كتابهايي درزمينه اعتقادات وفعاليت هاي وهابييت

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #493
    adyanuniv
    سرپرست کل

     

    كتابهايي درزمينه اعتقادات وفعاليت هاي وهابييت و شبهاتي كه اين فرقه ضاله براعتقادات شيعيان وارد مي كنند براي بنده معرفي كنيد .

    آيين وهابيت، به ظاهر زاييده انديشه «محمد بن عبدالوهاب» (1206 – 1115 ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ريشه هاى آن مربوط به «ابن تيميه» است(1) . نوشته هاى اين شخص، اساس معتقدات وهابيان را تشكيل مى دهد .

    وقتى «ابن تيميه» آرا و عقائد خود را درباره زيارت قبر پيامبرصلى الله عليه وآله و مسافرت براى آن آشكار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و كتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(2) .

    افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسيق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى كردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تيميه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(3) .

    غائله ابن تيميه با مرگ او فروكش كرد . شاگرد معروف او «ابن القيم»، به ترويج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتيجه نگرفت . او نيز در سال 751 ه .ق درگذشت و با مرگ او، مكتب استادش به دست فراموشى سپرده شد .

    در اواسط قرن دوازدهم هجرى(4) بار ديگر انديشه هاى «ابن تيميه» به وسيله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمين «نجد» احيا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقايد فرزند خود مخالف بود ؛ از اين رو، تا پدر در قيد حيات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى كرد . وقتى پدر در سال 1153 ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقايد خود مناسب ديد ؛ لذا با همكارى امير شهر «عُيَيْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چيزى نگذشت كه «عثمان» از طرف امير «احساء»، مورد توبيخ قرار گرفت . او نيز ناچار شد عذر «شيخ» را بخواهد و او را از «شهر» بيرون كند .

    «شيخ محمد» در سال 1160 ه .ق از شهر «عيينه» بيرون رفت و رهسپار «درعيه» شد . در آن زمان رياست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام ميان آن دو، ارتباط برقرار شد . امير شهر، به او وعده پشتيبانى داد و او نيز به امير، نويد قدرت و غلبه بر بلاد داد .

    شيخ دعوت خود را تحت عنوان «توحيد» و مبارزه با شرك آغاز كرد و ديگران – به جز خود و پيروان مكتبش – را مشرك معرفى كرد . حملات او به اطراف و اكناف نجد، آغاز گرديد . نفوس زيادى از زن و مرد و كودك قبايل اطراف، به دست اتباع شيخ كشته شدند و اموال زيادى تحت عنوان «غنايم از مشركان» گرد آمد .

    در زمانى كه «شيخ محمد» به «درعيه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق كرد، مردم آنجا در نهايت تنگدستى و احتياج بودند .

    «آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى كند : «من (ابن بشر ) در اول كار شاهد تنگدستى مردم «درعيه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده كردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ايشان با زر و سيم زينت يافت . بر اسبان اصيل و نجيب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى كردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى كه زبان از شرح و بيان آن قاصر است!

    روزى در يكى از بازارهاى «درعيه» ناظر بودم كه مردان، در طرفى و زنان در طرف ديگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و ديگر مأكولات به قدرى زياد بود كه زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم كار مى كرد، بازار ديده مى شد و من فرياد فروشندگان و خريداران را مى شنيدم كه مانند همهمه زنبور عسل، درهم پيچيده بود . يكى مى گفت : فروختم و ديگرى مى گفت : خريدم» .

    «ابن بشر» شرح نداده است كه اين ثروت هنگفت، از كجا پيدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاريخى، معلوم مى شود اينها از جنگ با مسلمانان قبايل و شهرهاى ديگر «نجد» – به جرم موافقت نكردن با عقايد وى – و غارت كردن اموال آنان، به دست آمده است .

    روش «شيخ محمد» در مورد غنايم جنگى، اين بود كه آن را هر طور مايل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو يا سه نفر عطا مى كرد . غنايم هر چه بود، در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد .

    يكى از بزرگ ترين نقاط ضعف «شيخ»، اين بود كه با مسلمانانى كه از عقايد كذايى او پيروى نمى كردند، معامله كافر حربى مى كرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! كوتاه سخن اينكه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحيد با تفسير غلطى كه مى گفت، دعوت مى كرد و هركس مى پذيرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند كفار حربى، حلال و مباح بود .

    جنگ هاى «وهابيان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبيل «يمن» و «حجاز» و اطراف «سوريه» و «عراق» – بر همين پايه قرار داشت . هر شهرى كه با جنگ و غلبه بر آن دست مى يافتند، بر ايشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنايم آنها اكتفا مى كردند(5) .

    كسانى كه با عقايد او موافقت كرده و دعوت او را مى پذيرفتند، مى بايست با او بيعت كنند . و اگر كسانى به مقابله برمى خاستند، كشته مى شدند و اموالشان تقسيم مى گرديد! به عنوان نمونه سيصد مرد از اهالى يك قريه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانيدند و اموالشان را به غارت بردند(6) .

    «شيخ محمد بن الوهاب» در سال 1206 ه .ق در گذشت(7) و پس از او پيروانش به همين روش عمل كردند . در سال 1216 ه .ق «امير سعود» وهّابى، سپاهى مركب از بيست هزار مرد جنگى تجهيز كرد و به شهر كربلا حمله ور شد . كربلا در اين ايام در نهايت شهرت و عظمت بود و زائران ايرانى و ترك و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گرديد و كشتار سختى از مدافعان و ساكنان آن نمود .

    سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر كربلا به بار آورد كه به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن يا بيشتر (تا بيست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانيدند . پس از آنكه «امير سعود» از كارهاى جنگى فراغت يافت، به طرف خزينه هاى حرم امام حسين عليه السلام متوجه شد . اين خزاين، از اموال فراوان و اشياء نفيسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا يافت، برداشت و به غارت برد!!

    «كربلا» پس از اين حادثه، به وضعى درآمد كه شعرا براى آن مرثيه مى گفتند(8) . «وهابيان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر كربلا و اطراف آن، و نيز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى كردند . نخستين حمله در سال 1216 ه .ق بود . اين هجوم در روز «عيد غدير» آن سال انجام گرفت .

    حملات وهابيان به جده، مكه، مدينه، سوريه و عراق، بيش از آن است كه در اينجا بيان گردد . پيوسته جنگ هاى خونين بين حكومت عثمانى از طريق امراى مصر و وهابيان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابيان بر طائف، مكه و مدينه دست يافته و آثار و مشاهد اسلامى را ويران مى كردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر اين مناطق با گماشتن خاندان «شريف» بر رياست حرمين حفظ مى كردند .

    در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربيسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طريق دولت هاى بزرگ(مانند بريتانيا و فرانسه )، وحدت كشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از اين بلاد، به اميرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – كه بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزيز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گرديد . اين مسأله به جهت همكارى نزديك وى، با بريتانيا در شكستن قدرت دولت عثمانى بود . اين واگذارى، تحت شرايطى استعمارى انجام گرفت كه در تاريخ مذكور است .

    بعدها مصالح بريتانيا و جهان استعمار، ايجاب كرد كه بر قلمرو قدرت وهابيان، افزوده شود و حرمين شريفين و منطقه حجاز، در اختيار آل سعود قرار گيرد . از اين رو، با برنامه ريزى خاصى – كه بريتانيا در آن دست داشت – در سال 1344 ه .ق وهابيان، حرمين شريفين را پس از يك جنگ خونين تصرف كردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را كشتند ؛ به گونه اى كه خود «عبدالعزيز» بر اين جنايت اعتراف كرد! در نتيجه، به حكومت خاندان «شرفا» در اين سرزمين خاتمه داده شد و اين دو منطقه وسيع اسلامى – به ضميمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گرديد و عبدالعزيز خود را در سال 1350 ه .ق(1310 ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و كشور به نام «مملكت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال 1334ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فيصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاكمان اين سرزمين بوده و هستند(9) .

     

    ……………….) Anotates (……………..

    1) م سال 728 ه .ق در زندان دمشق .

    2) ر .ك : كتابنامه ردّ وهابيت در مجله مكتب اسلام(سال 29 ) و نشريه تراثنا(شماره 17 ) .

    3) تكملة السيف الصيقل، 190 .

    4) حدود سال هاى 1145 ه .ق .

    5) جزيرة العرب فى القرن العشرين، ص 341 .

    6) تاريخ المملكة العربية السعودية، ج 1، ص 51 .

    7) در تاريخ تولد و فوت شيخ، غير از 1206 -1115 اقوال ديگرى هم هست .

    8) تاريخ كربلا و حائر حسين عليه السلام، صص 172 – 174 .

    9) جهت آگاهى بيشتر ر .ك : آية اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها.

     

     

    براى مطالعه و تحقيق پيرامون وهابيت، كتاب هاى معرفى شده ذيل را مطالعه نماييد:

    1ـ آيين وهابيت جعفر سبحانى

    2ـ برگى از جنايات وهابى ها مرتضى رضوى ترجمه: ضيايى

    3ـ وهابيان على اصغر فقيهى

    4ـ آيا اين است اسلام واقعى ، ابوالفضل حسينى

    5ـ فتنه وهابيت زينى دهلان ترجمه: همتى

    6ـ نقدى بر انديشه وهابيان موسوى قزوينى ترجمه: طارمى

    7ـ تحليلى نو بر عقايد وهابيان حسن ابراهيمى

    8ـ فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها قزوينى ترجمه: دوانى

    9ـ نقد و تحليلى پيرامون وهابيگرى همايون همتى

    10ـ اشتباه بزرگ وهابى ها عيسى اهرى

    11ـ پيشينه سياسى فكرى وهابيت درّى

    12ـ تاريخ مكه هادى امينى ترجمه: آخوندى

    13ـ ترجمه كشف الارتياب، ج 4 علامه سيد محسن امين ترجمه: تهرانى

    14ـ سخنى چند با موحدين مصطفى نورانى

    15- كارنامه عملي وهابيت ، آيت الله جعفر سبحانى

     

    منابع اعتقادي

     

    1. مقدّمه اي بر جهان بيني اسلامي (6 جلد) ، شهيد مطهري
    2. آموزش عقائد ، آيةالله مصباح يزدي
    3. امامت در بينش اسلامي ، علي ربّاني گلپايگاني
    4. مبداء و معاد ، علي اللهورديخاني
    5. حق جو حق شناس (ترجمه ي المراجعات )، سيد شرف الدين عاملي
    6. آنگاه هدايت شدم ، دكتر تيجاني
    7. توحيد ، شهيد مطهري
    8. معاد ، شهيد مطهري
    9. معاد يا بازگشت به سوي خدا ، استاد محمد شجاعي
    10. دادگستر جهان ، ابراهيم اميني
در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دکمه بازگشت به بالا
بستن