مقالات

اندیشمندان حنفی و کژاندیشی های ابن تیمیه

 

انتشار افکار و اعتقادات انحرافی ابن‌تیمیه در جامعه اسلامی از دیر باز مورد انتقاد و اعتراض‌ گسترده اندیشوران مسلمان بوده و این امر باعث شده تا تعداد زیادی از شخصیّت‌های بزرگ اهل‌سنّت از دوران حیات وی تا به امروز، همواره به نقد اندیشه‌های او بپردازند و مسلمانان را از این فتنه شوم آگاه سازند. در این نوشتار دیدگاه عالمان و صاحب‌نظران حنفی درباره این شخصیت بررسی می‌شود.

 

از جمله تهدیدهای جدی برای اسلام، تفسیر به رأی‌هایی است که با موازین و مبانی متقن قرآن و سنّت مطابقت نداشته و همواره اعتقادات مسلمانان را دچار مشکل کرده است. یکی از کسانی‌که با این نوع نگرش زمینه تبلیغات دشمنان را بر ضدّ امت اسلامی فراهم ساخته است، احمد بن‌عبدالحلیم (۶۶۱ـ ۷۲۸ق) معروف به ابن‌تیمه است. برداشت‌های متفاوت وی از موضوعاتی همچون توحید، شرک، زیارت، جهاد و… باعث شده پیروان وی امروزه با قرائتی تنگ‌نظرانه و خشن از دین، کژ‌اندیشانه در آتش تفرقه بدمند و اختلاف میان مذاهب اسلامی را تشدید کنند. لذا ضروری است چهره واقعی این شخصیت از دیدگاه مذاهب اسلامی بررسی گردد تا صحت و سقم ادعاهای مربوط به «شیخ الاسلام وهابیت» بیشتر نمایان شود.

 

دیدگاه عالمان حنفی

با مطرح شدن آرای ابن‌تیمیه در جامعه اسلامی، صاحب‌نظران حنفی مانند دیگر عالمان بیدار مسلمان، از زمان حیات وی تا به امروز به تبیین و نقد اندیشه‌های او پرداخته‌اند که به برخی از این شخصیت‌ها اشاره می‌شود.

 

۱ – شمس الدین أبوالعباس احمد بن‌ابراهیم سَرُوجی حنفی

سروجی[۱] از اولین اندیشمندان حنفی مذهبی است که در زمان حیات ابن‌تیمیه به نقد افکار التقاطی وی پرداخت و مقالاتی را در این زمینه منتشر ساخت. ابن‌حجر عسقلانی، سروجی را از جمله اندیشمندانی دانسته که منصفانه و مؤدّبانه به نقد دیدگاه‌های ابن‌تیمیه پرداخته است، وی در این‌باره نوشته است: «و من تصانیفه: الردّ علی ابن‌تیمیه، و هو فیه منصف متأدّب صحیح البحث. وبلغ ذلک ابن تیمیه فتصدى للرد على ردِّه».[۲] همو در جای دیگری می‌نویسد: «وله ردّ على ابن تیمیه بأدب وسکینه وصحّه ذهن و ردّ ابن تیمیه على ردّه».[۳]

 

ابن‌تغری بردی نیز با اشاره به تخصّص و تبحّر سروجی در علوم مختلف، با اشاره به اعتراضات سروجی به ابن‌تیمیه می‌نویسد: «کان بارعاً فی علوم شتّی و له اعتراضات علی ابن‌تیمیه فی علم الکلام».[۴]

 

سروجی در مورد زیارت قبر شریف نبوی، بر خلاف اعتقاد ابن‌تیمیه می‌نویسد:

 

هنگامی‌که حاجیان مراسم حج را به پایان رساندند و از مکه برگشتند، باید متوجه شهر پاک رسول الله(ص) و زیارت قبر شریف آن حضرت شوند؛ زیرا زیارت قبر پیامبر(ص)از پیروزمندانه‌ترین تلاش‌هاست.[۵]

 

۲ – أحمد بن‌عثمان ترکمانی جوزجانی حنفی[۶]

ابن‌ترکمانی که یکی از چهره‌های شاخص و به نام احناف است،‌ با تشخیص به‌موقع انحرافات اعتقادی ابن‌تیمیه، به منظور روشن‌سازی افکار عمومی نسبت به تفکرات التقاطی وی کتابی با عنوان الأبحاث الجلیّه فی الرّد علی ابن‌تیمیه در نقد و ردّ ابن تیمیه نگاشته است.[۷]

 

۳ – محمد بن‌محمد علاءالدین بخاری حنفی[۸]

علاءالدین بخاری یکی دیگر از فقهای حنفی است که حکم به تکفیر و بدعت‌گذار بودن ابن‌تیمیه کرده است؛ چنان‌که ابن‌حجر عسقلانی در این‌باره می‌نویسد: «وتعصّب الشیخ علاءالدین البخاری نزیل دمشق على الحنابله و بالغ فی الحطّ على ابن‌تیمیه وصرّح بتکفیره».[۹]

 

بخاری حنفی در روشن‌سازی افکار عمومی در مورد انحرافات ابن‌تیمیه فقط به تکفیر وی بسنده نکرده، بلکه تصریح کرد هر کس او را شیخ الاسلام بنامد، کافر است. شوکانی در این‌باره می‌نویسد:

 

از علاءالدین حنفی درباره سخنان ابن‌تیمیه که منفرد به آن بوده، سؤال می‌شد و او جواب می‌داد که در آنها خطا و اشتباه کرده است. قلب او از ابن‌تیمیه متنفر بود، تا اینکه بر این امر استحکام یافت. لذا تصریح به بدعت‌گذاری او نمود و سپس او را تکفیر کرد و کار او به جایی رسید که در مجلسش تصریح کرد که هر کس عنوان «شیخ الاسلام» را بر ابن‌تیمیه اطلاق کند، کافر خواهد شد.[۱۰]

 

۴ – علی بن‌محمد قاری هروی حنفی[۱۱]

ملا علی قاری که از فقهای به نام احناف در شبه قارّه‌ی هند محسوب می‌شود، مانند دیگر اندیشمندان مسلمان به نقد فتوای ابن‌تیمیه درباره منع از زیارت مرقد شریف پیامبر(ص)می‌پردازد و می‌نویسد:

 

ابن‌تیمیه از حنابله در تحریم سفر به جهت زیارت پیامبر(ص) تفریط کرده است؛ زیرا او سفر به قصد زیارت نبی مکرم اسلام(ص) را حرام می‌داند؛ چنانکه برخی دیگر نیز راه افراط را در پیش گرفته‌ و گفته‌اند: زیارت مرقد شریف رسول خدا(ص) به یقین، یکی از موارد بارز تقرّب و نزدیکی به خداست و این امر به ضرورت دین ثابت است و کسی‌که به انکار آن برخیزد، محکوم به کفر است. شاید مورد دوم به صحت نزدیک‌تر باشد؛ زیرا حرام دانستن موردی که بر استحباب آن اتفاق نظر دارند، خود کفر است؛ چون این مورد بالاتر از تحریمِ عملِ مباح است که علما در این باب، اتفاق نظر دارند بر کفر بودن آن.[۱۲]

 

۵ – محمد عبدالحی لکنوی حنفی[۱۳]

وی در شمار اندیشمندان مشهور حنفی است. محمد عبدالحی منع زیارت پیامبر(ص) از جانب ابن‌تیمیه را یکی از زشت‌ترین سخنان وی دانسته و نوشته است:

 

کلام ابن‌تیمیه در مسئله زیارت بهترین مردم(علیه الصلاه و السلام) از زشت‌ترین کلمات است؛ زیرا او سفر به جهت زیارت قبر پیامبر(ص)را تحریم کرده و آن را معصیت دانسته و نفس زیارت قبر آن حضرت را نیز تحریم کرده است.[۱۴]

 

وی همچنین با تصریح به خرق اجماع که ابن‌تیمیه در مسئله زیارت قبر شریف نبوی مرتکب شده، می‌نویسد:

 

هیچ‌یک از بزرگان و علمای اسلام تا عصر ابن‌تیمیه حکم به عدم مشروعیت زیارت قبر پیامبر(ص)نکرده‌ است، بلکه اتفاق نظر دارند که نفس زیارت آن حضرت پر فضیلیت‌ترین عبادات و بالاترین طاعات است، (بلکه) اختلاف ایشان در استحباب و وجوب آن است که اکثر ایشان حکم به استحباب و بعضی دیگر از آنها مانند مالکیّه و ظاهریّه حکم به وجوب آن داده‌اند و اکثر اندیشمندان حنفی معتقدند زیارت پیامبر(ص)نزدیک به واجب است و حکم نزدیک به واجب نزد علمای احناف در حکم واجب است و اولین کسی‌که خرق این اجماع را کرد و چیز جدیدی آورد که هیچ‌کس قبل از او نیاورد، ابن‌تیمیه بود.[۱۵]

 

وی همچنین در کتاب التعلیق المُمَجّد با تصریح به اینکه هر کس در مشروعیت زیارت قبر شریف پیامبر(ص)اظهار مخالفت کند، گمراه و گمراه‌کننده است، می‌نویسد:

 

مسلمانان اتفاق نظر دارند بر اینکه زیارت مرقد شریف پیامبر(ص)از بزرگ‌ترین راه‌های قرب به خدا و با فضیلت‌ترین مشروعات است و هر کس که در مشروع بودن این عمل مخالفت کند، هم خود گمراه شده و هم گمراه‌کننده است.[۱۶]

 

۶ – محمد بَخیت المُطیعی حنفی[۱۷]

مطیعی که یکی از بزرگ‌ترین استادان الأزهر و مقامات قضایی مصر در عصر خود است، معتقد است ابن‌تیمیه با افکار فاسدش کتاب الواسطیّه را تألیف کرد که این کتاب مشتمل بر بسیاری از بدعت‌ها در مخالفت با کتاب و سنّت پیامبر(ص) است. وی در این‌باره می‌نویسد:

 

…گروهی در این عصر به تقلید از ابن‌تیمیه در عقایدشان تظاهر کرده و اقوال فاسدش را بین خاص و عام پراکنده ساخته و در این راه به طبع و نشر کتابش به نام واسطیه کمک کرده‌اند؛ کتابی‌که مشتمل بر بسیاری از بدعت‌های ابن‌تیمیه است که در آنها با قرآن و سنّت و جماعت مسلمانان به مخالفت پرداخته است. آنان فتنه‌هایی برپا کردند.[۱۸]

 

وی همچنین با برحذر داشتن از کتبی که در مخالفت با کتاب و سنّت نوشته شده، به کتاب الواسطیّه اشاره کرده و نوشته:

 

از جمله کسانی‌که در مخالفت قرآن و سنّت کتاب نوشته، ابن‌تیمیه است که کتابی به نام الواسطیه تألیف کرده است. او در این کتاب بدعت‌هایی گذاشت که با آن اجماع مسلمانان را برهم زد و در آن با کتاب و سنّت صریح و سلف صالح به مخالفت پرداخت و با عقل فاسد خود همراهی کرد. لذا خداوند او را با علمی‌که داشت، گمراه کرد. پس خدای او هوای نفسش بود؛ زیرا گمان می‌کرد آنچه گفته، بر حق است؛ درحالی‌که چنین نبود، بلکه به‌طور حتم قول منکر و زور به حساب می‌آمد.[۱۹]

 

المطیعی درباره روش ابن‌تیمیه و پیروان وی می‌نویسد:

 

پیروان ابن‌تیمیه هیچ‌گونه سخنی را نمی‌فهمند. آنان را گروهی می‌بینی که روش خود را بر مذمت علمای پیشین و پسین استوار ساخته و در این‌باره بین زنده و مرده ایشان و طعن بر آنها و القای شبهات فرقی نگذاشته‌اند. این مطالب را در میان انسان‌های ضعیف و عامی ترویج داده‌اند تا نتوانند عیوب ایشان را ببینند. قصد آنها از این امر القای کینه و بغض بین مردم عادی و علماست، تا روزگار به نفع باشد تا بدین‌سان بتوانند در زمین فساد کنند و به خدا دروغ ببندند؛ در حالی‌که (نادرستی اندیشه‌های خود را) می‌دانند. پیروان ابن‌تیمیه می‌پندارند فقط آنها هستند که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. مردم را به پیروی از شرع و اجتناب از بدعت‌ها وامی‌دارند و خداوند شهادت می‌دهد که ایشان دروغ می‌گویند و این‌گونه رفتار همان منش ابن‌تیمیه در دوران خودش و روش پیروان منهج او در هر زمانی است. آنها می‌گویند: به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم و حال آنکه ایمان نیاورده‌اند. می‌خواهند خداوند و اهل ایمان را بفریبند و حال آنکه فریب ندهند، مگر خود را، و این را نمی‌دانند.[۲۰]

 

وی همچنین در نقد دیدگاه ابن‌تیمیه درباره زیارت مرقد شریف پیامبر گرامی اسلام(ص)می‌نویسد:

 

قسم دوم تبرک به قبر پیامبر(ص)و دعای زیارت کننده نزد مرقد آن حضرت است. چنان‌که از فحوای کلام ابن‌تیمیه ظاهر می‌شود، او این قسم را ملحق به قسم سوم کرده که هیچ دلیلی بر این کار وجود ندارد، بلکه ما یقین داریم به باطل بودن سخنان وی در این‌باره، و از دین و سیره‌ی پیشینیان بر می‌آید که در نزد آنان تبرّک به بعضی از مردگان صالح جایز بوده، تا چه رسد به انبیا و فرستادگان خداوند، و هر کس ادعا کند که قبور انبیا با دیگران مساوی است؛ به راستی که ادعای بزرگی کرده است و ما به باطل و اشتباه بودن این ادعا قطع داریم، و این ادعا متضمّن پایین آوردن مقام پیامبر(ص)از آن مرتبه‌ای است که لایق او است و آن حضرت را با دیگر مسلمانان در یک درجه قرار داده است و این مطلب کفر یقینی است؛ زیرا کسی که مقام پیامبر(ص)را از آنچه برای او ثابت است، پایین بیاورد، به تحقیق کافر شده است.

 

اگر (اشکال کننده) بگوید: منع از تبرک جستن و دعا نزد مرقد شریف پیامبر(ص) تنزّل دادن مقام آن حضرت نیست، بلکه منع از تعظیم بیشتر از حد وجوب است، به آنها می‌گویم: این مطلب جهل و سوء ادب به مقام و مرتبه پیامبر(ص) است و ما یقین داریم پیامبر(ص) بیشتر از این مقدار استحقاق تعظیم را دارد، چه در زمان حیاتش و چه بعد از آن، و کسی که ذرّه‌ای ایمان در قلبش باشد، در این مطلب شک نمی‌کند.[۲۱]

 

این استاد دانشگاه الأزهر همچنین معتقد است هیچ عالم مسلمانی سخنان ابن‌تیمیه درباره توسل و استغاثه را بر زبان نرانده است. وی در این‌باره می‌نویسد:

 

همانا کمک خواستن و توسل به پیامبر(ص) که ابن‌تیمیه انکار کرده، سخنی است که قبل از وی هیچ عالمی آن را نگفته… و من می‌گویم در هر حال توسل به پیامبر(ص) جایز است چه قبل از خلقت آن حضرت و چه بعد از خلقتش، و چه در زمان حیاتش در این دنیا و بعد از وفاتش، و چه در عالم برزخ باشد یا بعد از برانگیختن یا در عرصه‌های قیامت و بهشت باشد.[۲۲]

 

۷ – شیخ محمد عبدالرحمان سلهتی هندی حنفی[۲۳]

وی که از عالمان بیدار دیار هند است، ابن‌تیمیه را نه شیخ الاسلام، که شیخ بدعت و گمراهی نامیده و نوشته:

 

ابن‌تیمیه، بزرگ وهابیان است و او شیخ الاسلام نیست، بلکه شیخ بدعت و گناهان است. او اولین کسی است که تمام عقاید فاسد وهابیت را بیان کرد و در حقیقت او ایجادکننده این فرقه گمراه است. پس عقاید او بین مردم تا سال ۷۴۶ از میلاد پیامبر(ص) بین مردم رواج داشت. پس  از آن سال، در عصر سلطان محمود خان دوم در سرزمین‌های عرب مردی به نام محمد بن‌عبدالوهاب، از اهل یمن ظهور، کرد و عقاید فاسدی را که مرده بود و با مرگ ابن‌تیمیه (در حالت زندانی و غل و زنجیر در قلعه‌ی دمشق) فراموش شده بوده، ظاهر کرد و شرع جدید پدید آورد… وهابیت را به اسم بزرگشان محمد بن‌عبدالوهاب نامیدند. ابن‌سعود، از بزرگان وهابی، شخصی ملحد بود که نفسش او را فریب داد و بر حجاج راه می‌بست و بندگان خدا را آزار و اذیت می‌نمود و به راهزنی می‌پرداخت… (بعد از حمله محمد علی پاشا) جمعیت آنان متفرق و اجتماعشان پراکنده شد و در شهرها پخش شدند. آنان خود را اهل‌حدیث نامیدند؛ در حالی‌که لایق به این اسم نبودند، بلکه آنان اهل بدعت و گمراهی‌اند و پیامبر گرامی اسلام۶از این فرقه‌ی گمراه خبر داده بود، آنجا که فرمود: از میان شما قومی پدید می‌آیند که نماز خود را در مقایسه با نماز آنها و روزه خود را در مقایسه با روزه آنها و اعمال خود را در مقایسه با اعمال آنها خوار می‌شمارید.[۲۴]

 

۸ – احمد رضا بریلوی حنفی[۲۵]

وی که بنیان‌گذار فرقه‌ی بریلویّه هند و از شاگردان احمد زینی دحلان نویسنده شافعی مذهب کتب الدرر السنیّه فی الردّ علی الوهابیه و فتنه الوهابیه است، با فاسد دانستن مذهب ابن‌تیمیه می‌نویسد: «ابن‌تیمیه کان فاسد المذهب».[۲۶] وی همچنین سخنان ابن‌تیمیه را «هذیان‌گویی بی‌محابا» دانسته و نوشته است: «إنّ ابن‌تیمیه کان یهذی جزافاً».[۲۷]

 

۹ – محمد زاهد کوثری حنفی

محمد بن‌زاهد بن‌حسن بن‌علی حلمی‌ کوثری، محدّث، فقیه و مورخ منتقد، در ۲۷ شوال ۱۲۹۶ در روستایی به نام «دوزجه»[۲۸] به دنیا آمد. نام کوثری به دلیل انتساب او به قبیله‌ای از «چرکس» به نام کوثر است. وی بعد از وفات پدر در سال ۱۳۱۱ق به شهر «آستانه» آمد. او در سن ۲۹ سالگی دانش‌آموخته دارالحدیث شد و در دانشگاه فاتح به تدریس پرداخت. فعالیت‌های علمی وی ادامه یافت و در اوایل جنگ اول جهانی توانست به‌عنوان نماینده مجلس بزرگان عثمانی (وکیل المشیخه العثمانیه) انتخاب شود. با نفوذ یهودیان در ارتش اسلامی ترکیه و نیز در حوزه‌های تربیتی و مطبوعات و همچنین خرید عناصر ترک که سرانجام به فروپاشی حکومت عثمانی منجر شد، محمد زاهد کوثری در برابر این جریان به دفاع از اسلام پرداخت و به همین دلیل او را از سمت خود برکنار کردند و حکم به اعدام وی دادند. در نتیجه وی این سرزمین را ترک کرد و در سال ۱۳۴۱ وارد مصر شد. وی همچنین برای استفاده‌ از نسخه‌های خطّی کتابخانه «ظاهریّه» دو بار به شام رفت و در نهایت به مصر بازگشت و تا پایان عمر در این کشور زیست. زاهد کوثری در نوزدهم ذیقعده سال ۱۳۷۱ در سن ۷۵ سالگی درگذشت. شیخ محمد ابوزهره در ستایش از کوثری می‌نویسد:

 

من در سال‌های اخیر جز امام کوثری، دانشمندی نمی‌شناسم. با مرگ او، جای خالی‌اش پر نشود. وی ذخیره پیشینیان صالح و شایسته‌ای بود که علم را وسیله‌ای برای کسب روزی و رسیدن به هدف قرار ندادند، بلکه دانش، هدف نهایی و بلندترین افق دید این دانشمندان بوده؛ چرا که برای مؤمن هدفی فراتر از دانش دین وجود ندارد و قلّه بالاتری از آن نیست که دانشمند بخواهد خود را به آن برساند. ایشان مصداق روایت «اَلعُلَماءُ وَرَثَهُ الأنبِیاء» بود.[۲۹]

 

کوثری تألیفات و آثار خود را در موضوعات مختلف و بر حسب نیاز نگاشته است؛ به‌گونه‌ای‌که برخی در پاسخ به یک نویسنده و برخی در نقد یک ادعا تألیف شده است. به‌عنوان مثال زمانی که شیخ محمود شلتوت گمان کرد حضرت عیسی مرده و روحش به آسمان عروج کرده، وی در پاسخ به این باور که قادیانیه آن را باور داشتند، کتاب نظره عابره فی مزاعم من ینکر نزول عیسی را نگاشت. زمانی که قاضی احمد شاکر کتابی با عنوان نظام الطلاق نگاشت، کوثری کتاب الإشفاق علی أحکام الطلاق را نوشت. ابن‌قیّم کتابی را به نام نونیّه تألیف کرد و در آن مطالبی به دور از شأن خداوند نوشت و خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کرد که کوثری  کتاب السیف الصقیل سبکی را به همراه تعلیقه‌ای از خود با نام تبدید الظلام المُخَیِّم منتشر ساخت. همچنین کتاب التعقب الحثیث لما ینفیه ابن‌تیمیه من الحدیث و البحوث الوفیه فی مفردات ابن‌تیمیه را در نقد افکار ابن‌تیمیه نوشت.

 

گفتنی است کوثری تعلق خاصی به ابوحنیفه و مذهب وی داشت و به هر گونه تعریض و نسبت دادن کاستی به وی به شدت پاسخ می‌گفت. به‌عنوان مثال ابن‌ابی‌شیبه در کتاب المصنف در صدد مخالفت با ابو‌حنیفه در نقل حدیث بر آمد و کوثری در پاسخ به این ادعا کتابی با عنوان النکت الطریفه فی التحدث عن ردود ابن‌ابی‌شیبه علی ابی‌حنیفه را تألیف کرد. همچنین زمانی که قرار شد کتاب تاریخ بغداد منتشر شود، الأزهر کوثری را مکلف کرد که بر این اثر تعلیقه بزند؛ چرا که در این کتاب خطیب بغدادی مطالب تندی علیه ابوحنیفه نگاشته بود و کوثری تعلیق بر آن را با عنوان السهم المصیب فی کبد الخطیب نوشت. وی پس از آن، کتاب مستقلی با عنوان تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمه أبی‌حنیفه من الأکاذیب در همین موضوع منتشر ساخت. گفتنی است معلّمی‌کتابی با عنوان طلیعه التنکیل نوشت و در این کتاب تلاش کرد تا برخی مطالب کتاب تأنیب الخطیب علی ما ساقه فی ترجمه ابی‌حنیفه من الأکاذیب را اصلاح کند که کوثری در پاسخ به آن، رساله‌ای با عنوان الترحیب بنقد التأنیب را نگاشت.

 

۹-۱ – کوثری و ابن‌تیمیه

کوثری دو کتاب مستقل و چندین مقاله و تعلیقه در نقد افکار ابن‌تیمیه تألیف کرد. در آثار وی کمتر جایی را می‌توان یافت که نامی از ابن‌تیمیه نیامده آمده و کوثری تعریضی به وی نداشته باشد. منافرت وی با ابن‌تیمیه به حدّی است که از ذکر مستقیم

 

نام او می‌پرهیزد و او را با القابی همچون «شیخ حرّانی»، «الزائغ»، «الهالک»، «وارث علوم صابئه حرّان»، «المستلف من السلف» و… یاد می‌کند.

 

کوثری با انتقاد شدید به «شیخ الإسلام» نامیدن ابن‌تیمیه می‌نویسد: «اگر ابن‌تیمیه را تاکنون شیخ الاسلام می‌دانند، پس فاتحه اسلام خوانده شده است».[۳۰]

 

او همچنین در این‌باره می‌نویسد:

 

هر کس احاطه علمی‌به آنچه در این کتاب (السیف الصقیل) و غیر آن از نصوص نقل کردیم، پیدا کند و باز هم بر پیروی از او و نام‌گذاری او به «شیخ الاسلام» اصرار ورزد، پس ناخشنودی و غضب خدا بر او باد![۳۱]

 

کوثری درباره اعتقادات تفرقه انگیزانه ابن‌تیمیه و خصومت وی با فرقه‌های اسلامی مخصوصاً شیعه می‌نویسد:

 

اگر بگوییم که اسلام در دوران‌های اخیر به کسی مبتلا نشده که ضررش از ابن‌تیمیه در تفرقه‌ی بین مسلمانان بیشتر باشد، هرگز در این امر مبالغه نکرده‌ایم. او کسی بود که به آسانی با یهود و نصارا مسامحه داشت و درباره کتاب‌های آنها می‌گفت که تحریف لفظی نشده است و بدین‌وسیله مورد ستایش مستشرقان قرار گرفت. او مردی تند مزاج بود و سرسختانه بر فرقه‌های اسلامی‌ مخصوصاً شیعه حمله می‌کرد. [۳۲]

 

۹-۲ – ابن‌تیمیه بدتر از خوارج

زاهد کوثری معتقد است اعتراضات و توهین‌های ابن‌تیمیه به حضرت علی(ع)، به حدی است که خوارج با آن همه دشمنی‌شان با حضرت علی(ع)، جرئت ابراز آن را نداشته و از آن ابا می‌کردند. وی در این‌باره می‌نویسد:

 

و اگر نبود شدت ابن‌تیمیه در ردش بر ابن‌مطهّر در منهاج السنه، به حدّی‌که کار را به جایی رسانده که به علی بن‌ابی‌طالب(ع) اعتراض کرده است؛ همان‌گونه که در اوایل جزء سوم از آن کتاب مشاهده می‌کنی، (دشمنی او) به حدّی است که خوارج ناب از آن ابا دارند، همراه با تضعیف احادیث خوبی که در این زمینه وارد شده است.[۳۳]

 

۹-۳ – توبه‌نامه ابن‌تیمیه

زاهد کوثری یکی از کسانی است که صورت توبه‌نامه ابن‌تیمیه را ذکر می‌کند و می‌نویسد: «در برخی از امور مهم چندین بار ابن‌تیمیه را توبه دادند، ولی وی هر بار عهد و پیمان‌های خود را نقض می‌کرد».[۳۴]

 

کوثری بعد از ذکر توبه‌نامه ابن‌تیمیه و تأیید آن از سوی برخی از عالمان مانند بدرالدین بن‌جماعه، محمد بن‌ابراهیم شافعی، عبدالغنی بن‌محمد حنبلی، احمد بن‌رافعه، عبدالعزیز النمراوی، علی بن‌محمد بن‌خطاب الباجی شافعی و… می‌نویسد:

 

وکلّ هؤلاء من کبار أهل العلم فی ذلک العصر، وابن الرفعه وحده له المطلب العالی فی شرح وسیط الغزالی فی أربعین مجلداً وفی ذلک عبر. ولولا أنّ ابن تیمیه کان یدعو العامه إلى اعتقاد ضد ما فی صیغه الاستتابه هذه بکلّ ما أوتی من حول وحیله لما استتابه أهل العلم بتلک الصیغه وما اقترحوا علیه أن یکتب بخطه ما یؤاخذ به إن لم یقف عند شرطه، و بعد أن کتب تلک الصیغه بخطه توج خطه قاضی القضاه البدر ابن جماعه بالعلامه الشریفه وشهد على ذلک جماعه من العلماء کما ذکرنا، وحفظت تلک الوثیقه بالخزانه الملکیه الناصریه، لکن لم تمض مدّه على ذلک حتى نقض ابن تیمیه عهوده ومواثیقه، کما هی عاده أئمه الضلال، وعاد إلى دعوته الضاله و رجع إلى عادته القدیمه فی الإضلال وکم له من فتن فی مختلف التواریخ فی سنی ۶۹۸، ۷۰۵، ۷۱۸، ۷۲۱،۷۲۲، ۷۲۶ وهی مدونه فی کتب التواریخ وفی کتب خاصه، ومجرد تصوّر شواذه التی ألممنا ببعضها فی هذا الکتاب یدلّ المسترشد المنصف على ما ینطوی علیه من الزیغ وإضلال الأمه، والله سبحانه ینتقم منه. والغریب أنّ أتباع هذا الرجل یسیرون وراءه ویتشبهون به فی إثاره القلاقل والفتن بین الأمه بمواجهتها بالحکم على أفرادها بالشرک والزیغ والکفر وعباده الأوثان والطواغیت، یعنون أحباب الله الأنبیاء والأولیاء یقولون: إنّ من یزورهم یکون عابد الأوثان والطواغیت، ومن هذا الطراز فی زمننا کثیر نراهم بأعیننا ونسمعهم بآذاننا، طهر الله الأرض منهم وأراح العباد من شرهم.[۳۵]

 

اعتراضات کوثری تنها به آثار ابن‌تیمیه خلاصه نشده، بلکه او تقریباً به اکثر کتبی که پیش از او نوشته شده است و سلفیان و افراطیون حنابله به آنها نیز استناد می‌جویند، انتقاد کرده است؛ چنان‌که راجع به کتاب التوحید ابن‌خزیمه که از آثار مهم استنادی سلفیان است، نوشته است: «إنّه کتاب الشرک» و از شخص ابن‌خزیمه نیز با تعابیری همچون «مجسمٌ، جاهلٌ بأصول الدین» و «حمله أسفار» یاد کرده است.

 

وی همچنین پا را از این هم فراتر گذاشته و درباره مسند احمد بن‌حنبل می‌نویسد:

 

مسند أحمد على انفراد من انفرد به لیس من دواوین الصحه أصلاً,… و مثل مسند أحمد لا یسلم من إقامه السماع والتحدیث مقام العنعنه، لقله ضبط من انفرد بروایه مثل هذا المسند الضخم.[۳۶]

 

گفتنی است به دلیل مواضع نقّادانه و علمی‌ زاهد کوثری در مقابل انحرافات ابن‌تیمیه و کسانی که ادعای پیروی از سلف را دارند، وی همیشه مورد بی‌مهری و تعرّض آنان بوده است؛ چنان‌که ناصرالدین البانی، از سلفیان معاصر، در باره وی می‌نویسد:

 

الکوثری الذی کان -والحق یقال- على حظ وافر من العلم بالحدیث ورجاله، ولکنّه مع الأسف کان علمه حجّه علیه و وبالاً؛ لأنّه لم یزدد به هدى ونوراً، لا فی الفروع ولا فی الأصول، فهو جهمیٌ معطّلٌ، حنفیٌ هالکٌ فی التعصّب، شدید الطعن والتحامل على أهل الحدیث قاطبه، المتقدمین منهم والمتأخرین.[۳۷]

 

۱۰ – نعیم‌الدین مراد آبادی حنفی[۳۸]

او که یکی از بزرگان بریلویان و جانشین احمد رضا بریلوی است، مانند استاد خویش مکتب و مذهب ابن‌تیمیه را فاسد دانسته است. وی معتقد است ابن‌تیمیه شریعت را به فساد کشانده است و می‌نویسد: «إنّ ابن‌تیمیه أفسد نظم الشریعه».[۳۹]

 

تألیفاتی دیگر در ردّ دیدگاه‌های ابن‌تیمیه

 

اندیشمندان حنفی کتاب‌های دیگری نیز در ردّ دیدگاه‌های ابن‌تیمیه نوشته‌اند که برای اختصار فقط نام آنها را ذکر می‌کنیم:

 

۱ – إعتراضات على ابن تیمیه فی علم الکلام نوشته‌ی أحمد بن‌إبراهیم سروطی حنفی؛

 

۲ – البصائر لمنکری التوسل بأهل المقابر نوشته‌ی حمدالله داجوی حنفی هندی؛

 

۳ – الردّ على ابن تیمیه فی الاعتقادات نوشته‌ی محمد حمیدالدین حنفی دمشقی فرغانی.

 

 

منابع:

۱ – الأعلام: زرکلی، بی‌جا، دارالعلم للملایین، ۲۰۰۲ م. ۲ – الإشفاق على أحکام الطلاق: محمد زاهد کوثری، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۵ق.۳ – إنباء الغمر بأبناء العمر فی التاریخ، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۶ق.۴ – البدایه و النهایه: ابن کثیر، بی‌جا، بیت الافکار الدولیه، بی‌تا.۵ – البدر الطالع بمحاسن القرن السابع: شوکانی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.۶ – التوفیق الربَّانی فی الردِّ على ابن تیمیه الحرَّانی: جماعه من العلماء، بی‌جا، بی‌تا.۷ – تاج التراجم فی طبقات الحنفیه: قاسم بن قُطلُوبغا، تحقیق: محمد خیر، رمضان یوسف، دمشق: دار القلم، ۱۴۱۳ق.۸ – تطهیر الفؤاد من دنس الإعتقاد: المطیعی، ترکیه: ۱۳۹۷ق.۹ – جنبش اسلامی‌ و گرایش های قومی‌در مستعمره هند: مشیرالحسن، ترجمه حسن لاهوتی، مشهد: ۱۳۶۷ش.۱۰ – الدرر الکامنه فی أعیان المائه الثامنه: ابن حجر عسقلانی، بیروت: دار الجیل، ۱۴۱۴ق.۱۱ – دفع شبه من شبه و تمرد و نسب ذلک إلی الإمام أحمد: ابوبکر الحصنی، بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۱ق.۱۲ – دعوه شیخ الإسلام ابن تیمیه: صلاح الدین مقبول، مجمع البحوث العلمیه الإسلامیه، ۱۴۱۲ق.۱۳ – ذیل تاریخ الإسلام: ذهبی، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۲۴ق.۱۴ – الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل: عبدالحی لکنوی، حلب، بی تا.۱۵ – رفع الإصر عن قضاه مصر: ابن حجر عسقلانی، مصر: مکتبه الخانجی، ۱۴۱۸ق.۱۶ – رفع المناره لتخریج أحادیث التوسل و الزیاره: محمود سعید ممدوح، اردن: دارالإمام النووی، ۱۴۱۶ق.۱۷ – سعاده الدارین فی الردّ علی الفرقتین: ابراهیم سمنودی، موریتانیا: مکتبه الإمام مالک، ۱۴۲۶ق.۱۸ – سیف الأبرار المسلول علی الفجار: محمد عبدالرحمن حنفی، استانبول: ۱۹۸۶م.۱۹ – السلفیه الوهابیه أفکارها الأساسیه و جذورها التاریخیه: حسن السقاف، اردن: دارالإمام النووی، ۱۴۲۳ق.۲۰ – شرح العقیده الطحاویه: محمد بن علاء الدین ابن أبی العز الحنفی، تخریج: ناصر الدین الألبانی، مصر: دار السلام، ۱۴۲۶ق.۲۱ – شفاء السقام فی زیاره خیر الأنام: تقی الدین سبکی، حیدر آباد: دائره المعارف العثمانیه، چاپ سوم، ۱۴۰۲ق.۲۲ – شرح الشفا: علی بن سلطان محمد القاری، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.۲۳ – شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق: یوسف النبهانی، مصر: المکتبه التوفیقیه، بی‌تا.۲۴ – صفوه العصر فی تاریخ و رسوم مشاهیر رجال مصر: زکی فهمی، قاهره: ۱۳۲۶ق.۲۵ – الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه: تقی الدین بن عبد القادر التمیمی الغزی، ریاض: دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق.۲۶ – الفتاوى السهمیه فی ابن تیمیه، تقی الدین الحصنی الشافعی الدمشقی: نجم‌الدین أبوالفتوح عمر بن‌حجی، برهان‌الدین ابن‌خطیب عذراء، بی‌جا، بی‌تا. ۲۷ – العقیده و علم الکلام من أعمال الإمام محمد زاهد الکوثری: زاهد کوثری و آخرون، چاپ دوم، بیروت: ۲۰۰۹م.۲۸ – طبقات الحنفیه: عبد القادر بن أبی الوفاء محمد بن أبی الوفاء القرشی، کراچی، بی‌تا.۲۹ – کنزالجوهر فی تاریخ الأزهر: سلیمان زیاتی، قاهره، بی تا.۳۰ – موطأ مالک: روایه محمد بن‌حسن شیبانی، با شرح و تعلیق عبدالحیّ لکنوی معروف به التعلیق المُمَجّد، تحقیق: تقی‌الدین ندوی، دمشق: دارالقلم، ۱۴۱۳ق.۳۱ – مرآه العصر فی تاریخ و رسوم اکابر الرجال بمصر: الیاس زخورا، قاهره: ۱۹۱۶م.۳۲ – مقالات الکوثری: زاهد کوثری، مصر: المکتبه التوفیقیه، بی‌تا.۳۳ – مدارس اسلامی‌هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آن‌ها: اکبر ثبوت، دهلی نو: ۱۳۷۴ش.۳۴ – المنهل الصافی والمستوفى بعد الوافی: ابن تغری بردی، بی‌جا، بی‌تا.۳۵ – النجوم الزاهره فی ملوک مصر والقاهره: ابن تغری بردی، مصر: وزاره الثقافه، بی‌تا.

 

منبع: نشریه سراج منیر

 

پی نوشت ها

[۱]. أحمد بن‌إبراهیم بن‌عبدالغنی بن أبی‌اسحاق العباسی، شمس الدین سَرُوجِی حنفی (۶۳۹- ۷۱۰ق) ابتدا از پیروان مکتب احمد بن‌حنبل بود و سپس به مذهب حنفی گرایش پیدا کرد و شرح مفصلی در شش جلد بر کتاب الهدایه  نوشت و در شمار بزرگان مذهب حنفی قرار گرفت. وی در سال ۶۹۱ق به سمت قاضی القضاه مصر انتخاب شد. ذهبی در ذیل کتاب تاریخ الإسلام وی را این‌گونه مورد ستایش قرار داده است: «الإمام الأوحد، القاضی وشیخ المذهب، أحمد بن‌إبراهیم بن‌عبدالغنی السروجی الحنفی صاحب التصانیف المفیده. کان أحد الفقهاء الأذکیاء، وتوالیفه دالّه على ذلک، عاش ثلاثاً وسبعین سنه،… وکان نبیلاً وقوراً فاضلاً، کثیر المحاسن والبرّ». از وی تألیفات متعددی بر جای مانده است؛ از قبیل: الغایه فی شرح الهدایه، تحفه الأصحاب ونزهه ذوی الألباب،±       ² نفحات النسمات فی وصول إهداء الثواب للأموات، و اعتراضات علی الشیخ ابن‌تیمیه. (الدرر الکامنه، ج۱، ص۳۱۰؛ رفع الإصر عن قضاه مصر، ج۱، ص۱۳؛  المنهل الصافی والمستوفى بعد الوافی، ج۱، ص۳۷؛ طبقات الحنفیه، ج۱، ص۵۳؛  الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ج۱، ص ۷۶).

 

[۲]. رفع الإصر عن قضاه مصر، ص ۴۲ .

 

[۳]. الدرر الکامنه، ج۱، ص ۹۲٫

 

[۴]. النجوم الزاهره، ج ۹، ص ۲۱۳٫

 

[۵]. «فإذا انصرف الحاج من مکه شرفها الله تعالى فلیتوجّهوا إلى طیبه مدینه رسول الله(ص) وزیاره قبره الشریف فإنّها من أنجح المساعی». (دفع شبه من شبه و تمرّد، ص ۲۴؛ شفاء السقام، ص۶۵؛ الفتاوى السهمیه فی ابن تیمیه، ص ۹، به نقل از الغایه فی شرح الهدایه).

 

[۶]. أحمد بن‌عثمان بن‌إبراهیم بن‌مصطفى بن‌سلیمان، معروف به ابن‌ترکمانی، به سال ۶۸۱ق در قاهره متولد شد. او یکی از اندیشمندان بزرگ حنفی عصر خود بود. صِفْدی در مورد وی نوشته است: «کان إماماً مجیداً وفقیهاً مفیداً». برخی از آثار وی عبارت‌انداز: الفرائض، أحکام الرمی والسبق والمحلل، شرح کتاب الجامع الکبیر، شرح کتاب الهدایه، تعلیق بر دو کتاب اصولی المحصل و المنتخب، سه تعلیق بر کتاب خلاصه الدلائل فی تنقیح المسائل،  شرح کتاب المقرب فی النحو، شرح کتاب عروض ابن الحاجب، شرح الشمسیه در منطق،  شرح التبصره در هیئت و نجوم، تعلیق بر کتاب مختصر القدوری در فروع حنفیه و کتاب الأبحاث الجلیّه فی الردّ على ابن‌تیمیه. وی در سال ۷۴۴ق در قاهره از دنیا رفت. ( تاج التراجم فی طبقات الحنفیه، ج۱، ص ۱۱۶).

 

[۷]. السلفیه الوهابیه، ص۱۳۶٫

 

[۸]. محمد بن‌محمد بن‌محمد بخاری، معروف به علاءالدین بخاری، از بزرگان فقهای حنفی و از شاگردان سعد تفتازانی است. او در سال ۷۷۹ق در ایران به دنیا آمد و سپس به هند، مکه و مصر مسافرت کرد و پس از مدتی اقامت در مصر، در اواخر عمر خود به دمشق رفت، تا اینکه در همان‌جا در سال ۸۴۱ق از دنیا رفت. مهم‌ترین تألیفات وی عبارت‌انداز: الملجمه للمجسمه، نزهه النظر فی کشف حقیقه الإنشاء والخبر، فاضحه الملحدین وناصحه الموحدین. ( إنباء الغمر بأبناء العمر، ج۲،ص ۱۴۸؛ الأعلام، ج۷، ص۴۶).

 

 

 

[۹]. إنباء الغمر بأبناء العمر، ج۲،ص ۸۶٫

 

[۱۰].  البدر الطالع، ج ۲، ص۱۳۷٫

 

[۱۱]. علی بن (سلطان) محمد نور الدین ملا هروی قاری، معروف به ملّا علی قاری، در هرات به دنیا آمد و در شمار فقهای بنام احناف در شبه قارّه‌ی هند محسوب می‌شود و یکی از کسانی است که کتب زیادی از وی بر جای مانده؛ مانند: مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح، شرح کتاب فقه اکبرِ ابوحنیفه، الاثمار الجنیه فی أسماء الحنفیه، الفصول المهمه، بدایه السالک، المصنوع فی معرفه الحدیث الموضوع، تنبیه الغبی فی تکفیر ابن العربی، شرح الشفاء، شرح الحصن الحصین، شرح الشمائل. وی به سال ۱۰۱۴ از دنیا رفت (البدر الطالع، ج۱، ص۴۲۴؛ الأعلام، ج۵، ص۱۶۶).

 

[۱۲]. «و قد فرّط ابن‌تیمیه من الحنابله حیث حرّم السفر لزیاره النبیّ کما أفرط غیره، حیث قال: کون الزیاره قربه معلوم من الدین بالضروره، و جاحده محکوم علیه بالکفر، و لعلّ الثانی أقرب إلی الصواب؛ لأنّ تحریم ما أجمع العلماء فیه بالإستحباب یکون کفراً؛ لأنّه فوق تحریم المباح المتفق علیه فی هذا الباب». (شرح الشفا، ج ۲، ص ۱۵۲؛ شواهد الحق فی الاستغاثه بسید الخلق، ص۱۷۷).

 

[۱۳]. محمد عبد الحیّ بن محمد عبدالحلیم أنصاری لکنوی هندی، معروف به عبدالحیّ لکنوی، به سال ۱۲۶۴ق در لَکنو، یکی از شهرهای هند، به دنیا آمد و در سال ۱۳۰۴ق از دنیا رفت. وی از فقهاى حنفى مذهب و متبحّر در علوم حدیث بود که کتاب معروف الرفع و التکمیل فى الجرح و التعدیل یکی از بهترین کتبی است که از وی در این زمینه به چاپ رسیده و تعلیقات عبدالفتاح أبوغُدّه بر غنای این کتاب افزوده است. برخی دیگر از آثار وی عبارت‌انداز: الآثار المرفوعه فی الأخبار الموضوعه، الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، التعلیقات السنیه على الفوائد البهیه، الإفاده الخطیره، ظفر الأمانی فی شرح مختصر الجرجانی، مجموعه الفتاوی، نفع المفتی والسائل بجمع متفرقات المسائل، التعلیق المُمَجّد على موطأ الإمام محمد الشیبانی، فرحه المدرسین بأسماء المؤلفات والمؤلفین، طرب الأماثل بتراجم الأفاضل، إنباء الخلّان بأنباء علماء هندوستان، إبراز الغی الواقع فی شفاء العیّ (الأعلام، ج۶، ص۱۸۷؛ الرفع و التکمیل، ص۱۲، مقدّمه، با تحقیق عبد الفتّاح أبوغُدّه).

 

[۱۴]. سعاده الدارین فی الردّ علی الفرقتین، ج۱، ص ۱۷۳٫

 

[۱۵]. إبراز الغی الواقع فی شفاء العیّ، به نقل از رفع المناره، ص ۶۴٫

 

[۱۶]. «إتفقوا على أنّ زیاره قبره(صلى الله علیه وسلم) من أعظم القربات وأفضل المشروعات, ومن نازع فی مشروعیّته فقد ضلّ وأضلّ» (موطأ مالک، روایه محمد بن‌حسن شیبانی، با شرح و تعلیق عبد الحیّ لکنوی معروف به التعلیق المُمَجّد، ج۳، ص ۴۴۸).

 

[۱۷]. بَخیت مُطِیعی حنفی، در۱۰ محرم ۱۲۷۱ق در قریه مُطیعه استان أَسیُوط مصر متولد شد و در ۱۲۹۲ق، پس از اتمام تحصیلات خود در دانشگاه الأزهر، همان‌جا به تدریس پرداخت، تا اینکه در ۱۲۹۷، به منصب قضا گماشته شد و در شهرهای گوناگونی چون اسکندریه و قاهره به قضاوت پرداخت. او همچنین به مقام‌های عالی دیگری از جمله مفتّشی و مفتی‌گری در وزارت دادگستری و عضویت در «الرابطه الشرقیه» نیز رسید. پس از آن در اول ذیقعده ۱۳۳۲ق به مفتی‌گری مصر که بالاترین مقام قضایی بود، برگزیده شد. مُطیعی در دوران حیات خویش با حوادث و جریانات گوناگونی مواجه گردید که وی در آنها شرکت کرد و درگیری فکری فعالانه داشت؛ از جمله: الف) مسائلی که از برخورد اسلام با دستاورد علوم و فنون غرب پدید آمده بود؛ ب) جریان مخالفت با اصلاحاتی که تحت نظر محمد عَبْده در الازهر صورت می‌گرفت؛ ج) ماجراهایی که در سال ۱۳۰۰ق سرانجام به استقلال مصر انجامید. محمد بخیت در رجب ۱۳۵۴ق وفات یافت. برخی از آثار وی عبارت‌اند از: سلم الوصول فی شرح نهایه السول، تطهیر الفؤاد من دنس الإعتقاد، أحسن الکلام فیما یتعلق بالسنّه والبدعه من الأحکام، حقیقه الاسلام و أصول الحکم، المُرهِفات الیَمانیه فی عُنُقِ مَن قال بِبُطلانِ الوَقف علی الذُریه، إرشاد القاری والسامع إلی أنَّ الطلاق إذا لم یُضَفْ الی المرأَهِ غیرُ واقع، حُجّه الله علی خَلیقَته فی بیان حقیقه القرآن و حکم کتابته، تنبیه العقول الانسانیه لما فی آیات القرآن من العلوم الکونیه والعمرانیه، الجواب الشافی فی إباحه التصویر الفوتو غرافی، رسالهٌ فی أحکام قراءه الفونوغراف (مرآه العصر فی تاریخ و رسوم اکابر الرجال بمصر، ج ۲، ص ۴۶۷؛ کنزالجوهر فی تاریخ الازهر، ص ۱۷۲؛ صفوه العصر فی تاریخ و رسوم مشاهیر رجال مصر، ص ۵۰۱).

 

[۱۸]. تطهیر الفؤاد من دنس الإعتقاد، ص ۱۳٫

 

[۱۹]. همان، ص۹٫

 

[۲۰]. همان، ص۱۷٫

 

[۲۱]. تطهیر الفؤاد من دنس الإعتقاد، ص ۱۰۸٫

 

[۲۲]. همان، ص ۱۳۳ – ۱۳۴٫

 

[۲۳]. متأسفانه به زندگینامه وی دسترسی نداشتیم.

 

[۲۴]. سیف الأبرار المسلول علی الفجار، ص۱۱٫

 

[۲۵]. احمدرضا بَریلَوی، ملقب به عبدالمصطفی، از عرفا و دانشمندان شبه قاره و بنیان‌گذار مکتب بریلوی و پیرو مذهب حنفی و طریقه قادری بود. به سال ۱۲۷۲ق در بریلی، ایالت اُتراپرادش در شمال هند به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۰ق در همان‌جا درگذشت. احمد رضا دروس خود را نزد پدرش تقی علی خان و حدیث را نزد احمد زینی دحلان مفتی شافعیان که هر دو از مخالفان سرسخت وهابیون بودند، فرا گرفت. وی مخالفت شدیدی با تفکرات مکتب دیوبند و وهابیت داشت و آنها را دست نشانده استعمار و انگلیس می‌دانست. به همین جهت دولت عربستان از ورود کتب بریلویان به کشورش به شدت ممانعت کرد. احمدرضا به تفسیر، حدیث، فقه، کلام، عرفان، حکمت و ریاضیات پرداخته بود و گفته شده بیش از هزار کتاب و رساله کوچک و بزرگ به زبان‌های عربی و فارسی و اردو از او باقی مانده است. مجموعه فتاوای او به نام العطایا النبویّه فی الفتاوی الرضویه در دوازده مجلد بزرگ گرد آمده است. میلیون‌ها نفر در هند و پاکستان خود را پیرو مکتب او می‌دانند و او را تجدید کننده دین در آغاز سده چهاردهم می‌انگارند. آرامگاه وی در بریلی زیارتگاه پیروان وی است. (مدارس اسلامی هند در طول تاریخ و جایگاه فرهنگ ایران در آنها، ج۱، ص۹۶؛ جنبش اسلامی‌و گرایش‌های قومی‌در مستعمره هند، ج۱، ص۳۶۹).

 

[۲۶]. الفتاوی الرضویه، ص ۱۹۸ – ۱۹۹٫

 

[۲۷] . همان.

 

[۲۸]. در حال حاضر در ترکیه استان دوزجه به مرکزیت شهر دوزجه است.

 

[۲۹]. «لا أَعرفُ أَنَّ عالماً مات فخَلاَ مکانُه فی هذه السنین، کما خلا مکانُ الإمام الکوثری؛ لأَنه بَقِیَّـهُ السلفِ الصالح الذین لم یجعلوا العِلْمَ مُرتَزَقاً ولا سُلَّماً لغایه، بل کان هو منتَهَى الغایاتِ عندهم، وأَسمَى مَطارح أَنظارِهم. فلیس وراءَ علم الدین غایهٌ یتغیَّاها مؤمن ولا مُرْتَقىً یَصِلُ إِلیه عالم. لقد کان۲ عالماً یَتحقَّقُ فیه القولُ المأثورُ “العلماءُ وَرَثَهُ الأَنبیاءِ”» (برگرفته از مقدمه مقالات الکوثری).

 

[۳۰]. «إن کان ابن‌تیمیه لا یزال یعدّ شیخ الإسلام، فعلی الإسلام السلام»( الإشفاق على أحکام الطلاق، ص ۸۹).

 

[۳۱] . «ومن أحاط علماً بما نقلناه فی هذا الکتاب وغیره من نصوص عباراته وتأکّد من الأصول صدق النقل واستمر على مشایعته وعلى عدّه شیخ الإسلام فعلیه مقت الله و غضبه» (العقیده و علم الکلام من أعمال الإمام محمد زاهد الکوثری، پاورقی ص۵۰۵).

 

[۳۲]. «و لو قلنا لم یُبَلْ الإسلام فی الأدوار الأخیره بمن هو أضرّ من ابن‌تیمیه فی تفریق کلمه المسلمین لَما کنّا مبالغین فی ذلک، و هو سهل متسامح مع الیهود و النصاری یقول عن کتبهم انّها لم تحرّف تحریفاً لفظیّاً فاکتسب بذلک إطراء المستشرقین له، شدید غلیظ الحملات علی فرق المسلمین لا سیّما الشیعه» (الإشفاق على أحکام الطلاق، ص۸۶).

 

[۳۳]. «و لولا شدّه ابن‌تیمیه فی ردّه علی ابن المطهّر فی منهاجه إلی أن بلغ به الأمر إلی أن یتعرّض لعلی بن‌أبی‌طالب (کرم الله وجهه) الذی تراه فی اوائل الجزء الثالث منه بطریق یأباه کثیر من أقحاح الخوارج مع توهین الأحادیث الجیّده فی هذا السبیل…». همان.

 

[۳۴]. «وقد استتیب مرّات فی أمور خطره وهو ینقض مواثیقه وعهوده فی کلّ مرّه وأوردت هنا صوره من صیغ استتابته کما هی مسجله فی نجم المهتدی لتکون عبره للمعتبر وهی هذه:  الحمد لله الذی أعتقده أنّ القرآن…»(العقیده و علم الکلام من أعمال الإمام محمد زاهد الکوثری، پاورقی ص۴۷۹).

 

[۳۵]. العقیده و علم الکلام من أعمال الإمام محمد زاهد الکوثری، پاورقی ص ۴۷۸٫

 

[۳۶] . الإشفاق على أحکام الطلاق، ص۲۳٫

 

[۳۷] . شرح العقیده الطحاویه، مقدمه ص ۵۰٫

 

[۳۸]. نعیم الدین مراد آبادی (۱۳۰۰ـ ۱۳۶۷ق) ملقب به صدر الأفاضل، از جانشینان احمد رضا بریلوی و یکی از بزرگان مکتب بریلویه به شمار می‌رود. او مؤسّس مدرسه‌ای به نام «الجامعه النعیمیه» است که شاگردان این مدرسه به نعیمیون معروف‌اند. وی چهار سال پس از مرگ احمد رضا بریلوی سازمانی سیاسی ـ مذهبی به نام «کنفرانس سراسر هند» را در مرادآباد تشکیل داد. این سازمان در سال  ۱۳۲۶ق و پس از تشکیل کشور پاکستان، جای خود را به «جمعیت العلمای پاکستان» داد. کتب الکلمه العلیا فی عقیده علم الغیب و اطیب البیان که ردّیه‌ای بر کتاب تقویه الایمان شاه اسماعیل دهلوی است، از جمله تألیفات مراد آبادی است(الکوکبه لشهابیه فی کفریات الوهابیه، احمد رضاخان، عظیم آباد هند، ۱۳۱۶ق)

 

[۳۹]. دعوه شیخ الاسلام ابن‌تیمیه، ج ۲، ص ۶۱۱٫

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن