و بیچارگان پیشگام شد و زنان بیوه و بی سرپرست و یتیم دار را با پیوند زناشویی به خانه خویش برد و در این کار برای دیگران الگوی پسندیده ای شد.

    این بهترین راه برای حل مشکل زنان محسوب می شد؛ چرا که زنان مؤمن بی سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام، نمی توانستند به نکاح مردان کافر در آیند. و همچنین ماندن پیش خانواده خود که کافر بودند، به مصلحت نبود.

    آری با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزشهای اسلامی، پیامبر(ص) بهترین راه حل ممکن را برگزید؛ در حالی که دشمنان پیامبر (ص) به رهبری ابوسفیان، تلاش می کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا (ص) مشکل اقتصادی پیامبر(ص) را بیشتر کنند، رسول خدا(ص) دختر بیوه ابوسفیان را به خانه خویش برد.

     

    ۳. رهایی کنیزان

     

    اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله، در جهت آزادی اسیران گام نهاد. رسول خدا(ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران استفاده کرد که ازدواج از جمله آن است. جویریه و صفیه کنیز بودند و پیامبر این دو را آزاد کرد؛ سپس با این دو ازدواج نمود ـ تا به این وسیله مسلمانان بیاموزد که می توان با کنیز ازدواج نمود؛ اول او را آزاد کرد سپس شریک زندگی خویش قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند.

    جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا (ص) قرار گرفت. آن حضرت وی را آزاد و سپس با وی ازدواج نمود. این کار حضرت به الگویی برای یاران و صحابه تبدیل شد و آنان تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق را که حدود دویست نفر بودند، آزاد کردند.

    بنابراین، یکی از حکمت های ازدواج های متعدد پیامبر (ص) آزادی کنیزان بود. پیامبر(ص) با این کار به مسلمانان یاد داد که می توان کنیز را آزاد و سپس با وی ازدواج کرد.

    در این باره گیورگیو دانشمند مسیحی می نویسد: محمد(ص) با جویریه ازدواج کرد؛ یارانش به این عمل با تعجب نگریستند و رفتار پیامبرشان را نپسندیدند، از فردای آن روز عده ای کم کم به اصل اقدام پی بردند و وقتی پیامبر(ص) یاران و جنگجویان را خواست و از آنان سؤال کرد که آیا روا می دانند که پدر زن رسول خدا (ص) برده باشد؟! سپس تمام افراد بنی مصطلق آزاد شدند. (سوره احزاب، آیه۳۷)

     

    1. نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر

     

    برخی زنانی که مسلمان بودند، به دلیل مرگ، شهادت یا ارتداد شوهران بی سرپرست می شدند و زندگی برای آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار آشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه دختر ابوسفیان. رسول خدا(ص) وقتی از مشکل وی با خبر شد، با وساطت نجاشی پادشاه حبشه با وی ازدواج کرد و در حالی که مهریه دیگر زنان پیامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهریه ام حبیبه را چهار صد دینار، یعنی ده برابر مهریه دیگر زنان قرار داد که این خود نشان می دهد که پبامبر (ص) می خواست با این ازدواج وی را نجات بدهد و از غلتیدن وی به دامن بستگان مشرک و کافر جلوگیری کند و از شدت نگرانی وی، از مصیبت های رسیده بکاهد.

     

    1. طرد سنتی از سنت های غلط جاهلی

     

    در اسلام پسرخوانده حکم پسر واقعی را نداردو زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست، در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را به پسر خوانده سرایت می دادند و زن وی بر مرد محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد. (تفسیر المنار، ج۴، ص۳۷۰، به نقل از همسران رسول خدا(ص)، ص۷۷)

    رسول خدا (ص) به دستور خداوند سبحان با زینب بنت جحش، همسر مطلقه زید بن حارثه پسر خوانده خود، ازدواج کرد تا مسلمانان به روشنی تمام بدانند که این حکم جاهلی باطل اعلام شده است؛ (تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص ۱۱۶ به بعد) چه بسا ممکن بود که اگر این ازدواج رخ نمی داد، زیدبن حارثه بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان پسر پیامبر (ص) مطرح می شد و مسیر وراثت، امامت و خاندان پیامبر تغییر می کرد. ممکن بود که به زید بگویند تو وارث رسول خدا هستی و تو باید خلیفه مسلمانان بشوی یا خلافت حق تو است وبه هر کس می خواهی محول کن ویا… . از جمله فواید این ازدواج، افزون بر جلوگیری از خطر احتمالی مذکور این است که دو حکم و سنت جاهلی را باطل کرد؛ یکی حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده و دیگری سنت زشت شمردن ازدواج با همسر مطلقه یک غلام آزاد شده.

    افزون بر آن چه ذکر شد، می توان امور دیگری را نیز برشمرد که از ذکر آن خودداری می کنیم.

    کوتاه سخن این که ازدواج های پیامبر(ص) به دلایلی که ذکر شد، به هیچ عنوان جنبه خوش گذرانی و شیفتگی به جنس مخالف نداشت، بلکه آن حضرت ازاین ازدواج ها اهداف والایی را دنبال می کرد؛ برای نمونه:

    ـ ازدواج با خدیجه به دلیل آینده، ایمان و فداکاری خدیجه و بهترین ثمره، این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود.

    ـ ازدواج با سوده دختر زمعه به دلیل رفع پریشانی و نجات وی از افتادن در دامن قبیله کافر، حفظ ایمان و رهایی از آزار خانواده مشرک.

    ـ ازدواج با عایشه به دلیل جلب توجه ابی بکر و تحکیم روابط با قبیله بزرگ تیم.

    ـ ازدواج با حفصه به دلیل وصلت با قبیله بزرگ عدی و رفع نگرانی عمر برای بی سرپرستی دخترش حفصه.

    ـ با زینب بنت خزیمه ، برای حفظ آبرو و مفتخر شدن وی به مقام ام المومنین؛ چرا که وی از زنان نیکوکار بود، به همین دلیل در جاهلیت وی را ام المساکین (مادر مسکینان). لقب داده بودند.

    ـ ازدواج با ام سلمه به منظور جبران زحمتهای وی و رفع نگرانی و سرپرستی از یتیمان او.

    ـ با زینب بنت ججش، به دلیل طرد و باطل کردن حکمی از احکام نادرست جاهلی، درباره زنان پسرخوانده.

    ـ با جویریه به دلیل تحکیم مبانی اسلام در قبیله بنی مصطلق، آزادی اسیران جنگی به صورت داوطلبانه و تعلیم این روش که می شود کنیز را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود.

    ـ با ام حبیبه دختر ابوسفیان، به جهت رفع پریشانی، سرپرستی و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن خانواده مشرک و دشمن با مسلمانان و نیز هدف سیاسی کاستن از دشمنی آنان با مسلمانان.

    ـ هدف از ازدواج با صفیه به منظور نجات زن، وصلت با بنی اسراییل، تعلیم این روش که می توان کنیز را آزاد کرد و با وی ازدواج نمود و به گفته رشید رضا، حکمت عمومی ازدواج های آن حضرت، براساس مصالح و حکمت هایی بود که در انجام ماموریت الهی به آنها نیازمند بود و اگر هدف عیش و نوش و شهوت رانی بود، همانند ملوک و سلاطین امرای جهان، به جای این همه زنان سالخورده و بیوه، از دختران دلربا و زیباروی اختیار می کرد. (تاریخ تمدن اسلام و عرب ، ص۱۲۴)

     

    آیا هیچ پیامبری غیر از حضرت محمّد(ص) پیدا میشود که این تعداد زن گرفته باشد؟

     

    بله. سایر انبیاء نیز تعدد زوجات داشتند. حضرت محمّد(ص) در اغراق آمیزترین گزارشها ۲۲ زن داشته است(هر چند در بالا نشان دادیم که تعداد ۱۳ معتبرتر است) این در حالی است که حضرت سلیمان(ع) طبق کتاب مقدس خودشان ۱۰۰۰ زن داشتند! از این هزار زن، تعداد سیصد نفرشان کنیز بودند و هفتصد نفرشان عقدی بودند.(کتاب مقدس، باب ۱۱، آیه ۳)

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

     

    حضرت محمّد(ص) چند زن داشتند؟

     

    درباره تعداد زنان پیامبر(ص) برخی به مبالغه سخن گفته اند؛ حاکم در کتاب مستدرک آن را به هیجده نفر رسانیده است، اما مسعودی در مروج الذهب پانزده نفر بر شمرده است. پیامبر(ص) از بین این پانزده نفر، با چهار نفر، تنها به عقد ازدواج اکتفا نمود و با بقیه مراسم عروسی برقرار کرد. (مروج الذهب ، مسعودی، ج۲، ص۲۹۰) دو نفر از آنها نیز در زمان حیات پیامبر(ص) جان به جان آفرین تسلیم نمودند و بقیه در هنگام رحلت آن بزرگوار در قید حیات بودند.

    ابن اسحاق، که کهنترین سیره نویس است، همسران آن حضرت را سیزده نفر برشمرده که با دو نفر تنها به برگزاری عقد اکتفا نمود و یازده نفر را به خانه خویش برد. دو نفر در هنگام حیات آن حضرت دار فانی را وداع کردند و در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام های «عایشه»، «حفصه»، «ام حبیبه»، «ام سلمه»، «سوده»، «زینب دختر جحش»، «میمونه»، «صفیه» و «جویریه» در خانه آن حضرت بودند. ( سیرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سیره ابن اسحاق، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، ص ۵۴۹) بدون شک نظر اسناد قدیمیتر برای ما معتبرتر است پس باید تعداد کل ازدواجها را ۱۳ بدانیم که حضرت محمد(ص) دو تن از ایشان را نیز بدون نزدیکی بازگرداندند.

     

    مگر قرآن مجید نفرموده است که مرد مسلمان حداکثر ۴ زن بگیرد؟ پس چرا حضرت محمّد بیش از ۴ زن گرفتند و در جایی به ایشان میگوید هر چه میخواهی زن بگیر؟

     

    همۀ زنان آن حضرت پیش از آن که حکم حرمت ازدواج به بیش از چهار زن نازل شود، به عقد پیامبر(ص) درآمده بودند. آیه مربوط به حرمت بیش از چهار زن، در اواخر سال هشتم هجری در مدینه نازل شد و حضرت، پیش از این تاریخ همسران خویش را به عقد خود درآورده بود و پس از این هم خداوند به پیامبرش دستور داد که اجازه ندارد زنانش را طلاق دهد و به جای آنان زنان دیگری برگزیند.(یادمان نرود که قرآن در اینجا دست مردان را برای تعدد زوجات بازتر نکرده است بلکه تعدد زوجات را محدود فرموده است. برای توضیحات بیشتر در مورد تعدد زوجات در اسلام اینجا کلیک کنید.) پس از نزول آن آیه قرآن به پیامبر نیز فرمود که دیگر زن نگیرند.

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

     

     

     

    چرا زنان باید حجاب داشته باشند ؟

     

    سوره نور آیه ۳۱

     

    وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.

     

    و به زنان مومن بگو که چشمان خویش فروگیرند و شرمگاه خود نگه دارند و زینتهای خود را جز آن مقدار که پیداست آشکار نکنند و مقنعه های خود را تا گریبان فرو گذارند و زینتهای خود را آشکار نکنند، جز برای شوهر خود یا پدر خود یا پدر شوهر خود یا پسر خود یا پسر شوهر خود یا برادر خود یا پسر بردار خود یا پسر خواهر خود یا زنان همکیش خود، یا بندگان خود، یا مردان خدمتگزار خود که رغبت به زن ندارند، یا کودکانی که از شرمگاه زنان بیخبرند و نیز چنان پای بر زمین نزنند تا آن زینت که پنهان کرده اند دانسته شود. ای مومنان همگان به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار گردید.

     

    سوره احزاب آیه ۵۹

     

    یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.

     

    ای پیامبر، به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که چادر خود را برخود فروپشونند. این مناسب تر است، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.

     

    شبهه: در آیه ۳۱ سوره نور به زنان دستور داده میشود که حجاب را رعایت کنند و زینتهای خود را پنهان کنند. چنین حکمی در مورد مردان وجود ندارد. بر اساس احادیث معتبر اسلامی مسئله حجاب به پیشنهاد عمر وارد اسلام شد زیرا برخی از زنان محمد با مردان غریبه سخت میگفتند و محمد این آیات را برای کنترل زنان خودش سرایید.

     

    آیه ۵۹ سوره احزاب از زنان میخواهد که حجاب را بگونه ای رعایت کنند تا شناخته نشوند، این بدان معنی است که صورت آنها نیز همچون حجاب فعلی زنان عرب و افغان باید پوشیده باشد در مورد حجاب میان زنان و مردان برابری وجود ندارد و این نابرابری ظالمانه  با اصل ۱ ام اعلامیه حقوق بشر است

     

    پاسخ:

     

    برای پاسخ به این شبهه، آنرا به چند قسمت تقسیم میکنیم:

     

    ۱) آیا عمر حکم حجاب در آیه ۳۱ سورۀ نور، را پیشنهاد کرده است؟

     

    شبهه‌افکن، اقدام به ادعای فاقد سند میکند. او ادعا میکند که این آیۀ قرآن را محمّد(ص) به پیشنهاد عمر بن خطاب، از خودش سروده است!! در مورد اینکه قرآن را پیامبر از نزد خود آورده که شبهه‌افکن مصادره به مطلوب میکند چون خودش خیال میکند قرآن را پیامبر خودش سروده است انتظار دارد همه قبول داشته باشند که این آیه را خود پیامبر سروده است!! این در حالی است که در بخش پاسخ به شبهات قرآنی تمام استدلالات اسلامستیزان در مورد بشری بودن قرآن را پاسخ دادیم.

     

    باری، این ادعا که عمر این پیشنهاد این حکم را کرده است نیز یک دروغ بزرگ است. در اصول کافی به نقل از امام باقر(ع) در مورد شأن نزول این آیه میفرماید:جوانی از انصار در مسیر خود با زنی روبرو شد، چهرۀ زن توجه جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت، زمانی که زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه میکرد، در حالی که راه خود را ادامه میداد، تا اینکه وارد کوچۀ تنگی شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه میکرد.ناگهان صورتش به دیوار خورد تیزی استخوان یا تکه شیشه ای که در دیوار فرو رفته، صورتش را شکافت. هنگامی که زن گذشت زن به خود آمد و دید خون از صورتش جاریست و به صورت و لباسش ریخته! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر  میروم و ماجرا را بازگو میکنم. هنگامی که چشم پیامبر خدا به او افتاد فرمود چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل کرد. در این هنگام جبرئیل پیک وحی خدا نازل شد و آیۀ ۳۱ سورۀ نور را نازل کرد.(نگاه کنید به تفسیر نمونه، جلد ۱۴، صفحۀ ۴۳۵) شاید این نکته لازم به ذکر باشد که احکام قرآن در زمانی نازل میشد که زمینۀ مناسب به وجود آمده باشد و خداوند نیز فرمان حجاب را زمانی نازل کرد که این ماجرا پیش آمده بود و برای مردم، بحث نگاه به جنس مخالف مطرح شده بود. اگر این فرمان زمانی نازل میشد که چنین زمینه ای در کار نبود، مورد اعتراض قرار میگرفت پس خدا زمانی این فرمان را نازل فرمود که چنین شرایطی وجود داشته است.

     

    ۲)آیا زنان محمّد(ص) با مردان غریبه سخن میگفتند و این مسئله باعث این حکم است؟

     

    این ادعا یک دروغ دیگر است. نخست اینکه هیچ روایت معتبری که نشان دهد، که زنان پیامبر با مردان غریبه سخن میگفتند در کار نیست و از این گذشته اگر این دستور بخاطر مسئلۀ زنان پیامبر میخواست نازل شود مثل آیۀ بیست و هشتم  از سورۀ احزاب، فرمان را به طور مستقیم در مورد زنان پیامبر صادر میفرمود.

     

    ۳)حکم حجاب در مورد مردان نیست!

     

    نکتۀ نخست اینستکه فرمان حجاب برای همه هست و هر کس که احساس کند که نپوشاندن بخشی از بدنش باعث نگاه شهوت آمیز دیگران(به غیر از همسرش) میشود باید ان بخش را بپوشاند. یک مرد هم اگر ببیند نوع لباس پوشیدنش باعث جلب نگاه شهوت آلود از سوی زنان است باید لباس و پوشش خود را اصلاح کند. قرآن در مورد زنان تنها این مسئله را تبیین کرده است. وگرنه به مردها نیز در جاهای مختلف قرآن در مورد پوشاندن اعضا اخطار داده شده است.

     

    نکتۀ دوم این است که حجاب در مورد زنها بدان علّت صفت و سختتر است که این زنان هستند که میل به تنازّی دارند و مرد چنین میلی ندارد و در مقابل مرد بیشتر میل به نگاه کردن دارد این تمایل در زنان کمتر است. پس برای زنان تأکید بر حجاب است و برای مردان بر غضّ بصر، هر چند زنان نیز به غضّ بصر و مردان نیز به پشاندن اعضای خود در صورتی که خطر افتادن به شهوات حرام وجود داشته باشد توصیه میشوند. همانگونه که گفته شد اسلام احکام را به صورت متعدل بیان میدارد و نه بصورت مساوی. مسلّم است که وقتی زن بیشتر از مرد میل به جلوه کردن دارد باید بیشتر به او فرمان به پوشش داده شود تا مرد.

     

    ۴)حجاب باید در چه شکلی باشد؟

     

    استخراج احکام که کار فقها است را جناب شبهه‌افکن برای خودش انجام داده میگوید حجاب باید طوری باشد که اکنون در افغانستان باب است! در حالی که این یک ادعای پوچ است. از دید اسلام، پوشاندن صورت و مچ دست برای زنان، در برابرنامحرم الزامی نیست و پوشش ایندو فقط در دو صورت واجب است، یکی اینکه صورت زن آرایش داشته باشد دوم اینکه افراد چشمچران وبیماردل به او نگاه کنند.

     

    ۵)عدم تطابق با اصل نخست حقوق بشر و تساوی انسانها!

     

    پیش از این نیز گفته شد که حقوق بشر یک قانون خشک و غیرقابل انعطاف است و به هیچ وجه به نیازهای انسانها بر مبنای جنسیت نمینگرد بلکه تمام انسانها را با هم یکی حساب میکند و همین میشود که وظایف زن و مرد با هم یکی میشود حال انکه نگرش ایندو به جهان با هم خیلی متفاوت است. در مورد حجاب هم همانگونه که در بالا گفتیم بر اساس همین نیازها و روح زن است که این حکم برای زن میاید.

     

    در مورد حکمت فرمان خدا به حجاب به دوستان توصیه میکنم مقالۀ فلسفه حجاب را بخوانند تا در ذهنشان تصویر بدی از حجاب باقی نماند.

     

     

    چرا یک مرد میتواند چند زن بگیرد اما یک زن نمیتواند چند شوهر داشته باشد؟

     

    سوره نساء  آیه ۳

     

    وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ.

     

    اگر شمارا بیم آن است که در کار یتیمان عدالت نورزید، از زنان هرچه شما را پسند افتد، دو دو و سه و سه و چهار، چهار به نکاح (نکاح در عربی یعنی سپوختن) در آورید. و اگر بیم آن دارید که به عدالت رفتار نکنید تنها یک زن بگیرید یا هرچه مالک آن شوید. این راهی بهتر است تا مرتکب ستم نشوید.

     

    شبهه: در اسلام یک مرد میتواند تا چهار زن رسمی داشته باشد، از نظر شیعه میتواند تعداد بیشماری زن را صیغه کند، و زنان بیشماری را نیز به بردگی بگیرد. اما زنان تنها میتوانند با یک مرد ازدواج کنند و این نابرابری در تضاد با اصل یکم اعلامیه حقوق بشر است. مسئله عدالت در اینجا نباید با برابری اشتباه گرفته شود. اما وقتی که برای این اسلامگرایان توضیح داده میشود که اکنون میتوان با آزمایشهای ژنتیکی پدر یک فرزند را تشخیص داد، این اسلامگرایان از اجازه دادن به همسرانشان برای ازدواج با چند مرد دیگر طفره میروند.

     

    پاسخ:

     

    پیش از پاسخگویی باید به چند تهمت و تحریف حقیقت که نویسنده مطرح کرده است را مطرح کنم. اول اینکه بحث کنیزان ربطی به بحث تعدد زوجات ندارد(پس این سخن نویسنده نمونۀ بارز فرافکنی است) دوم اینکه در مورد صیغه فقط مرد نیست که حق دارد هر تعداد زن که خواست بگیرد زن نیز با رعایت ایام عده به صورت نامحدود حق ازدواج موقت دارد. ضمن اینکه نکاح را به واژۀ بی ادبانۀ سپوختن ترجمه می کند، در حالی که چنانکه در لغتنامه های معتبر عربی مثل المنجد، که تألیف یک کشیش عرب مسیحی است، آمده است که نکاح به معنای ازدواج است.

     

    در ادامه لازم میدانم که مسائلی را شرح دهم:

     

    الف)مهمترین نکته در این بحث اینستکه اسلام با شهوت مخالف نیست، بلکه طرفدار قانونمندی شهوت است. پس در هر جایی که مفسده در پی نداشته باشد انسان را در شهوترانی آزاد میگذارد.

     

    ب) نکتۀ دیگر که نظر شخصی نویسندۀ این مقاله است، اینستکه برخی انسانها به لحاظ تمایلات شهوانی از سایرین بالاتر و برخی هم در این زمینه از دیگران، ضعیفتر و پایینتر هستند و گروهی نیز دوستدار تنوع هستند. اسلام که دینی کامل است و به تمام مشکلات انسان اندیشیده است، برای افرادی که دارای شهوت بیشتری هستند یا تنوع طلب هستند امکان این را بوجود آورده است که به یک همسر بسنده نکنند با این تفاوت که بنا به عللی که در زیر میاید برای زن این امکان وجود ندارد که چند شوهر را با هم داشته باشد ولی میتواند در عقد شرط حق طلاق بگذارد و بعد از مدتی طلاق بگیرد و با مرد دیگری ازدواج کند، همچنین میتواند عقد موقت کند. این مسائل هر چند در جامعۀ امروزی ما ناپسندیده هستند ولی از دید اسلام بلامانع هستند. اسلام حاضر نیست بخاطر طرز فکر غلط گروهی از انسانها گروه دیگری را شکنجه دهد. در ضمن اگر اسلام این قانون را نمیگذاشت میزان فساد در جامعه افزایش میافت زیرا افردی که شهوت بیشتری دارند از انجا که راهی شرعی برای ارضای تمایلات خود نمیجستند، به دنبال فساد میرفتند.

     

    ج)تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نیست بلکه اسلام آنرا محدود و مقید کرده است، پیش از نزول این آیه، تعدّد زوجات آزاد بود، چنانکه پیامبر وقتی این آیه نازل شد، بیش از چهار زن داشتند، که پس از نزول این آیه پیامبر نیز مأمور شد که دیگر ازدواج نکند و زن خود را یک زن دیگر بدل نکند(یعنی اگر یکی را طلاق داد، حق ندارد یک زن به جای آن بگیرد). اسلامستیزان طوری حقیقت را تحریف می کنند که گویی این آیه بوده است که تعدّد زوجات را مجاز کرده است. تعدّد زوجات، پیش از این هم در فرهنگ انبیاء بنی اسرائیل و هم در فرهنگ کشور عربستان، امری عادی و مجاز بوده است.

     

    د) قوانین اسلام بر مبنای نیازهای واقعی انسان است و نه احساسات. چه بسا طفلی از آمپول به گریه بیفتد ولی این آمپول برای خود او مفید است.

     

    ه)با دقّت در این آیه، متوجّه خواهید شد که اسلام برای مرد شهوترانی را تجویز نفرموده است، بلکه قرآن دو محدودیت برای تعدّد زوجات می گذارد، یکی اینکه آنرا محدود به چهار همسر میکند، و دیگری اینکه، گرفتن بیش از یک همسر را برای سرپرستی یتیمان، یعنی کودکانی که پدرشان را از دست داده اند و مادرانشان بیوه هستند، تجویز میکند. در واقع مرد نمیتواند برای شهوترانی تعدّد زوجات کند و هدف او باید دو سرپرستی کردن یتیمان(و در عین حال زنان بیوه ای که مادر آنان هستند) باشد. این توجّه به این مسئله بخش اعظم شبهه را برطرف میکند. در اینجا فقط دو مسئله ممکن است، مطرح شود: اوّل اینکه خانمها میگویند: برخی مردان زنی میگیرند و بعد از اینکه زن کمی مسن شد میروند و یک دختر جوان را عقد میکنند. اینگونه موارد، سوء استفاده از قانون هستند، و نقص قانون نیستند. برخی خانمها هم هستند که قانون مهریه برای اخّاذی سوء استفاده میکنند، یعنی تظاهر به این میکنند که قصد ازدواج دارند و بعد از عقد، مهریه را به اجرا میگذارند تا فقط پولی به دست آورند!! دوم اینکه برخی خانمها میگویند اگر هدف سرپرستی است، خب آنها را فقط به لحاظ مالی یاری کنند، چه نیازی به عقد و ازدواج است؟ در پاسخ عرض میکنیم که زنان بیوه هم مثل شما، نیازهای عاطفی و البته جنسی یک زن را دارند، آنها نیز میل به داشتن شوهری برای خویش را دارند که بتوانند به او تکیه کنند، صرف یک کمک مالی و تهیۀ خوراک و پوشاک، همانطور که نیاز شما به همسر را برطرف نمیکند، نیاز آنان را نیز برطرف نمیکند. البته قرآن در این آیه، تعدّد زوجات به مشروط به حفظ عدالت کرده است. ضمن اینکه بانوان عزیز نباید فراموش کنند که همواره در جامعه تعداد زنان بیشتر از مردان است، با سیستم هر مرد فقط برای یک زن، بدون شک تعداد زیادی از زنان بدون شوهر باقی خواهند ماند، و در واقع قانون تک همسری منجر به ظلمی نهایی به این زنان خواهد شد.

     

    خب حالا برویم سراغ بخشهای مختلف شبهه:

     

    ۱) مرد میتواند چند همسر داشته باشد ولی زن نه:

     

    شبهه افکن خودش برای ما دلیلی را آورده و پاسخش را داده که اگر مشکل مسلمانان  با این مسئله است که با وجود چند شوهر پدر فرزند مشخص نیست، علم ژنتیک انرا مشخص میسازد!! گویا نویسندۀ شبهه فراموش کرده است که این علم به تازگی چنین قدرتی یافته است و نمیگوید که برای قرنهای پیشین چکار باید میکردند؟

     

    به غیر از مورد بالا بحث دیگر که به کمک علم هم حل شدنی نیست اینستکه، به صورت اساسی مرد خیلی سختتر میتواند بپذیرد که زنش با یک مرد دیگر ارتباط دارد. شاید زنی بتواند با موضوع هوو کنار بیاید ولی یک مرد محال است که بتواند برای عشق خود شاهد رقیب باشد. حتی در ملل خارجی هم، هرگز نمیبینید که زنی با دو مرد رابطه داشته باشد مگر اینکه آن دو مرد از حضور دیگری در روابط ان زن خبر نداشته باشند یا اینکه ان زن روسپی باشد که البته تکلیف روسپیها مشخص است و در واقع زنان اجاره ای هستند.(با عرض پوزش)

     

    به غیر از بحث بالا بحث دیگر اینستکه فرض کنیم دو یا چند مرد بپذیرند که با یک زن رابطه داشته باشند و زمانها را طوری تقسیم کنند که تداخلی پیش نیاید و … باز هم زمانی که این زن باردار بشود، مردها دچار مشکل میشوند. فرض کنید از همان اول میدانیم که پدر کیست؛ ولی باز هم مشکل اصلی برطرف نمیشود، بدان معنا که این زن در ایام بارداری و همچنین مدتها پس از به دنیا اوردن بچه قادر نیست که شوهرداری کند. این مسئله برای شوهری که پدر است قابل قبول است ولی برای سایر شوهرها هرگز قابل قبول نیست و این رابطه به بن بست میرسد. پس باز هم آشکار است که زن نمیتواند چند شوهر با هم داشته باشد.

     

    ۲) زنی که میخواهد عشقش فقط به او فکر کند چه باید بکند؟

     

    سخنی که برخی خانمها اینستکه “ما نمیخواهیم چند شوهر داشته باشیم ولی دوست داریم که شوهرمان فقط به ما فکر کند و زن دیگری نگیرد”

     

    در پاسخ به این بحث باید عرض کنیم که همانگونه که در بالا گفته شد گروهی از مردان هستند که به لحاظ تمایلات شهوانی از سایر مردها بالاترند یا اینکه تنوع طلب هستند. این خانمها باید با مردانی ازدواج کنند که اینگونه نباشند. بسیاری از مردها هم دوست دارند تا آخر زندگی خود را با همان همسر اول خود بمانند.

     

    ۳)تضاد با اصل یکم حقوق بشر، این عدالت که اسلام از آن دم میزند با تساوی یکی نیست:

     

    شبهه افکن در مورد این بخش از آیه که میگوید تعدد زوجات فقط به شرط این مجاز است که عدالت را رعایت کنید، میگوید عدالت با تساوی فرق دارد. همانطور که گفتیم حقوق بشر مانند علم روز بشر همیشه نقصهایی دارد و بله عدالت با تساوی یکی نیست. اسلام هم در مورد زنها خواسته است که به عدالت با انها رفتار شود و نه به تساوی. چگونه میشود انتظار داشت که مرد محبت خود را بین یک زن بدخلق و یک زن نیکو به صورت مساوی تقسیم کند. این تساوی عین ظلم و ستم است.

     

     

    چرا ارث مردان دو برابر زنان است؟

     

    سوره نساء آیه۱۱

     

    یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَهً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ یَکُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَآؤُکُمْ وَأَبناؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَهً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیما حَکِیمًا.

     

    خدا در مورد فرزندانتان به شما سفارش میکند که سهم پسر برابر سهم دو دختر است. و اگر دختر باشند و بیش از دو تن، دو سوم میراث از آنهاست. و اگر یک دختر بود نصف برد و اگر مرده را فرزندی باشد هر یک از پدر و مادر یک ششم میراث را برد. و اگر فرزندی نداشته باشد و میراث بران تنها پدر و مادر باشند، مادر یک سوم دارایی را برد. اما اگر برادران داشته باشد سهم مادر، پس از انجام وصیتی که کرده و پرداخت وام او یک ششم باشد. و شما نمیدانید که از پدران و پسرانتان کدامیک شما را سودمند تر است. اینها حکم خداست، که خدا دانا و حکیم است.

     

    سوره نساء آیه ۱۷۶

     

    یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَهِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَآ إِن لَّمْ یَکُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُواْ إِخْوَهً رِّجَالاً وَنِسَاء فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ أَن تَضِلُّواْ وَاللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.

     

    از تو فتوی می خواهند ، بگوی که خدا در باره کلاله برایتان فتوی می دهد، : هر گاه مردی که فرزندی نداشته باشد بمیرد و او را خواهری باشد ، به آن خواهر نصف میراث او می رسد اگر خواهر را نیز فرزندی نباشد ، برادر از او ارث می برد اگر آن خواهران دو تن بودند ، دو ثلث دارایی را به ارث می برند و اگر چند برادر و خواهر بودند ، هر مرد برابر دو زن می برد خدا برای شما بیان می کند تا گمراه نشوید ، و او از هر چیزی آگاه است.

     

    شبهه: سهم زنان از ارث در اسلام نصف سهم مردان است. این مسئله با اصل یکم اعلامیه حقوق بشر که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان میداند در تضاد است.

     

    پاسخ:

     

    بحث را به بخشهای زیر تقسیم میکنیم:

     

    ۱)آیا همیشه ارث زن نصف ارث مرد است؟

     

    قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنیان نهاده شده و در آن مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی هر یک از زن و مرد رعایت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان که هیچ مسئولیت اقتصادی بر دوش ندارند و موظف به کسب روزی برای خانواده نیستند، کاملا منصفانه و ضامن کرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

     

    در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها به زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (۱)

     

    اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیتها سازگار و عادلانه است.

     

    در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:

     

    ۱. در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.

     

    ۲. در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.

     

    ۳. در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (۲)

     

    بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

     

    ۲)چرا گاهی ارث زن نصف ارث مرد است؟

     

    امام رضا علیه السّلام در پاسخ به این سؤال فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدۀ مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است».(۳)

     

     

    امام صادق علیه السّلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است».(۴)

     

    با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسئولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.

     

    گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.

     

    ۳) تضاد آیه با اصل یکم حقوق بشر.

     

    اینکه قانون حقوق بشر با این آیه از قرآن در تضاد است بخاطر اینستکه نظام حقوقی اسلام و حقوق بشر متفاوت است. از دیدگاه حقوق بشر زن نه حق مهریه گرفتن دارد و نه میتواند از شوهرش مطالبۀ نفقه کند بلکه باید در تمام مسائل با شوهرش به تقسیم مساوی بپردازد … در اسلام شوهر باید به زن نفقه بدهد، زن موظف به کار کردن نیست و میتواند مطالبۀ مهریه کند، زن در خانه نیز موظف به انجام کارهای خانه و حتی شیر دادن به فرزند خود نیست، در مقابل ارث دختر از والدین را نصف ارث پسر از والدین قرار داده است. براستی، پسر این ارث دوبله را برای در کجا خرج میکند؟ برای زن و فرزند!!

     

    ۱.نساء (۴) آیه ۱۸

    ۲.عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص ۳۴۶

    ۳.حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۷، ص ۴۳۷

    ۴. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴ ، ص۳۶۰

     

     

    آیا قرآن میگوید زن بر مرد برتری دارد ؟

     

    سوره بقره آیه ۲۲۸

     

    وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَهَ قُرُوَءٍ وَلاَ یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَهٌ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکُیمٌ.

     

    باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن از شوهر کردن باز ایستند و، اگربه خدا و روز قیامت ایمان دارند ، روا نیست که آنچه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی است وخدا پیروزمند و حکیم است.

     

    شبهه: در این آیه بطور صریح تاکید شده است که مردان در درجه ای بالاتر از زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند. نابرابری حقوقی میان زنان و مردان برخاسته از این واقعیت است که ادیان در دوران مرد سالاری شکل گرفته اند.

     

    پاسخ:

     

    این سخن نمونۀ بارز، تفسیر غلط و تحریف حقیقت است. نویسنده از سخن آیه که مربوط به ایّام عدّه است و نه تمام شرایط، این برداشت را میکند که از دید اسلام مرد از زن برتر است. در حالی که این حرفی نیست که این آیه میزند. این آیه از زنان میخواهد که بعد از طلاق ایام عدّه را نگهدارند(تا رحمشان پاک شود و مطمئن شوند از شوهر قبلی فرزندی ندارند؛ تا با فرزند شوهر جدید اشتباه گرفته نشود) بعد برای پاسخ به این سؤال که چرا مردان نباید عدّه نگهدارند میفرماید که مردان در این مورد بر زنان برتری دارند. این برتری نه بخاطر برتری ذاتی است بلکه بخاطر اینستکه مردان رحمی ندارند که نطفه در آن قرار بگیرد و احتمال داشته باشد از ازدواج قبلی کودکی را در راه داشته باشند. پس این یک برتری جزئی در یک مورد خاص است به طور مشابه زنان نیز در مواردی نسبت به مردان برتری دارند، مثلا در داشتن عاطفۀ مادری و حیا. لذا آشکار است که این سخن شبهه افکن تحریف حقیقت است. در ضمن به جملۀ قبل ازجملۀ قرمز توجه کنید که میگوید: برای زنان حقوقی شایسته است.

     

    از بسیاری از آیات قرآن، آشکار است که از دیدگاه اسلام، زن و مرد از یک جنس خلق شده‌اند و هیچگونه تقدم رتبی و منزلتی نسبت به هم ندارند.

    قرآن خلقت زن و مرد را برای یکدیگر(روم:۲۱)

    و آن دو را پوشش یکدیگر به حساب می‌آورد(بقره:۱۸۷)

    تا هر یک از آن دو دیگری را از دنبال شرو فساد رفتن و اشاعه آن باز دارد. هر کدام برای دیگری لباسی است که به وسیله او پلیدی از او آشکار نگردد.» (المیزان ج۲ ص۴۴)

     

    از آیات مختلفی از قرآن کریم(بقره / ۳۰، ۳۵-۳۴ و ۳۷، حجر / ۳۱-۲۸، طه۱۱۵/، یس /۶، طه / ۱۲۱، اعراف ۲۳ و ۱۸۹، نساء /۱، زمر /۶، روم / ۲۱ ، نحل ۷۲/، شوری / ۱۱.) بر می‌آید:

     

    ـ زن چون مرد خلیفه خدا است.(بقره:۳۰)

     

    – هنگام خلقت هم از زن و هم از مرد پیمان گرفته شده است که شیطان را پرستشگر نباشند.(بقره:۳۴ و یس:۶)

     

    ـ زنان و مردان دیگر نیز از جنس یکدیگر خلق شده‌اند.(نساء:۱ ، اعراف:۱۸۹)

     

    هم چنین در نظام تکلیف و برنامه تکامل انسانى، هیچ تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد و تساوى کامل برقرار است. براى دریافت بهتر این موضوع، کافى است این آیه را به دقت بخوانیم: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ اَلصَّالِحاتِ*. « هر که از زن و مرد مؤمن کارى شایسته کند به بهشت وارد مى‏شود و ذره‏اى به او ستم نمى‏شود» ، و إِنَّ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُسْلِماتِ. «خداوند کلیه زنان و مردان مسلمان. براى همه آنها خدا مغفرت و پاداش بزرگ مهیا ساخته است»

     

    هم چنین آیات فراوان دیگر مانند: آل عمران، آیه ۱۹۵- النحل، آیه ۹۷- غافر، آیه ۴۰- حجرات، آیه۱۳

     

    بنابراین نه تنها زن و مرد از نظر جنسیتی ، تفاوتی با یکدیگر ندارند ، بلکه از جهت رسیدن به مراتب کمال انسانی نیز با هم فرق ندارند و تفکر درجه دومی اصلا صحیح نمی باشد.

     

    مرد مطلقاً از زن بهتر نیست و همین طور زن مطلقاً از مرد بهتر نیست ، بلکه مردها ازجهاتى بر زنان برترى دارند و زنان نیز از جهاتى بر مردان برترى دارند.از مردان کارها و آثارى بر مى آید که از زنان بر نمى آید و از زنان کارها و آثارى بر مى آید که از مردان بر نمى آید.پس نمى توانیم سر بسته به طور مطلق بگوییم مرد بهتر از زن است یا بگوییم زن بهتر از مرد است ، بلکه مى گوییم هرکدام خاصیتى دارند و هر کدام به جاى خود خوب اند. مرد با خصوصیاتى که خدا به او داده ، خوب است و باید این طور باشد. اگر این خصوصیات و روحیات را نمى داشت ، نقص بود. زن با خصوصیاتى که خداوند متعال به او داده ،خوب است و باید آن طور باشد و اگر آن روحیات و خصائص را نداشت ، بد و ناقص بود. نمى توان به طور مطلق وسربسته قضاوت کرد که یکى بر دیگرى برترى دارد. کارهایى از زنان بر مى آید که مردان هنر آن را ندارند و کارهایى رامردان انجام مى دهند که زنان توانایى انجام آن را ندارند. هر کدام به جاى خود خوب و زیبا خلق شده اند و باید چنین مى بود و اگر بر خلاف این بود، مطابق با حکمت و عدل نبود.لذا ما هیچوقت نباید زنان را با مردان مقایسه کنیم ، مثلاً بگوییم حضرت فاطمه بهتر بود یا حضرت على (ع) بلکه باید بگوییم حضرت فاطمه (س)خوب بود و حضرت على (ع)هم خوب بود. او در محدودهء خصائص زنانه خوب بود و على (ع)در محدودهء خصائص مردانگى خوب بود. همین طور دربارهء بقیهء افراد. بله زنان را با زنان از نظر صفات جسمانى و اخلاقى مى توان مقایسه کرد یا مردان را با مردان مى توان مقایسه کرد.

     

    اگر هر کدام در محدوده اى که براى آن خلق شده اند، وظایفشان را خوب عمل کنند، خوب و مطلوب خواهند بود و هر کدام که فراتر از محدودهء اصلى خود پا بنهند، موجب فساد و بدبختى خواهند شد.

     

     

    آیا قران کتاب مقدس را تایید می کند؟

     

    به نام خدا   “همه مردم” را “بعضی مواقع” می توان فریفت و “بعضی از مردم” را برای “همه عمر”، لیکن نمیتوان “همه مردم” را برای “همه عمر” فریب داد

     

    . برخورد با کتاب  “چرا مسیحی شدم” که داستان مسیحی شدن یک مسلمان را بیان میکند مرا واداشت تا با  تحقیق در  قرآن و اناجیل ، برای شبهه­­­ای که برای نویسنده  ایجاد شده بود پاسخی درخور پیدا کنم

     

    در این کتاب به طور کلی دو مسئله مطرح شده بود

     

    : ۱ – کتاب مقدس کلام خداست ،کلام خدا تغییر ناپذیر است ، بنابراین کتاب مقدس تغییر نکرده و تحریف نشده  است

     

    پاسخ: آری، انجیل نازل شده به حضرت عیسی (علیه السلام) تغییر نکرده و نمی کند. اما کسانی که ادعا می کنند،اناجیل فعلی تحریف نشده است ابتدا باید ثابت کنند که اناجیل فعلی کلام خداست بعد بگویند کلام خدا تحریف نمی شود.

     

    از آنجا که مسیحیان کتاب مقدس را نوشته دست بشر میدانند پس چگونه می توانند ادعا کنند کلام آنها کلام خداست و این ادعایی است که ابتدا باید آن را  ثابت کنند

     

    ۲- قرآن، کتاب مقدس را تایید می کند و می فرماید باید از آن پیروی کنید.

     

    پاسخ   : این که قرآن تورات و انجیل را تأیید می کند کاملا ً درست است و همه مسلمانان هم به آن اعتقاد دارند. اما از نظر قرآن تورات و انجیل  کتابهایی هستند که از طرف خدا به حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) نازل شده است

     

    توجه به این مطلب بسیار مهم است، چرا که مسیحیان کتاب مقدس (تورات و انجیل) را کتابهایی می دانند که انسانها آن را نوشته اند ( تورات توسط موسی و انجیل توسط یاران عیسی مسیح و طی ۱۵۰ سال پس از وی نوشته شده ). در حالی که منظور ازتورات و انجیل در قرآن ، تورات و انجیل نوشته شده  توسط انسانها نیست و خداوند در قرآن در سومین آیه سوره آل عمران  به صراحت به این مطلب اشاره کرده است :

     

    «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ»

     

    «آن خدایى که قرآن را به راستى بر تو فرستاد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل از خود است و (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد.»

     

    همانطور که ملاحظه می کنید، قرآن به تورات و انجیلی اشاره می کند که از طرف خدا نازل شده، نه تورات و انجیلی که توسط انسانها نوشته شده . این در حالی استکه قرآن وکتاب مقدس اختلافات فراوانی در اصول با یکدیگر دارند پس چگونه قرآن کتابی را با این همه اختلاف تایید میکند ؟!!

     

    به آیه ی ۶۶ سوره مائده توجه نمایید :

     

    « وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ »

     

    « و چنانچه آنها به دستور تورات و انجیل خودشان و قرآنى که از سوى پروردگارشان به سوى آنها نازل شده قیام مى‏کردند البته به هر گونه نعمت از بالا و پایین برخوردار مى‏شدند»

     

    و هم چنین آیه ی  ۶۸ از همین سوره که خداوند می فرماید

     

    : «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ حَتَّى تُقیمُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ »

     

    «اى پیغمبر) بگو: اى اهل کتاب، شما ارزشى ندارید تا آنکه به دستور تورات و انجیل و قرآنى که به شما از جانب خدا فرستاده شده قیام کنید

     

    ملاحظه می کنید که در این دو آیه گفته شده است که اهل کتاب باید به دستورات قرآن ، تورات و انجیل قیام کنند، پس نباید دستورات این سه کتاب با هم متضاد باشد زیرا در غیر این صورت نمی توان به دستورات هر سه عمل کرد . واضح است که در صورتی می توان به دستورات هر سه کتاب عمل کرد که دستوراتشان در یک راستا باشد و هیچ تضاد و اختلافی بین آنها وجود نداشته باشد، اما  با مراجعه به این سه کتاب ملاحظه می کنیم که تضادهایی آشکار بین آنها وجود دارد . اکنون به طرح برخی از این تضادها میپردازیم.

     

    تضادهای قرآن و کتاب مقدس

     

    ۱-  بشارتهای قرآن و کتاب مقدس

     

    یکی از مباحث اختلافی و تاریخی اسلام و مسیحیت بحث بشارات است. مسلمانان اعتقاد دارند بر طبق آیاتی که در قرآن آمده ، خداوند در تورات و انجیلی که بر حضرت موسی و عیسی (علیهم السلام) نازل کرده بشارت به آمدن پیامبری به نام احمد (محمد) داده است ، و در این رابطه به آیاتی از کتاب مقدس استناد می کنند که  بشارات قرآن را تایید می کند. اما مسیحیان این مسئله را قبول ندارند و تعابیر و مصادیق دیگری برای این آیات قائل اند . با توجه به این مسئله و عدم توافق بین مسلمانان و مسیحیان به این نتیجه می رسیم که تورات و انجیلی که نزد مسیحیان و یهودیان است با تورات و انجیلی که در قرآن به آن اشاره شده فرق می کند و این دو یکی نیستند. به این بشارات قرآن در این رابطه توجه نمایید:

     

    در سوره صف آیه ۶ آمده است که:

     

    «وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراهِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ»

     

    «و هنگامى که عیسى مریم به بنى اسرائیل گفت: من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق مى‏کنم و نیز (شما را) مژده مى‏دهم که بعد از من رسول بزرگوارى که نامش  احمد است بیاید. چون آن رسول ما با آیات و معجزات به سوى خلق آمد گفتند: این سحرى آشکار است»

     

    و آیه ۱۵۷ سوره اعراف می فرماید:

     

    «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ

     

    «هم آنان که پیروى کنند از آن رسول (ختمى) و پیغمبر امّى که در تورات و انجیلى که در دست آنهاست (نام و نشان و اوصاف) او را نگاشته مى‏یابند که آنها را امر به هر نیکویى و نهى از هر زشتى خواهد کرد

     

    این آیات بیان می کنند که نام و اوصاف حضرت محمد (احمد) (ص) در انجیل آمده و بشارت به آمدنش داده شده است. اما مسیحیان چنین اعتقادی ندارند و مدعی هستند که منظور از آیات بشارت داده شده در کتاب مقدس عیسی مسیح و روح القدس است

     

    ۲- به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح

     

    طبق آیات قرآن ادعای مسیحیان مبنی بر  به صلیب رفتن عیسی مسیح و کشته شدن او درست نیست وخداوند یهودای اسخریوطی را به شباهت عیسی مسیح در آورد و یهودیان او را به صلیب کشیدند

     

    اما طبق اعتقاد مسیحیان عیسی مسیح  به خاطر کفاره شدن برای گناهان ما به صلیب کشیده شد و مُرد و به خاک سپرده شد و بعد از سه روز زنده شد و به آسمان ها رفت ،که این اعتقاد بر گرفته از داستان زندگی عیسی مسیح در اناجیل اربعه است

     

    با مقایسه میان آیات قرآن و اناجیل که این موضوع را به دو صورت کاملا ًمتضاد مطرح می کنند به این نتیجه میرسیم که انجیل مورد نظر قرآن با اناجیلی که مسیحیان به آن معتقداند کاملا ًمتفاوت است

     

    اهمیت این مسئله هنگامی آشکار می شود که بدانیم اگر ماجرای به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح را از اعتقاد مسیحیت حذف کنیم هیچ چیزی نه از مسیحیت و نه از کتاب مقدس فعلی باقی نخواهد ماند، پس این ماجرا و تضادی که در قرآن و  کتاب مقدس در نقل آن وجود دارد یک مسئله جزئی نبوده بلکه یک قضیه جدی واختلافی بسیار عمیق است

     

    قرآن این مسئله را این گونه بیان می نمایند:

     

    سوره آل عمران آیه ۵۵ می فرماید:

     

    «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ »

    «(به یاد آورید ) هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را بر می گیرم و به سوی خود ، بالا می برم و تو را از کسانی که کافر شدند ، پاک می سازم و کسانی را که از تو پیروی کردند ، تا روز رستاخیز ، برتر از کسانی که کافر شدند ، قرار می دهم سپس بازگشت شما به سوی من است و در میان شما ، در آنچه اختلاف داشتید ، داوری . می کنم.»

     

    آیه ۱۵۷ از سوره نساء نیز این گونه بیان می کند که :

     

    «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقیناً »

     

    «و هم از این رو که گفتند: ما مسیح عیسى بن مریم رسول خدا را کشتیم، در صورتى که او را نه کشتند و نه به دار کشیدند بلکه امر بر آنها مشتبه شد و همانا آنان که درباره او عقاید مختلف اظهار داشتند از روى شک و تردید سخنى گفتند و عالم به او نبودند جز آنکه از پى گمان خود مى‏رفتند و به طور یقین مسیح را نکشتند

     

    همان طور که در این آیات به صراحت گفته شده است حضرت عیسی (علیه السلام) نه به صلیب کشیده شد و نه کشته شد، بلکه خدای متعال آن حضرت را به آسمان برده و طبق اعتقاد شیعیان بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) رجعت می کنند و پشت سر آن حضرت نماز می خوانند و بسیاری از مسیحیان با دیدن این ماجرا به حضرت مهدی(علیه السلام) ایمان خواهند آورد

     

    ۳- نازل شدن کتاب مقدس

     

    طبق اعتقاد مسلمانان کتاب انجیل یک کتاب آسمانی است که در زمان حضرت عیسی(علیه السلام) توسط جبرئیل بر آن حضرت نازل شده ، اما طبق اعتقاد مسیحیان اناجیل کتابهایی هستند که ۳۰ سال بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح اولین آن نوشته شد و این ماجرا تا ۱۵۰ سال بعد ادامه داشت ؛ مسیحیان معتقدند روح القدس به عنوان یکی از خدایان سه گانه؛ متن اناجیل را املا میکرده و نویسندگان ؛ آن را  می نوشتند . البته آنها  هیچگاه دلیل مشخصی برای اثبات این امر نیاورده و تنها دلیل ایشان کتاب مقدس است.

     

    قرآن کریم این موضوع را این گونه بیان نموده : سوره مائده آیه ۴۶   می فرماید:

     

    «وَ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقینَ»

     

    « و از پى آن رسولان باز عیسى پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستى توراتى که پیش او بود داشت و انجیل را نیز به او دادیم که در آن هدایت و روشنى (دلها) است، و تصدیق به درستى تورات که پیش از او بود دارد و راهنمایى خلق و اندرز براى پرهیزکاران عالم است»

     

    و در بیست وهفتمین آیه از سوره حدید نیز این گونه بیان شده است:

     

    «ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّیْنا بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ وَ جَعَلْنا فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها فَآتَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ»

     

    «و از پى آنان باز رسولان دیگر و سپس عیسى مریم را فرستادیم و به او کتاب آسمانى انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان (حقیقى) او رأفت و مهربانى نهادیم و لیکن رهبانیّت و ترک دنیا را از پیش خود بدعت انگیختند، ما بر آنها جز آنکه رضا و خشنودى خدا را طلبند (در کتاب انجیل) ننوشتیم و باز آنها چنان که باید و شاید همه مراعات آن را نکردند، ما هم به آنان که ایمان آوردند پاداش و اجرشان را عطا کردیم و لیکن از آنها بسیارى به راه فسق و تبهکارى شتافتند.»

     

    هم چنین سومین آیه از سوره آل عمران می فرماید:

     

    «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ»

     

    «آن خدایى که قرآن را به راستى بر تو فرستاد که تصدیق کننده کتب آسمانى قبل از خود است و (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد.»

     

    همان گونه که در این آیات نیز مشخص است، انجیل یک کتاب آسمانی است که از طرف خدای متعال بر حضرت عیسی(علیه السلام) نازل شده

     

    اما همان طور که می دانیم تألیف شدن کتاب مقدس (تورات و انجیل) از مسلمات اعتقادی مسیحیان بوده که تمامی فرقه های مسیحی به آن معتقدند

     

    ۴- الوهیت مسیح

     

    درباره اعتقاد به الوهیت مسیح به بررسی این آیات از سوره ی مائده می پردازیم :

     

    در آیه ۱۷ این گونه آمده :

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْفَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»

     

    «همانا آنان که گفتند: خدا همان مسیح بن مریم است کافر شدند. بگو (اى پیغمبر): کدام قدرت مى‏تواند در برابر خدا کمترین مانعى ایجاد کند اگر خدا بخواهد عیسى بن مریم و مادرش و هر که در روى زمین است همه را هلاک گرداند؟ و مُلک آسمانها و زمین و هر چه بین آنهاست همه از آنِ خداست، هر چه را بخواهد خلق مى‏کند و او بر (ایجاد و هلاک) همه چیز تواناست.»

     

    آیه ۷۲ از این سوره مبارکه نیز چنین می فرماید:

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ قالَ الْمَسیحُ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمینَ مِنْ أَنْصار»ٍ

     

    «آنان که قائل به خدایى مسیح پسر مریم شدند محققاً کافر گشتند، در حالى که خود مسیح گفت: اى بنى اسرائیل، خدایى را که آفریننده من و شماست بپرستید، که هر کس به خدا شرک آرد خدا بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش آتش دوزخ باشد، و ستمکاران را هیچ کس یارى نخواهد کرد.»

     

    و درآیه ی ۷۵ این گونه آمده است که:

     

    «مَا الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ »

     

    «مسیح پسر مریم پیغمبرى بیش نبود که پیش از او پیغمبرانى آمده‏اند و مادرش هم زنى راستگو و با ایمان بود و هر دو (به حکم بشریت) غذا تناول مى‏کردند. بنگر چگونه ما آیات خود را روشن بیان مى‏کنیم، آن گاه بنگر که آنان چگونه از حق برگردانیده مى‏شوند؟»

     

    طبق این آیات قرآن کریم مسلمانان مسیح را پیامبری از پیامبران الهی می دانند که به صورت معجزه آسا و بدون پدر به دنیا آمد و در آیه ۷۵ از سوره مائده نیزبر این مطلب تأکید شده است که عیسی مسیح پیامبری بیش نبود که خداوند او را نشانه ای از نشانه های خود معرفی می کند و در دو آیه دیگر معتقدین به الوهیت مسیح را کافر و مستحق عذاب می داند. اما مسیحیان به خاطر همین مورد ( بدون پدر دنیا آمدن مسیح ) و موارد دیگری- که در این مجال فرصت پرداختن به آن نیست – مسیح را خدا می دانند

     

    در کتاب مقدس چنین آمده ” کلمه جسم گردید و در میان ما ساکن شد ” انجیل یوحنا باب ۱ حالا چگونه می توان پذیرفت ، قرآن کتابی را تأیید کند که مسیح را خدا می داند؟

     

    ۵- عصمت پیامبران:

     

    لزوم عصمت پیامبران الهی از مسلمات عقلیه و شرعیه مسلمانان است زیرا هیچ انسان عاقلی نمی پذیرد فرستاده خدا که خودش باید عامل به دستورات الهی باشد، از آن دستورات تخلف ورزیده و مرتکب گناه شود. این یک قاعده عقلی است که آیات ذیل نیز آن را بیان می کند . قرآن کریم در سوره انعام آیه ۸۵   می فرماید:

     

    «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ»

     

    «زکریّا و یحیى و عیسى و الیاس همه از نیکوکارانند»

     

    و در سوره طلاق آیه ۱  (در تأیید اینکه هر گناهی ظلم حساب می شود ) می فرماید:

     

    «وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»

     

    «هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده است.»

     

    هم چنین در آیه ی ۱۲۴ سوره بقره بیان می کند که

     

    «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»

     

    «و ( به یاد آر) هنگامی که خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد ، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم ، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: ( اگر شایسته باشند می دهم ، زیرا ) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید

     

    نتیجه این آیات این می شود که شخص گنه کار ظالم است و ظالم نمی تواند پیامبر باشد،اما به اعتقاد مسیحیان: “همه انسانها ، حتی پیامبران گناه کرده اند و بنا به آنچه که در  کتاب مقدس آمده “از جلال خدا قاصرند “رومیان ۳ : ۲۳

     

    در هرحال آنچه مسلم است نظر قرآن و کتاب مقدس در این مورد با هم تناقض دارد و از این جهت قرآن نمی تواند کتاب مقدس را در این مورد نیز تایید نماید

     

    ۶- موروثی نبودن گناه آدم:

     

    قرآن در سوره ی روم آیه ی ۳۰ می فرماید:

     

    «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»

     

    «پس روى خود به سوى دین حنیف کن که مطابق فطرت خدا است فطرتى که خدا بشر را بر آن فطرت آفریده و در آفرینش خدا دگرگونگى نیست، این است دین مستقیم ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.»

     

    مطابق این آیه قرآن ،خدای متعال انسانها را بر فطرت الهی و بی گناه آفریده است ،در نتیجه انسانها در بدو تولد پاک به دنیا می آیند و اگر در همان کودکی از دنیا بروند به بهشت خواهند رفت.

     

    اما مسیحیان اعتقاد دیگری دارند؛ آنها معتقدند اگر کودکی قبل از ایمان آوردن به مسیح از دنیا برود به جهنم خواهد رفت. ( البته مسیحیان درباره اینکه چگونه یک کودک پیش از اینکه زبان باز کند می تواند به مسیح ایمان بیاورد چیزی نگفته اند

     

    مسیحیان می گویند آدم به خاطر – آنچه که آنها گناه می خوانند- از بهشت بیرون رانده شد و از آن پس تمامی کسانی که از نسل او به دنیا آمده اند، گنه کارند و تنها راه نجاتشان این است که به مسیح ایمان بیاورند تا گناهانشان بخشیده شود و به ملکوت خدا وارد شوند. هر چند این اعتقاد (موروثی بودن گناه آدم) غیر منطقی و نامعقول است اما از اصول اعتقادی مسیحیان به شمار می رود ؛ آنها معتقدند اگر کسی به این اصل ایمان نداشته باشد مسیحی نیست. حال چگونه می شود قرآنی که همه انسانها را پاک میداند، کتاب مقدسی را تأیید کند که همه انسانها را گنه کار و جهنمی می داند؟

     

    ۷- تثلیث:

     

    قرآن کریم به صراحت تثلیث را رد کرده و پیروان چنین اعتقادی را کافر می داند، خداوند در سوره نساء آیه ۱۷۱ می فرماید:

     

    «یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلاً»

     

    «اى اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستى سخن نگویید در حق مسیح عیسى بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهى است که به مریم فرستاده و روحى از عالم الوهیت است پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که براى شما بهتر است، جز خداى یکتا خدایى نیست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندى باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانى (همه موجودات) کافى است

     

    .» و یا در آیه ی ۷۳ سوره مائده  میفرماید:

     

    «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»

     

    «البته آنان که گفتند خدا یکى از سه (عنصر تشکیل دهنده خدا) است کافر گردیدند، و حال آنکه جز خداى یگانه خدایى نیست. و اگر از این گفتار (تثلیث) زبان نبندند البته آن کافران را عذابى دردناک خواهد رسید

     

    در این آیات به وضوح مشخص است که قرآن تثلیث را رد میکند اما کتاب مقدس در این باره ساکت است و هیچ آیه صریحی درباره تثلیث در آن یافت نمی شود و آنچه مسیحیان به عنوان تثلیث به آن اعتقاد دارند تنها یک برداشت بسیار ضعیف و غیر قابل دفاع از تنها یکی از آیات کتاب مقدس است، ولی آنچه مسلم است مسیحیانی که تثلیث را قبول دارند نمی توانند ادعا کنند که قرآن ، تأیید کننده ی کتاب مقدس در این مورد است

     

    ۸- کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد

     

    از مسلمات عقلی و اعتقادی مسلمانان این استکه هر کسی مسئول اعمال خویش است و همانطور که در قرآن نیز آمده کسی بار گناه دیگری را به دوش نمیگیرد به بیان برخی از آیات قرآن در این رابطه توجه نمایید

     

    سوره انعام آیه ۱۶۴ :

     

    «قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغی‏ رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»

     

    «بگو:آیا غیر از خدا را به ربوبیّت گزینم در صورتی که خدا پرورنده همه موجودات است؟ و هیچ کس چیزی نیندوخت مگر بر خود ، و هیچ نفسی بار (گناه) دیگری را بر دوش نگیرد. سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است و او شما را به آنچه خلاف در آن می کردید آگاه خواهد ساخت

     

    سوره اسرا آیه ۱۵ :

     

    «مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً»

     

    «هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود یافته ، و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زیان و شقاوت خود شتافته ، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد ، و ما تا رسول نفرستیم ( و بر خلق اتمام حجّت نکنیم ) هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد

     

    سوره فاطر آیه ۱۸ :

     

    «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ إِنَّما تُنْذِرُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیرُ»

     

    «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد و آن که بارش سنگین است اگر دیگری را هر چند خویش ( و پدر و فرزند هم ) باشد کمک بر سبکباری خود طلبد ابدا باری از دوشش برداشته نشود. و تو تنها آنان را که در خلوت و پنهانی از خدای خود می ترسند و نماز به پا می دارند توانی خدا ترس و پرهیزگار گردانی. و هر کس خود را ( از کفر و گناه و اخلاق زشت ) پاک و منزه ساخت سود و سعادتش بر خود اوست و بازگشت همه به سوی خداست

     

    سوره زمر آیه ۷:

     

    «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

     

    «اگر همه کافر شوید خدا از ( طاعت ) همه شما البته بی نیاز است و کفر ( و شرک ) را بر بندگانش نمی پسندد و اگر ( طاعت و ) شکرش به جای آرید از شما آن پسند اوست و ( بدانید که در قیامت ) هرگز بار گناه کسی را دیگری به دوش نخواهد گرفت و پس از این ( زندگانی دنیای فانی ) باز گشت همه شما به سوی خداست و او شما را به هر چه می کرده اید آگاه می سازد ، که او از اسرار دلهای خلق به خوبی آگاه است.»

     

    اما پولس در یکی از نامه هایش – که در اواخر کتاب مقدس و بعد از اناجیل اربعه آمده – می نویسد:

     

    گناه آدم به فرزندان او منتقل و از فرزندان او به دیگر ابناء بشر سرایت کرد و از این جهت همه انسانها گنه کارند و همه جهنمی خواهند بود.

     

    او می گوید: مسیح آمد تا بار گناهان ما را به دوش کشد تا ما به جهنم نرویم

     

    ا و معتقد است اعتقاد به این مسئله می تواند باعث نجات شود

     

    به جز غیر منطقی و ظالمانه بودن این اعتقاد به صراحت میتوان گفت که این اعتقاد کاملاً  با آیات قرآن در تضاد است. قرآن هیچ کسی را هیزم کش بار گناه دیگری نمی داند، از نظر قرآن همه انسانها پاک به دنیا می آیند و اگر پدری گناه کرد گناهش را برای پسرش نمی نویسند و اگر پسری گناه کرد پدرش را مجازات نمی کنند ، هر کس مسئول اعمال و گفتار خویش می باشد و خداوند آمرزنده و مهربان است.

     

    خداوند در هیجدهمین آیه از سوره فاطر می فرماید:

     

    هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد و اگر کسی – که بار گناهش سنگین است – دیگرى را براى حمل گناه خود بخواند، (کسی) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد

     

    حال شما قضاوت کنید چگونه قرآن میتواند کتاب مقدسی را تایید کند که مسیح را بارکش گناه دیگران میداند؟؟

     

    با توجه به مواردی که ذکر شد قضاوت نهایی با شماست تا به این دو سوال پاسخ دهید که :

     

    آیا قرآن میتواند کتاب مقدس را با وجود این همه اختلاف تأیید نماید!!!

     

    آیا وجود اختلافات آشکاری از این دست برای رد این ادعا کافی نیست ؟!!

     

     

    آیا این سخن برخی مستشرقین که میگویند دلیل ازدواجهای پیامبر، این بوده است که ایشان در جستجوی پسر بودند، درست است؟

     

    آیا این سخن برخی مستشرقین که میگویند دلیل ازدواجهای پیامبر، این بوده است که ایشان در جستجوی پسر بودند، درست است؟

     

    با توجه به آن چه درباره اهداف ازدواج آن حضرت در پایین ذکر خواهد شد، نادرستی این تحلیل نمایان می شود؛ افزون بر آن، اینک در نقد این سخن به چند نکته اشاره می گردد:

     

    1. در تحلیل تاریخی، محقق نمی تواند تنها با احتمال، یک حادثه را تحلیل کند، بلکه برای این کار ارایه پدیده یا پدیده هایی به عنوان شاهد ضروری است. این سخن جان دیون پورت درباره انگیزه تعدد زوجات پیامبر(ص) تنها ادعایی است که هیچ شاهد صدقی به حمایت از آن احتمال برنمی خیزد.

     

    1. نه تنها این احتمال شاهد صدقی ندارد. بلکه شواهدی بر نادرستی آن دلالت دارد. رسول خدا(ص) با فرهنگ جاهلی مبارزه کرد و با تمامی وجود و تمامی امکانات کوشید تا این فرهنگ بی ارزش شمردن دختران و زنان را باطل کند؛ بازنده به گوری دختران مبارزه کرد؛ به زنان شخصیت داد؛ در راه تعالی و تقرب به خدا تفاوتی میان آن دو قایل نشد و تنها معیار برتری را به تقوا قرار داد و برخلاف آنان که می پنداشتند، نسل آنان تنها از طریق پسر است، آن حضرت فرزندان زهرا(س) را فرزند خود خواند و دست یگانه دخترش حضرت زهرا (س) را می بوسید. حکمت خداوند نیز بر این تعلق گرفت که نسل آن حضرت، تنها از طریق دختر باشد تا بهترین دلیل برای پذیرش نسل دختری باقی بماند و… .

    همه این امور شواهد گویایی است که آن حضرت به جهت پسریابی به ازدواج های چندی روی نیاورد، بلکه در ازدواج های آن حضرت حکمت ها و اهدافی بود که شرح آن گذشت.

     

    1. برخی از زنان آن حضرت در سنین پیری به همسری رسول خدا (ص) درآمدند که در این سن و سال انتظار تولد فرزند از آنان وجود نداشت.

     

    1. برخی از زنان آن حضرت پیش از آن که همسر رسول خدا شوند، کنیز آن حضرت بودند و رابطه زناشویی با کنیز امری مشروع و قانونی بود؛ بنابراین اگر پیامبر (ص) با هدف پسریابی با آنان ازدواج کرد، این امر شاهد دیگری است که هدف وی از ازدواج جز این بود.

     

    منبع : کتاب همسران پیامبر(ص) و فلسفه تعدد زوجات آن حضرت

     

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دکمه بازگشت به بالا
بستن