تحقیقی درباره رابطه ذهبی و ابن تیمیه
ذهبی، یکی از علمای پرآوازه اهلسنت و علمای معاصر ابنتیمیه و صاحب کتاب زغل العلم و نامه النصیحة الذهبیّة است. ذهبی در این دو تألیف خود، بهویژه در النصیحة الذهبیّة انتقادات تندی از ابنتیمیه و پیروان فکری او کرده و آنها را گمراه نامیده است. از آنجا که این رساله با عقاید علمای سلفی وهابی سازگاری ندارد، آنها به شدت تألیف این دو کتاب از سوی ذهبی را انکار کردهاند. در برابر آنها علمای اهلسنت آن دو کتاب را از آثار ذهبی مینامند. در این مقاله رابطه ذهبی با ابنتیمیه بررسی و صحت انتساب این دو تألیف به ذهبی با بهرهگیری از کتب تاریخی و رجالی اهل سنت اثبات میشود. در ادامه زندگی دو عالم دیگر به نامهای ابوحیان و ابنزملکانی را که در ابتدا از حامیان ابنتیمیه بودند و سپس از مخالفین وی گردیدند، بررسی میکنیم که شاهدی بر دوری ذهبی از ابنتیمیه در اواخر عمر وی است.
یکی از مباحث مهم و کلیدی در شناخت ابنتیمیه و آشنایی با افکار و عقاید او در میان علمای معاصرش و نوع نگرش آنان به ابنتیمیه است. اهمیت نگرش و نظر آنها درباره ابنتیمیه بسیار مهم است؛ چراکه آنها از نزدیک او را دیده و بدون واسطه و از نزدیک با نظرهای وی آشنا بودهاند. لذا سخن آنها برای شناخت افکار ابنتیمیه بسیار راهگشاست. یکی از علمای معاصر ابنتیمیه، ذهبی است که از شاگردان وی نیز بهشمار میآید. ذهبی در میان اهلسنت جایگاه برجستهای دارد و برای آرای رجالی و حدیثی وی ارزش فوق العادهای قائل هستند. لذا چگونگی رابطه این دو، تصویر روشنتری از زندگی و شخصیت ابنتیمیه به ما ارائه خواهد داد. علمای سلفی و وهابی معاصر مدعی هستند که ذهبی از ابتدا از طرفداران و حامیان ابنتیمیه بوده و تا آخر عمر بر این عقیده استوار مانده و انتساب دو کتاب زغل العلم و النصیحة الذهبیة به ذهبی از سوی مخالفین ابنتیمیه صورت پذیرفته و ذهبی هرگز با ابنتیمیه مخالفت نکرده است. در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا با بررسی کتابهای ذهبی و بررسی ادله سلفیها و مخالفین صحت و سقم این ادعا را ارزیابی کنیم.
آشنایی با ذهبی
مورخ و رجالی مشهور اهلسنت، شمسالدين ابوعبدالله محمد بناحمد بنعثمان بنقايماز بنعبدالله ذهبي، در ربيع الثانی سال 673 ق در دمشق به دنیا آمد.[1] دلیل انتساب او به ذهبی، اشتغال پدرش به صنعت طلا سازی بود و بدین سبب به او ابنذهبی گفتهاند و بعضی گفتهاند او در ابتدای امر به شغل پدرش یعنی صنعت طلاسازی اشتغال داشت.[2]
او در دمشق به تحصیل پرداخت و استادان برجسته او ابنعساکر و ابنغدیر بودند.[3] ذهبي قبل از هجده سالگی به دنبال حدیث رفت[4] و سپس برای تکمیل تحصیلات راهی قاهره شد. کتاب تاریخ الإسلام را تألیف کرد و کتابهای دیگر همچون العبر، سير أعلام النبلاء، ملخص التاريخ، طبقات الحفاظ و طبقات القراء، تلخیص این کتاب هستند. تلخیص سنن كبير بيهقى، تلخیص مستدرک حاکم، الميزان في نقد الرجال، مختصر تهذيب الكمال مزى، المعجم الكبير، المعجم الصغير و المعجم المختص بالمحدثين از دیگر تألیفات او است.[5] دکتر بشار عواد معروف در کتاب الذهبی و منهجه في کتاب تاریخ الإسلام، 213 کتاب از ذهبی نام میبرد. او در سال 748ق در دمشق درگذشت. اهمیت و جایگاه او در علم رجال اهلسنت آنچنان باارزش است که سبکی او را یکی از چهار حافظ زمان خود میداند که نظیر ندارد.[6]
رابطه ذهبی و ابنتیمیه
برای بررسی دقیق رابطه ذهبی و ابنتیمیه، باید رابطه آنها را به دو مرحله تقسیم کرد: مرحله اول شامل دوران جوانی و میانسالی است. مرحله دوم از اواخر زندگی ابنتیمیه شروع میشود و تا وفات ذهبی ادامه پیدا میکند. هم موافقان و هم مخالفان ابنتیمیه بر این نکته اتفاق نظر دارند که ذهبی در جوانی و میانسالی از جمله حامیان و طرفداران متعصب ابنتیمیه و به میزان زیادی تحت تأثیر اندیشههای او بود و این تأثیرپذیری نیز تا شروع مرحله دوم رابطه این دو ادامه پیدا کرد. ذهبی در این مرحله پیوسته از او تمجید میکند و میبینیم تألیفات ذهبی در این دوران، اندیشههای ابنتیمیه را تأیید میکند. ذهبی در کتاب تاریخ الإسلام بارها از ابنتیمیه با عنوان «شیخنا» یاد میکند.
در این دوران تأثیرپذیری ذهبی از ابنتیمیه بسیار زیاد است و میبینیم که ذهبي علیرغم اینکه ادعای رعایت انصاف و دوری از تعصب در تألیفات خود را دارد، در هنگام سخن گفتن از احادیث صفات و فضایل پیامبر و اهلبیت (ع)از صواب و حقیقت دور میشود. احادیث زیادی در مستدرک حاکم وجود دارد که حاکم از یک سو آنها را طبق شرایط بخاری و مسلم صحیح میداند و از سوی دیگر بهدلیل آنکه با عقاید و افکار ذهبی در این دوران هماهنگی ندارد، ذهبی بدون ذکر دلیلی به تضعیف این احادیث میپردازد.[7]
سبكي(م756) درباره کتابهای ذهبی که اکثر آنها در این دوران منتشر شده اند چنین میگوید:
کتاب تاريخ استاد ما ذهبي، بهرغم برخورداری از حسن و جامعیت، مملو از تعصب مفرط است که امیدوارم خدا او را بهسبب این تعصب مؤاخذه نکند. بسیار به غیبت اهل دین پرداخته و در انتقاد از بسیاری از امامان شافعی و حنفی زیادهروی کرده است.[8] از حافظ صلاحالدين خليل بنكيكلدى علائى نقل شده که گفته است: در دين و ورع ذهبی و شایستگی او در آنچه مردم در حق او میگویند، شک ندارم، و لكن مذهب تجسیم بر او غالب شده و از تأويل و مذهب تنزیه دور شده و این امر موجب دوری شدید او از اهل تنزيه و گرایش شدید او به اهل تجسیم شده است. هرگاه به شرح زندگی یکی از اهل تجسیم میپردازد، در اتصاف او به جمیع خصایص نیکو زیادهروی و از خطاهای او غفلت و حتیالامکان خطاهایش را توجیه میکند. هرگاه از شخصیاتهای گروه دیگر مثل امام الحرمين، غزالي و مانند این دو سخن به میان آید، دربارهشان چندان سخن نمیگوید و سخن افرادی را که از او بدگویی کردهاند، زیاد نقل و آن را تکرار و آشکار میکند و آن را حجت میداند و بیاختیار از خصائص نیکوی فراوان آنها روی برمیگرداند و تمام آنها را بیان نمیکند.
هرگاه به اشتباهی درباره آنان دست یابد، آن را ذکر میکند. همچنین درباره اهل زمان ما این کار را انجام میدهد و اگر نتواند تصریح کند، هنگام بیان شرح زندگی او میگوید خدا او را اصلاح کند و مانند آن. علت این امر مخالفت آنها با عقاید او است.
شرح حال استاد ما ذهبی، بیشتر از آن است که بیان شود. [بیان این مطالب] در حالی است که او استاد و معلم ماست، ولکن سزاوار است که به دنبال حقیقت باشیم. تعصب زیاد او موجب ریشخند شدن او شده بود و من در روز قیامت بر او میترسم. چه بسا کسیکه در نظر او حقیر باشد، [نزد خدا] آبرومندتر از او باشد، از خدا میخواهیم که از بار گناهان او بکاهد و به کسانی که ذهبی از آنان بدگویی کرده است، گذشت از او را الهام کند و استادان از توجه به کلام او نهی کرده و گفتار او را معتبر ندانستهاند.[9]
این فراز از کلام سبکی به وضوح شباهت گفتار، رفتار و آرای ذهبی به ابنتیمیه در این دوران را نشان میدهد، اما بعدها و در مرحله دوم رابطه ذهبی و ابنتیمیه، شاهد دگرگونی زیادی در آرای ذهبی هستیم و آرای او در این دوره بسیار متفاوت با آرای قبلی او و حتی متناقض با آرای ابنتیمیه است. برای مثال ذهبي درباره زیارت در بخش مربوط به زندگی امام حسن(ع) در رد ابنتيميه چنین میگوید: «هر کس که نزد حجره مقدسه با حالت ذلت و تسلیم بایستد و بر پیامبر صلوات فرستد، خوشا به حال او که چه زیارت نیکویی بهجا آورده و این حالت تذلیل و محبت او چه زیباست!»[10]
بررسی کتاب «زغل العلم» و رساله «النصیحة الذهبیة»
از جمله تألیفات ذهبی که ادعای تغییر در آرا و نظرهای ابنتیمیه را تأیید میکند، کتاب زغل العلم و رساله النصیحة الذهبیة است که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
الف) زغل العلم
در انتساب کتاب زغل العلم به ذهبي در میان علما و مورخان هیج اختلافی وجود ندارد. نسخه خطی این کتاب در دارالکتب المصریّة موجود است.[11] ابنحجر عسقلانی (م852)[12] در أنباء الغمر در زندگی عبدالله بنمحمد بنابيبكر، ابنالوزیر(م840) در العواصم و القواصم في الذب عن سنة ابيالقاسم و عبدالحي بناحمد بنمحمد عكري حنبلي (م1089)[13] از کتاب زغل العلم یاد کردهاند.
در این میان برخی از علمای سلفی و وهابی منکر تألیف این کتاب از سوی ذهبی شدهاند. دلیل انکارشان، عبارات ذهبی در این کتاب علیه ابنتیمیه است. ذهبی در این کتاب عجب و تکبر را علت عمده انحطاط ابنتیمیه دانسته و مینویسد:
سالهای بسیار در بررسی احوال او کوشیدم تا درباره او به این نتیجه رسیدم که علت کنارهگیری اهل مصر و شام و دلیل تنفّر آنها از او و سرزنش و تکذیب و تکفیر او، تکبّر و خودخواهی و شدت علاقهاش به رهبری در میان علما و توهین به بزرگان بوده است.[14]
ذهبی در جای دیگر درباره سرنوشت ابنتیمیه و مقایسه آن با دوران قبلی چنین میگوید: «و سرانجام امر او را که پستی، انزوا، گمراهی، تکفیر و تکذیب او با حق و باطل بود، دیدم…».[15]
از آنجا که منابع زیادی به این کتاب اشاره کردهاند و کسانی که از زندگی ذهبی سخن گفتهاند نیز به این کتاب اشاره کردهاند، ادعای آن دسته از سلفیون که به انکار انتساب این کتاب به ذهبی پرداختهاند، بیمورد و بدون دلیل است.
ب) النصیحة الذهبیة
مهمترین اثر ذهبی که اوج انتقاد او به ابنتیمیه بهشمار میآید، نامه معروف به النصیحة الذهبیة است. ذهبی در این نامه، ابنتیمیه را مغرور، منافق، تحریفکننده حقایق معرفی و در ایمان او تشکیک میکند و پیروان او را گمراهانی میداند که از روی جهل و نادانی از او تبعیت کردهاند.
قدیمیترین کتابی که به وجود این نامه اشاره کرده، کتاب الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ تألیف حافظ سخاوی (م902) است. او میگوید:
از جمله کسانی که بعضی از مردم از آنها نفرت دارند و بهرغم علم زیاد و ورع و زهد آنها از علمشان بهره نمیبرند، ابنحزم و ابنتیمیه هستند که مورد آزار و اذیت نیز قرار گرفتند. دلیل این امر، هرزگی زبان آنها و عدم کنترل آن است؛ بهگونهایکه علیه علما به گزافه سخن میگویند و در جرح آنها مبالغه میکنند.[16] برای ذهبی عقیده نیکو و رسالهای دیدم که خطاب به ابنتیمیه برای دفع نسبت تعصب زیاد او به ابنتیمیه نوشته است.[17]
علامه کوثری این رساله را همان النصیحة الذهبیة میداند و چنین میگوید:
وعده دادیم که در آخر کتاب تصویر رسالهای را که ذهبی به ابنتیمیه فرستاده و در آن او را از عواقب اصرار بر آرای شاذ فقهی و مخالفت با علما در مسائل اصلی و فرعی بر حذر داشته، بیاوریم. ما به این نامه به خط تقی ابنقاضي شهبه (م851) دست یافتیم که او آن را از خط برهان بنجماعه و او از دستخط حافظ ابوسعید صلاح علائي (م861) و او آن را از اصل نامه ذهبي استنساخ کرده است. خط تقي بنقاضي شهبه، مشهور و معروف است و كتابهایی به خط او در دار الكتب المصريه و الخزانة الظاهرية دمشق موجود است؛ از جمله این کتابها بخشی از طبقات الشافعيه است که در دارالكتب المصريه نگهداری میشود و گزیدهای از التاريخ الكبير ذهبي درباره زندگی علمای شافعي که در الخزانة الظاهرية موجود است. محققی که با دستخط ابنقاضي شهبه آشنا نیست، میتواند با مقایسه دستخط او در اینجا که تصویر النصیحة الذهبیه از نسخه دارالكتب المصريه است و بین دستخط محفوظ او در دارالکتب المصریه و الخزانة الظاهریه، از دستخط او اطمینان یابد.
حافظ سخاوي به این رساله در الإعلان بالتوبيخ اشاره کرده است: «و رساله ای از ذهبی به ابنتیمیه دیدم که برای دفع انتساب خودش به تعصب زیاد درباره ابنتیمیه نوشته است».
سخاوی در اینجا در صدد دفاع از ذهبي است و نسبت تعصب فراوان او به ابنتیمیه را رد میکند و میگوید: «به این نکته در ابتدای رساله که همراه زغل العلم در دو سال قبل منتشر شد، اشاره کردم». ذهبي از دوستان او بود و به استثنای مسائل اندکی، پیرو او بود، اما هنگامیکه دریافت این فتنه فراگیر شده و جز پیروان حشویهای او و جوانان فریب خورده کسی همراه او باقی نمانده است، تلاش کرد تا فتنه را آرام کند. از یک سو به مخالفین ابنتیمیه نامه نوشت تا آرامتر سخن بگویند؛ همانطورکه طبق گفته ابنرجب این کار را با تقیالدین سُبکی انجام داد و از سوی دیگر، این رساله را به خود ابنتیمیه مینویسد.[18]
دکتر بشار عواد معروف، استاد و رئيس گروه تاريخ دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد، نیز در مقدمه کتاب سیر اعلام النبلاء ذهبی به وجود این نامه و همچنین کتاب زغل العلم اشاره میکند و آنها را از تألیفات ذهبی میداند.[19]
ایشان در كتاب الذهبي و منهجه في كتابه تاريخ الإسلام میگوید:
این نامهای است که ذهبی آن را برای استاد و دوست خود ابوالعباس ابنتیمیه حرانی(م728) فرستاده و در نامهاش او را نصیحت و در بعضی از امورش سرزنش کرده است. حافظ سخاوی از این نامه در کتاب الإعلان سخن به میان آورده است. لذا به قول گروهی که در این نامه تشکیک کردهاند و گفتهاند جعلی است، اعتنایی نمیشود.[20]
دكتر صلاح الدين المنجد در کتاب شيخ الإسلام ابنتيمیه سيرته وأخباره عند المورخين میگوید:
گروهی در انتساب این نامه به ذهبی تشکیک کردهاند و ما تردیدی نداریم که این نامه از او است. نسخه خطی آن را از ذهبی نقل کردم . احدی از علمایی که آن را نقل کردهاند، مثل تقیالدین بنقاضی شهبه و دیگران، منکر آن نشدهاند. این همان شیوه ذهبی است در هنگامی که انتقاد میکند و به نظر میرسد این نامه را در آخر زندگی ابنتیمیه نوشته است. کسی مثل ذهبی او را نستوده است، و لکن بهسبب دوستی و ترحم بر او، در بعضی از امور از وی انتقاد کرده است.[21]
سلفیها بهشدت به انکار تألیف این رساله پرداختهاند و حتی بعضی از آنها از آن با عنوان الفضيحة الذهبيّه یاد میکنند.
شبهات مطرح درباره رساله «النصیحة الذهبیّه»
- مرثیه ذهبی در مرگ ابنتیمیه
یکی از مسائلی که در رد این نامه ذکر میکنند، مرثیه ذهبي بعد از وفات ابنتیمیه است که ذهبی در فرازی از مرثیهاش میگوید:
ای مرگ، از این به بعد، هر که را خواهی بگیر یا رها کن، تو نشانه علوم و ورع را از بین بردی… شیخ الاسلام را از ما گرفتی و ریسمان تقوا بریده شد و صاحبان بدعت به آرزوی خود رسیدند… .[22]
اگر این مرثیه را در منابع جستجو کنیم، به این حقیقت میرسیم که ناقل آن فقط ابنعبدالهادی است و تمام منابع بعدی، از او نقل کرده اند. شمسالدين عبدالله محمد بنعبدالهادي بنقدامه مَقْدسي این مرثیه را در کتاب العقود الدریه ذکر کرده است. او حنبلی مذهب است و اگر چه در کتابهای رجالی به نکته خاصی درباره وی اشاره نشده است، اما نکته برجسته در زندگی این شاگرد ابنتیمیه، تعصب، شیفتگی و دلدادگی او به ابنتیمیه است که در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده است.[23]
مطلبی که حکایت از تعصب او دارد، برخورد تند و شدید وی با مخالفین ابنتیمیه است. او در کتاب العقود الدریه همچون استادش ابنتیمیه، نسبتهای ناروایی به مخالفان خود میدهد. تقیالدین سُبکی به سبب مخالفت ورزیدن با افکار ابنتیمیه، در این کتاب مورد اتهام های ناروای ابنعبدالهادی قرار میگیرد. ابنعبدالهادی در معرفی او و کتابش چنین میگوید:
دیدم که او در کتابش به دنبال تصحيح احاديث ضعیف و جعلی، تقویت روایات موهوم و دروغین، و تضعیف احادیث صحیح و ثابت و روایات قوی و مقبول است. او در صدد است که برای این روایات صحیح تأویلات منکر و مردود ذکر کند.[24]
او در ادامه، سُبکی را مردی ریاکار، دنبالهرو هوای نفس و معتقد به اقوال شاذ و آرای منکر، کسیکه بر خلاف اجماع علما حرکت میکند و هیچیک از علما موافق گفتارش نیست، معرفی میکند. این شیوه سخن گفتن که همانند ابنتیمیه همراه با جزمیت و قاطعیت است، مخاطب را به قبول آن نزدیک میکند و فهم حقیقت را برای آنها دشوار میسازد.
نادرستی این نسبتها با مراجعه به کتابهایی که به شرح حال سُبکی پرداختهاند، آشکار میشود و اینگونه نسبتها نشان میدهد که او چگونه برای دفاع از استادش دیگران را به مطالب بیپایه و دروغین متهم میکند. این اتهامات بیپایه که دیگران آن را نفی کرده و از سبکی به نیکی یاد کردهاند، تا حدودی شخصیت در سایه و ناشناخته ابنعبدالهادی را آشکار میسازد.
ذهبی در معجم محدثی، سبکی را امام، فقیه، علامه، محدث، حافظ و فخر الحفاظ وصف میکند.[25]
ابنحجر در الدرر الکامنه گفتاری از دیگران درباره سُبکی نقل میکند که حکایت از جایگاه بالای او در علم و تقوا و عبادت دارد.[26]
- دشمنی ناشران آن با ابنتیمیه
این نامه به خط ابنقاضي شهبه است که ناسازگاری خط فکری او با ابنتیمیه و مخالفت این دو با یکدیگر آشکار است. در این زمان ناشر آن كوثري است که حنفیمذهب، و در عقاید، اشعری مسلک است و شهادت این دو از نظر شرعی مردود است.[27]
کسانیکه قائل شدهاند گفتار و شهادت تقیالدین ابنقاضی شهبه از نظر شرعی مردود است و در وثاقت وی تردید کردهاند، تنها سلفیون و وهابیون معاصر هستند. شخصیت و وثاقت او مورد قبول علما است و از او به نیکی یاد کردهاند و تنها جرم او این است که مقابل انحرافات ابنتیمیه ایستاده است. حنبلیها نیز همانند دیگران او را قبول دارند. ابنمفلح (م884ق) در کتاب خود المقصد الأرشد في ذكر اصحاب الامام احمد، بارها از ابنقاضی شهبه با عنوان «شیخنا» یاد میکند.[28]
در وثاقت علامه محمد زاهد کوثری در بین اهلسنت نیز کلامی نیست. دكتر سيد محمد حسن علوي، مدرس مسجد الحرام و مدرس دانشکده «الشريعة و الدراسات الإسلاميه» در دانشگاه ملك عبد العزيز مكه مكرمه، او را به امانت در علم، بصیرت و تلاش فراوان در نشر علم و امور خیر وصف میکند.[29] برای اطلاع از جایگاه علمی و شخصیت علامه کوثری گفتار ابوزهره کافی است؛ ابوزهره وی را مجدِّد واقعی و کسی میداند که برای عبادت خداوند به علم روی آورده است و میگوید: «عالمی نمیشناسم که جای خالی او را پر کرده باشد… او بقیه سلف صالح است که علم را وسیله رزق و نردبانی برای هدف دیگر قرار ندادهاند».[30]
تنها سلفیون هستند که به جرح کوثری پرداختهاند؛ چنانکه بِنباز ایشان را «أفاك أثيم» وصف میکند.[31] اگرچه سلفیون از روی بیاطلاعی و یا به اشتباه علامه کوثری را در اعتقادات اشعری میدانند، اما باید توجه داشت که ایشان در اعتقادات ماتریدیمذهب است. بههرحال حنفی بودن در فقه و در اعتقادات اشعری و یا ماتریدی بودن، تنها از نظر سلفیون جرح محسوب میشود؛ چرا که پیروان مذهب حنفی در جهان اسلام فراواناند و بسیاری از اهلسنت در عقاید پیروی اشاعره و ماتریدیهاند و اگر حنفی و اشعری و یا ماتریدی بودن موجب جرح شود، وثاقت بسیاری از اهلسنت محل سؤال و تردید خواهد بود.
دو شاهد دیگر برای اختلاف ذهبی و ابنتیمیه
نکته دیگری که بر صحت انتساب این نامه به ذهبی و همچنین دوری او از ابنتیمیه در اواخر عمر وی گواهی میدهد، رابطه سایر علما و تغییر نظر آنان به سبب عقاید انحرافی ابنتیمیه است. در ادامه مقاله به بررسی رابطه دو تن دیگر از علمای معاصر ابنتیمیه میپردازیم که ابتدا از حامیان ابنتیمیه بودند و به حمایت و تأیید از او پرداختند، اما بعد جزء مخالفان او شدند.
- ابوحیان
محمد بنيوسف بنعلي بنحيان، ابوحيان اندلسي، نحوي، مفسر، محدث، قاری، مورخ و اديب مشهور در سال 654 به دنیا آمد. تفسیر البحر المحیط مهمترین اثر او است. مورخان و رجالیون از ابوحیان به نیکی یاد کردهاند. صفدی در وصف او میگوید: «او را یا در حال تسبیح گفتن یا در حال مطالعه کتاب دیدم. مورد وثوق بود و با لغت آشنایی کامل داشت و در نحو امام مطلق بود». ابنحجر او را بسیار موثق، حجت و دارای عقاید سالم معرفی میکند.[32]
او در ابتدا اشعاری در مدح و ستایش ابنتیمیه سرود؛ از جمله در ابیاتی ابنتیمیه را احیاگر دین، ظاهرکننده حق در هنگامیکه نشانههای آن از بین رفته و امامی معرفی میکند که همه در انتظارش بودند.[33] بعدها ابوحیان از مخالفان ابنتیمیه شد و اشعاری را که در مدح وی سروده بود، از دیوان خود حذف نمود و دیگر از ابنتیمیه به خوبی یاد نکرد.[34] این تغییر رفتار عجیب و شگرف، بنا به تصریح خود ابوحیان در تفسیرش البحر المحیط، به سبب عقاید انحرافی ابنتیمیه بود. او بیان میکند که نشستن خداوند بر کرسی را در کتاب ابنتیمیه خوانده است و گویا بهسبب همین عقیده و عقاید انحرافی دیگر ابنتیمیه، از وی برگشته است.[35] سبکی در السیف الصقیل نیز بر این نکته اشاره میکند که وقتی ابوحیان کتاب العرش ابنتیمیه را دید، تا آخر عمر او را لعنت میکرد.[36]
سلفیها تلاش کردهاند تا به استناد کلام ابنحجر علت دوری ابوحیان از ابنتیمیه را به نقد تند ابنتیمیه از سیبویه و کتاب نحوی او الکتاب، مرتبط بدانند. آنها این کلام را از منابع متعددی نقل میکنند، اما با دقت در منابع در مییابیم که منابع بعدی همچون شذرات این مطلب را از ابنحجر نقل کردهاند. ما در اینجا برای آشکار شدن حقیقت عین عبارت ابنحجر را نقل میکنیم:
ابوحیان، ابنتيميه را تکریم میکرد و قصیدهای در مدح او سرود و سپس از او روی برگرداند و در تفسیرش از او به بدی یاد کرد و به او نسبت تجسیم داد. گفته شده سبب امر این بود که ابنتیمیه و ابوحیان با یکدیگر درباره علم عربی بحث میکردند که ابنتیمیه به سیبویه توهین کرد و این امر موجب دوری ابوحیان از او شد و گفته شده علتش این بود که ابوحیان به کتاب العرش ابنتیمیه دست یافت و دریافت که او قائل به تجسیم است.[37]
همانطور که دیدیم، ابنحجر مسئله نقد سیبویه را بهعنوان یک قول مطرح میکند و از آنجایی که خود ابوحیان به مسئله تجسیم تصریح کرده است، این قول درباره علت دوری ابوحیان پذیرفتنی نیست.
- زملکانی
عالم دیگر، محمد بن على بنزملكانى است که در سال 667 متولد شد و یکی از پیشتازان در زمینههای فتوا و تدريس بود و هوش سرشاری داشت و ذهبی او را عالم عصر و بزرگ شافعیه خطاب کرد و درباره او گفت: «به مذهب و اصول آن آگاه بود و در علوم عربی قوی بود… بیشتر علمای عصر شاگرد او بودند و در کرامت و بزرگی نفس کسی هم پایه او نبود».[38]
ابنزملكانى هنگامی که از حامیان ابنتيميه بود، درباره او این چنین گفته است:
هرگاه کسی از ابنتیمیه در زمینهای سؤال میکرد، بهدلیل تبحر و آگاهی وی در این رشته گمان میکرد که او تنها در این علم تخصص دارد و میگفت که هیچکس همانند او نمیداند. فقهای سایر مذاهب هرگاه نزد او میآمدند، از او درباره مذهبشان بهره میبردند و او با احدی مناظره نکرد، مگر اینکه حقانیت او ثابت شد، و در دانشی (علوم شرعی و غیر آن) سخن نگفت، مگر اینکه سرآمد اهل آن علم بود و تمام شرایط اجتهاد در او جمع شده بود.[39]
زملکانی آنچنان به حمایت از ابنتیمیه پرداخت که شغلش را هم به سبب حمایت و طرف داری از او از دست داد.[40] ابنوردی نقل میکند ابنزملكاني بر بعضی از تألیفات ابیاتی نوشته که ترجمه آن چنین است: «وصفکنندگان در حق او چه میگویند؛ در حالی که صفات او را نمیتوان شمرد؟ او یک حجت کامل خداست، او اعجوبه دوران ماست».[41]
بعدها زملکانی نظرش درباره ابنتیمیه تغییر یافت و در مسائل زیادی با او مخالفت کرد و دو کتاب علیه آرا و نظریات ابنتیمیه به نام های الرد على ابنتيمية في مسألتي الطلاق والزيارة و في تفضيل البشر على الملك تألیف کرد. درباره علت مخالفت زملکانی با ابنتیمیه در منابع چیزی ذکر نشده، اما به نظر میرسد علتی جز آشنایی او با انحرافات ابنتیمیه ندارد و کتابهایی که زملکانی در رد نظر ابنتیمیه تألیف کرد، برای اثبات این ادعا کافی است.
جمعبندی
از مطالب فوق آشکار شد که در انتساب کتاب زغل العلم و رساله النصیحة الذهبیّة به ذهبی هیچ تردیدی نیست و انکار آن از سوی سلفیون بیمورد است. سلفیون نامه ذهبی به ابنتیمیه را با تشکیک در وثاقت ابنقاضی شهبه و علامه کوثری انکار میکنند؛ در حالی که اهلسنت و حتی حنبلیها ابنقاضی شهبه را عادل میدانند و حنفی و اشعری و ماتریدی بودن شخص موجب جرح او نمیشود و با وجود تصریح دیگران به وثاقت علامه کوثری، با این گونه نسبتها، نمیتوان وثاقت او در نقل این نامه را مورد تردید قرار داد. شبهه عمده سلفیون در انکار تألیف نامه از سوی ذهبی، ناسازگاری آن با گفتار و ستایشهای قبلی ذهبی است و مشخص شد که ذهبی پس از پیبردن به انحرافات ابنتیمیه، از وی روی برگردانده است؛ همچنانکه این جریان درباره ابوحیان و ابنزملکانی روی داد و این دو بهرغم حمایت اولیه از ابنتیمیه، پس از آگاهی از انحرافات او به مخالفت با وی پرداختند.
پی نوشت ها
[1]. الوافي بالوفیات، ج1، ص217.
[2]. أنباء الغمر بأنباء العمر، ج1، ص202.
[3]. الدرر الکامنة، ج5، ص66.
[4]. مقدمه کتاب العلو، ص3.
[5]. الدرر الکامنة، ج5، ص66.
[6]. الطبقات الشافعیة الکبری، ج9، ص 100و 101.
[7]. برای نمونه ميتوان به حدیث 4319 کتاب مغازی و سرایا، حدیث 4632 باب ذکر اسلام علی، حدیث 4726 باب ذکر مناقب فاطمه، حدیث 4818 فضائل ابی عبدالله الحسین بن علی و بسیاری از احادیث دیگر در مستدرک حاکم اشاره کرد.
[8]. طبقات الشافعیة الکبری، ج2، ص22.
[9]. طبققات الشافعیة الکبری، ج2، ص13.
[10]. سير أعلام النبلاء، ج4، ص 484.
[11]. العقیدة و علم الکلام، ص555.
[12]. انباء الغمر بأبناء العمر، ج1، ص169.
[13]. شذرات الذهب، ج6، ص252.
[14]. زغل العلم، ص38.
.[15] همان، ص43.
[16]. الإعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص111.
[17]. همان، ص136.
[18]. العقیدة و علم الکلام، ص555.
[19]. سیر أعلام النبلاء، ص38.
[20]. الذهبي و منهجه في کتاب تاریخ الإسلام، ص146.
[21]. أضواء على الرسالة المنسوبة إلى الحافظ الذهبي، ص8.
[22]. العقود الدریة، ص410
[23]. ر.ک: العقود الدریة: ص10.
[24]. همان، ص13.
[25]. معجم محدثی الذهبی، ص116.
[26]. الدرر الکامنة، ج4، ص84.
[27]. این شبهات، عمده شبهات وهابیون معاصر است که از جزواتی همچون التوضيح الجلي في الرد على النصيحة الذهبية المنحولة على الامام الذهبي و یا کتاب مذهب حنبلی و ابن تیمیه نوشته عبدالحکیم مطرودی نقل شده است.
[28]. به عنوان نمونه بنگرید: المقصد الأرشد في ذكر اصحاب الامام احمد، ج1، ص148، 204، 286 و….
.[29] المجلة الجامعة الاسلامیة، ش1، ص208.
.[30] العقیدة و علم الکلام، ص 10.
[31]. همان.
[32]. الدرر الکامنة، ج 6، ص58.
[33]. همان، ج1، ص177.
[34]. همان.
[35]. ابن تیمیه، ج3، ص25.
[36]. العقیدة و علم الکلام، ص478.
[37]. الدرر الکامنة، ج6، ص58.
[38]. البدر الطالع، ج2، ص205.
[39]. المقصد الرشد، ج1، ص135.
[40]. البدایة و النهایة، ج14، ص49.
[41]. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص278.