مقالات

پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه

پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه(نويسنده: محمد حسين فرج نژاد)

كوئيلو گرايش مردم جهان به عرفان در دنياي فعلي را خوب دريافته است و گرايش‌هاي شديد معنوي و عرفاني در آثارش موج مي زند. انديشه‌ي وي را نمي توان در عرفان مسيحي خلاصه كرد بلكه آشكارا از برخي انديشه‌هاي اسرار آميز و آميخته با سحر عرفان سرخ پوستي تاثير پذيرفته است.(خبرگزاری فارس: پائولو كوئيلو، عرفان يا تسهيل سلطه)

روزگاري انسان خود را آفريننده مي ديد و جهان را در كنترل علم و تكنولوژي سلطه طلب خويش مي پنداشت. آن عصر، عصر مدرن نام گرفت. اما بشر، ضعيف تر از آن است كه مي انديشد، به نيروي جاودانه اي وابسته است كه آرامشش در گرو شناخت او و فناي در اوست، عصر كنوني را عصر معنويت ناميده اند؛ زيرا پس از حدود چهار قرن دور از معنويت و دين، چيرگي ماديات و فن آوري‌هاي ماشيني، زندگي بشر هر روز از آرامش دورتر شده است.
آرامشي كه مي پنداشت در فن آوري و ماشين و صنعت آن را مي يابد،ولي همين ابزار‌هاي فني قدرتي براي برخي شبه انسان‌ها به ارمغان آورد كه با آن در فاصله ي حدود چهل سال (1914 تا 1945 ميلادي) دو جنگ خانمان سوز و ويرانگر به راه انداختند و دنيا را به نابودي نزديك تر كردند، دو جنگ جهاني كه به كام زرسالاران يهودي و صهيونيست و گاه مسيحي بود. در اين دو دوره جنگ بيش از صد ميليون انسان كه بيشترشان بي گناه بودند در آتش سوختند و نابود شدند و سرمايه داران، در نتيجه ي اوضاع بحراني جنگ ثروتمند تر شدند.
اين دو جنگ به نام دين نبود، بلكه حاصل شبه تمدن مدرنيته بود. در يك سو سوسياليست‌هاي ملي گرا (نازي‌هاي آلماني) و فاشيست‌هاي ايتاليايي و ژاپني‌هاي امپراتور پرست بودند و در سوي ديگر ليبرال‌هاي انگليسي و كمونيست‌هاي شوروي و چين و پراگماتيست‌هاي آمريكايي و طرفداران فرانسوي حقوق بشر ! اين دو نبرد شوم، بازي كودكانه ي يهود و فراماسونري و سرمايه داري شرقي و غربي چهارصد سال، مكتب‌هاي مادي را جايگزين دين ساخته و جاي خالي دين را با ايسم‌هاي پر زرق و برق، پر كرده بودند، رسوا كرد.
اما انسان‌هاي فهميده پس از فاجعه‌هاي دوران مدرنيته دريافتند كه مدرنيته و مكتب‌هاي متعددش،نه تنها پاسخ گوي نيازهاي زندگي آنها نيستند، بشر را به جهنم بزرگ جنگ با بيش از صد ميليون كشته كشانده اند. به همين دليل از اواخر دومين نبرد،دوران پس از تجدد يا پست مدرن آغاز شد كه انديشه وران با حرارت و شور،مدرنيته را نقد مي كردند. قدرت طلبان و منحرف ساختن اشتياق معنوي و ديني بشر در دوران معاصر اما سرمايه داران و دنيا طلبان همچنان در اين انديشه بودند كه برنامه ي جديدي آغاز كنند تا باز بر ثروتشان افزوده شود و استعمار نويي را جايگزين سنت‌هاي استثماري خود كنند بهترين راه، نقد پست مدرن‌ها از يك سو و همراهي تاكتيكي با آنها از سوي ديگر بود.
چنين شد كه پست مدرن‌هاي سنت گرا مانند روژه گارودي، حامد الگار، رنه گنون كه همراهي با دين را تنها راه رهايي مي دانستند، نفي و با فشار‌هايي روبه رو شدند و مكتب‌هاي پست مدرني كه به سمت معنا گرايي بدون دين پيش مي رفتند، تقويت شدند، مانند : معنويت‌هاي متمايل به بوديسم و هندوئيسم و تائوئيسم و كاباليسم و رهبانيت مسيحي. پس از شكست شوروي در جنگ سرد و پيشتازي اروپاي غربي و آمريكا در نبرد قدرت جهاني، به يكباره رسانه‌هاي وابسته به زرسالاران، به بوديسم تبتي (لامائيسم) و كاباليسم (تصوف يهودي) و فرقه‌هاي جديد و دين‌هاي ساختگي گرايش پيدا كردند و فيلم‌هاي متعددي با نام معنويت گرايي از سينماي پر قدرت‌هاليوود به تمام نقاط جهان سرازير شد و ساده دلان چنين پنداشتند كه تراست‌هاي هنري _تجاري‌هاليوود كه بيشتر شان وابسته به صهيونيسم بودند،به سمت انسان گرايي پيش مي روند.
در اين ميان معنويت اسلامي هيچ جايگاهي در اين روند نداشت. طبيعي است كه نمي توان گفت: “سينما و هنر غربي را به اسلام چه كار، آنها كه يهودي و مسيحي اند ” زيرا همانگونه كه مسلمانان در جامعه‌ي غربي در اقليت بودند، بودائيان و هندوها و تائوئيست‌ها از مسلمانان هم كمتر بودند. در طول تاريخ غربيان با مسلمانان اندلس و امثال ابن سينا و ابن رشد بيش از انديشمندان شرق دور آشنا بودند و آثار آنها را به لاتين، انگليسي، فرانسه و اسپانيولي ترجمه كرده بودند پس بايد دليل بهتري رادر اين ميان يافت. كم كم معلوم شد بخشي از معنويت گرايي رسانه‌هاي وابسته به قدرت مداران برنامه اي حساب شده است براي كم رنگ ساختن معنويت گرايي اصيلي كه در نتيجه ي شرايط نامناسب غرب در آنجا در حال رشد بود.
از سوي ديگر موسسه‌هاي شخصيت پرداز غربي كه به شدت در كنترل سرمايه داران اصلي قرار داشتند، افراد خاصي را كه چندان اصيل نيستند، در كارتل‌هاي رسانه اي خويش به اوج رسانده اند به گونه اي كه هر كوي و برزني در جهان آنها را مي شناسد. اين اوضاع ترديد هر انسان خردمندي را بيشتر مي كند و انديشه ي دقيق تري مي طلبد. حمايت آشكار سران صهيونيسم از پائولوكوئيلو يكي از افرادي كه در اين اوضاع به بالاترين قله‌هاي شهرت جهاني رسيد و زرسالاران و صهيونيست‌ها بارها او را تاييد كردند، پائولوكوئيلو است.
كوئيلو در سپتامبر 1999 پس از سفر‌هاي طولاني به دور ترين نقاط جهان از سرزمين‌هاي اشغالي فلسطين (اسرائيل) ديدن كرد. كتاب‌هاي او در اين كشور فروش بسيار بالايي داشت و مسئولان حكومت از انديشه‌ها و باور‌هاي او حمايت كردند. ناشران كتاب‌هاي او در اسرائيل اظهار اميدواري كرده اند كه روزي فرا رسد كه مردم جهان براي خريد كتاب‌هاي نويسندگان اسرائيلي چون كوئيلو در اسرائيل صف بكشند.
كوئيلو پيش از آنكه در سال 1379 ه. ش. به ايران بيايد در همايش جهاني سازي “داووس” سخنراني كرده بود.اين همايش يك بار در سال برگزار مي شود و تنها شخصيت‌هاي عالي رتبه‌ي كشور‌هاي قدرتمند سياسي و اقتصادي در آن حضور مي يابند و حتي شخصيت‌هاي رده دوم اجازه ي ورود به اين همايش را ندارند. كوئيلو در اين نشست درباره‌ي آثار خود و نوع عرفاني كه ترويج مي كند مطالبي گفت.
در آن جلسه شيمون پرز (از مسئولان عالي رتبه ي رژيم صهيونيستي) از او قدر داني كرد و گفت: «معنويتي كه شما مبلغ آن هستيد در خاور ميانه براي ما بسيار مفيد است و ما بدين شيوه مي توانيم صلح و آرامش يهوديان را در كشور خود حكم فرما كنيم. » به راستي اين چه نوع معنويتي است كه روحيه ي جهاد و مبارزه را از مسلمانان فلسطيني به سود غاصبان اسرائيلي مي گيرد؟ او در يكي از سفرهايش به سوئيس نيز از دست رئيس جمهور پيشين اسرائيل شيمون پرز هديه‌هايي دريافت كرد. بر ماست كه به دور از تبليغات جهاني آثاراين نويسنده‌ي برزيلي را به دقت بررسي كنيم.
با جريان رسمي پروپاگانداي جهاني به راحتي مي توان پيش بيني كرد كه به زودي فيلم‌ها و آثار كميك و هنري زيادي را از اين نويسنده در‌هاليوود و ديگر رسانه‌هاي مرسوم شاهد خواهيم بود. شخصيت شناسي پائولوكوئيلو آثار كوئيلو به اعتراف خودش، تحت تاثير شيوه ي زندگي پر فراز و نشيب او بوده است. در برخي از اين آثار، زندگي خود را بيان مي كند و در برخي ديگر، تاثيراتي را كه از آن زندگي گرفته است. از اين رو آشنايي مختصر با زندگي او در فهم ونقد آثارش موثر خواهد بود. او متولد 1947ميلادي است.
در هفت سالگي به دبستان مذهبي سن اگناسيو در ريودوژانيروي برزيل وارد شد. كوئيلو به تدريج دريافت كه از فراگيري درس‌هاي مذهبي بيزار است. در پي آن از شركت در مراسم مذهبي گروهي كه به اجبار برگزار مي شد سر باز زد و بيزاري خود را از واجبات ديني اش نشان داد. والدينش مايل بودند كوئيلو در رشته مهندسي درس خود را ادامه دهد ولي او به ادبيات علاقه‌مند شد و تصميم گرفت نويسنده شود از اين رو با با والدين خود مخالفت كرد. پدرش احساس كرد فرزندش از بيماري رواني خاصي رنج مي برد و او را در هفده سالگي دو بار در بيمارستان رواني بستري كرد.
در آنجا پزشكان براي درمان كوئيلو چندين بار از شوك الكتريكي استفاده كردند. وي رمان ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، را تحت تاثير همين دوران نوشت. پائولو كوئيلو پس از رهايي از بيمارستان به يك گروه تئاتر پيوست و كارهاي پراكنده اي در مطبوعات انجام داد. تماشاگران اين تئاتر آن را كاملا ضد اخلاقي، ترويج كننده‌ي فساد و… خواندند.
در پي آن پدر كوئيلو او را براي سومين بار در بيمارستان رواني بستري كرد. كوئيلو مدتي از دارو استفاده كرد و سپس به استفاده از مواد مخدر روي آورد. وي مدت پنج سال به مواد مخدر و توهم‌زا به شدت معتاد بود و بعد ترك كرد. او ابتدا كوكائين و سپس مواد روان گردان و پيوت و مسكالين و ماري جوانا و برخي ديگر از مواد افيوني را مصرف مي كرد. همچنين به شدت به مشروبات الكلي معتاد بوده و همچنان معتاد است.
او در دهه ي شصت مدتي در جنبش هيپي گري برزيل فعاليت كرد و شيفته ي افكار كارل ماركس و انگلس و ارنستو چگوارا بود. همچنين از فرقه‌اي به نام رام (ram) تاثير گرفت. پس از مدتي يكي از آهنگ‌سازان به نام رائول سيكساس از او خواست تا برايش شعر بسرايد. نوار آهنگ‌هايي كه او شعرش را سروده بود فروش خوبي كرد و براي نخستين بار پائولو را به پول زيادي رساند. او بيش از شصت شعر براي آهنگ‌هاي رائول سرود.
آنها در زمينه ي موسيقي راك برزيلي فعاليت مي كردند. همچنين اقدام به چاپ مجموعه داستان‌هاي كمدي سكسي به نام كرينگ‌ها كردند. آفرينش اين آثار را راهي براي رسيدن انسان‌ها به آزادي مي دانستند. حكومت وقت اين كتاب‌ها را زيان بار دانست وآنها را به زندان انداخت. رائول خيلي زود آزاد شد ولي كوئيلو مدت‌ها در زندان ماند چرا كه او را مغز متفكري كه داستان‌هاي كمدي سكسي را سروده بود شناختند. او علاقه ي زيادي به شهرت داشت. در يك كلام مي توان او را آميزه اي از هيپي گري و سوسياليسم تا جادو و بوديسم و مسيحيت و يهوديت و سكس و عشق هرزه دانست.
نگاهي به برخي آثار و مباني انديشه ي پائلوكوئيلو كوئيلو گرايش مردم جهان به عرفان در دنياي فعلي را خوب دريافته است و گرايش‌هاي شديد معنوي و عرفاني در آثارش موج مي زند. انديشه‌ي وي را نمي توان در عرفان مسيحي خلاصه كرد بلكه آشكارا از برخي انديشه‌هاي اسرار آميز و آميخته با سحر عرفان سرخ پوستي تاثير پذيرفته است.حتي مدتي براي يافتن كارلس كاستاندا، از مشاهير معنا گراي سرخ پوستي، به چند سفر رفت. همچنين مكتب‌هاي معنوي شرق آسيا و يوگا، بوديسم، هندوئيسم و تائوئيسم بر او تاثير جدي گذاشته اند.
او جادوي سياه را نيز با دوستش رائول تجربه كرده است. وي از افرادي چون خورخه لوئيس، هنري ويلر، ژورژه امادو، خيام، مولوي، يونگ و پولوس (عالم يهودي مسيحي شده كه مسيحيت را به شدت تحت تاثير خود قرار داد) الگو گرفت و سرانجام سه ازدواج ناموفق او هم در آنچه درباره ي عشق نگاشته، موثر بوده است. ويژگي آثار او اين است كه محتواي اشراقي آثار خود را همچون نويسندگان اگزيستانسياليست، در قالب رمان و داستان ارائه كرده است. او نويسنده‌ي ادبي نيست و نوعي عرفان توده اي را ترويج مي كند كه در آن رسيدن به مقصد آسان است و خداوند اشتباهات انسان را مي بخشد همانگونه كه انسان اشتباه‌هاي خدا را مي بخشد. او خداوند را عشق مطلق مي داند. كوئيلو خدايي خطاكار را باور دارد كه با وجود او آسوده تر با سختي‌هاي زندگي و گناه كاري خود كنار مي آيد.در حالي كه شناختن خداي كامل و حكيم به دور از خطا،بسيار آرامش بخش تر است و رنج‌هاي زندگي را شيرين مي كند.
آرامشي كه با اعتقاد به خداي خطا كار واز راه بخشش او ايجاد مي شود، همچون سرابي است كه دقايقي به نظر مي آيد و مي گذرد و ماندگار نيست، او در كتاب بريدا عشق را جوهره‌ي آفرينش مي داند. حدود هفده كتاب او به فارسي ترجمه شده است. از مهم ترين كتاب‌هاي وي كيمياگر است. او در اين كتاب از داستاني در مثنوي مولوي،دفتر ششم، الهام گرفته است. داستان مولوي شرح حال مردي است كه خواب مي بيند در كشور مصر گنجي نهفته است و براي به دست آوردن گنج بي درنگ به راه مي افتد. پس از پيمودن مسافتي زياد از سخنان نگهبان دروازه ي شهر در مي يابد كه گنج در همان محل زندگي خود او پنهان شده و اين مسير را بيهوده آمده است.
در داستان كيميا گر هم ماجرا همين گونه است با اين تفاوت كه شخصيت اصلي داستان از كشور اسپانيا راهي كشور مصر مي شود،در حالي كه در داستان مثنوي شخصيت داستان از بغداد راهي مصر مي شود.در كتاب كيميا گر كوئيلو به عمد كشور اسپانيا را برگزيده تا به طور غير مستقيم مسيحيت را رودرروي مسلمانان قرار دهد و در پايان اينگونه وانمود كند كه گنج اصلي در همان كشور اسپانيا بوده و مسافر بي دليل به گنجي مبهم در كشور‌هاي اسلامي دل بسته است. اين اثر با اهداف استعماري هم سويي دارد و به همين دليل ادبيات استعماري به شدت از آن پشتيباني مي كند.
جالب اين است كه در هيچ يك از نقد‌هاي سفارشي، از الهام پذيري كوئيلو از مولوي صحبتي نشده است و همه ي اين موارد را به خود او نسبت داده اند البته خود او نيز در اين باره چيزي نگفته است. نقد اجمالي انديشه‌هاي پائلو كوئيلو كوئيلو مي كوشد با طرح مساله ي سحر و جادو به نبرد به نياز‌هاي معنوي بشر برود. به گمان او اگر جنبه ي سحر آميز به زندگي ببخشيم، شور و نشاط به زندگي پوچ غم زدگان تمدن غرب باز مي گردد. او متاثر از كارلس كاستاندا است.
عرفان سرخ پوستي از نوع عرفان‌هاي طبيعت گراست؛ به اين معنا كه متعلق شهود در آن وحدت روح طبيعت و فناي نهايي سالك در نيروي طبيعت است. طبيعت گرايي از آنجا آغاز شد كه انسان دعوت انبياء را فراموش و به انديشه ي اين جهاني خود بدون وحي تكيه كرد و كوشيد تا نياز خود را به قدسيت و پرستش ارضا كند. از اين رو چون روزي و نعمت ونيز بلا و محنت زندگي خويش را در طبيعت ديد،باور كرد كه طبيعت نيرويي برتر، نا شناخته،رمز آلود و مستقل دارد كه مي توان با آن معنويت گرايي و خدا جويي فطري را پاسخ گفت.
عرفان تائئي نيز نوعي از عرفان‌هاي طبيعت گراست كه يكي شدن با روح كيهاني را شعار خود قرار داده است، ولي راه‌هاي رسيدن به چنين موجود نا شناسي،مبهم است و مشكلات فراوني دارد و انسان را از اديان توحيدي دور مي كند. تاثير استفاده از مواد مخدر و توهم زا و شراب و مواد الكي در آثار كوئيلو نمايان است. تاثير ماركسيستي نيز امروزه در جهان شكست خورده اند،نوشته‌هايش هويداست. دربارهي نگاه او به خدا و معاد و وحي دقت زيادي لازم و نقد‌هايي بر آن است. او خدايي را ترسيم مي كند كه چون خداي تورات، گناه مي كند واز كرده ي خود پشيمان مي شود.
در زمينه ي وحي و پيامبري،در رمان كوه پنجم با اثر پذيري از كتاب عهد قديم،ايلياي نبي كافر مي شود و خشم ونفرت خود را آشكار مي كند. سپس از آن خلاص مي شود وقوم خود را از دست ملكه بت پرست نجات مي دهد. گرچه او از باور‌هاي برخي عارفان مسلمان اندلسي الهام گرفته است، تفاوت‌هاي زيادي نيز با عرفان ناب اسلامي دارد. متاسفانه منتقدان ما كمتر به اين مساله در نوشته‌هاي خود اشاره كرده اند و جز تعدادي اندك بقيه ي روزنامه نگاران و نويسندگان با بي هويتي تمام،تسليم انديشه‌ها و آثار كوئيلو شده اند. عرفان در فرهنگ ايراني و اسلامي، به معناي شناسايي و در اصطلاح، نام دانش الهي است كه هدف آن، شناخت حق و اسماء و صفات او از راه كشف و شهود است.
معيار‌هاي اصلي عرفان اسلامي ، توحيد و نبوت، قرآن محوري و وحي گرايي، سنت و سيره محوري، پاي بندي عملي و رفتاري،رعايت قوانين شريعت،طهارت ظاهري و باطني از راه خودشناسي و خود سازي، مراقبت پيوسته از نفس و الگو قرار دادن انسان‌هاي وارسته و اهل مراقبه، مسووليت پذيري و تعهد پيشه گي در برابر فرد و جامعه، گريز از گوشه گيري و فرد گرايي محض، ولايت گرايي (كه از ارتباط روحي و ارتباط با اهل بيت آغاز مي شود تا به مقام فناي در ولايت الهيه انجامد) رعايت ادب با الله و پيدا كردن رنگ وبوي خدايي در همه حالت‌ها و رفتار‌هاست.
به هر حال راز موفقيت آثار او را مي توان افزون بر حمايت رسانه‌هاي پر مخاطب جهاني و مراكز قدرت در چند مورد خلاصه كرد: او در جاي جاي آثارش با آميزش نمادهاي اديان توحيدي با سنت‌هاي معنوي بودايي و تائوئي و شرقي و سرخ پوستي وجادو گرايي،نوعي هماند سازي براي مردم مناطق مختلف جهان ايجاد كرده و توانسته با رفتن به سمت معنويتي مبهم و ساختگي و فراديني، در ميان توده‌هاي ساده انديش جهان نفوذ كند. افزون بر آن او حوادث داستان ‌هايش را از نقاط مختلف جهان آغاز كرده است كه سهم به سزايي در جلب نظر خوانندگان در سراسر جهان دارد.
وي مدتي مشاور ويژه ي يونسكو در برنامه‌ي همگرايي روحي وگفت و گوي بين فرهنگ‌ها بوده است و همين مساله نشان مي دهد كه او به خواسته‌ي سازمان ملل (كه متفقين كه پيروز جنگ جهاني دوم بودند آن را تشكيل دادند) مشغول ترويج انديشه‌هاي التقاطي خود است.

منابع 

1-آفتاب و سايه ها، نگرشي بر جريان هاي نوظهور معنويت گرا، دكتر محمد تقي فعالي، نشر نجم الهدي، چاپ اول، تابستان 1386، تهران.
2–پائلو كوئيلو، بريدا، ترجمه ارش حجازي و بهرام جعفري، نشر كاروان، 1384، تهران. -پائلو كوئيلو، كوه پنجم، ترجمه ارش حجازي، نشر كاروان، 1384، تهران.

3-پائلو كوئيلو، كيمياگر، ترجمه ارش حجازي، نشر كاروان، 1384، تهران. -پائلو كوئيلو، ورونيكا تصميم مي گيرد بميرد، ترجمه ارش حجازي، نشر كاروان، 1384، تهران. -خوان آرياس، زندگي من، ترجمه خجسته كيهان، نشرمرواريد، 1382، تهران.
4– عبدالله جوادي املي، حماسه و عرفان، مركز نشر اسراء، چاپ ششم، اسفند 1384، قم.

5- محمد تقي مصباح يزدي، در جستجوي عرفان اسلامي، مركز انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، تابستان 1386، قم. مقالات:

6-افسانه معنويت در ادبيات كوئيلو، حميد رضا مظاهري سيف ، به نقل از سايت باشگاه انديشه.
7-بسوي تعاليم پيامبر اعظم(نقد و بررسي آثار پائلو كوئيلو در پرتو تعاليم پيامبر اعظم(صلي الله عليه و آله و سلم)، حميد رضا مظاهري سيف، همان.
8-تهاجم خاموش، پائلو كوئيلو در ادرس: http://www.hajhamid.com/archives/001024.php -جستجوي عرفان در ادبيات آمريكاي لاتين، سيد رضا محمدي، همان-

9-خود شناسي و معناي زندگي، حميد رضا مظاهري سيف،

10-زنگ تفريحي براي بردگان سرمايه‌داري، حميد رضا مظاهري سيف.

11-كاركردگرائى عرفان و معنويت در هزاره سوم/ محمد رضا – رودگر، به نقل از ماهنامه پگاه حوزه، شماره 103.
12-مجموعه مقالات ويژه نامه فصلنامه كتاب نقد، شماره 35، تابستان 1384، ويژه عرفان هاي منهاي شريعت.

13-مطالعه انتقادي پيرامون مكاتب عرفاني طبيعت گرا، عرفان سرخ پوستي، حميد رضا مظاهري سيف، هفته نامه – پگاه حوزه – 1386 – شماره 218.
منبع: مجله طوبي

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن