مقالات

فالون دافا معنویت بدن گرا

بسمه تعالي

فالون دافا معنویت بدن گرا

نياز معنوي انسان امروز بازار گرمي براي مروجان و مدعيان مرام‌هاي معنوي و مكاتب عرفاني ايجاد كرده است. يكي از مشاهير اين عرصه لي هنگجي بنيان گذار روشي نوظهور به نام فالون دافا است، كه با تبليغات وسيع و حمايت‌هاي بين‌المللي، در حال گسترش در جهان است. اين مكتب با شعار راستي، دوستي و بردباري (جِن، شَن و رِن) تزكيه همزمان جسم و ذهن را آموزش مي‌دهد.

با تزكيه هم زمان جسم و ذهن مي‌توان نيروي عظيمي را در خود جريان داد كه تمام مسيرهاي انرژي را يك باره گشوده و بدن را به بدن بودا و پاكيزه از بيماري و ضعف و پيري مي‌سازد. اين انرژي عظيمي كه انسان را به فراسوي تناسخ و مرگ‌ها و تولدهاي متوالي مي‌برد و او را به بودا تبديل مي‌كند.

لي هنگجي مي‌كوشد با ناقص يا نادرست اعلام كردن همة روش‌هاي ديگر خود را منجي بشر و روش خود را كامل‌تر از سنت‌هاي كهن و روش‌هاي نوپديد معنوي معرفي ‌كند. او مي‌گويد: «تا امروز تنها كسي هستم كه به طور واقعي چي گونگ[1] در سطوح بالا را به طور عمومي منتقل مي‌كنم، فرد ديگري وجود ندارد.»[2] البته او با تلفيق بوديسم و تائوئيسم فالون دافا را شكل داده و براي آشنايي و بررسي انديشه‌هايش بهتر است نگاهي اجمالي به اين دو سنت معنوي شرقي داشته باشيم.

مباني تائوئيستی:

كسي كه با رويكردي معنوي به جهان مي‌نگرد اولين چيزي كه چشم و دلش را پر مي‌كند، نيروي در جريان و تحول‌پذيري يا تحول‌آفريني است كه شب و روز و روييدن و خشكيدن و فصول رنگارنگ و گوناگون و ساير مظاهر متغير طبيعت را رقم مي‌زند. و عظمت طبيعت بازيچة نيروي غالب اوست. فوتسي، لائوتسه، چانگ تزو و حكيماني كه تائوئيسم را يافته و پرورانده‌اند اين حقايق عيني را در كانون توجه خويش قرار داده و با رويكردي معنوي به زندگي كوشيدند تا تفسير و تبييني از اين نيروي تكاپوگر ارائه دهند. اصول جهانبيني تائوئيسم را مي توان به صورت زير خلاصه کرد:

  1. جهان باشعور و منظم است.
  2. تضاد اساس ساختار طبيعت است. (يين و يانگ)
  3. جمع دو اصل قبلي نظريه تائوست که به معناي بستر رود است و مفهوم قانون ثابت، تغيير يا روش مقرر حرکت موجود است.

3-1- اين قانون ازلي و ابدي است.

3-2- قبل از پديد آمدن طبيعت و جهان بالقوه بوده و با پيدايش آن ظهور کرده است.

3-3- اين روش در اوج کمال و اتقان است.

3-4- اگر خطاکاران و شياطين نبودند اين حرکت با سرعت پيش مي رفت و سعادت مي آورد. مثل زمان «يائو» و «شون» که روش تائو را کشف کرده و براساس آن حکومت کردند.[3]

آنها معتقدند که همه جهان زنده و پر از نيروهاي روحاني است و سعي مي‌کنند که با اين ارواح يا نيروهاي با شعور ارتباط برقرار كرده، از نيروي آنها استفاده کنند. بدين جهت از آفتاب و ماه و پنج سياره و ستاره ها و باد و درختان و کوهها و رودها و… در معابدشان تجليل نموده، راهي براي اتحاد و با آنها و بكارگيري‌شان در زندگي پيدا كنند.

البته اين نيروها به خير و شر تقسيم مي‌شود، نيروهاي خير از روح نيكان و نيروهاي شر از ارواح پليد پديد مي‌آيد. «شن» روح نيکان و «کوي» روح بدان است که در طبيعت همواره يکي پس از ديگري غلبه مي کنند و همواره در حال تبديل يا باز گشت هستند. زيرا مظهر تائو يعني دگرگون شونده و جاري در جهان هستند.

اگر چه در مکتب تائو فوتسي اولين متفکر است اما اولين تدوين كننده و بنيان‌گذار تائوئيسم لاتوتسه يا لائوتزو است و پس از او چانگ تزو که به تامل در آراء لائوتزو پرداخت. لائوتزو کتابي دارد به نام تائوته چينگ (Tao Te ching) به معناي تائو و خاصيت آن. كه در اين كتاب به معرفي نيروي تائو و جريان آن در طبيعت، زندگي و سراسر هستي مي‌پردازد. اين كتاب مختصر امروزه به زبان‌هاي متعددي در دنيا ترجمه شده و يكي از منابع ميراث معنوي بشر قلمداد مي‌شود.

– تائو بنيان هستي:

تائوته چينگ با اين جمله آغاز مي شود: «تائويي که بتوان آن را بر زبان آورد تائوي جاودان نخواهد بود. نامي که بتوان آن را ذكر كرد نامي ماندگار نخواهد بود.»[4] اين آغاز نشان مي دهد که تائو حقيقتي مطلق است که در همه چيز حضور دارد و به هيچ شكل و شيئي محدود نمي‌شود. بلكه تمام اشيا جلوه‌هاي تائو هستند و نمي‌توان آن را به يك نام خوانند، بلكه هر نامي تنها به بخشي از آن حقيقت اشاره كرده و نمي‌تواند همة حقيقت او را باز گويد.‌ تمام هستي كه به صورت طبيعت و جهان پديدار شده نيرويي جاري است و يك نيروست كه به ده‌هزار چهره نمايان گرديده است. همه هستي از تائو بوجود آمده و تائو در همه جا حاضر است.

بعد از پيدايش پديده‌هاي گوناگون تائو دوباره نيروي خود را به خويش بازگردانده و به صورتي ديگر، ضد صورت پيشين مي‌نمايد. زيرا مطلق است و همه چيز را دربر دارد. در واقع ايجاد اشياء از عدم، بقاي آنها و بازگشت شان به عدم کار تائو و در گرو اين نيرو است. «همه چيز به عالم وجود مي آيد و سپس مي بينيم که به دنياي عدم باز مي گردد. بنگر به چيز هايي که رشد و نمو کرده مي بالند. همه ديگر بار به اصل خود باز مي گردند. اين بازگشت مشيت تائوست.[5]»

بنابراين همه جهان با تائو هماهنگ و با آن در حرکت است. به بيان لاوتزو «… اين چهار قدرت بزرگ هستي است. انسان از زمين پيروي مي‌كند. زمين از جهان پيروي مي‌كند. جهان از تائو پيروي مي‌كند. تائو از خود پيروي مي‌كند.»[6] چوجاي و وينبرگ جاي اين چند جمله را طرح کلي سيستم لائوتزو مي دانند.[7]

– تضاد و بازگشت:

رابطه امور متضاد از قانون بازگشت (فن يا فنون) پيروي مي‌کند و چانگ تزو تبديل اين روند را با قانون تبديل (هوا) بيان مي‌نمايد. راه طبيعت يا تائو همواره از چيزي به متضاد آن تغيير مي‌يابد و از آن امر متضاد به صور متضاد ديگري سير خود را ادامه مي‌دهد. «بازگشت، حرکت تائوست.[8]»  به تعبير چوجاي و وينبرگ جاي «اگر حرکتي به نهايت تکاملش برسد، لزوما بازگشت دارد.» لائوتزو اين قانون تغيير ناپذير طبيعت را چانگ يا «طبيعي بودن» ناميد.[9] اما توشيهکوايزوتسو مي‌نويسد: «اين قاعده حرکت (تونگ) وجودي يا جنبه پوياي حقيقت است.[10]»

نيروي طبيعت از آن رو كه نيروست همواره در تكاپو و تحرك است پس آرام نمي‌گيرد و چون نيروي كامل و مطلق است حركتش كاملترين حركت است و از يك چيز تا نهايت امكان فاصله مي‌گيرد كه دوباره به سوي آن بازگردد. اين حركت از يك چيز به ضد آن و بازگشت مجدد به سوي چيزي شبيه آن است. اين قاعدة جريان نيروي تائوست.

ته بهره ي اشياء از تائو:

«تائو در دل همه چيز نهان است…»[11] و آن بخش از تائو كه به صورت يك شيء درآمده و در آن پنهان شده يا به صورت آن چيز آشكار گشته «ته» نام دارد. لائوتزو اسم کتاب خود را تائو ته چينگ گذاشته است. کلمه «ته» (Te) قبل از او توسط کنفوسيوس  به معناي فضيلت استفاده شده بود. اما لائوتزو سهم و بهره اشياء از تائو را «ته» ناميد.

اگر اشياء را منحل در وحدت تائو بدانيم، چه در مرحله تمايز گذاري و چه در مرحله عدم تمايز و يکساني از آن حقيقت يگانه بهره‌اي دارند. «تائو آن است که همه چيز از او هستي مي يابد. اما در اين فرايند هستي يافتن هر چيز منفردي بهره‌اي از تائوي جهان مي‌يابد و اين بهره را ته [يا، يافت] مي‌خوانند. پس ته مفهومي است رساننده حالت طبيعي چيزهاست. از اين رو «ته» هر چيز آن است که آن چيز [از آن] به طور طبيعي «هست». تائو عنصر نهايي زندگي است و انسان بايد بخواهد که در سازگاري با آن بزيد[12]»

ارتباط  با تائو و شناخت آن از طريق «ته» صورت مي‌گيرد. اگر کسي بخواهد به تائو برسد و آن را درک کند بايد ابتدا «ته» خود را دريابد. در مواردي از «تائوته چينگ» عنواني ديگر براي «ته» به کار رفته و آن عبارت است از فرزند، يعني فرزند تائو در درون همه ما هست يا همه ي ما در حقيقت فرزند تائو هستيم.

بي كنشي

اگر کسي وابستگي ها را کنار بگذارد، به ادراك برتر رسيده، «ته» را در خود مي‌يابد و به کمک آن نيرو مي‌تواند در تائو محو شود و از نيروي جهاني بهره برد، مي‌تواند به فراسوي تضادها سير کند و اصل بازگشت را در همه جا مشاهده نمايد. در حالي که شاهد وحدت  جوهري جهان است. اما مهم اين است که انعطاف، نرمي، بي‌کنشي، و به عبارت ديگر ناتواني و هيچ بودن را که مايه اصلي زندگي است در يابد. و خود را رها سازد. وينبرگ و چوجاي دربارة لائوتزو مي‌نويسند: «او نه تنها هنر بي‌کنشي بلکه نبودن را مي‌آموزد.[13]»

در تائوته‌چينگ آمده است «گياهان هنگامي كه سر از خاك بيرون مي‌آورند نرم و انعطاف پذيرند و به هنگام مرگ خشك و شكننده. پس هر كه سخت و خشك است. مرگش نزديك شده و هر كه نرم و انعطاف پذير، سرشار از زندگي است.»[14] «… هيچ چيز در جهان چون آب نرم و انعطاف پذير نيست با اين حال براي حل كردن آنچه سخت است چيز ديگري ياراي مقابله با آب را ندارد. نرمي بر سختي غلبه مي‌كند و لطافت بر خشونت.»[15] در جاي ديگر از آن کتاب آمده «ناتواني راه تائوست.[16]» «بي‌عملي را بيازماييد و هر چيز در جاي خود قرار خواهد گرفت.»[17]

وقتي انسان خود را در معرض ادراکات حسي و تصورات متکثر عقلي و تعلقات بي‌پايان قلبي قرار مي‌دهد، در واقع دريچه هاي وجودي خود را به روي امور گذراي اشيايي ناپايدار گشوده و در نتيجه همه نيروي خود را از دست خواهد داد. وقتي انسان با كثرت درگير مي‌شود، ارزش‌گذاري كرده، به چيزهايي وابسته شده و از برخي چيزها آزرده و متنفر مي‌شود. بدين‌سان از حقيقت يكتا و كلي تائو فاصله مي‌گيرد. در نتيجه هيچ نيرويي به دست نخواهد آورد. هم از اين رو لائوتزو توصيه مي‌کند که: «نوافذ را مسدود کن، درها را ببند (يعني اعضاي حسي و حرکتي معمولي گريز از مرکز ضمير را متوقف کن.) در طول زندگي فرسوده نخواهي شد. اگر برعکس تو دريچه‌ها را کاملا باز و رها کردي و فعاليت آنها را تا نهايت زندگي خود افزودي نجات نخواهي يافت.[18]»

تسوچئي وضعيتي است که فرد ضمير خود را در حرکتي مدام زير تاثير موثرات بي‌شمار مي‌يابد. انسان عادي خود را درمرکز وجود خود مي‌پندارد. در ميان ده‌هزار چيز ديگر كه در تضاد اند، بنابراين در سدد حفظ خود و منافعش برآمده، پر از تصورات ذهني و جزئي متمايز همرابا وابستگي و واكنش‌هاي عاطفي و هيجاني و رفتار حساب شدة عقلاني و غير خنثا مي‌شود. تداوم اين وضعيت او را سخت و نفوذ ناپذير كرده، هنگامي که به نهايت سرسختي برسد ميان امور و اشياء مختلف تمايز مي‌گذارد. سرسختي وقتي است که انسان در خواسته‌ها و ادراکات خود محدود شده و از تائو دور مي‌شود. و در اين محدوديت خود را مرکز وجود خود مي‌داند.

اما در وضعيت تسوونگ در شرح حال يکي از اساتيد تائو آمده که مي‌گويد: « من اينک خودم را از دست دادم[19]» در اين حال با از دست دادن خود تائو در مرکز وجود شخص قرار مي‌گيرد و او منبع قدرت در جهان شده، همه چيز را از درون مي‌بيند و مي‌يابد.

«لين آي» در شرح اين عبارت گويد: «تا آنجا که نفس باشد اشياء هم هستند. ولي هنگامي که من نفس خود را فاقد شدم، ديگر من نمي‌ماند و چون من وجود ندارد مخاطباتي (= اشياء) هم براي من نمي‌مانند.[20]»

چانگ تزو وضعيتي شبيه به مديتيشن‌هاي رايج را توصيف كرده،‌ آن را نشستن در عزلت (تسوونگ) مي‌نامد. به اين شكل كه فعاليت بدن كاهش يافته، ادراكات حسي به حدلقل برسد و آرامش ذهن و جسم را در برگيرد.[21] در تائوته چينگ انسان فرزانه كسي است كه همة دغدغه‌هاي ذهني را رهاكرده،‌ احساسات و هيجاناتش را به حالت تعليق درآورده، رفتارش را به نيروي كنش‌ساز طبيعت درونش سپرده است. لاتوتزو مي‌نويسد: «غرزانه تسليم آن چيزي است كه لحظة حال براي او به ارمغان مي‌آورد. او مي‌داند كه بالاخره خواهد مرد. و به هيچ چيز وابستگي ندارد. توهمي در ذهنش وجود ندارد و مقاومتي در بدنش نيست او دربارة عملش فكر نمي‌كند. اعمال او از مركز وجودش جاري مي‌شوند. به گذشته‌اش نچسبيده، پس هر لحظه براي مرگ آماده است. همانطور كه ديگران پس از يك روزكاري سخت براي خواب آماده‌اند.»[22]

براي رسيدن به حالت تسوونگ بايد به شو (تهي بودن) رسيد. اين حالتي است که انسان حقيقي هم ذهن و هم روح خود را از همه چيز خالي کند و آماده‌ي درک حضور تائو شود. اين توفيق با چاي حاصل مي‌شود. براي اصطلاح «چاي» مي توان معادل روزه داري يا مراقبت را برابر نهاد. چانگ تزو «چاي» را چنين تعريف مي‌کند: «تمام فعاليت ضمير را به نقطه وحدت برسان با گوش‌هايت نشنو، بلکه با روح (چئي) بشنو گوش محصور به شنيدن است. (يعني هر حسي تنها اشياء مرتبط به خود را به گونه‌اي فيزيکي ادراک مي‌کند. ضمير مقيد است (به شکل  مفاهيم) که همتاي موضوعات خارجي هستند. با اين حال روح تهي است و بي‌حد و حصر به تبديل يافتن ادامه مي‌دهد و اين مطابق با تبديل (: هوآ) اشياء آن گونه که مي‌آيند و مقصود من از روزه داري ضمير، ضمير را تهي کردن است.[23]»

«چئينگ شو آن يينگ» آنچه را که تزو مي‌کوشد آموزش دهد، در عباراتي خلاصه کرده و اظهار مي‌دارد: «کلمه انسجام (هو) اشاره به اين مطلب است که چون ما متعلقات معرفت خود را وحدت مي‌بخشيم و همه اشياء را در هم مي‌ريزيم، ضميرهاي ما در آن هنگام متمتع از آرامش کامل شده و ديگر با آنچه چشمان و گوش‌هاي‌مان مي‌پذيرد مشوش نمي‌گردد.»[24]

تائوئيسم در فالون دافا

تأكيد بر نيرو سرشتي جهان و امكان جذب شدن در آن و برخورداري از انرژي كيهاني مهمترين اصلي است كه لي هنگجي از تائوئيسم گرفته و در فالون دافا استفاده كرده و همراه با آن كاستي‌ها و كژي‌هايي را نيز به مرام خود وارد كرده است. از جمله:

حقيقت غايي فروكاهيده شده: اعتقاد به اصالت طبيعت و حيات مادي موجب محدوديت ديد ماورائي اين مکتب است هر چند که ژرف‌نگري در لايه‌هاي پيدا و پنهان طبيعت را به ارمغان مي‌آورد. اما غايت سير و سلوك را به شدت ساقط كرده، به نيروي جهاني فرومي‌كاهد. خدايي كه متحرك است يعني خدايي كه حضورش محدود است. در جايي كه با حركت به آنجا مي‌رسد، نيست. خدايي كه از اجزاي متضاد تركيب شده، به اجزايش نيازمند و وابسته است. خدايي كه همة جلوه و قلمرو حكومتش جهان بوده، فراتر از آن چيز قابل ذكري نيست. در حالي كه اين جهان مادي با همة عظمش در برابر تمام هستي مانند حلقه‌اي در دشتي پهناور است. و اگر نيرو حالتي از ماده دانسته شود اثري از معنويت و ماوراء طبيعت نخواهد ماند غير از نامي پوچ و بي‌معنا. و بايد از خداي كوآنتومي سخن بگوييم. و آن طور كه لي هينگ جي مي‌پندارد همة هستي را به ماده و انرژي فيزيكي تقليل بدهيم.

در جستجوي بهره‌اي ناچيز رفتن: چون توجه اين مکتب به تعالي حيات مادي و رسيدن به آرامش و سلامت جسماني در زندگي است، در اين راه به نيروي مرموز طبيعت بايد پيوست. صد البته ارتباط با نيروي طبيعت اتفاق جالبي است و دست‌يابي به آرامش ارزشمند است اما آيا تمام ظرفيت و نياز معنوي انسان همين دست‌يابي به آرامش است؟ عرفان‌هاي ديني معمولاً به حقيقت برتري توجه دارند كه يكي از آثار نزديك شدن و يا رسيدن به آن آرامش است و هزار نكتة باريك‌تر ز مو و ده‌ها هزار گنجينة گرانبهاتر از آرامش عميق و لذت پايدار در آن نهفته است. كه با پيوستن به نيروي طبيعت و رسيدن به آرامش به دست نمي‌آيد. و اساساً مورد توجه نبوده، شناخته نمي‌شود.

معنويت خطرناك: براي دست‌يابي به اين نيروي تائو روش‌هاي بدني و تمرينات جسمي و ذهني لازم است. اما اصول اخلاقي شرط به كار گيري درست اين نيروهاست و نه لازمة دست‌يابي به آنها. البته نکته‌اي که در حوزه عملي اين مکتب مي‌توان مثبت ارزيابي کرد روي آوردن به نرمش و ورزش‌هاي رزمي و غير رزمي است. حرکاتي که در اتحاد با نيروي جهاني موثر بوده، استفاده از نيروي كيهاني را ميسر مي‌سازد. اما مشكل اينجاست كه ارواح خبيث هم مي‌تواند اين اسرار را دزديده، از نيروهاي تائو سوء استفاده كنند. بنابراين کاربرد شر اين نيرو توسط ارواح ناپاک و پرداختن به سحر و جادو براي رسيدن به قدرت، يا ثروت و يا زيان رساندن به ديگران كاملاً امكان پذير است و اين همان  چيزي است كه لي هينگ جي تقريباً تمام استادان چي‌گونگ را به آن محكوم مي‌كند.[25]

البته توصيه به ترك تعلقات و وابستگي‌ها در تائوئيسم شاخص بسيار درست و شايسته‌اي است كه در فالودافا مورد استفاده و اقتباس شده است.

مباني بوديستي:

در این دین اعتقادی تا درباره‌ی خدا وجود ندارد ولی برخی از فرقه ها بعدها بودا را به مقام خداییی رسانده و مورد پرستش قرار دادند. اساس اندیشه‌ی بودا بر تحلیل سه ویژگی هستی انسان و جهان است كه مهمترين آن رنج (دوکه: Duhkha) است، زیرا اعتماد و دلبستگی به هر چیز محکوم به شکست است.

با این جهان بینی، اعتقاد به چهار حقیقت شریف شكل مي‌گيرد:

1-    در هر جای دنیا رنج وجود دارد.

2-    2- رنج را می‌توان به زنجیره علت‌های دوازده گانه باز گرداند.

3-    3- توقف رنج امکان پذیر و زنجیره علیت را می‌توان نابود ساخت (نیروانا)

4-    4- راه‌های هشتگانه‌ی مشخص برای از بین بردن رنج وجود دارد.

زنجیر علی

آنچه تصور عادی از پدیده‌های جهان به ذهن می‌آورد، این است که اینها هستی‌های پایداری هستند که می‌توان آنها را به کار گرفت و از آنها استفاده کرد، لذت برد و با آنها هستی و حیات خود را به دوام و خوشی آراست. نظریه ی زنجیره ای علی بودا می خواهد این پندار را از میان بردارد. او می خواهد به ما بفهماند که امور فانی اگر چه چندی باقی باشند اما به زوال و نیستی انجامیده و در حقیقت نیستند. همه ی کوشش بودا برای اثبات همین نستی و پوچی صورت گرفته که در قالب نظریه زنجیر علی بیان می شود.

«رنج از تشنگی و تمایل به چیزهایی پیدا می شود که از دسترس ما بیرون است. این جهان کثرت ها جهان تغییر و شدن دائم است؛ از این جهان ناکامی پیدا می شود و از ناکامی هم رنج.»[26] بنابراين رنج ها از تعلقات و وابستگي‌ها پديد مي‌آيد و و انسان شكسته پير و ناتوان مي‌سازد. براي زندگي شاد و نيرومند و پاك بايد وابستگي‌ها را كنار گذاشت و رنج‌ را باور كرد.

نیروانا

حقیقت نیروانا در مهایانا بسیار فراگیرتر از فرقه ها ی دیگر بودایی است. نیروانا در لغت به معنای خاموشی است. مثل فرو نشستن شعله ی اتش پس از تمام شدن سوخت. وقتی انسان همه امیال و شهوات را از درون ریشه کن کند و دوریی را کنار بگذارد آن گاه دل پاکي آغازینش را که همانا دل و جان بوداست می یابد. و یکسره از نگرانی ها و غم ها و زاد و مرگ ها رها می شود. این مفهوم از نیروانا در برابر سنسارا یا تناسخ قرار دارد. مهایانا  اما نیروانا را فراتر از این دانسته، مفهوم چنینی را به جان بودا مربوط مي‌كنند. به طوري كه همه چیز را فراگرفته، نیروانا به معنای پیوند و شهود جان بودا نیز همه جايي قلمداد مي‌شود. و دیگر در برابر سنسارا قرار نمي‌گير؛ بلکه سنسارا نیز تهی است و در حقیقت پر از چنینی است. بنابراین در سنسارا نیز می‌توان به نیروانا پیوست و در عین حال از رنج ها رها شد.

این برداشت و تفسیر از نیروانا باعث شد که در مکتب مهایانا سالک (بواسف) در نهایت روشن شدگی (بودهی) به جایی می رسد که رسیدن به نیروانا و رهایی از رنج سنسارا نیز برای او اهمیت ندارد.

در یکی از سوره های مهایانا می خوانیم چون روشن شدگی به کمال رسد بوداسف از بند چیزها آزاد می‌گردد، اما بوداسف طالب رهایی از اشیا نیست. او نه از سنسارا بیزار است و نه نیروانا را دوست می دارد. چون روشن شدگی کامل بدرخشید نه بند است و نه رهایی. موجودات، به گوهر بودایند. پس سنسارا و نیروانا به خواب دوشینه می مانند. چون به خواب دوشینه می مانند نه تولدی هست و نه مرگی، نه آمدنی هست و نه شدنی.[27]

گویی در این ایات رازی نهفته اشکار می شود که این است: همه در حقیقت جان بودا هستیم و غیر از آن هیچ چیز نیست. و کسی که در جان بوداست چرا رهایی بخواهد؟ از چه زاد و مرگی و از چه رنجی می هراسد؟ همه اینها رویا و خواب است. من غیر از بودا نیستم چیزهای دیگر نیز نیز همه پر از چینی هستیم. «پس تنها کارمان یافتن خویش است» [28]

دیانا: سیر در عوالم درون

هشت راه رهایی از رنج که به عنوان راه میانه شناخت شده و در هینه یانا مورد تاکید است در مهایانا نیز نفی نمی شود، که عبارتند از: 1- دیدگاه درست، 2- قصد درست، 3- سخن درست، 4- اعمال درست، 5- امرا معاش درست، 6- کوشش درست، 7- توجه درست، 8- تمرکز دست. اما در فرقه های مهایانا به خصوص روی مورد آخر تاکید فراوان است.

دیانا به معنای مراقبه، تمرکز، تامل درونی، انتظار گشایش درون و … در انگلیسی meditation گفته می‌شود. افزون بر عبادات و مناسک و سروه خوانی و سوره نویسی، دعا و نماز و زیارت معابد، کار مهم  که در سلوک و رسیدن به نیروانا ضروری به شمار می رود، همین مراقبه است.

در حالت مراقبه معمولا بدن را در وضعیتی راحت و آرام قرار می دهند و تنفس را کنترل می کنند و ذکرهای مخصوص می گویند یا به تفکر درباره ی آموزه های آیینی می پردازند. مثلا در فرقه ی تن دایی از مهایانا، دایانای سه حقیقت تهیت، نپایندگی، راه میانه (هشت راه رهایی) و دایانای همدردی انجام می شود.

پیروان مهایانا با این اعتقاد از پیروان «هینه یانا» متمایز می شوند که نه تنها در رهایی خود می کوشند بلکه براي نجات دیگران نیز می کوشند چرا که براستی معتقدند چینینی همه جا را فرا گرفته و همه در نیروانا به خواب رفته. باید بیدار شوند. آنها چون معتقداند كه در سنسارا نيز مي‌توان به نيروانا رسيد ديگر در گير گذر از اين زندگي نبوده مي‌كوشند تا در دنيا به اوج رهايي برسند و دست ديگران را هم بگيرند. لي هينگ جي بر اساس اين نگرش خود را مسئول نجات بشريت معرفي مي‌كند.[29]

بوديسم در فالون دافا

لي هنگجي تناسخ و حقانيت رنج را از بوديسم گرفته است و تأكيد مي‌كند كه براي افزايش گونگ و تزكيه روان بايد رنج را تحمل كرد و در نهايت از اين را مي‌توان از چرخة تناسخ راهي يافت. گذشته از بي‌اعتقادي به خدا و خدا انگاري بودا را نيز پذيرفته است. در بوديسم براستی هیچ غایت متعالی که به آن بپیوندند و به عنوان هستی بخش و مدیر عالم باشد نمی شناسد. البته در فرقه مهایانا بودا به جای خدای ادیان توحیدی می نشیند. اما در اینجا نیز نیروانا یعنی بی تعینی و بی نام و نشانی رنگ اصلی بوداست. به همین دلیل هیچ اندیشه ی او را نمی شناسد حتی نمی تواند برای شناخت او رفع مانع بکند. زیرا او فقط بی‌تعینی است. نه اوصاف کمالی دارد و نه جلوه ی جمالی که قلب را به سوی او جذب کند. و این مشکل دست کم در آغاز سلوک کار را دشوار می کند. اين مسئله آنجا به وضوح معلوم مي‌شود كه امور ديگري غير از معرفت جايگزين هدف سير و سلوك  معنوي مي‌شوند. چيزهاي ناپايداري مثل جواني!

اعمال بوداییان به ویژه تکیه بر اخلاق و ترک هوسها تمایلات زیبا و نجات بخش است. و منع از افراط در زهد و ریاضت مانند هندوها، بسیار شایسته و به جاست كه فالون دافا نيز از آن بهره برده است؛ اما در اینجا اعمال خود مانع سیر اند، نه مرکب مسیر. و سلوك درست هنگامي است كه به عملي نياز نباشد و شخص بدون رفتار و اعمال خاصي حقيقت را در خويش بيابد. بنابراين در فالون دافا اين نقص تشخيص داده شده و با تأكيد بر تزكيه ذهن – جسم كوشش مي‌شود مجال مستقلي براي اعمال و رفتار به عنوان تكنيك‌هاي تزكيه جسم باز شود.

همچنین برای تمرکز و مراقبه توصیه های خوبی نمی شود. بی تردید اگر برای غایت سلوک کمالات و اوصاف حسنه ای وجود داشته باشد که بتوان در آنها تامل کرد چه بسا که زودتر جدایی و  رهایی از تعلقات به دست آید. برخی از اذکار دیانا به ویژه در فرقه ی ذن بودیسم عبارات بي‌معني و مبهمی است که به منظور شکستن تصورات عادی از جهان به کار می آیند. اين خلاء فكري در فالون دافا همچنان باقي بوده و چاره‌اي براي آن انديشيده نشده است. فالون دافا براي حل اين مسئله به طور ناقص و محدودي اقدام كرده و سه ويژگي راستي، دوستي و بردباري را به عنوان سرشت جهان و نيروي كيهاني معرفي كرده و تزكيه كنندگان را دعوت مي‌كند تا خود را با آن سه صفت هماهنگ سازند.

جِن، شَن، رِن………………………………..

اين سه شعار اصلي فالون دافاست كه سرشت جهان را تشكيل مي‌دهد و تزكيه كننده براي اين كه در نيروي كيهاني جذب شود و به ماوراء مرگ و تولد راه يابد بايد اين سه را در خود تحقق بخشد. صداقت، شفقت و صبر سرشت جهان است. جوهرة بودا بودن و بينادين‌ترين سرشت جهان جن شن و رن است. ذرات هوا، سنگ، چوب، خاك، آهن، بدن انسان اين سرشت حقيقت، نيك‌ خواهي و بردباري را دارد.[30] او در حقيقت با رويكردي ماهايانه يي اعلام مي‌كند كه بودا تمام جهان را پر كرده و بايد به او پيوست و در وجود او جذب شد و اين سه خصلت بنيادي‌ترين خصال بوداست.

لي هنگجي معتقد است كه مكتب تائو روي حقيقت و صداقت و درستي (جن) تأكيد بيشتر دارد و مكتب بودا روي نيك خواهي و دوستي و شفقت (شن). «اما فالون دافا بر پاية والاترين استاندارد جهان حقيقت، نيك خواهي و بردباري است. ما به طور همزمان همه را با هم تزكيه مي‌كنيم، بنابراين آنچه كه تزكيه مي‌كنيم عظيم است.»[31]

او فالون دافا بر خوردار از امتيازات تائوئيسم و بوديسم و درنهايت چيزي بيشتر مي‌داند. و روي بردباري و تحمل رنج تأكيد ويژه‌اي دارد. تائوئيسم در جستجوي درك حقيقت و حقيقي بودن و حقيقي زيستن هماهنگ با سرشت نيروي جهاني بود. و بوديسم در سدد نيكي و شفقت به ديگران و گذشتن از نفس و تعلقات پوچ آن از طريق عشق ورزي به ديگران است. اما فالون دافا با حفظ اين دو آموزة ارزشمند تحمل رنج‌ها و سختي‌هاي زندگي را بسيار اساسي و نجات بخش در زندگي بشر مي‌‌داند.

رنج‌هاي زندگي نتيجة خطاها و تعلقات و ناپاكي‌هاي زندگي گذشته است و تا از آنها پاك نشويم نجات نخواهيم يافت. اين پاكي در گرو تحمل رنج و تن دادن به زندگي بردبارانه‌اي است كه به منظور تزكيه انجام مي‌شود.

بازگشت به اصل…………………………………………

لي هنگجي جهان را بسيار فراتر از اين دنيايي كه اكنون در آن به سر مي‌بريم مي‌داند. بلكه اين دنيا وقت اضافه‌اي است كه روشن بينان به مردم بد كار داده‌اند تا با رنج كشيدن به جايگاه اوليه خود باز گردند. واقعيت اين است كه مادة از جهان حقيقت، شفقت و بردباري تشكيل يافته و تمام انسان‌ها در فضاي جهان از اين سه اصل ساخته شده‌اند. اما هنگامي كه در روابط اجتماعي با ديگران قرار مي‌گيرند بر خلاف اين سرشت عمل كرده و سقوط مي‌كنند. در مرحلة سقوط يافته نيز عده‌اي هستند و زندگي اجتماعي ديگري شكل مي‌گيرد و باز هم بر خلاف سرشت جهان عمل مي‌شود و سقوطي دوباره رخ مي‌دهد تا اينكه تمام سطوح جهان طي مي‌شود.[32] اين جاست كه روشن بينان شفقت مي‌ورزند. «در اين سطح اين افراد مي‌بايستي ازبين رفته يا نابود مي‌شدند. اما روشن‌بين‌هاي بزرگ از روي نيك‌خواهي والاي‌شان تعمداً اين بعد دنياي بشري را خلق كردند. در اين بعد به آن‌ها يك بدن فيزيكي اضافي و يك جفت چشم اضافي كه فقط به ديدن چيزهاي موجود در اين بعد مادي ما محدود است مي‌دهند، به اين معني كه آن‌ها در اين سرزمينِ توهم مي‌افتند. …از آن جا كه در اين توهم قرار دارند، در ميان بزرگ‌ترين زجر هستند. به آنها اين بدن را مي‌دهند كه با آن زجر بكشند. وقتي شخصي بخواهد ازاين بعد، به بالا برگردد، بخواهد برطبق مدرسة‌ تائو به خود واقعي اوليه‌اش برگردد، بايد قلبش را براي تزكيه كردن بگذارد كه بدين معني است كه سرشت بودايي او ظاهر شده است.»[33]

در اين سطح از جهان كه انسان پديد مي‌آيد بيماري و سرما و گرما و گرسنگي و تشنگي و مرگ و انواع رنج‌ها وجود دارد پس كسي كه از اين فرصت استفاده كند و خود را به سطوح بالا بكشد از زاد و مرگ‌هاي پي‌درپي نجات پيدا مي‌كند و در غير اين صورت بارها و بارها متولد خواهد شد و رنج خواهد كشيد. در فرايند تزكيه اين بدن به سوي سطوح بالاتر مي‌رود و به بدن بودا تبديل مي‌شود. و از هر گونه بيماري و رنج و پيري رهايي مي‌يابد.

كارما و تقوا………………………………………..

كارما همان نتيجة خطاها و وابستگي‌هاست كه رنج و بيماري را ايجاد مي‌كند. لي هنگجي تحليلي كاملاً مادي از اين موضوع ارائه داده و مي‌گويد: «يك نوع ماده سياه وجود دارد كه اين جا ما آن را كارما مي‌ناميم… مادة سياه را مردم به وسيلة‌انجام كارهاي بد و انجام كارهايي كه خوب نيست يا آزار رساندن به ديگران به دست مي‌آورند.»[34] اين ماده سياه ضد نيروست و بدن را ضعيف مي‌كند پس موجب رنج و درد و بيماري مي‌شود. و اين مجازات بدي‌هاست هركه اين را تصفيه كند، از بدي‌ها پاك مي‌شود. در حقيقت تحمل رنج و بردباري در كنار شفقت و مهرباني و حقيقت جويي و راستي مادة سياه را به ماده‌اي سفيد كه تقوا نام دارد تبديل مي‌كند.

در فالون دافا تقوا نيز ماهيتي مادي دارد. ماده‌اي سفيد كه تزكيه كنندگان سطوح بالا و روشن بينان مي‌توانند آن را ببينند. «تقوا نوعي مادة‌ سفيد رنگ است و در واقع چيزي معنوي يا چيزي فقط عقيدتي، مثل آنچه افراد فكر مي‌كردند نيست…. تقوا تمام دور بدن فرد قرار دارد و يك ميدان را شكل مي‌دهد. …ماده اي كه تقوا ناميده مي‌شود چيزي است كه از طريق تحمل سختي‌ها، گذر از اوقات سخت يا به وسيلة انجام كارهاي خوب براي مردم به دست مي‌آوريم.»[35]

هر كس كه در اين دنيا متولد مي‌شود حتماً يك ميدان كارمايي دارد، اگر نداشت از چرخة تناسخ و زاد و مرگ خارج مي‌شد. اما با اين حال همه از كارماي يكسان برخوردار نيستند بعضي‌ها كيفيت مادرزادي بهتري دارند و با دارا بودن تقواي بيشتر از مادة سياه كمتري رنج مي‌برند. اما خود همين مادة سياه هم در حقيقت سرمايه‌اي است و براي رشد ما قرار داده شده. زيرا كارما بيماري و محروميت و رنج ايجاد مي‌كند. اگر اين «عقوبت كارمايي» نبود و بشر در سلامت و آسايش زندگي مي‌كرد ديگر انگيزه‌اي براي تزكيه و رشد پيدا نمي‌كرد در آن صورت شبيه موجودات آسماني بود در حالي كه به كارهاي بد خود هم ادامه مي‌داد.[36] پس ميدان كارمايي و رنج و ضعف حاصل از آن ما را به ضرورت تلاش براي رهايي و نياز به تزكيه متوجه مي‌كند. به علاوه خود اين ماده مي‌تواند با تحمل و بردباري به تقوا تبديل شود. «مادة‌ سفيد و مادة سياه شخص مي‌توانند به يكديگر تبديل شوند. چگونه تبديل مي‌شوند؟ انجام كارهاي خوب مادة سفيد را به وجود مي‌آورد. وقتي سختي‌ها را تحمل كرده، زجر كشيده يا كارهاي خوب انجام دهيد مادة سفيد به دست مي‌آوريد و وقتي كارهاي بد انجام ‌دهيد يا كارهايي كه خوب نيستند انجام دهيد مادة سياه به وجود خواهيد آورد و آن كارماست. بنابراين يك فرايند تبديل وجود دارد.»[37]

فالون دافا روشي است براي از بين بردن كارما يا كرمه و افزايش تقوا. اين مسير تزكيه است و بايد با دقت طي شود ما براي تزكيه به تقواي زيادي نياز داريم و اين نياز محدوديتي ندارد. هرچه بيشتر مادة سفيد داشته باشيم، رشد بيشتري خواهيم داشت. و البته ذره‌اي كارما جريان تزكيه را با مشكل مواجه مي‌كند. تقوا مي‌تواند ما را رويين تن و كند و در برابر هر آسيبي نگهدارد. ولي براي اين كار بايد دو برنامه را اجرا كرد يكي تزكيه شين شينگ و ديگري تمرينات فالون دافا.

تزكيه شين شينگ…………………………………….

شين شينگ سرشت قلب و ذهن و خصوصيات اخلاقي است.[38] تزكية شين شينگ در هماهنگي با سرشت جهان يعني شن، رن و جن اتفاق مي‌افتد. كسي كه بتواند راستي، مهرباني و بردباري بورزد در حال تزكيه شين شينگ است و مي‌تواند با ادامة اين راه با جهان و نيروي طبيعت يكي شود و در سرشت جهان كه همين سه خصلت است جذب گردد. «براي رشد خود بايد سرشت جهان را به عنوان راهنما برگزينيم… اگر مي‌خواهيد به خود واقعي اوليه‌تان برگرديد، اگر مي‌خواهيد به وسيلة تزكيه سطح‌تان را بالا ببريد، مجبوريد با اين استاندار زندگي كنيد.»[39]

تزكيه شين شينگ به اين خلاصه نمي‌شود كه با راستي و مهرباني و بردباري تقوا كسب كنيد بلكه اين فرايند تزكيه ادامه مي‌يابد و ماده سفيد را هم به چيز ديگري كه انرژي تزكيه است تبديل مي‌كند. انرژي تزكيه گونگ نام دارد و از انرژي معمولي حيات كه چي ناميده مي‌شود برتر بوده امكان ارتقا و افزايش فوق العاده‌اي را داراست. پس روند تزكيه دو مرحله دارد نخست به دست آوردن مادة‌ سفيد و سپس تبديل آن به گونگ كه اين دو با عمل به سه اصل رن، شن و جن صورت مي‌گيرد. «كليد رشد گونگ شما اين است: شما شين شينگ خود را تزكيه مي‌كنيد و جذب سرشت جهان مي‌شويد، سپس سرشت جهان شما را ديگر محدود نمي‌كند، شين شينگ شما رشد مي‌كند و عناصر تقوا به گونگ تبديل مي‌شود.»[40]

تزكيه كاملاً ارادي و اختياري است و كسي نمي‌تواند كاري براي ديگري انجام دهد مگر اينكه خودش بخواهد. تغيير ذهنيت و رفتا و هماهنگ سازي آن با سرشت جهان آزموني است كه براي نجات از اين زندگي رنج بار طراحي شده و «چگونگي پيشرفت تزكية شما تماماً به ذهن تان بستگي دارد… به توانايي بردباري و توانايي تحمل سختي‌ها. اگر ماده سفيد خودتان مصرف شود مي‌توانيد ماده سياه خود را از طريق تحمل سختي‌ها به مادة سفيد تبديل كنيد. اگر هنوز هم كافي نباشد مي‌توانيد گونگ خود را از طريق تحمل گناهان اعضاي خانواده يا دوستان خو‌تان كه تزكيه نمي‌كنند افزايش دهيد.»[41]

لي هنگجي اين قسمت آخر را توضيح نمي‌دهد ولي شايد منظورش اين است كه وقتي خطاها، جنگ‌ها، دغدغه‌ها، وابستگي‌ها و ناآرامي‌ آنها را مي‌بينيد و رنج مي‌كشيد، اين خود موجب افزايش تقوا و به دنبال آن گونگ شماست و مي‌تواند به پيشرفت تزكية شما كمك كند. به هر حال براي نجات بشر از دور تناسخ به انرژي گونگ نيازمنديم و تنها با اين نيرو است كه مي‌توانيم به اصل خود بازگرديم.

چي گونگ و توانايي‌هاي فوق طبيعي…………………………………………….

فالون دافا مثل بسياري از روش‌هاي شرقي در پي پاكي روان و رهايي از چرخة تناسخ است. در اين بين از نوع روش‌هايي است كه به نام چي گونگ شناخته مي‌شوند و مي‌كوشند تا با تمرين‌ها و حركاتي بدني نيروي خود را افزايش دهند. و به اين وسيله راه رهايي و نجات را طي كنند. فالون دافا روشي است براي افزايش گونگ تا جايي كه انسان را به نجات و رهايي كامل برساند. اما در كنار اين افزايش گونگ كه قرار است به نجات شخص بينجامد اتفاقات خارق العاده و فوق طبيعي هم روي مي‌دهد. نظير اين كه تزكيه كننده در مراحلي از رشد گونگ مي‌تواند بيماران را شفا دهد يا كارهاي غير عادي انجام دهد. اين موضوع بازار روش‌هاي مختلف چي گونگ را گرم كرده و فالون دافا نيز مدعي دست يابي به اين نيروها و توانايي‌هاي فوق طبيعي است.

اما توصية‌ اساسي لي‌هنگجي اين است كه مبادا اين توانايي‌ها هدف شوند و اهميت پيدا كنند. شفا يافتن يا شفا دادن و يا باز شدن چشم سوم، هيچ كدام نبايد راه زن تزكيه كننده شود. و شخص بايد براي رسيدن به سطوح بالاي تزكيه و بازگشت به خويشتن اوليه همواره آماده باشد و نيروي خود را ذخيره كند. در صورتي كه ذهن خود را از شفا يافتن و دغدغة بيماري پاك نكني نمي‌تواني به تزكيه دست يابي. وقتي تزكيه را به درستي انجام دهي و گونگ‌ات افزايش يابد اثري از بيماري نخواهد ماند. «اگر نتوانيد وابستگي يا نگراني در مورد بيماري را كنار بگذاريد، نمي‌توانيم هيچ كاري انجام دهيم.»[42]

همچنين كساني كه مي‌توانند بيماران را شفا دهند يا كارهاي خارق العاده انجام دهند، نبايد به اين كارها دست بزنند زيرا اين كارها يا براي خود نمايي است يا براي پول يا براي شهرت كه همة اين‌ها برخلاف تزكيه است.[43] اگر هم براي خود بيمار مي‌خواهيد او را شفا دهيد بدانيد كه اين كار به زيان اوست. چون او با رنج بيماري و بردباري مي‌تواند خود را تزكيه كند و به گونگ زيادي دست يابد در اين صورت هم بيماري‌اش شفا يافته و هم چيزهاي ارزشمندتري بدست آورده است. ولي اگر ديگري او را شفا دهد در حقيقت كار او را دشوار و راهش را طولاني كرده است. چون رنج بيماري نتيجة نادرستي‌هايي است كه در اين زندگي يا زندگي گذشته‌اش داشته و اگر به اندازه لازم رنج نكشد و خود را نجات ندهد، دوباره بيماري و رنج به سراغش خواهد آمد. بنابراين فرصت تزكية او به تأخير مي‌افتد و اگر در اين زندگي هم فرصت بيماري و بردباري را نيابد ناچار است كه پس از مرگ دوباره به اين جهان بيايد و رنج بكشد. پس شفا دادن تو در واقع به رنج بيشتر او و ماندگاريش در دور تناسخ كمك كرده است. و اين زيان رساني به ديگران بر خلاف تزكيه است و موجب از دست دادن گونگ و ايجاد و افزايش كارما مي‌شود. پس تزكيه كنندگان اين روش اجازة ابراز توانايي‌هاي خارق العاده و شفاي بيماران را ندارند. مگر كساني كه تزكيه خود را انجام داده‌اند و تنها به يك كمك و حركت نهايي نيازمند هستند. كه اين را روشن بينان مي‌بينند و اجازه دارند در اين مواقع از توانايي ماورائي خود استفاده كنند.

بدن بودا…………………………………….

با تداوم تزكية به تدريج جسم از اين سطح مادي كه در آن قرار دارد فراتر مي‌رود و بدن‌هاي ديگري ايجاد مي‌شود كه با اين بدن معمولي خيلي متفاوت است. در سطوح بالا مادة پيكر به انرژي تبديل مي‌شود و از هر گونه آسيب و ضعف پاك مي‌گردد و سرانجام از تناسخ نجات پيدا مي‌كند.

گونگي كه بر اثر تزكيه ايجاد و جذب مي‌شود در سلول‌هاي بدن ذخيره مي‌گردد. گونگ به صورت ماده‌اي با انرژي بالا تمام سلول را پر مي‌كند و در آن متركم مي‌شود و به شكل سلول‌هاي شما در مي‌آيد در اين حالت بدن ديگر آن بدن فيزيكي اوليه نيست بلكه جوهر آن عوض شده است. اين فرايند را «پالايش بدن» مي‌ناميم[44].

«هر چه سطح يك فرد بالاتر رود، انرژي او متراكم‌تر، ذرات آن ظريف‌تر و قدرت آن بيشتر مي‌شود تحت چنان شرايطي، انرژي در هر يك از سلول‌هاي بدن ذخيره مي‌شود و نه تنها در هر يك از سلول‌هاي بدن در اين بعد مادي ما، بلكه در تمام بدن‌ها در بعدهاي ديگر ذخيره مي‌شود… آن مادة‌ با انرژي بالا وجودي با هوش بوده و قدرت دارد… همين كه سلول‌ها مهار شوند، هيچ سوخت وسازي وجود نداشته و در مرحله‌اي به طور كامل جايگزين سلول‌هاي گوشتي انسان مي‌شود.»[45]

با اين تبديل و تحول نه تنها در هر يك از سلول‌هاي بدن در اين بعد مادي ما، بلكه در تمام بدن‌ها در بعدهاي ديگر ذخيره مي‌شود.[46] بدن‌هاي ديگري كه پس از مردن و از هم پاشيدن اين كالبد، آنها همچنان باقي هستند. و البته هم اكنون نيز منشأ اثر اند. بدين سان شما به سطوحي كه از آن سقوط كرده‌ايد باز مي‌گرديد و از برخورداري‌هاي آن بهره‌مند مي‌شويد. بدن‌هاي نيروسرشتي كه رنج و بيماري را از شما دور مي‌سازد. سلول‌هايي از انرژي و كالبدي از مادة غني شده و با نيروي فوق العاده. اين هدف فالون دافاست و راهي است كه براي نجات بشر از تناسخ نشان مي‌دهد از بين بردن كارما و كسب تقوا و تبديل آن به گونگ و جذب گونگ در بدن و صعود به سوي بدن بودا بدور از رنج و بيماري و تولد دوباره در اين دنيا.

لي هنگجي مي‌كوشد تا سخنان خود را با يافته‌هاي فيزيك مدرن مبني بر اينكه انرژي حالتي از ماده و صورت ديگر آن است توجيه كند. و بر اين اساس كه هنوز دانش بشري خيلي از چيز‌ها را در بارة ماده و ذهن انسان نمي‌داند نظريات خود را مطرح مي‌سازد. «فيزيك عصر حاضر ما عناصر ماده را از مولكول‌ها، اتم‌ها، الكترون‌ها، پروتون‌ها و كوارك‌ها تا نوترينوها مطالعه مي‌كند، اما عناصر پايين‌تر از آن‌ها به چه اندازه‌اي هستند؟ يك ميكروسكوپ نم‌تواند اين مسئله را در آن حد شناسايي كند، پس عناصر بسيار ميكروسكوپي بسيار كوچك‌تر چه خواهند بود؟ …وقتي شخصي اين بدن گوشتي را دارا نيست، چشم‌هاي او اشياء را با بينايي بزرگ شده خواهد ديد و سطح ميكروسكوپي بزرگ‌تري را خواهد ديد.»[47]

لي هنگجي مي‌گويد: «شاگردان فالون دافاي ما بعد از مدتي عمل تزكيه، تغيير زيادي در صورت ظاهري‌شان خواهند يافت، پوست آنها نرم و سرخ و سفيد خواهد شد و با سلامتي خواهد درخشيد. براي مسن‌ترها چروك صورت كمتر شده و حتي بسيار كمتر خواهد شد، …به علاوه خانم‌هاي مسن‌تر عادت ماهانه‌شان را باز خواهند يافت.»[48]

مدار آسماني مائويو…………………………………………….

در مكتب تائوئيسم از مدار آسماني كوچك و بزرگ سخن به ميان آمده. مدار آسماني كوچك براي شفا دادن و حفظ سلامتي است.[49] اما مدار آسماني بزرگ براي تزكية گونگ است در تائوئيسم كوشش مي‌شود كه كانال‌هاي انرژي به تدريج بازشود.[50] اما در فالون دافا تز بنيادين گشايش هم زمان تمام كانال‌هاي انرژي است. كه با تزكية همزمان ذهن و جسم اتفاق مي‌افتد.

«اگر مدار آسماني بزرگ درطول تزكيه كاملاً باز شود، يك نيروي فوق طبيعي براي تمرين كنندگان به همراه خواهد آورد. …چرخش مدار آسماني بزرگ يك جريان انرژي را شكل خواهد داد كه به تدريج متراكم‌تر خواهد شد، به سوي سطوح بالاتر تغيير شكل مي‌دهد و به صورت يك كمربند انرژي با تركم بالا خواهد شد. اين كمربند انرژي يك حركت چرخشي خواهد داشت.»[51] اين حركت در حقيقت تمام كانال‌هاي انرژي را گشوده و با هم متداخل مي‌كند و تمام بدن سرشار از انرژي مي‌شود چنانكه انرژي قلب به روده‌ها و انرژي كبد

به طرف معده مي‌رود.[52] در اين حالت كانال‌هاي انرژي رنگ مي‌بازد و از بين مي‌رود. در اين شرايط وحدت انرژي و يكپارچگي نيرو در بدن روي داده و سلول‌هاي گوشتي كاملاً با انرژي جايگزين مي‌شوند.

اگر اين كمربند انرژي در خارج بدن شخص آزاد شود، توانايي حركت دادن از راه دور پديد مي‌آيد[53] همچنين ممكن است به پرواز در آمده از زمين بلند شويد. لي هنگجي مي‌گويد در بسياري از سخنراني‌هايم تمرين كنندگاني هستند كه مي‌گويند چنين حالتي را تجربه كرده‌اند.[54] و اين حالتي است كه بدن در سطوح بالاتر هنگامي كه هنوز به اين دنيا سقوط نكرده بود، داشته است. «در بعدهاي ديگر مردم بدن‌هايي بدين شكل ندارند. مي‌توانند در هوا پرواز كنند و بزرگ‌تر يا كوچك‌تر شوند.»[55] گشايش يك بارة كانال‌هاي انرژي براي كساني اتفاق مي‌افتد كه هم زمان تزكية ذهن و جسم را انجام مي‌دهند.

تزكية ذهن و جسم…………………………………………

لي هنگجي تأكيد مي‌كند كه تزكيه ذهن و جسم بايد با هم انجام شود و هر كدام به تنهايي مي‌تواند دردسر ساز و بلكه خطرناك باشد. بوديسم فقط به تزكية‌ ذهن مي‌پردازد و تائوئيسم جسم را تزكيه مي‌كند، اما فالون دافا هردو را مورد تأكيد قرار مي‌دهد.[56] تزكية‌ جسم به تنهايي انسان را نيرومند ولي شيطاني و اسير خوي حيواني مي‌كند.[57] و تزكية‌ ذهن بدون تزكية‌ جسم موجب طول عمر ولي پيري شديد مي‌شود.[58]

تزكية‌ ذهن همان تزكية‌ شين شينگ است كه انسان را با سرشت جهان هماهنگ كرده تقوا كسب مي‌كند. و تزكية جسم از طريق تمريناتي است كه لي‌هنگجي ابداع كرده و آموزش مي‌دهد. با تلفق اين دو روش مي‌توان در سطح بالايي تزكية كرد به طوري كه بدن و ذهن همزمان پاك شده و انرژي زيادي را براي شكل گيري مدار آسماني مائويو و رسيدن به بدن بودا فراهم مي‌كند. با جمع ميان تزكية ذهن و جسم در فالون دافا امكان باز شدن سريع و هم‌زمان تمام كانال‌هاي انرژي بدن فراهم مي‌شود. و ضعف و بيماري و پيري از جسم مي‌گريزد و تسلسل مرگ و تولد گسسته مي‌شود.

توجيه برنامة تزكية دوگانة‌ ذهن و جسم اين است كه ذهن در حقيقت پديداري مادي در بدن انسان است مثل شكل بدن. ذهن هم فعل و انفعالات شيميايي و امواج و ارتعاشات فيزيكي بخشي از بدن است. و اين دو يكي هستند. «در حقيقت ماده و ذهن هر دو يك چيز هستند. در رشتة علم بدن انسان دانشمندان امروزي معتقدند فكري كه مغز انسان توليد مي‌كند ماده است. بنابراين آنها به صورت مادي وجود دارند.»[59] با توجه به اين موضوع تزكية‌ كامل و فراگير كه همة‌ ظرفيت‌هاي موجود را بكار گيرد بايد به هر دو بخش ذهن و جسم بپردازد، تا گشايش يك بارة تمام كانال‌هاي انرژي كه تز اصلي لي هنگجي است، اتفاق بيفتد.

او تأكيد مي‌كند كه اين دو روش تزكيه بايد به درستي انجام شود و دربارة هر كدام طرح و نظر ويژه‌اي دارد. به عقيدة‌ لي هنگجي هم روش‌هاي رايج تزكية‌ ذهن نادرست است و هم روش‌هاي تزكية جسم و اين دو در فالون دافا كه برنامة‌ كامل و جامع تزكية‌ ذهن و جسم است[60] به طور متفاوتي تعريف شده و انجام مي‌گيرد.

تزكية‌ ذهن در فالون دافا………………………………………………………..

همة مردم يك روح اصلي و خود‌آگاه دارند و يك روح كمكي كه در حالت نيمه هوشيار فعال مي‌شود. خود اصلي ما همان ذهن خود‌آگاه و هوشيار است كه بايد تزكية‌ شود. روش‌ها و تمرين‌هاي ديگر كه به خلسه رفتن را لازمة تمرين مي‌دانند، در حقيقت روح كمكي را تزكيه مي‌كنند. مديتيش‌هاي طولاني و حتي آنها كه سالها رياضت مي‌كشند، روح اصلي را تزكيه نمي‌كنند.[61] اما روش فالون دافا با تأكيد بر همين زندگي عادي و قرار گرفتن در آن و تحمل انواع رنج‌ها خود آگاه اصلي و روح اصلي تمرين كنندگان را تزكيه مي‌كند.

كساني كه روح كمكي را تزكيه مي‌كنند اگر چه به نيروهاي فوق طبيعي دست يابند در واقع روح كمكي‌شان رشد كرده است و خودشان به جايي نرسيده، از چرخة مرگ و تولد رها نشده اند و دوباره به اين دنيا بازخواهند گشت. راه حقيقي نجات روش فالون دافاست، كه به سانسارا (تناسخ) و تولدهاي مجدد پايان مي‌دهد. و با تزكية‌ ذهن هوشيار و روح اصلي فرد تقوا و گونگ لازم براي تحول بدن و گشايش مسيرهاي انرژي را فراهم مي‌آورد. لي هنگجي پس از توضيح اين موضوع مي‌گويد:‌ «من رازي ابدي را فاش كرده‌ام، راز اسرارها، كه مطلقاً نمي‌توانست گفته شود. ماجراي درون تمام روش‌هاي مختلف تزكيه در سراسر تاريخ را بر ملا كرده‌ام.»[62]

تزكيه بايد كاملاً هوشيار و در متن زندگي تحقق يابد. در حالت خلسه، انزوا، خواب يا بي‌هوشي كه تزكية‌ حقيقي اتفاق نمي‌افتد. بايد در كش و قوس روابط اجتماعي، منازعات و برخوردها شين شينگ خود را تزكيه كنيد و تقوا بدست آوريد تا گونگ‌تان حقيقتاً افزايش پيدا كند. «مدرسة ما بدين صورت تزكيه مي‌كند، شما را قادر مي‌كند كه خودتان به طور واقعي گونگ را به دست آوريد. آن از زمان پيدايش زمين و آسمان اولين بار است. مي‌توانيد تاريخ را بررسي كنيد…. اما در عين حال بسيار هم سخت است. در ميان جامعة پيچيدة‌ مردم عادي و اصطكاك شين شينگ بين افراد آن، بايد بتوانيد به بالا و فراتر از آن صعود كنيد، اين سخت‌ترين چيز است.»[63] تزكية‌ حقيقي لازم است كه در دل روابط اجتماعي بود و كاملاً عادي زندگي كرد. نه اينكه به گوشه‌اي خزيد يا در حالت نيمه هوشيار خود را به آرامش رساند. زيرا «تمام روند تزكي، روند دائمي رها كردن وابستگي‌هاي بشري است.»[64] و اين در متن زندگي به دست مي‌آيد. با مردم زيستن و مثل آنها نبودن، نياز‌هاي معمولي و بشري را برآوردن بدون اينكه در بند آنها باشي. اين تزكية‌ واقعي شين شينگ و مربوط به روح اصلي شماست.

تزكية‌ جسم در فالون دافا………………………………………………

تزكية جسم ادامة تزكية ذهن است. با تزكية‌ ذهن يا شين شينگ كارما از بين مي‌رود و تقوا به دست مي‌آيد اما در ادامه تزكية جسم هم لازم است. و تبديل تقوا به گونگ اساسي‌ترين مرحله است، تزكية جسم به تزكية ذهن افزوده مي‌شود. در اينجا نقش استاد در فالون دافا حياتي است در حقيقت بدون كمك او تقوا به گونگ تبديل نشده و هيچ گونگي به دست نمي‌آيد. «عمل تزكيه به خود شخص بستگي دارد در حالي كه گونگ به استاد شخص مربوط است.»[65]

كسب گونگ و عمليات تزكية جسم از طريق فالوني كه لي هنگجي در بدن فالون دافا كاران قرار مي‌دهد صورت مي‌گيرد. فالون يك شيء نامرئي براي افراد عادي است كه شكلي دايره‌اي دارد و در بدن كساني كه تمرينات فالون دافا را انجام مي‌دهند قرار داده شده، مي‌چرخد و انرژي جهاني را جذب مي‌كند تا تمام كانال‌هاي انرژي يك باره باز شوند. عمل تزكية‌ جسم و حتي انجام تمرينات فالون دافا بدون قرار گرفتن فالون بيهوده است[66]

در ساير روش‌هاي چي گونگ معمولاً خوشه‌اي انرژي ذخيره شده از بُعد‌هاي ديگر كه دَن ناميده مي‌شود، مورد تزكيه قرار مي‌گيرد. اما به نظر لي هنگجي اين روند كسب گونگ بسيار ضعيف است و با وجود فالون مي‌توان به گشودگي همزمان كانال‌هاي انرژي دست يافت. او مي‌گويد: «در طول كلاس‌هايم شخصاً فالون را براي شاگردان كار مي‌گذارم. در حالي كه فالون دافا را آموزش مي‌دهيم، فالون را در بدن همه پي‌درپي نصب مي‌كنيم. بعضي از افراد مي‌توانند آن را احساس كنند در حالي كه ديگران نمي‌توانند؛ اما اكثريت مردم مي‌توانند آن را احساس كنند. اين بدين خاطر است كه مردم شرايط فيزيكي گوناگوني دارند. ما فالون را به جاي دَن تزكيه مي‌كنيم. فالون مينياتوري از جهان است كه تمام قابليت‌هاي جهان را داراست و به طور خودكار مي‌تواند عمل كند و بچرخد. تا ابد در قسمت زيرين شكم شما دوران خواهد داشت. همين كه فالون در بدن شما جاي گرفت، ساليان سال بدون توقف تا ابد به اين شكل خواهد چرخيد. وقتي به طرف موافق عقربه‌هاي ساعت مي‌چرخد، مي‌تواند به طور خودكار انرژي كيهان را جذب كند. علاوه بر اين، مي‌تواند توسط خودش انرژي را تبديل كند و براي تبديل هر قسمت از بدن شما انرژي لازم را در اختيار قرار مي‌دهد. همچنين وقتي برعكس عقربه‌هاي ساعت مي‌چرخد انرژي را به خارج مي فرستد و عناصر نامطلوب را به خارج از شما مي‌راند.»[67]

قرار دادن فالون در بدن تزكيه كنندگان توسط بدن لي هنگجي كه به بعدهاي ديگر تعلق دارد و بدن تقواست انجام مي‌شود. و بعد از نصب فالون نيز از آن نگهداري كرده در صورت لزوم دوباره نصب مي‌كند. آن بدن را فاشن ناميده و مي‌گويد: «شخص نمي‌تواند بدون حفاظت فاشن من در تزكيه حقيقي موفق شود.»[68] او در راستاي اينكه مسئوليت خود را جهاني مي‌داند، اذعان مي‌كند: «افرادي كه خودشان شخصاً توسط خواندن كتاب‌ها روش را ياد مي‌گيرند نيز فاشن مرا خواهند داشت.»[69]

به اين ترتيب با ابداع فالون و قرار دادن آن در بدن تزكيه كنندگان راه تازه‌اي به سوي آسمان‌ها باز شده و فالون دافا به صورت يك روش بي‌نظير براي نجات بشر و سرآمد تمام تعاليم معنوي تاريخ بشريت در روزگاري كه شقاوت پليدي به اوج خود رسيده، ظهور كرده است. زيرا «وقتي كه چيزي به نهايت خود مي‌رسد برعكس مي‌شود.»[70] بنابراين با پيدايش فالون دافا در دوران بدترين شقاوت بشر برترين راه سعادت ظهور كرده است! و لي هنگجي خود را منجي بشريت در اين دوران دانسته و صريحاً اعلام مي‌كند كه «ما مسئول نجات مردم هستيم.»[71]

ارزيابي…………………………………….

ويژگي‌هاي مثبت قابل توجهي در فالون دافا به چشم مي‌خورد كه ستودني است. تأكيد بر فضايل اخلاقي راستي، مهرباني و بردباري در روزگاري كه اخلاق و انسانيت رنگ باخته بسيار ارزشمند است. و بدون شك مردم نيازمند به مرام‌ها و مربياني‌ هستند كه اين فضايل را آموزش دهد و موعظه كند تا در روح و رفتار مردمان آثار زيباي اخلاق نمودار گردد.

همچنين نفي رياضت‌هاي سخت و دشواري كه عرفان را به عدة خاصي از افراد بشر اختصاص مي‌دهد درست و به جاست. در حقيقت معنويت بايد طوري ارائه شود كه همة مردم در هر جا بتوانند به آن بپردازند و در متن زندگي عادي و روزمره و در همه حال معنوي باشند. تأكيد اسلام بر نفي رهبانيت و اصرار بر حضور در جمع مردم و هم دلي و دستگيري از آنها مؤيدي براي اين ويژگي مثبت در آموزش‌هاي فالون دافاست.

بنابراين از جهت تزكيه ذهني يا اخلاقي كه تزكية‌ شين شينگ ناميده شده، روش فالون دافا آموزش‌هاي ارزشمند و لازمي را براي انسان امروزي ارائه مي‌دهد. از جهت تزكية جسماني هم تا آنجا كه به حركات بدني ورزش و نرمش مربوط مي‌شود بسيار مفيد و براي انسان امروز كه با محدوديت‌هاي تمدن تكنولوژيك فرصت كمتري براي حركت دارد، جذاب و لازم است. و براستي در ارتقاء سلامت و كاهش بيماري و ضعف جسماني مؤثر و مفيد است. اما در ابعاد نظري ابهامات و اشكالاتي وجود دارد كه مواردي از آنها را بيان مي‌كنيم.

يكم، در تزكية ذهن كه با سه فضيلت اخلاقي راستي، نيك‌خواهي و بردباري انجام مي‌شود، به نظر نمي‌رسد كه اين‌ها مربوط به ذهن باشند. ذهن انسان مي‌تواند تصور كند مثلاً راستي يعني مطابقت يك ايده با واقعيت اما راستگويي و صداقت عمل است و به ساحت اراده و تصميم و عمل مربوط مي‌شود. بردباري نيز به معناي كنترل هيجانان گوناگون و نوعي خودداري است. كه به عمل و اراده مربوط مي‌شود، نيك‌خواهي هم تا آن جا كه تصور شود و خوبي و شايستگي آن مورد تصديق قرار گيرد به ذهن مربوط است اما در عمل به عمل و اراده مربوط مي‌شود. تزكية ذهن يعني چه؟‌ اينها اخلاق است و به عمل و رفتار و منش شخص برمي‌گردد نه ذهن چه بسيار كساني كه در بارة‌ اين فضايل نيكو و زيبا به خوبي سخن بگويند و تصور واضح و روشني از آن در ذهن داشته باشند، نيز در تصديق خوبي و الزام آن ترديدي نداشته باشند ولي در عمل براساس آن فضايل و قواعد اخلاقي عمل نكنند.

دوم، ادعاي ايشان اين است: كسي كه صداقت و نيك خواهي و بردباري مي‌ورزد و تزكية ذهن را انجام مي‌دهد، مادة سفيدي به نام تقوا توليد مي‌كند. و استاد اين ماده را به انرژي تزكيه (گونگ) تبديل مي‌كند. اين مادة سفيد چيست؟‌ آيا اين قانون فيزيك كه ميزان ماده و انرژي همواره در جهان ثابت است، مخدوش نمي‌شود. ما وقتي نيك‌‌خواهي مي‌كنيم و از كار كسي با يك تلفن گره گشايي مي‌كنيم آيا ماده‌اي يا انرژي از بين رفته و به مادة سفيد تقوا تبديل شده است. در اين صورت اگر تلفن نزينم و بدويم تا حضوراً‌ همان كار تلفني را انجام دهيم حتماً مادة سفيد بيشتري به دست خواهيم آورد. اين مادة سفيد براستي چيست؟ اگر با يك تلفن مشكل بزرگ ده نفر را حل كنيم بيشتر مادة سفيد تقوا توليد مي‌شود يا اينكه با دوندگي چند ساعت مشكل كوچكي از يك نفر بر طرف شود؟ اگر نيك‌خواهي مادة تقوا ايجاد مي‌كند مقدار آن تابع كيفيت نيكي است يا ميزان ماده و انرژي كه در عالم براي آن هزينه مي‌شود؟

سوم، لي هنگجي قوانين تحقيرآميزي را براي افزايش تقوا معرفي مي‌كنند، كه براستي شأن انساني را در هم مي‌شكند. و انسان را به ستم پذيري و سكوت در برابر تعرضات و همانند بيماران رواني و عقب مانده عمل كردن تشويق مي‌كند. البته گذشت و بخشش به ويژه در جايي كه احتمال اصلاح طرف خطاكار باشد بسيار پسنديده است؛ اما او مي‌گويد: «در جهان ما قانوني وجود دارد:‌ «بدون ازدست دادن، چيزي به دست نمي‌آيد.» [وقتي مردم] شخص عقب افتاده را مي‌بينند، او را تحقير مي‌كند، [مثلاً مي‌گويند:] «تو ابله بزرگ»! وقتي دهان‌شان را باز مي‌كنند تا به او توهين كنند تكه‌اي از تقوا پرتاب مي‌شود. وقتي با كسي بد رفتاري كرده‌ايد، طرفي هستيد كه چيزي از او گرفته‌ايد و بنابراين مجبوريد چيزي از دست بدهيد. وقتي كسي جلو رفته و به او لگدي بزند، «تو ابله بزرگ»!‌ بسيار خوب، تكه‌اي ديگر از تقوا به آن طرف پرتاب خواهد شد. وقتي كسي به او ناسزا گفته يا او را با لگد مي‌زند، فقط لبخندي مي‌زند، «ادامه بده، تو داري در اين مدت به من تقوا مي‌دهي و من تكه‌اي از آن را به تو برنخواهم گرداند» اگر حقايق سطوح بالاتر را به كار ببريم، دربارة اين بينديشيد، چه كسي زرنگ است؟ آيا او فرد زرنگي نيست؟»[72]

از اين سخنان برمي‌آيد كه براي اينكه تقوا يا مادة‌ سفيد را بدست آوريد بايد رنج بكشيد پس اگر به شما اهانت شد يا ظلم شد مثل احمق‌ها لبخند بزنيد و شادي كنيد زيرا بهترين چيز عالم را به شما داده است. اين توصيه‌ها با وجدان انسان سازگار نيست. ما مي‌خواهيم حرمت و احترامان حفظ شود در برابر تعرضات از خود دفاع مي‌كنيم البته اگر كسي از روي ناداني رفتار نادرستي انجام دهد بايد كريمانه از او گذشت چنانكه قرآن كريم در توصيف بندگان خدا مي‌فرمايد: «عباد الرحمان الذين يمشون علي الارض هوناً و أذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً» ( ) بندگان خدا با فروتني روي زمين راه مي‌روند و اگر جاهلان به آنان چيزي بگويند با روي خوش سلام مي‌كنند.

اما اين برخورد در جاي خود نيكوست. اگر كسي ظالم بود چه بايد كرد؟ اگر ما در برابر او سكوت كنيم باز هم ظلم مي‌كند، ظلم بزرگتر، دستش را به روي ديگران هم مي‌گشايد. در اين موارد قرآن كريم نهيب مي‌زند كه «و مالكم لاتقاتلون في سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء‌ و الولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية‌ الظالم اهلها و إجعل لنا من لدنك ولياً و إجعل لنا من لدنك نصيراً (نساء/75)

«لايحب الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم» (نساء/148)

لي هنگجي اما مي‌گويد: «يك تمرين كننده بودن امري است فوق طبيعي، پس به عنوان فردي فوق طبيعي بايد با خودتان بر طبق اصول فوق طبيعي رفتار كنيد، به جاي اين كه خود را با اصول و منطق مردم عادي بسنجيد. وقتي رابطة كارمايي موضوعي را نمي‌دانيد، احتمال آن وجود دارد كه آن را به طور نادرستي اداره كنيد… بعضي اشخاص مي‌گويند: «اما من فقط مي‌خواهم مطمئن شوم كه عدالت رعايت شود.» خيلي خوب، پس همگي بايد در دانشكدة پليس ثبت نام كنيم؟… وقتي مردم دعوا مي‌كنند و شايد يكي به ديگري لگد بزند يا يكي از آن‌ها ضربة محكمي به ديگري بزند، ممكن است آن شخص به فرد ديگر چيزي بده‌كار بوده و حالا آن‌ها در حال تصفيه كردن بدهي هستند. بنابراين اگر پادرمياني كنيد، نمي‌توانند آن را تصفيه كنند و مجبورند آن را دوباره دفعة بعد انجام دهند. …اگر حتي در مورد چيزهايي مثل قتل يا آتش سوزي كاري انجام ندهيد، پس در مورد چه چيزي كاري انجام خواهيد داد؟ اما يك چيز هست، اين چيزها زياد ربطي به ما تزكيه كنندگان ندارند.»[73]!

پادرمياني در حل اختلافات مردم، برقراري صلح و آشتي و ترويج مهرباني و نيكي برترين مهرورزي و نيك‌خواهي است. مبارزه و جهاد با ظلم هم رنج است و بردباري مي‌خواهد و تلاش براي برطرف كردن ستم و جور از مردم كه دست دعا برداشته و راه نجاتي مي‌جويند و از خودشان كاري برنمي‌آيد، برترين نيكوكاري و شفقت و مهرباني‌ست. كه معنويت اسلامي برآن تأكيد دارد و فالون دافا به بي‌تفاوتي در برابر مردم و ستم پذيري دربارة خود و ديگران دعوت مي‌كند و نام آن را تزكيه، حفظ تقوا و به دست آوردن گونگ مي‌گذارد.

چهارم، تبديل مادة سفيد تقوا به گونگ فرايند مبهم و تعريف نشده‌اي است توضيحي در بارة آن وجود ندارد غير از اينكه با فالون و عمل فاشن يعني بدن نامرئي لي هنگجي صورت مي‌گيرد. اين ادعاي غريب و عجيبي است كه شيء مدوري به نام فالون در زير شكم پيروان اين فرقه كار گذاشته مي‌شود و لي هنگجي عمل كار گذاري فالون را انجام مي‌دهد. اين عمل روي تمام كساني كه در سمينارهاي او شركت مي‌كنند و نيز كساني كه كتب او را مي‌خوانند و تمريناتش را ياد مي‌گيرند، انجام مي‌شود. البته معلوم نيست كه خواندن كتب و يا حضور در سمينارهاي او خصوصيتي دارد يا نه. آيا اگر مطالب او را بخوانيم ولي از روي يك ترجمة بد مثل اولين ترجمة فارسي كتاب «شوان فالون» كه بعضي با خواندن آن چيز زيادي متوجه نشوند، باز هم فالون كار گذاشته مي‌شود، يا تنها دانستن افكار و آشنايي با فالون دافا موجب كار گذاري فالون مي‌شود؟ در اين صورت خوانندگان اين مقاله نيز بايد احساس كنند كه فاشن لي هنگجي فالوني در زير شكم‌شان كار گذاشته است. عامل كارگذاري فالون شركت در سمينار و خواندن كتاب‌هاي او باشد يا فهم تعاليمش، هر چه باشد، ظاهراً اگرچه هيچ اعتقادي به آن نداشته باشيم باز هم اگر تعاليم و تمرين‌هايش را ياد بگيريم، فالون زير شكم قرار مي‌گيرد!

پنجم، غايات دست پايين و طبيعت‌گرايانة اين مكتب براستي عظمت‌هاي انساني و استعدادهاي والاي او را كه در عرفان اسلامي مطرح مي‌شود نديده مي‌گيرد.[74] لي هنگجي نهايت دستاوردهاي مكتب معنوي خود را سلامتي و طول مدت جواني و دير پيري معرفي مي‌كند و در بارة‌ نتايج بلند مدت‌تر و بعد از اين زندگي مي‌گويد: «اگر شخصي تقواي بسيار زيادي داشته باشد، در زندگي بعدي‌اش صاحب منصبي والا مقام مي‌شود و يا اين كه ثروت زيادي جمع مي‌كند. تقوايش با اين چيزها مبادله مي‌شود.»[75]

بدون شك سلامتي و ثروت و منصب چيز‌هاي خوبي است كه مي‌تواند در راستاي خيرخواهي و خدمت و رحمت به انسان‌ها بكار گرفته شود و دنيا را نيكي و عدالت بيارايد. اما پس از آيا فراتر از این چيزي نيست كه انسان بتواند به آن برسد و جان خود را شكوفاتر سازد. در عرفان اسلامي سرچشمة هستي و آفريدگار جهان بي‌نهايت حسن و رحمت و جمال و كمال است و انسان مي‌تواند تا اوج تجلي او و درك هستي و حضورش در ماوراء ماده به اوج در آيد و روح غير مادي خود را به اصل خود كه هستي بي‌كران هستي بخش است بپوندد تا ابد در جلوه بي‌پايان او حياتي بي‌پايان و سرشار از معنا و شور و تازگي داشته باشد. «إنّ المتقين في جنّاتٍ و نهرٍ في مقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» (قمر/54و55) با این وصف رحمت به خلق و پر کردن زمین از عدالت و نیکی پرتوی از آن همه برکت و نیکی است که انسان در اوج بی‌نهایت تجربه می‌کند.

ششم، يك تناقض بزرگ در گفته‌هاي لي‌هنگجي وجود دارد؛ از يك سو مي‌گويد: «مدرسة ما بدين صورت تزكيه مي‌كند، شما را قادر مي‌كند كه خودتان به طور واقعي گونگ را به دست آوريد. آن از زمان پيدايش زمين و آسمان اولين بار است.»[76] از سوي ديگر مي‌گويد: «فالون دافاي ما يكي از هشتاد و چهار هزار روش تزكيه در مدرسة بودا است. آن هرگز در اين دورة تاريخ تمدن انساني علني نشده است، اما يك بار در يك دورة ماقبل تاريخ در مقياس وسيعي انسان‌ها را نجات داد. امروز در اين دورة‌ نهايي آخرين ويراني، دوباره آن را به طور گسترده‌اي عمومي مي‌كنم.»[77] بنابراين اين روشي كه از پيدايش آسمان و زمين بي‌سابقه بوده و براي اولين بار ارائه مي‌شود، پيش از تاريخ تمدن فعلي بشر كه به حدود چهار هزار سال در شرق و كمتر از سه هزار سال در غرب مي‌رسد، يك بار انسان‌ها را نجات داده است ولي هنگجي دوباره آن را عمومي مي‌كند!

هفتم: ادعاهاي غير قابل اثبات ناپذير زيادي در گفته‌هاي ايشان وجود دارد. از جمله بدن‌هاي متعدد در عوالم ديگر، بدن انرژي، وجود فاشن يا بدني كه با تقوا و گونگ درست شده است، قرار دادن فالون در بدن ديگران، اينكه تعداد تمرين‌هاي بودا در اول 84000 مورد بوده است، اطلاعات جالب از ماقبل تاريخ و اينكه انسان‌ها به جهت خطا از عوالم بالا سقوط كرده‌اند و با اينكه صلاحيت باقي بودن را نداشتند روشن‌بينان شرايط اين دنيا را به عنوان آخرين فرصت بازگشت به اصل خود براي آنها فراهم كرده‌اند. و انسان‌هاي والا خالق اين جهان اند![78] بدون شك بازگشت به اصل و اينكه دنياي فعلي ما گذرگاهي است و براي شكوفايي بايد از آن استفاده كرد در اديان مختلف بيان شده و بخشي از آن را هر خردي در ميابد، اما داستان‌هايي را كه لي هنگجي تعريف مي‌كند را نه با عقل مي‌توان فهميد، نه با تجربه مي‌توان اثبات كرد و نه بر وحيي مطمئن اتكا دارد.

هشتم، خودستايي‌هاي آزار دهندة او نيز بسيار است. او تمام استادان ديگر را فريبنده و تحت تسخير حيوانات دانسته[79] و مي‌گويد: «در حال حاضر تنها كسي هستم كه به طور علني يك راه درست را آموزش مي‌دهد. كاري را انجام مي‌دهم كه قبلاً توسط هيچ كس انجام نشده است… آن چه را كه به شما آموزش مي‌دهم يك حقيقت عظيم دربارة جهان است.»[80] «تا امروز هم تنها كسي هستم كه به طور واقعي چي گونگ در سطوح بالا را به طور عمومي منتقل مي‌كنم، فرد ديگري وجود ندارد.»[81] لي هنگجي داستاني را تعريف مي‌كند كه يك استاد گونگ را مار تبديل كرده است.[82]

در بارة كتابش مي‌گويد: «بعضي از افراد نمي‌توانند كيفيت روشن‌بيني خود را بهبود بخشند. آن‌ها با بي‌اعتنايي چيز‌هايي را روي كتاب من مي‌نويسند. تمرين كنندگان ما با چشم سوم باز، هريك مي‌توانند ببينند كه اين كتاب پر از رنگ‌هاي خيره كننده است و با نور طلايي مي‌درحشد و هر كلمه نقشي از فاشن من را در بردارد. اگر دروغ بگويم، همه را گول زده‌ام. …چگونه جرأت مي‌كنيد همين طور روي آن علامت بگذاريد؟»[83] در جاي ديگر مي‌گويد: «هيچ كس قادر نيست مرا بفهمد يا اينكه بداند در فكر من چه مي‌گذرد.»[84]

او ادعا مي‌كند كه براي تبرك مجسمة بودا بايد از عكس او استفاده شود. «اگر يك مجسمة بودا را كه تبرك را نگذرانده است عبادت كنيد بسيار خطرناك خواهد بود.[85] …اگر يك معبد اين مشكل را داشته باشد حتي بيشتر خطرناك خواهد بود. وقتي يك راهب آن را عبادت مي‌كند، مسئوليت او را به عهده خواهد گرفت. آيا مرا عبادت نمي‌كني؟ مشخص است كه در حال عبادت من هستي! خوب، آيا نمي‌خواهي تزكيه كني؟ از تو مواظبت خواهم كرد. تزكية تو را برنامه ريزي خواهم كرد…در بارة مجسمه‌هاي بودا در خانه چه كار بايد كنيم؟ شايد تعدادي از اين افراد به فكر من افتاده‌اند. براي اين كه به شاگردانم كمك كنم كه تزكيه كنند، به شما خواهم گفت كه مي‌توانيد اين كار را انجام دهيد: كتاب (زيرا عكس مرا دارد) يا عكس مرا برداريد و مجسمة بودا را در دست‌تان نگه‌داريد. حالت دست گل نيلوفر آبي بزرگ (حالتي از دست براي تبرك) را انجام دهيد، گويي در حال كمك خواستن از من هستيد، و از معلم‌تان براي تبرك در خواست كنيد. تبرك در عرض نيم دقيقه انجام خواهد شد.»[86]

اين ادعاها بسيار بزرگ و شگفت انگيز است و در هيچ يك از منجي‌هاي گذشته نظير بودا، مسيح و محمد صلي الله عليه و آله همانند آن را سراغ نداريم بلكه بر عكس آنچه از آنها شنيده‌ايم تواضع و اصرار براين بوده است كه «ما نيز بشري همانند شما هستيم كه فقط وحي الاهي را دريافت مي‌كنيم.»[87] و خداوند به پيامبر مي‌فرمايد: «تو فقط تذكر دهنده‌اي و هيچ سيطره‌اي بر مردم نداري»[88]

نتيجه اينكه در غياب حقيقت دروغ‌ها و ادعاها سربرمي‌آورد و گرايش‌هاي معنوي مردم در لباس اخلاق و معنويت به بازي گرفته مي‌شود. وقتي عرفان حقيقي و شريعت راستين در ميان مردمي نباشد، نياز مردم به معنويت و اعمالي كه انديشه و روح معنوي را در آنها تثبيت كند، از بين نمي‌رود و اين گرايش فطري به عبوديت و بندگي باقي است، پس به هر خسي دست دراز مي‌كنند تا گمشد‌ة خود را بيابند و كساني كه نيرنگي برتر و حيله‌اي كارگر دارند، هوس‌هاي خود را در قالبي مردم پسند عرضه كرده و مردمان را به سوي خود فرامي‌خوانند.

[1] چي : انرژي حيات و گونگ انرژي تزكيه است. چي گونگ نام روش هايي است كه با تمرين‌هاي بدني در سدد كسب انرژي معنوي و فوق العاده هستند.

[2] شوآن فالون ص 118.

[3] . جان ناس، ص 327 و 328

[4] . تائو تِ چينگ، برگردان: فرشيد قهرماني تهران: انتشارات مثلث. چاپ دوم 1385. ص1.

[5] . تاريخ جامع اديان، ص 347

[6] . تائوته‌چينگ ص25.

[7] . تاريخ فلسفه چين، ص 111

[8] . تاريخ فلسفة چين، ص 117

[9] . همان، ص 117

[10] . توشيهکوايزوتسو  صوفيسم و تائوئيسم – محمد جواد گوهري انتشارات روزنه – چاپ اول 1378 – ص 347

[11] تائوته چينگ ص34.

[12] . تاريخ فلسفه چين، ص 114

[13] . تاريخ فلسفة چين، ص 120

[14] تائوته‌چينگ ص76.

[15] همان ص 78.

[16] . تاريخ فلسفه چين، ص 121

[17] تائو ته‌چينگ ص3.

[18] . صوفيسم و تائوئيسم – ص 357

[19] . همان، ص 360

[20] . همان، ص 373

[21] . همان ، ص 360

[22] تائوته چينگ ص50.

[23] . صوفيسم و تائوئيسم ص 364

[24] . همان، ص 390

[25] شوان فالون ص 130و131.

– ب.ل سوزوکی، راه بودا، ع.پادشاهی چاپ اول ویرایش دوم 1380 نشرنگاه معاصر ص 43[26]

– همان ص 160[27]

– همان ص 70[28] [29] شوان فالون ص 339.

[30] شوآن فالون ص20.

[31] شوآن فالون ص 22و23.

[32] شوآن فالون ص119.

[33] شوآن فالون ص79.

[34] شوآن فالون ص38.

[35] شوآن فالون ص38.

[36] شوآن فالون ص80.

[37] شوآن فالون ص391.

[38] شوآن فالون ص8 و ص417.

[39] شوآن فالون ص22.

[40] شوآن فالون ص87.

[41] شوآن فالون ص 88.

[42] شوآن فالون ص9.

[43] شوآن فالون ص80.

[44] شوآن فالون ص46.

[45] شوآن فالون ص85.

[46] شوآن فالون ص85.

[47] شوآن فالون ص352.

[48] شوآن فالون ص47.

[49] شوآن فالون ص349.

[50] شوآن فالون ص350.

[51] شوآن فالون ص353و354.

[52] شوآن فالون ص354.

[53] شوآن فالون ص354.

[54] شوآن فالونص356.

[55] شوآن فالون ص119.

[56] شوآن فالون ص214و215.

[57] شوآن فالون ص 131-136.

[58] شوآن فالون ص372و373.

[59] شوآن فالون ص34.

[60] شوآن فالون ص45.

[61] شوآن فالون ص226و227.

[62] شوآن فالون ص 345.

[63] شوآن فالون ص347.

[64] شوآن فالون ص9.

[65] شوآن فالون ص 40.

[66] شوآن فالون ص351.

[67] شوآن فالون ص48و49.

[68] شوآن فالون ص245.

[69] شوآن فالون ص142.

[70] شوآن فالون ص129.

[71] شوآن فالون ص339.

[72] شوآن فالون ص397.

[73] شوآن فالون ص412.

[74] رك حميد رضا مظاهري سيف . خودشناسي عرفاني قم انتشارات نشاط 1381.

[75] شوآن فالون ص398.

[76] شوآن فالون ص347.

[77] شوآن فالون ص44.

[78] ص78.

[79] شوآن فالون ص129 و130.

[80] شوآن فالون ص114.

[81] شوآن فالون ص118.

[82] شوآن فالون ص227و228.

[83] شوآن فالون ص400.

[84] شوآن فالون ص115.

[85] شوآن فالونص221.

[86] شوآن فالون ص225.

[87] «قل انما انا بشرٌ مثلكم يوحي اليّ» (كهف/110)

[88] «انما انت مذكر لستَ عليهم بمصيطر» (غاشيه/21و22)

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن