مخالفان سنّی تصوف
اهل سنت و جماعت که بزرگترین صوفیان از میان آنها برخاستهاند، شدیدترین حملاتی بر تصوف و معاملات صوفیه کردهاند و آنان را به رواج جهل و احتراز از دانش و تعلیم و تعلم و اشاعه فساد متهم کردهاند. قدیمترین کسی که بر معاملات صوفیانه هجوم آورده، ابوالحسین الملطی است. وی بیآنکه اسمی از تصوف ببرد، بر قسمتی از اصناف روحانیت(روحگرا) اعتراض کرده است و درباره دو صنف آنان که مسلما مربوط به تصوف و صوفی میشود، اعتراضات شدیدی کرده است.[۱]
امّا شدیدتر از حملات ابو الحسین الملطى بر تصوف هجومى است که ابن الجوزى (متوفى ۵٩٧ ه. ق) بر تصوف کرده. وى در کتاب تلبیس ابلیس اعتراضاتى جاندار، و گاه بىاساس بر فلاسفه و یهود و نصارى و روافض و اسماعیلیه و علماى فقه و محدّثین و قرّا و علماى لغت و ادب و زهاد کرده، و قسمت اعظم آن کتاب را به نقد آرا و عقاید و معاملات صوفیه مخصوص داشته است.[۲] اعتراضاتى که ابن جوزى بر صوفیه وارد کرده، باختصار ازاینقرار است:
اوّل اینکه صوفیه کلا داراى اعتقادات فاسد مىباشند. دوم اینکه صوفیه در طهارت و گزاردن نماز گاه کوتاهى مىکنند و گاه افراط. سوم اینکه صوفیه اختیار خانقاه کردهاند، و از دیگر جماعات دور شدهاند. چهارم اینکه صوفیه لباس خاصى اختیار کردهاند، و آن از براى کسب شهرت بوده است. پنجم اینکه صوفیه به سماع و رقص و پایکوبى مىپردازند، درحالىکه حدیث داریم که:«الغناء رقیه الزنا.[۳] غنا مایه پرداختن به فحشاء است.» ششم دورى از نکاح و علاقه به صحبت امردان. هفتم ابطال دعاوى صوفیه دربارۀ توکل و ترک تداوى و ترک طلب اولاد. هشتم اینکه صوفیه به عزلت و انفراد علاقه دارند، و از جماعت، و اجتماعات دورى مىکنند، و در اسفار و سیاحات خویش افعالى مخالف شرع انجام مىدهند. نهم اینکه صوفیه از علم ورزیدن و تعلیم و تعلّم دورى مىکنند. دهم اینکه صوفیه به اباطیلى به نامهاى شطحیات و طامات و کرامات مىپردازند، و عوام را مىفریبند.[۴]
هم ابن الجوزى در کتاب دیگرش به نام «صید الخاطر» جاى جاى از صوفیه سخن گفته، و آنان را سرزنش و نکوهش کرده است. از جمله مىگوید:
اوّل اینکه صوفیه دنیا را ترک گفتهاند، بر اثر حماقت خویش چنین پندارى را پذیرفتهاند. دوم اینکه صوفیه در نشر جهل همت گماشتهاند، و از علم و تعلیم و تعلّم و تصنیف و تألیف احتراز کردهاند. چنانکه جعفر الخلدى از قول ابى العباس الدورى مىگوید که صوفیه چون دوات مرا دیدند، گفتند که: «عورتت را بپوشان».[۵]
همانطور که جمال الدین ابو الفرج عبد الرحمن معروف به ابن الجوزى از نظرگاه یک متکلم متعصب اشعرى و به عنوان یکى از علماء اهل سنّت تصوف را مورد مطالعه قرار داده، و اعتراضاتى بىاساس را وارد دانسته، ابن تیمیه (متوفى ٧٢٨ ه) نیز انتقاداتى ملایمتر بر تصوف کرده است، و به خصوص بر منصور حلاج و ابن عربى و صدر الدین قونوى و عفیف الدین تلمسانى تاخته، و آنان را به داشتن مذهب حلول متهم کرده، و از تلمسانى با لفظ «فاجر» یاد کرده است. ابن تیمیه در کتاب «مختصر الفتاوى المصریه» دربارۀ تصوف و مشایخ صوفیه گفته است: «انه طوائف من الزنادقه و غیرهم، کالحلاج مثلا، فان اکثر المشایخ مشایخ الطریق، انکروه و اخرجوه عن الطریق مثل الجنید بن محمد شیخ الطائفه و غیره.»[۶]
و آنگاه که تصوف بر سرزمین اندلس راه یافت، و رشد کرد، ابراهیم بن موسى بن محمد اللخمى الشاطبى (متوفى ٧٩٠ ه) در کتاب «الاعتصام» بر پارهاى از معاملات صوفیه هجوم آورد، و نوشت که: «استناد کردن صوفیه به رؤیا در امر استخراج احکام شرعى بىاساس و نادرست است، و اجتماع صوفیه به غرض سماع و غنا و پایکوبى و دست افشانى از شریعت بدور مىنماید.»[۷]
پینوشت:
[۱]. التنبیه والرد علی اهل الاهواء و البدع، صص ۹۲ و ۹۳ به نقل از تاریخ تصوف الاسلامی، صص ۷۰ و ۷۱[۲]. در چاپى که در دسترس نگارنده است اوراقى که به نقد آراى صوفیه اختصاص دارد از صفحه ١۶١ شروع و به ۴٠۵ ختم مىشود. و اگر صبغۀ عصبیتآمیز گفتههاى ابن الجوزى از این کتاب برگرفته شود، تلبیس ابلیس بهترین مأخذى است در شناخت صوفیه در سدۀ ششم.
[۳]. وسایل الشیعه ج۱۷، ص۳۱۲
[۴]. تلبیس ابلیس صص ١۶٩ الی ۳۴۱
[۵]. صید الخاطر: صص ٢۵ و ٩۶ و ٩٧
[۶]. مختصر الفتاوى المصریه ص ۵٧١، به نقل تاریخ التصوف الاسلامى ص ٧۴.
[۷]. الاعتصام ج ١ به نقل تاریخ التصوف الاسلامى ص ٨١-٨٢.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به مقدمه مناقب الصوفیه اثر العبادی المروزی
منبع: http://www.adyannet.com