۷٫۷٫ چند دلیل براى رد تثلیث بیاورید؟

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #1598
    adyanuniv
    سرپرست کل

    ۷٫ چند دلیل براى رد تثلیث بیاورید؟

    در مورد عقیده تثلیث مسیحیت توضیح دهید.

    لطفا براى من استدلال عقلى و نه روایتى واحد و یکتا بودن ذات خداوند و رد عقیده دو یا سه خدایى را به زبانى ساده در یک تا دو صفحه بیان بفرمایید.

    منظور از تثلیث در دین مسیح چیست؟

    یکى از مهم ترین اصول اعتقادى مسیحیت اصل «تثلیث» یا «اقانیم (۱) ثلاثه» است. نام دیگر این اصل «ثالوث» مى باشد و معناى آن چنین است: «اقرار کند به الوهیت پدر (رب اعلى) و الوهیت پسر (عیسى بن مریم) و الوهیت روح القدس. عیسى که در این ثالوث، اقنوم دوم است، همان ذات الهى مى باشد که در پیکر بشریت ظاهر شده و در رحم مریم عذراء جسمیت یافته است.» (۲)

    به بیان دیگر تثلیث عبارت است از: پدر، پسر، روح القدس.

    خداى پدر، اساسا با کار خلقت شناخته مى شود. خداى پسر عامل اصلى در نجات بشر به شمار مى رود و خداى روح القدس، ایمان داران را تقدیس مى کند. (۳)

    پدر، پسر و روح القدس سه شخصیت در یک وجود مجرد مى باشد که در ازلیت متساوى و برابر است و تثلیث را در دین مسیح تشکیل مى دهد. (۴) در مقاله حاضر تلاش شده تثلیث از دیدگاه عهد جدید و قرآن کریم بررسى و تحلیل شود که با هم آن را از نظر مى گذرانیم.

    پیشینه تاریخى تثلیث

    اصل تثلیث داراى سابقه تاریخى در بین انسان ها و اقوام گذشته بوده است، (۵) ولى مسیحیان اولیه به این اصل معتقد نبودند و به مرور زمان، به خصوص زمانى که با اعتقادات رومیان و یونانیان قدیم و ایرانیان باستان و آیین مهرپرستى آشنا شدند، شکل تازه اى از تثلیث قدیم را ایجاد کردند.

    در اناجیل چهارگانه مسیحیان، اصلااسمى از تثلیث وجود ندارد و آنچه که در عهد جدید درباره این اصل وجود دارد، نامه هاى پولس رسول است.

    در حقیقت تاثیرى که پولس از افکار و آراى یونانیان قدیم داشت، او را برانگیخت که دین مسیح (علیه السلام) را با افکار و اندیشه هاى خرافى یونانیان درآمیزد و یک نوع آشتى بین آن دو ایجاد کند. (۶)

    پولس در یکى از نامه هاى خود مى نویسد: «خدا در ایام قدیم به اقسام متعدد و طریق هاى مختلف به وساطت انبیا، با پدران ما تکلم نمود و در این ایام آخر با ما به وساطت پسر خود متکلم شد که او را وارث جمیع موجودات قرارداد و به وسیله او عالم ها را آفرید»

    چنین افکارى از سوى مبلغى به نام پولس و تاثیرپذیرى وى از افکار یونانیان و مشرکان قدیم ما را به یاد هشدار قرآن مى اندازد که: «قل یا اهل الکتاب لاتغلوا فى دینکم غیرالحق ولاتتبعوا اهواء قوم قدضلوا من قبل و اضلوا کثیرا و ضلوا عن سواء السبیل: (مائده. ۷۷) بگو اى اهل کتاب در دین خود غلو (زیاده روى) نکنید و غیر از حق نگویید و از هوس هاى جمعیتى که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروى ننمائید.»

    افکار و اندیشه هاى پولس مبنى بر الوهیت حضرت مسیح (ع) در قرون اولیه، نتوانست جایى براى خود در بین مسیحیان پیدا کند زیرا پولس تنها مبلغ مسیحیت نبود و افرادى چون پطرس، برنابا و یعقوب و برخى دیگر وجود داشتند که با افکار او موافق نبودند، از این رو عقیده تثلیث در قرن اول مسیحى رواج نیافت.

    ولتر در این زمینه مى نویسد: «عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیت او ایمان کامل نداشتند. این عقیده به تدریج حاصل شد و این بناى عجیب به تقلید مشرکین که موجودات فانى را ستایش مى کردند، برپا گشت.» (۷)

    البته از همان ابتدا، افرادى در دین مسیحیت وجود داشتند که با این نوع افکار مخالف بوده و مخالفت خود را اظهار مى کردند، ولى در نهایت سخنان آنها به جایى نرسید و مورد تکفیر قرار گرفتند. ازجمله این افراد آریوس است که معتقد بود خداوند موجودى کامل و یگانه، غیرحادث ابدى، بى آغاز و غیر قابل دگرگونى و زوال مى باشد. او با تفکر تثلیث و با هر فکرى که درباره انسانیت خدا اظهار مى شد، مخالفت مى کرد، و تاکید بسیارى بر تعالیم آسمانى حضرت مسیح داشت. درباره حضرت مسیح معتقد بود که ایشان یک موجود فانى است و غیر از خداست. (۸)

    با وجود این مخالفت ها، عقیده به تثلیت به تدریج توانست درغرب گسترش پیدا کند. تشکیل انجمن ها و صدور قطعنامه هاى رسمى درباره عقیده تثلیث، کار را به آن جا رساند که جهان مسیحیت بر این اعتقاد شد که آنچه درباره اقانیم سه گانه گفته مى شود، برحق است و جاى هیچ گونه بحثى ندارد.

    علماى مسیحى جهت اثبات اصل تثلیث

    هیچ گونه ادله عقلى نیاورده اند، بلکه آنچه را به عنوان دلیل اقامه مى کنند، مستند به کتاب مقدس است که شواهد آن را از عهد جدید ذکر مى کنند.

    خود این شواهد هم جاى بحث فراوان دارد.

    آیا درنظر گرفتن چند آیه به عنوان دلیل، آن هم بدون توجه به آیات دیگر، مى تواند دلیل بر این اصل مهم مسیحیت باشد؟

    از طرف دیگر، شواهدى که آنان براى اثبات این عقیده بیان مى کنند (برفرض درست بودن) براى افرادى حجیت دارد که عهد جدید را به عنوان یک کتاب آسمانى تحریف نشده قبول داشته باشند. به عبارت دیگر، ادله نقلى آنان فقط براى خود مسیحیان قابل قبول است و طرف مقابل آنان چنین ادله اى را قبول ندارند. به طور مثال اگر ما مسلمانان جهت اثبات خدا و یگانگى او در مقابل افراد غیر مسلمان از آیات قرآن کریم استفاده کنیم، پر واضح است که چنین ادله اى اساساً مورد قبول طرف مقابل ما نخواهد بود.

    بررسى تثلیث به وسیله گفتار مسیح (ع) درکتاب عهد جدید

    بعضى بر این باورند که نه تنها عقیده تثلیث قابل اثبات نیست، بلکه در کتاب عهد جدید جملاتى در نفى این اصل وجود دارد و سخنانى از حضرت مسیح (ع) بازگو شده که نمى توان آن سخنان را با عقیده تثلیث جمع کرد و حتى در تضاد و تناقض با این اصل مى باشد.

    مثلادر انجیل یوحنا آمده است:

    حضرت فرمودند: «وحیات جاودانى این است که تو را خداى واحد حقیقى و عیسى مسیح را که فرستادى بشناسند.» (۹)

    طبق این بیان، حضرت مسیح (ع) حیات جاوید را عبارت از شناخت خداوند واحد حقیقى و شناخت مسیح به عنوان رسول‏خدا مى داند که اعتقاد به تثلیث با این بیان درتضاد و تناقض است. زیرا حضرت نگفته است که حیات جاوید، شناخت اقانیم سه گانه به صورت جداگانه است و نفرموده که عیسى (ع) انسان واحد است و یا اینکه عیسى (ع) خدایى مجسم شده است.

    ادعاى دیگر مسیحیان، معجزات آن حضرت مى باشد که معتقدند حضرت در آوردن این معجزات داراى نیروى خود جوش و قائم به ذات بوده است. (۱۰)

    براى رد این مسئله به سراغ عهد جدید مى رویم. درانجیل یوحنا آمده است که حضرت در هنگام انجام معجزات دست به دعا برمى داشت و از خداوند درخواست مى کرد که او را کمک کند. حال اگر حضرت داراى قدرت استقلال وقائم به ذات‏مى بود، دیگر نیازى به دعا کردن نداشت. «هنگامى که حضرت مى خواست ایلعازر را زنده کند، پیش از آن، به خداوند متوسل مى شد و از او کمک مى خواست.» (۱۱)

    قرآن کریم نیز معجزات زیادى را به حضرت عیسى (ع) نسبت مى دهد (آیه ۱۱۰ مائده) اما اجراى آن را مقید به «اذن و اراده الهى» مى شمارد. به عنوان مثال مى فرماید: «و اذتخرج الموتى باذنى: (همان) مردگان را به اجازه من (زنده از قبر) خارج مى کردى.»

    تثلیث در قرآن

    اکنون به سراغ آیات قرآن رفته، دیدگاه قرآن را درباره این مساله جویا مى شویم.

    قرآن کریم در موضوع اعتقادات مسیحیان، چندین آیه را مطرح مى کند که هر کدام مختص به یک نوع عقیده است:

    ۱- آیاتى که مسئله تثلیث را مطرح نموده، آن را به کلى رد مى کند.

    ۲- آیاتى که نفى الوهیت از شخص حضرت مسیح (علیه السلام) را مطرح نموده، آن را منتفى مى داند.

    به عنوان مثال در آیه ۷۳ مائده درباره رد کلى تثلیث مى خوانیم:

    «لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من اله الااله واحد و ان لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین کفروا منهم عذاب الیم آن ها که گفتند خداوند یکى از سه خداست، به یقین کافر شدند و معبودى جز معبود یگانه نیست و اگر از آنچه مى گویند، دست برندارند، عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى مى کنند) خواهد رسید»

    و در جاى دیگر آمده است: «ولاتقولوا ثلاثه انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان یکون له و لد له ما فى السموات و ما فى الارض و کفى بالله وکیلا:… و نگویید] خداوند [سه گانه‏] از این سخن [خوددارى کنید که براى شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است. او منزه مى باشد که فرزندى داشته باشد،] بلکه [از آن اوست آنچه در آسمان ها و در زمین است و براى تدبیر و سرپرستى آنها خداوند کافى است.» (نساء. ۱۷۱)

    به عقیده علامه طباطبایى، قرآن کریم براى رد این عقیده باطل از دو شیوه بیان عمومى و بیان خصوصى استفاده کرده است: در بیان عمومى، قرآن کریم یک سرى صفات را از خداوند سلب مى کند. در حقیقت همان صفت سلبى است که خداوند را منزه از صفات مى داند. در این مبحث سوره مبارکه توحید بیان جامع و کامل آن مى باشد پس عدم فرزند براىخداوند و همچنین زاییده نشدن بارى تعالى از مسایلى است که خداوند در رد این عقیده بیان مى کند، همان طورى که علماى علم کلام در مبحث توحید گفته اند.

    اما در بیان خصوصى آیات به طور خاص به معرفى حضرت مسیح (ع) و نفى الوهیت از ایشان مى پردازد و مى فرماید: «آنها که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است، به طور مسلم کافر شدند. بگو: اگر خداوند بخواهد مسیح پسر مریم و مادرش و همه کسانى را که روى زمین هستند، هلاک کند، چه کسى مى تواند جلوگیرى نماید؟… (مائده. ۱۷)

    و یا مى فرماید:… و نصارى گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنى است که با زبان خود مى گویند که همانند گفتار کافران پیشین است. خدا آنان را بکشد چگونه از حق انحراف مى یابند.» (توبه ۳۰)

    این قبیل آیات و آیات دیگرى که درباره معرفى چهره درخشان حضرت مسیح (ع) و نفى الوهیت این بزرگوار در قرآن آمده است، همه در راستاى رد عقیده باطل تثلیث است. ذکر جنبه بشرى حضرت و اینکه ایشان رسول خداست و از این بهتان به دور مى باشد، در تمام این آیات به چشم مى خورد.

    در جاى دیگر، قرآن کریم مسئله خلقت حضرت عیسى (ع) را با خلقت آدم (ع) مقایسه مى کند و این دو را نزد بارى تعالى یکى مى داند: «مثل عیسى در نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فورا موجود شد.» (آل عمران. ۵۹) بنابر این، ولادت مسیح (ع) بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.

    علامه طباطبایى دو دلیل را در رد و نفى الوهیت حضرت عیسى از این آیه استفاده مى کند: اول آنکه عیسى (ع) مخلوق‏خداست و خداى متعال از کیفیت خلقت او آگاهى دارد و خداوند خبر داده است که عیسى (ع) مخلوق من است: هر چند که پدر نداشته باشد و کسى که به دست دیگرى خلق شده باشد، رب نیست، بلکه عبد است.

    دوم آنکه خلقت او چیزى زاید بر خلقت حضرت آدم (ع) نیست که باعث شود او را معبود بخوانید و اگر سنخ و کیفیت خلقتش مقتضى الوهیت او باشد، باید در آدم نیز باشد، با اینکه مسیحیان حضرت آدم را معبود نمى دانند: پس باید دربارأ عیسى (ع) نیز ندانند. (۱۲)

    مسئله دیگرى که درباره شخص حضرت عیسى (ع) مطرح است و همه مردم آن را مشاهده مى کردند، طبیعى بودن زندگانى حضرت است.

    زندگانى حضرت است.

    قرآن کریم به این جنبه بشرى حضرت اشاره مى کند و مى فرماید: «مسیح فرزند مریم فقط فرستاده‏] خدا [بود و پیش از وى نیز فرستادگان دیگرى بودند. مادرش زن بسیار راستگویى بود و هر دو، غذا مى خوردند…» (مائده. ۷۵)

    خداوند از میان تمام عوارض و خصوصیات بشرى به مسئله خوردن اشاره مى کند. شاید با این بیان مى خواهد به مسیحیان بفهماند موجودى که نیاز به خوردن دارد، نمى تواند جنبه الوهیت داشته باشد: زیرا این خاصیت نشانه احتیاج یک موجود مادى است و این موجود جهت رفع آن، نیاز به کمک دارد.

    یکى دیگر از مشخصه هاى حضرت مسیح (ع)، عبد و مطیع اوامر الهى بودن ایشان است که آیات ۲۴ تا ۲۸ سوره مریم در جریان تکلم حضرت در گهواره بازگو مى نماید که اعلام بنده و رسول خدا بودن در همان اوایل طفولیت و رفع بهتان‏عظیم از دامان پاک مادر خود حضرت مریم (علیهاالسلام) از طرف حضرت عیسى مى باشد.

    مسئله دیگرى که قرآن کریم درباره حضرت بازگو نموده، دعوت ایشان به عبادت و پرستش خداوند است. این مسئله یکى از نکاتى است که قرآن بر روى آن تأکید دارد: زیرا حضرت وظیفه داشت که مردم را به عبادت خداوند دعوت کند و طبق آیات الهى این وظیفه به نحو احسن انجام شده است چنان که قرآن مى فرماید: «مسیح گفت اى بنى اسرائیل خداوند یگانه را که پروردگار من و شماست پرستش کنید زیرا هرکس شریکى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است و جایگاه او دوزخ مى باشد.» (مائده. ۷۲)

    در جایى دیگر مى فرماید: «آنگاه که خداوند به عیسى بن مریم گفت: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را به عنوان معبودى غیر از خدا انتخاب کنید] عیسى [گفت: منزهى تو، مرا نزیبد که چیزى را که حق من نیست، بگویم. اگر آن را گفته بودم، قطعاً آن را مى دانستى… من جز آنچه که مرا به آن فرمان دادى، چیزى به آنها نگفتم.] بلکه به آنها گفتم: [خداوندى را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست…» (مائده. ۱۱۷)

    بنابراین، از نظر قرآن کریم نه تنها حضرت عیسى (علیه السلام) ادعاى الوهیت نکرده، بلکه الوهیت خود و مادرش و دعوت مردم را به این امر نفى مى نموده و مأموریت خود را که دعوت مردم به سوى پروردگار جهانیان و عبادت خداوند یگانه مى باشد، به خوبى انجام داده است. در اناجیل اربعه آیاتى وجود دارد که ظاهر آنان نشان مى دهد حضرت، مردم رابه خداوند یگانه دعوت کرده و خودش به عنوان رسول الهى شناخته شده است. در انجیل یوحنا آمده است:

    «و حیات جاودانى این است که تو را خداى واحد حقیقى و عیسى مسیح را که فرستادى بشناسد.» (۱۳) «من از خود سخن نمى گویم، بلکه پدرى که مرا فرستاده است، به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم.» (۱۴)

    آیات دیگرى در اناجیل است که نشان مى دهد حضرت یکى از عبادت کنندگان خداوند است: «] شیطان [به وى گفت: اگر افتاده، مرا سجده کنى، این همه را به تو بخشایم. آنگاه عیسى وى را گفت: دور شو اى شیطان زیرا مکتوب است که خداى خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما». (۱۵) «و هنگامى که او به تنهایى به عبادت مشغول مى بود و شاگردانش همراه او بودند…»

    بنابراین، هم از نظر قرآن کریم، حضرت عیسى، یکى از انبیاء و جزء بندگان خاص اوست و هم در اناجیل مى توان چنین شواهدى را پیدا کرد که آن حضرت مردم را به خداى یگانه و یکتاپرستى دعوت مى کرد و خود، جزء عبادت کنندگان بوده است.

    ۱- اقنوم یک کلمه سریانى به معناى شخص یا اصل است و جمع آن اقانیم مى باشد.

    ۲- على اصغر حکمت، تاریخ ادیان، بى جا، بى نا، ۱۳۷۱، ص. ۳

    ۲۲۹- سارو خاچیگى، اصول مسیحیت، چاپ دوم، بى جا، حیات ابدى، ۱۹۸۲، ص. ۴

    ۳۵- تاریخ مختصر ادیان بزرگ، پیشین، ص. ۵

    ۴۳۷- مصطفى حسینى طباطبایى، دعوت مسیحیان به توحید، بى جا، مؤلف، ۱۳۷۰، ص. ۶

    ۱۴- قاموس کتاب مقدس، هاکس جیمز، ص ۲۳۰ دعوت مسیحیان به توحید، ص. ۷

    ۱۹- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص ۲۵- ۲۶، به نقل از منتخب فرهنگ فلسفى، ولتر ترجمه نصرالله فلسفى، ص. ۸

    ۵۱- عیسى (ع) پیام آور اسلام، پیشین، ص ۱۳۷-. ۹

    ۱۳۸- انجیل یوحنا، باب ۱۷، آیه ۳-. ۱۰

    ۴- دعوت مسیحیان به توحید، پیشین، ص ۷۷، به نقل از رساله خداى متجلى، ص ۹-. ۱۱

    ۱۰- انجیل یوحنا، باب ۱۱، آیه ۴۱-. ۱۲

    ۴۴- تفسیر المیزان، پیشین، ج ۶، ص ۴۶-. ۱۳

    ۴۷- انجیل یوحنا، باب ۱۷، آیه. ۱۴

    ۳- همان، باب ۱۲، آیه. ۱۵

    ۴۹- انجیل متى، باب ۴، آیات ۹- ۱۰ انجیل لوقا، باب ۹ آیه

    ۱۸ نویسنده: غلامرضا مهتدى.

     

     

     

     

     

     

     

     

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دکمه بازگشت به بالا
بستن