مقالات

وهابيت در سراشيبي سقوط

 

دکتر عصام العماد فرزند علامه علي يحيي عماد در سال 1968‌م در استان «إب»، روستاي «صبار» به دنيا آمد. روستاي صبار به پايتخت وهابیان در استان إب مشهور است. ساکنان اين استان از عقايد وهابيت تأثير پذيرفته‌اند. خانواده او تکثر مذهبي را پذيرفته و تفاوت مذهبي در اعضاي خانواده ايشان مشهود است. برخي افراد اين خانواده معتقد به مذهب «زيديه» صالحيه، برخي ديگر وهابي و برخي هم شیعه دوازده امامي‌اند.

سراج منیر: جناب آقای دکتر! پیش از پرداختن به سؤالات مربوط به وهابیت، ابتدا بفرمایید که چه عاملی باعث شد که منتقد وهابیت شوید؟

عصام العماد: من با مطالعه برخی کتاب‌ها به خلأها و اشتباهات وهابیت در مسائلی چون توسل پی بردم و یا مطالعه کتاب‌های نظیر العتب الجمیل ابن‌عقیل شافعی جرقه‌ای در شناخت شخصیت امام علی‌(علیه السلام) در من ایجاد کرد و باعث شد در جلساتی که علیه امام علی(علیه السلام) تشکیل می‌دادیم، شرکت نکنم. و فهمیدم که امام علی(علیه السلام) شخصیت والایی است. با مطالعه کتب شیخ مفید این ارادت بیشتر شد. من در همه‌‌جا، در ماهواره‌ها و رسانه‌ها و روزنامه‌ها این را می‌گویم که شخصیت‌هایی مثل سید قطب و محمد ابوزهره یک جرقه ایجاد می‌کنند، ولی راه نقد وهابیت را به روی انسان باز نمی‌کنند؛ چون اینها فقط به برخی از اشتباهات وهابیت پی بردند؛ مثلاً سید قطب به دیدگاه وهابیت درباره حضرت امام علی(علیه السلام) و امام حسین‌(علیه السلام) جواب داده، هرچند نقش بزرگی در روشنگری دارند. انسان باید در پدیده حق‌طلبی چند مرحله را طی کند: اول باید از اشتباهات شخصیت‌های مقدس پیش شما پرده برداشته شود، در مرحله بعد دنبال مکتب سالم‌تر و کامل‌تر بروید. اگر ابن‌عقیل، سید قطب و محمد ابوزهره نبودند، شاید اصلاً به کتب آثار شیعه نمی‌رسیدم یا نمی‌توانستم بیشتر تأمل و بیشتر بررسی کنم تا به دیدگاه صحیح برسم.

کشتن مردم نجد به بهانه شرک توسط محمد بن‌عبدالوهاب

سراج منیر: آیا در منطقه نجد شرک و مشرکی بود که محمد بن‌عبدالوهاب با ادعای مبارزه با مشرکان حرکت کرد و مردم این منطقه را به خاک و خون کشید؟ محمد بن‌عبدالوهاب چه توجیهی در تکفیر و کشتن مردم نجد دارد؟

عصام العماد: من معتقدم کسانی‌که می‌گویند در نجد شرک بوده، اینها مورخان متعصب محمد بن‌عبدالوهاب بوده‌اند؛ مثل ابن‌غنام در «روضة الافکار» و ابن بشر در «عنوان المجد» و کتاب‌های دیگر که مورخان قدیمی وهابی نگاشته‌اند. مسئله انتشار و وجود شرک در نجد مورد اتفاق اینها بوده است. مسئله مهم دیگر این است که حکومت به دست آل‌شیخ و آل‌سعود افتاد و در واقع آل‌سعود، آل‌شیخ و فرزندان محمد بن‌عبدالوهاب و خود محمد بن‌عبدالوهاب شریک در کشتن نجدی‌ها هستند. از این رو اینها تاریخ این مناطق را نوشتند و حتی به ‌عبدالوهاب (پدر محمد بن‌عبدالوهاب) تهمت شرک می‌زنند. زمانی‌که ما در مدارس وهابیت در عربستان بودیم، همیشه می‌گفتند که محمد فرزند عبدالله برانگیخته شد، در‌حالی‌که همه‌ مردم جزیرة العرب مشرک بودند و محمد فرزند عبدالوهاب نیز در ‌حالی ظهور کرد که مردم جزیرة العرب مشرک بودند. همیشه و در همه مسائل، این دو را با هم مقایسه می‌کنند. از همان کودکی به ما می‌گفتند که عرب در دوران محمد بن‌عبدالوهاب، مشرک‌تر از عرب زمان رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) بود! همچنین بین جنگ‌های رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) و جنگ‌های محمد بن‌عبدالوهاب مقایسه می‌کنند، حتی نمی‌گویند رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله)، بلکه می‌گویند جنگ‌های محمد بن‌عبدالله و جنگ‌های محمد بن‌عبدالوهاب. می‌گفتند جنگ‌های محمد بن‌عبدالوهاب بیشتر از جنگ‌های محمد بن‌عبدالله است و تازه محمد بن‌عبدالوهاب این ویژگی را دارد که مشرکین را با دست خودش کشت، ولی رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) این کار را نکرد. یا مثلاً درعیه را مثل مکه می‌دانستیم در اینکه مکه منبع توحید، در شرکِ اول است و درعیه منبع گسترش توحید در مرحله دوم اسلام یعنی در زمان محمد بن‌عبدالوهاب است. ما نمی‌توانیم از این غلو عجیب صرف‌نظر کنیم و این مسئله الآن به مسئله سیاسی تبدیل شده و همان‌طور که شما فرمودید، عده‌ای‌ گفته‌اند که اگر ما در مسئله‌ شرک اعراب منطقه نجد تجدید نظر کنیم، ممکن است دعوت محمد بن‌عبدالوهاب را زیر سؤال ببریم. البته در نجد بدعت و خرافه بوده؛ همان‌طور که در جامعه تسنن و در جامعه شیعی هم خرافه هست،‌ اما خرافه و بدعت، غیر از شرک است. بدعت که منجر به شرک نمی‌شود. بدعت‌هایی که در جزیرة العرب بود، در کل جهان اسلام بوده و هست و فقط در نجد نبوده است. گاهی ملاحظه می‌شود که در آن‌زمان مردم به یک درخت متوسل می‌شدند. این بدعت است، شرک نیست، پس حالا که بدعت هست، باید بگوییم که آن مسلمانان مشرک هستند، آن‌هم شرک اکبر که موجب ریختن خون آنها شود؟ متأسفانه مورخین وهابیت میان بدعت‌ها و شرکی که شرک اکبر است، تفکیک نمی‌کنند. آنها مصادیقی را برای شرک می‌آورند که من این مصادیق را بررسی کردم و دیدم همه اینها مصداق بدعت است، نه شرک. ای کاش محمد بن‌عبدالوهاب می‌گفت که اینها مانند ابوجهل مشرک هستند، اما می‌گوید شرک مردم من بزرگ‌تر از شرک جاهلیت است! محمد بن‌عبدالوهاب وقتی به روستایی در نجد می‌رود، اولین کاری که می‌کند، امام جماعت را می‌کشد. همین مسئله شخصیت ابن‌عبدالوهاب را تخریب می‌کند و برای وهابیت گران تمام می‌شود. حالا بر فرض که مسلمانان آن زمان مشرک بودند، ولی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) این‌طور با مشرکین رفتار نکرد. مشرکان به مدینه حمله می‌‌کردند و رسول اکرم از خودش دفاع می‌کرد، اما آن حضرت شبانه به یک منطقه حمله نمی‌کرد و آن را نابود نمی‌کرد. آیا کاری که وهابیان در طائف، کربلا و نجف کردند و به مناطق مسلمان سنی و شیعی هجوم بردند، درست بود؟ در اسلام رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) اول برای پادشاه ایران نامه فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد. جنگ رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) جنگ دفاعی بود، اما نود درصد جنگ‌های محمد بن‌عبدالوهاب، هجومی بود. ابن‌عبدالوهاب حمله می‌کند و آن منطقه را نابود می‌کند. مستشرقین برای مشوه جلوه دادن رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) می‌گویند محمد بن‌عبدالوهاب از رسول اکرم‌(صلّی الله علیه وآله) آموخته که با مخالفین این‌گونه برخورد کند. آنان روش محمد بن‌عبدالوهاب را وسیله‌ای بر ضد اسلام و در نکوهش آن قرار داده‌اند.

علت قدرت گرفتن حرکت محمد بن‌عبدالوهاب در نجد

سراج منیر: در نجد علمای طراز اول مثل ابن‌فیروز، ابن‌عفالق و دیگران وجود داشته‌اند پس چرا حرکت محمد بن‌عبدالوهاب توانست در نجد قدرت بگیرد؟

عصام العماد: من فکر مي‌کنم علت آن به سادگی مردم بر می‌گردد. چون مردم عربستان فطرتاً آدم‌هایی صحرایی و بدوی بودند و زود فریب می‌خوردند و از سوی دیگر محمد بن‌عبدالوهاب مسئله توحید و شرک را مطرح می‌کند که از مسائل عمیق است و به خاطر حساسیتش، انسان زود فریب می‌خورد. آخرین چیزی که بعد از شیعه شدنم به آن رسیدم، همین مسئله بود. تا حدود چهار سال بعد از شیعه شدنم، به زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) نمی‌رفتم،‌ با اینکه امامان دوازده‌گانه و عصمت آنان را قبول داشتم، ولی هنوز در این مسئله مشکل داشتم؛ چون خوارج هم مسائل این‌چنین به ظاهر ساده را مطرح می‌کردند که در واقع این مسائل پیچیده است؛ زیرا مسائلی چون توسل و استغاثه به مسئله اعتقاد به خدا بر می‌گردد و تحلیل این مسائل خیلی ریز برای عرب ساده صحرایی دشوار است. وقتی به چنین انسانی گفته می‌شود که مثلاً فلان کار شرک است و باعث افتادن در آتش جهنم است، زود فریب می‌خورد. وقتی به او گفته شود که مثلاً توسل باعث می‌شود مبتلا به شرک شوی و تو از ابولهب کافرتری هستی، طبیعی است که او از عاقبت کفر می‌ترسد. درک درست دعا و عبادت در شریعت اسلام، نیازمند تسلط بر علومی مانند اصول، لغت، فلسفه و منطق است تا انسان بتواند این مسائل را تفکیک بکند. آقای فرحان مالکی در کتاب خود به نام «مبلغ نه پیامبر» می‌گوید: تفکرات محمد بن‌عبدالوهاب را قبول دارد؛ چون این مسائل به‌ویژه برای شخص بی‌سواد فریبنده است. همین فریبندگی مسائل، علت گسترش وهابیت بوده است. من معتقدم حتی خود محمد بن‌عبدالوهاب هم فریب خورد. زندگینامه محمد بن‌عبدالوهاب را تا آخر خوانده‌ام، ایشان هم آدم عمیقی نبود. برادرش می‌گوید او عالم و مجتهد نبود، بلکه طلبه‌‌ای ساده و تنبل بود که اهل درس و مطالعه نبود. برادرش به او می‌گفت تو حتی کتب ابن‌تیمیه را نفهمیده‌ای. مسائلی این‌چنین،‌ نیازمند اجتهاد و تفکیک و تبیین درست مباحث و مفاهیم است. اگر انسان مفاهیم عمیق را تصحیح نکند، فریب می‌خورد. متأسفانه بن‌باز و دیگران ـ به تعبیر سعید حوّی ـ علم اصول را نمی‌خوانند. اگر می‌خواندند، فریب نمی‌خوردند. کسی که مباحث الفاظ در اصول را نخواند، وهابی خواهد شد. مشکل محمد بن‌عبدالوهاب نیز این بود که مباحث الفاظ را در علم اصول نخوانده بود و اگر می‌خواند، می‌فهمید. علامه بزرگ اهل‌تسنن مرحوم قضاعی می‌گوید: علت اینکه هزارها نفر کشته شدند، این بود که ما میان عبادت در لغت عرب و عبادت در اصطلاح شرعی قرآنی تفکیک نکردیم. این تفکیک را باید در مباحث الفاظ در اصول بخوانیم.

سرا ج منیر: سعید حوّی در کجا این جمله را دارد؟

عصام العماد: در کتاب حتی لانمضی بعیدا. من در کتاب خودم با عنوان نقد شیخ محمد بن‌عبدالوهاب از درون، منبع این عبارت را آورده‌ام. برای روشن شدن مطلب مثالی می‌زنم: تصور کنید فردی بخواهد براساس فرهنگ معین و  لغت‌نامه دهخدا قرآن را تفسیر کند؛ مثلاً در فرهنگ دکتر معین ملت را به مردم معنا کرده است. حالا با این معنا، عبارت «مِّلَّةَ أَبِيکُمْ إِبْرَاهِيمَ»[1] این‌گونه معنا می‌شود: مردمِ پدرِ شما ابراهیم؛ در حالی‌که ملت یعنی آیین. شیخ محمد بن‌عبدالوهاب این‌طور عمل کرده است و اصرار می‌کند که اصلاً عبادت در لغت، همان عبادت در قرآن است و همین معنا، معنای لغوی آن است. مفسران می‌گویند نه فقط عبادت، بلکه نماز و روزه هم در قرآن آمده، ولی در معانی اینها تصرف شده؛ چون لغت عرب ظرفیت مفاهیم قرآنی را نداشت. لذا در همه‌ کتب و حتی در کتب وهابیت میان معنای شرعی و معنای لغوی تفکیک شده است. عبادت یک معنای شرعی و یک معنای لغوی دارد که باید این دو را از هم تفکیک کرد. من دچار چنین اشتباهی بودم که علم اصول باعث نجات من شد. لذا من تمام کتاب‌های اصولی را خوانده‌ام؛ کتاب‌هایی مانند  اصول شیخ مظفر، الأصول في ثوبه الجدید نوشته شیخ محمد جواد مغنیه، حلقات صدر، و کفایة الاصول. وقتی مباحث الفاظ را خواندم، مباحث برای من روشن شد و فهمیدم که محمد بن‌عبدالوهاب در کجا اشتباه کرده است. پس اگر بگویم بدون خواندن علم اصول فقه، انسان ممکن است وهابی بشود، سخن گزافی نگفته‌ام؛ لذا همیشه وهابیان آدم‌های غیر‌محقق بوده‌اند، حتی اگر پرفسور ریاضی باشند؛ زیرا کسی‌که علم اصول نخوانده، فریب می‌خورد. کتاب‌های ابن‌عبدالوهاب مثل توحید یا کشف الشبهات بسیار ساده است، اما اگر کسی فریب مطالب آن را بخورد، سال‌ها طول می‌کشد تا شبهات خود را اصلاح کند.

تأثیرات سید قطب بر وهابیت

سراج منیر: در سالیان گذشته به دلیل اعتراضات علما بر دولت در فرقه وهابیت شاخه‌هایی ایجاد شد؛ مانند جامیه و  سروریه و قطبیه  بعضی از علمای وهابیت به تفکرات و سیاست‌های وهابیت انتقاد کردند؛ مثل آقای سلمان العوده یا سفرالحوالی و امثال اینها. هم اکنون در میان وهابیت چه گروه‌های تأثیر‌گذاری وجود دارد؟

عصام العماد: ببینید، من معتقدم در هر مکتبی شخصیتی از همان مکتب آن مکتب را نابود می‌کند. کسی‌که وهابیت را نابود کرد، سید قطب است. سید قطب کتابی با نام کتاب درس‌های قرآن نوشت که سی جلد بود و درباره توحید است. وی اساس مبنای جنبش خودش را توحید قرار داد و محمد بن‌عبدالوهاب نیز اساس کار خود را توحید قرار داد. بعدها سید قطب چون توحید خودش را مطرح کرد، محکوم به اعدام شد. البته می‌دانید که سید قطب، اول گمراه بود و سخنان کفر‌آمیزی درباره خدا می‌گفت. بعد ناگهان ایشان در چهل سالگی هدایت یافت. سید قطب در زبان عربی حرف اول را می‌زند. او یک شخصیت سینمایی کارگردان، نویسنده، داستان‌نویس و شاعر بود. در جهان عرب در شعر کسی حریف سید قطب نیست. یک دیوان ده جلدی دارد. از هفت سالگی شعر می‌گفت و برای اینکه مردم شعر او را بپذیرند، می‌گفت شعر از متنبی است. او شخص نابغه‌ای بود که در جهان عرب رقیب نداشت. او سرانجام هدایت شد. در ‌زمانی‌ که او هدایت یافت، خالد محمد خالد که از الازهر و معمم بود، ناگهان مرتد شد و علیه اسلام شروع به نوشتن کرد و لباس روحانیت را در آورد و از الازهر بیرون آمد. اخوان المسلمین می‌گویند از رفتن خالد محمد خالد ما ناراحت شدیم، اما ناگهان سید قطب از آمریکا برگشت و به زندانیان اخوان المسلمین ملحق شد. شخصی که در ادبیات عرب قوی است و لغت می‌داند، می‌تواند تفسیر بنویسد. البته سید قطب اشتباهات زیادی هم دارد. به هر حال کتابی که نوشت، ویژگی اولش این بود که توانست ضربه بزرگی به محمد بن‌عبدالوهاب و وهابیت در جهان وارد کند. هیچ‌کس در زبان عربی به لحاظ زیبایی و بلاغت حریف سید قطب در قرن بیستم نیست. زبان جذاب تألیفات او باعث گسترش کتاب‌های سید قطب در جهان عرب شد.

مسئله دیگر این است که ایشان اولین کسی است که بعد از محمد بن‌عبدالوهاب دعوت خود را بر محور توحید قرار داد، البته توحید براساس حاکمیت، نه توحید الوهیت. ما فکر می‌کردیم توحید محمد بن‌عبدالوهاب، همین توحید سید قطب است. وقتی که عربستان دید سید قطب داعیه توحید دارد، آمد از محمد قطب برادر سید قطب خواست که کتاب توحید براساس مبنای سید قطب بنویسد. ایشان همه‌ مسائل مهم توحید سید قطب را برگزید و در کتاب درس‌های قرآن آورد. این کتاب، کتاب درسی درجه یک عربستان شد. در عربستان کتاب محمد قطب را در مرحله عدادیه و دبیرستان و کتاب محمد بن‌عبدالوهاب را در دانشگاه می‌خوانند. سال‌ها این طور بود تا ناگهان دیدند که در سفارتخانه‌‌های بیگانگان و سفارت عربستان در یمن بمب‌گذاری می‌شود. اینها کسانی بودند که توحید سید قطب را خوانده‌ بودند. بعدها متوجه شدند که توحید محمد بن‌عبدالوهاب و توحید سید قطب کاملاً ضد هم هستند، ولی کار از کار گذشته بود و دو سوم جامعه‌ وهابیت با سید قطب و یک سوم با محمد بن‌عبدالوهاب بود. من معتقدم به‌همین علت آقای شیخ ربیع المدخلی ـ که آقای بن‌باز می‌گوید اگر کسی ربیع المدخلی را قبول ندارد، ما او را قبول نداریم ـ می‌گوید مشکل ما به خاطر کتب سید قطب است. وی می‌گفت ما آدم‌های ساده‌ای هستیم، و کتب سید قطب را تدریس کردیم که نه شاهان ما فهمیدند مسئله چیست و نه ما فهمیدیم، و وقتی فهمیدیم که کار از کار گذشته بود.

ویژگی‌های سیّد قطب

سراج منیر: ویژگی سید قطب چه بود که این‌گونه به وهابیت آسیب زد؟

عصام العماد: آقای ربیع المدخلی فکر می‌کند که سید قطب برای مبارزه با وهابیت کتاب نوشته، ولی من معتقدم که سید قطب کاری به وهابیت نداشت. من کتب سید قطب را از اول تا آخر خوانده‌ام؛ مانند کتاب آینده در قلمرو اسلام که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای آن را ترجمه کرده‌اند. هم کتاب‌های عربی و هم ترجمه فارسی آثار سید قطب را خوانده‌ام. سید قطب ابتدا شخص گمراهی بود و از بخاری اطلاع نداشت و کتاب‌های محمد بن‌عبدالوهاب را هم نخوانده بود. او اصلاً در این فضای فکری نبود. ایشان چند سال قبل از اعدام شدنش نامه‌ای می‌نویسد؛ وداع با عالم سینما، وداع با ام‌کلثوم‌، وداع با عالم رسانه. این نامه فضای فکری او را نشان می‌دهد و معلوم می‌شود که نه کتب محمد بن‌عبدالوهاب را خوانده، نه کتب شافعیت و نه کتب مالکیت، ولی ایشان منطق و اصول را می‌شناسد و به فلسفه علاقه دارد، کتب اصول فقه را خوب خوانده و به نظر من از محمد بن‌عبدالوهاب عالم‌تر است.

تضاد میان سلفیه وهابیه و سلفیه قطبیه

سراج منیر: ایشان موجی در عربستان در متن وهابیت ایجاد کرد و گروهی تحت تأثیر افکار او قرار گرفتند. ماهیت این گروه چیست و چقدر تأثیر‌گذاری داشته و دارند؟

عصام العماد: این گروه الوهابیه القطبیه و به تعبیر خود وهابیان، السلفیة القطبیة نام دارد. میان سلفیه وهابیت و سلفیه قطبیه، تضاد و ستیز است. کسانی که کتب سید قطب را خوانده‌اند، از اندیشه‌های وهابیت کاملاً آزاد نشده‌اند؛ اینها می‌گویند وهابیت خوب است، اما اشکال دارد. توحید به معنایی که مد نظر سید قطب است، کاملاً مخالف با توحید الوهیت از نظر محمد بن‌عبدالوهاب است. سید قطب می‌گوید جنگ پیامبران و مخصوصاً حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله) برای توحید الوهیت نیست، اما محمد بن‌عبدالوهاب می‌گوید علت جنگ پیامبران و مخصوصاً رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله)، توحید الوهیت است. سید قطب توحید وهابیت را با صدها دلیل کوبیده است. به‌همین دلیل علمای وهابی می‌گویند کسانی‌که کتب سید قطب را خوانده‌‌اند، توحید ما را مسخره می‌کنند.

سراج منیر: در واقع این سلفیان نوینی که الآن سلفیان اصلاح طلب‌‌اند امثال سلمان العوده، همه زیر مجموعه سلفیه قطبیه به‌حساب می‌آیند؟

عصام العماد: بله، آنها شاگردان محمد قطب هستند. اشتباه عربستان این بود که محمد قطب را به عربستان سعودی دعوت کرد.

سراج منیر: اگر فکر می‌کردند که سید قطب بر جامعه‌ عربستان تأثیر می‌گذارد، خیلی زود می‌توانستند محمد غزالی و محمد قطب را از آنجا بیرون کنند، ولی خیلی از عالمان از همان ابتدا مخالف بودند؛ مثل ربیع المدخلی که مخالف بود، ولی هیچ‌وقت چنین کاری نمی‌کردند، بلکه آنها تا این اواخر در عربستان بودند.

عصام العماد: اینها بعداً که متوجه اشتباه خود شدند، کتب سید قطب را از سراسر عربستان جمع کردند و الآن کتب ایشان  را تدریس نمی‌کنند و همه را آتش زدند. الآن شیخ ربیع المدخلی پنج کتاب در تکفیر سید قطب نوشته است. وی می‌گوید:«إنّ الرجل کان مشرکاً شرکاً خفیاً خبیثاً و کلّ مصیبة في المملکة هي من سید قطب».

دیدگاه سید قطب در مورد مسائل دیگر هم مخالف محمد بن‌عبدالوهاب است؛ مثلاً سید قطب در کتاب درس‌های قرآن از امام حسین‌(علیه السلام) دفاع می‌کند؛ مثلاً یک آیه را تفسیر می‌کند و وارد ماجرای کربلای امام حسین‌(علیه السلام) می‌شود. وی در ذیل آیه «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ»[2] می‌گوید: کسانی‌که ساده‌اند و پیروزی به مفهوم قرآنی را نمی‌دانند، فکر می‌کنند این آیه واقعیت ندارد؛ بعداً می‌گوید: «انهم یرون مواضع من الهزیمة و یرون ان ابراهیم وضع فی النّار فکیف تکون هذه حقیقة الانتصار». ایشان می‌گوید اصلاً برخی مسائل زندگی پیامبران به لحاظ ظاهری، اموری بعید هستند؛ مثلاً می‌گوید: «انّ وضع ابراهیم فی النار هو نصر و ان استنقاذه من النار هو نصر و ظاهر الامر انه بعید من بعید و لکنه قریب من قریب». بعد می‌گوید: اگر حضرت ابراهیم در آتش می‌سوخت، پیروزی‌اش بیشتر و رسالت او بیشتر محقق‌ می‌شد. نمونه‌اش امام حسین(علیه السلام) است. امام حسین(علیه السلام) در آتش سوخت. مثل حضرت ابراهیم نشد که آتش برای او فعال نباشد. عبارت سید قطب این‌چنین است:

و إنّ الحسین حقّق بشهادته ما لم یحقّق بحیاته لو عاش ملایین السنین و ان الشهید یکتب بدمه و یحقق اهدافه ما لا یستطع یحققه و ان شهادة الامام الحسین صنعت له ما لم تصنع لابراهیم حین لم یحرق بالنار.

ایشان درباره امام علی(علیه السلام) هم دیدگاه‌هایی دارد و از آن حضرت دفاع می‌کند. نظریات ایشان به قدری به شیعه نزدیک است که آقای ربیع المدخلی می‌گوید ایشان شیعه بود، نه سنی. سید قطب اصلاً یک مذهب درست کرده بود. روزی به او گفتند برخی اندیشه‌های شما به تشیع نزدیک‌تر است. ایشان گفت: «اننی اقرأ القرآن وأجد أن کثیر من احکام القرآن أقرب إلی التشیع من التسنن؛ من قرآن می‌خوانم و بسیاری از احکام قرآن را به شیعه نزدیک‌تر می‌یابم». همچنین سید قطب، عثمان را قبول ندارد. می‌گوید قیام علیه عثمان، قیامی انقلابی و اسلامی و قرآنی بود. درباره معاویه و مغیره در کتاب کتب و شخصیات معتقد است که اینها مسلمان نبوده‌اند. و بن‌باز گفته: سید قطب اصلاً معاویه را تکفیر کرده و لذا سید گمراه است.

سراج منیر: عربستان به بهانه مبارزه با شوروی، فرقه سلفیه قطبیه را وارد افغانستان کرد تا از نفوذ این تفکر در عربستان کاسته شود؛ آیا هنوز هم این گروه می‌تواند در عرصه اجتماعی این کشور تأثیرگذار باشد؟

عصام العماد: من معتقدم عربستان سعودی به‌دست وهابیت قطبی سرنگون خواهد شد؛ چون وهابی قطبی غیر از وهابی محمد بن‌عبدالوهاب است. سید قطب عملاً قیام امام حسین را قبول دارد، اما محمد بن‌عبدالوهاب قیام امام حسین را قبول ندارد. اگر از وهابی قطبی بپرسید که برای چه علیه آل‌سعود قیام کردید، می‌گویند برای امام حسین(علیه السلام). وهابیان قطبی می‌گویند: قال یزید لعنه الله، اما وهابی کلاسیک می‌گوید: قال امیرالمؤمنین یزید! وهابیت قطبی با امام علی‌(علیه السلام) دشمنی ندارد، اما وهابیت کلاسیک علیه امام علی(علیه السلام) پایان‌نامه می‌نویسد. وهابیت قطبی به ندرت علیه شیعه کتاب می‌نویسد. لذا ربیع المدخلی در کتابی که علیه وهابیت جهادی یعنی وهابیت قطبی نوشته، به آنها اشکال می‌کند که در همه سایت‌های شما یک کتاب علیه رافضه‌ نمی‌بینم؛ در‌حالی‌که صدها کتاب علیه ما می‌نویسید. وهابیت قطبیه جواب می‌دهند که شما از رافضه بدتر هستید. شما علیه ما دروغ گفتید و ما به دروغتان پی بردیم، از کجا معلوم که شما علیه رافضه هم دروغ نگفته باشید. الآن هزارها نفر از وهابیان قطبی در زندان‌های عربستان به سر می‌برند و طرف‌داران اینها در میان مردم بیشتر هستند. آقای شیخ ربیع المدخلی ده سال پیش اعلام کرده بود یک روز وهایبت قطبی از اینجا علیه ما قیام می‌کنند؛ چون قبلاً هم تهدید کرده بودند. پیروان وهابیت قطبیه در کوه‌های بزرگ عربستان اردو می‌زنند. این کوه‌ها از کوه‌های حوثی‌ها در یمن بلندتر است. اینها در این کوه‌ها تجمع می‌کنند. من معتقدم الآن زمینه نابودی پیروان ابن‌عبدالوهاب فراهم شده. الآن وهابیت قطبی در یمن حرکت کرده است و اینها تعهد داده‌اند که ما وهابیت قطبی ساکن در عربستان را مسلح می‌کنیم. به‌همین علت است که عربستان در یمن دخالت می‌کند؛ چون می‌ترسند که حکومت یمن به دست وهابیت قطبیه بیفتد و اگر حکومت یمن به دست وهابیت قطبی بیفتد، به وهابیت قطبی در عربستان کمک می‌کنند و بعد در ظرف چند روز کل مکه را می‌گیرند.

اهمیت کار فرهنگی در مبارزه با تفکر وهابیت

سراج منیر: ما در ایران در برابر وهابیت چه تکلیفی داریم؟ چه کمبود‌هایی را در این زمینه می‌بینید؟ در برابر وهابیت چه پیشنهادها و توصیه‌هایی دارید؟

عصام العماد: اگر جمهوری اسلامی نبود، حضرت امام خمینی مکتب جعفری را زنده نمی‌‌کرد. قبل از قیام امام خمینی در عربستان این مسئله مطرح بود که این کشور لائیک بشود. بعد دیدند که امام خمینی قیام کرد و اسلام انقلابی و اسلام امام حسین(علیه السلام) را زنده کرد؛ لذا اینها سیاست‌ لائیک کردن عربستان را رها کردند و وهابیت بعد از انقلاب ایران به‌دست آمریکا و عواملش دوباره برگشت؛ چون دیدند نمی‌توانند مکتبی لائیک را در برابر مکتب مذهبی قرار دهند. از این رو باید یک مکتب وهابی دینی علیه یک مکتب جعفری قرار می‌گرفت. من شنیدم که مقام معظم رهبری(حفظه‌الله) در سال‌های اخیر دستور دادند که به وهابیت و شبهات آنان پاسخ داده شود که بعد از این پیشنهاد بحمدالله کارهای خوبی انجام شده است. و من معتقدم بهترین کار برای تضعیف وهابیت، همین کارهای فرهنگی است که آیت الله العظمی مکارم شیرازی هم در این زمینه این مؤسسه را تأسیس کرده‌اند و بقیه مراجع هم که در این عرصه قرار گرفته‌اند. اگر سی سال پیش همین روال بود، الآن وهابیت در سراسر جهان ضعیف شده بود. کار فرهنگی مانند انتشار مجلاتی نظیر مجله سراج منیر است که شاید اولین مجله تخصصی در وهابیت است. دلیل بر اینکه وهابیت ضعیف شده، همین فعالیت‌های فرهنگی است. در گذشته که آنها کار فرهنگی انجام می‌‌دادند، تلاش می‌کردند که اهل‌سنت ساکن در ایران حقیقت مکتب اهل‌بیت(علیهم السلام) را نشناسند، اما در دو سال اخیر بر اثر فعالیت‌هایی فرهنگی صورت گرفته، صدها نفر از مناطق سنی‌نشین شناختشان از شیعه بهتر شده است و من در شهرهای ایران با آنها ملاقات کرده‌ام. اگر کار فرهنگی به همین روال ادامه یابد و متوقف نشود، کار وهابیت در ایران تمام خواهد شد. من به دانشگاه‌های ایران رفته و دیده‌ام که در مشهد و جاهای دیگر وهابیان به‌عنوان دانشجو به دانشگاه می‌آیند و شب‌نامه پخش می‌کنند و سفارت عربستان هم فعالیت داشته است، اما الآن توطئه آنان با تدبیر مقام معظم رهبری خنثی شده است. علت اینکه آنها کانال وصال یا کانال‌های دیگری به زبان فارسی راه‌اندازی کردند، این است که از فعالیت‌ شیعه احساس خطر می‌کنند.

نقد وهابیت از درون و بیان تناقضات آنها

سراج منیر: به‌طور مشخص چه پیشنهادی دارید؟ آیا باید کتاب‌‌های آنها را با دقت مطالعه و عقاید سست آنها را برجسته کنیم؟ شما اشاره کردید که فتوای محمد بن‌عبدالوهاب در توسل و امثال اینها را برای جهانیان بیان کنیم که ایشان در اواخر عمرش به کراهت در مسئله توسل قائل شد؟

عصام العماد: بله، تناقضات محمد بن‌عبدالوهاب را باید مطرح کنید. اگر مردم دنیا ببینند شیخ محمد بن‌عبدالوهاب هزارها نفر را کشت و سرانجام توسل را مسئله‌ای فرعی دانست، نه جزء مسائل اصول دین، این نشان می‌دهد که مفهوم توسل برای خودش مورد یقین نبوده و سخن او براساس تحقیق و بررسی مفاهیم قرآن نبوده است، و الّا بعد از کشتن هزاران نفر، نمی‌گفت توسل امر فرعی است.

مسئله دیگر این است که ما باید انتقاد از وهابیت را از درون آن بررسی و این مسئله را به مردم جهان ثابت کنیم؛ یعنی نقطه اختلاف توحید سید قطب با محمد بن‌عبدالوهاب را برجسته و از سید قطب به‌عنوان یک سمبل استفاده کنیم، ما می‌توانیم برای نابودی وهابیت از اندیشه‌های سید قطب بسیار بهره ببریم. خود آنان گفته‌اند که سید قطب ما را نابود خواهد کرد. لذا باید توحید سید قطب و اختلافات توحید سید قطب با توحید وهابیت را تبیین کنیم. سید قطب شخصیت بین المللی است. او مقدس‌ترین شخصیت در پاکستان است. در ایران حتی خیابانی به نام سید قطب است و مترجم کتاب‌های او رهبر انقلاب است. در هندوستان و مصر نیز همین‌گونه است. باید سعی کنیم از این شخصیت استفاده کنیم که یک مکتب علیه مکتب وهابیت است. علامه امام شرف الدین می‌گوید:«و لا ینتشر الهدی إلا من حیث انتشر الباطل». این همان معنای نقد درونی است. هم شخصیت سید قطب نزد اینها مقدس است و هم شخصیت محمد بن‌عبدالوهاب مقدس است. یک شخص علیه یک شخص و یک مذهب علیه یک مذهب و یک توحید علیه یک توحید است. فکر می‌کنم این روش بزرگ‌ترین ضربه را بر وهابیت می‌زند. این نکته را براساس تجربه خود می‌گویم. آنها در مناظرات وهابیت از اندیشه‌های سید قطب استفاده می‌کنند و وهابیانِ ابن‌عبدالوهاب هم نمی‌توانند علناً در جلسه‌ عمومی سید قطب را مشرک معرفی کنند. راه دیگر آن است که کتاب محمد قطب را که تدریس می‌شود، به چند زبان ترجمه و  منتشر و بعد در پاورقی اشکالات و تفاوت‌ها را برجسته کنیم؛ همان‌طور که مقام معظم رهبری جلد اول کتاب درس‌های قرآن را ترجمه فرمودند و با اینکه از او تمجید می‌کند، در پاورقی کتاب به اشتباهات سید قطب هم اشاره کرده‌اند.

 من سعی کردم در کتاب‌های خودم وهابیت را از درون نقد کنم، نه با روشی که آقای علوی بن‌حداد و دیگران به‌کار برده‌اند. مبنای محمد بن‌عبدالوهاب، کتب شیخ ابن‌تیمیه است، اما سلیمان بن‌عبدالوهاب ثابت کرده که محمد بن‌عبدالوهاب کتب ابن‌تیمیه را هیچ وقت نفهمیده، و واقعاً هم نفهمیده است؛ چون کسی که علم اصول و علوم دینی نخوانده، چگونه کتب ابن‌تیمیه را می‌فهمد؟ ابن‌تیمیه طلبه‌ای است که بسیار زحمت کشیده و علم کلام و منطق را خوانده؛ مثل محمد بن‌عبدالوهاب که نبوده. ما باید ثابت کنیم که نظریه سلیمان درست است و دلایلی هم داریم، حتی ایشان توحید محمد بن‌عبدالوهاب را غیر از توحید ابن‌تیمیه می‌داند. دلیلش این است که ایشان می‌گفت ابن‌تیمیه اصلاً یک نفر را هم نکشت، نه از شیعه، نه از علوی‌ها و… . ابن‌تیمیه طلبه‌ای بود که در رد کتاب علامه حلی در ده جلد کار علمی کرد و کتاب نوشت، منهای اشتباهاتی که داشت. پس باید میان ابن‌تیمیه و محمد بن‌عبدالوهاب تفکیک کنیم و اگر تفکیک نشود، به ابن‌‌تیمیه ظلم شده است؛ چون ابن‌تیمیه آدم‌کش نبود. برخی می‌گویند که چون شرایط قتل و کشتار برای ابن‌تیمیه فراهم نشد او این کار را نکرد، اما این اشتباه بزرگی است. برادر محمد بن‌عبدالوهاب می‌گوید که شیخ محمد کتب ابن‌تیمیه را نخوانده‌؛ در کجا ابن‌تیمیه فتوا داده که باید مسلمانان را بکشیم. آقای فهمی هویدی مصری که صاحب کتاب ایران من الداخل است، می‌گوید: اولین کسی‌که شیعه جعفری را تکفیر کرد، محمد بن‌عبدالوهاب است. ابن‌تیمیه قائل به تکفیر جعفریه نبود، ایشان قائل به تکفیر نُصیریه است. در کتاب منهاج السنة یک کلمه پیدا نمی‌کنید که علامه حلی را کافر شمرده باشد. ابن‌تیمیه تعابیر تندی در مورد علامه حلی به کار برده، اما تکفیر نکرده است. متأسفانه وهابیت در کتب ابن‌تیمیه تصرف کردند و دروغ گفتند. می‌خواستند بگویند که ابن‌تیمیه شیعه را تکفیر کرده، نه محمد بن‌عبدالوهاب. اگر ابن تیمیه شیعه را تکفیر کرده، پس چرا در زمان ابن‌تیمیه میان سنی و شیعه فتنه این قدر ایجاد نشد؟ این نشان می‌دهد دیدگاه محمد بن‌عبدالوهاب در مورد شیعه در مورد مفهوم توسل غیر از دیدگاه ابن‌تیمیه است.

راه مقابله با فتنه وهابیت

سراج منیر: اخیراً فعالیت وهابیت برای ایجاد فتنه بین شیعیان و اهل‌سنت شدت یافته است؛ به نظر شما با این فتنه‌گری وهابیت چگونه باید برخورد کرد؟

عصام العماد:‌ این هم نیاز به برنامه ریزی دارد؛ مثلاً کتاب مصباح الانام علوی بن‌حداد باید چاپ و در مناطق سنی‌نشین پخش بشود. اکثر اینها صوفی‌اند و گرایش به تصوف دارند. حداد صوفی بود. باید کتاب وی به صورت رایگان در اختیار اهل‌سنت قرار گیرد. وهابیان کتب علیه شیعه را به صورت رایگان به همه زبان‌ها پخش می‌کنند. کتاب حداد هم باید به صورت رایگان و در یک چاپخانه سنی در سنندج چاپ و به زبان فارسی ترجمه شود و آن را به همه‌ مردم این مناطق بدهیم تا نگویند جنگ وهابیت با شیعه، در دفاع از اهل‌سنت است. ما باید ثابت کنیم که کتب اهل تسنن علیه وهابیت، بالاتر از کتب شیعه است. همچنین باید ثابت کنیم اولین کسانی که علیه ابن‌تیمیه و محمد بن‌عبدالوهاب کتاب نوشتند، سنی‌ها بودند و شیعه بعد از صد سال به این کار پرداخت؛ همان طور که ابتدا شیعه به نقد بهائیت پرداخت و اولین کسانی که علیه بهائیت کتاب نوشتند، شیعیان بودند، بعد اهل تسنن کتاب نوشتند. چون وهابیت پدیده‌ای مانند بهائیت در جامعه شیعه است. کتبی مثل کتاب الدرر السنیة و فتنة الوهابیة از مفتی مکه زینی دحلان، باید چاپ شوند و این خیلی مهم است که در مناطق مختلف، اینها چاپ و رایگان پخش شوند. متأسفانه کتاب سلیمان بن‌عبدالوهاب هنوز به فارسی ترجمه نشده. کتاب محمد مسعری، التوحید در توحید محمد بن‌عبدالوهاب است که این هم باید چاپ شود. همین‌طور کتاب‌هایی که علیه وهابیت نوشته شده، منتشر شوند و پاورقی برایشان بنویسید و اشتباهات را مطرح کنید.

من به مناطق سنی‌‌نشین بسیار رفت و آمد دارم و از مشکلات آنان خبر دارم. مشکل این است که یک طلبه سنی مجبور است که زیر سایه وهابیت باشد؛ چون او به مدرسه نیاز دارد و از عربستان پول می‌گیرد و مجبور است به نفع آنان حرف بزند. حالا اگر جمهوری اسلامی به آنها شهریه دهد و ساختمان برای آنها تهیه کند و پولی که عربستان به آنها می‌دهد، جمهوری اسلامی به آنها  بدهد و مسجد برایشان بسازد و خودشان را امام جماعت مسجد قرار دهد، آن‌گاه اهل‌سنت به شیعه گرایش می‌یابند. من معتقدم الآن باید سازمانی مثل سازمان تبلیغات تشکیل شود به نام سازمان مقابله با وهابیت که وابسته به دولت باشد. به روحانیون اهل تسنن که از عربستان شهریه می‌گیرند، شهریه بدهیم و کتاب‌هایی را که علیه وهابیت نوشته شده‌اند، به خودشان می‌دهیم تا پخش ‌کنند. اهل تسنن در تمام جهان مستضعف‌اند. در یمن حتی کرایه ماشین ندارند. عربستان به محض اینکه بفهمد یک سنی، وهابیت را قبول ندارد، کاری می‌کند که او در خانه از گرسنگی بمیرد. اگر جمهوری اسلامی به اهل‌سنت شهریه بدهد، دیگر آنها از عربستان ترسی ندارد و از قطع شهریه عربستان نمی‌ترسند و با خیال راحت می‌توانند از عربستان انتقاد کنند. در زمان گذشته مثل زمان آقای حداد، چون قدرت در دست اهل تسنن  بود، اینها کتاب علیه وهابیت می‌‌نوشتند، اما الآن جرئت نمی‌کنند، یا کشته می‌شوند یا دچار فقر اقتصادی و گوشه نشینی می‌شوند. الآن آنها را برای برنامه‌های دینی تلویزیون هم دعوت نمی‌کنند، حتی مسجد را از او می‌گیرند و می‌دهند به فرد دیگر. واقعاً الآن اهل تسنن در مصر، یمن و تونس در حال تقیه‌ند. در تونس امام جماعت را از مسجد بیرون می‌کنند و امام جماعت وهابی سعودی قرار می‌دهند. باید سعی کنیم در مرحله اول اهل تسنن را تقویت کنیم تا بتوانند در مقابل وهابیت بایستند، والّا تفکر وهابیت کل جهان را فرا خواهد گرفت. این سیاست امریکا‌ست و آمریکا سعی می‌کند وهابیت را تقویت بکند، هم علیه اهل تسنن و هم علیه شیعه.

والسلام علی من اتبع الهدی

 پی نوشت:

[1]. سوره حج، آیه 78.

[2]. سوره غافر،‌ایه 51.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن