مقالات

بشارت متون باستانی ایران، درباره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)

یکی از باورهای مسلمین این است که اسلام آخرین دین الهی و موعود همۀ انبیاء و اولیاء الهی است. اما جالب است بدانیم که در متون باستانی ایران، به ظهور پیامبر موعود از سرزمین حجاز بشارت و انذار داده شده است. برای مثال در خرده اوستا (یکی از بخش های اوستا) ترجمه موبد اردشیر آذرگشسب، نیایشِ گاه ازیرین آمده است: «مرد راست کرداری که اشو و سردار اشویی باشد، ما می ستاییم. آخرین کیش را می ستاییم.»[۱] و در ترجمه دکتر دوستخواه: «اشَوَن خویشکار، رد اشَوَنی را می ستاییم. کیش واپسین را می ستاییم.»[۲] این در حالی است که بنا بر متن اوستا، دین زرتشتی آخرین دین نیست بلکه اولین (؟!) دینِ لایقِ ستایش است.[۳] پس روشن است که منظور از دین واپسین (یا آخرین دین) دین زرتشتی نیست بلکه دین دیگری است. اکنون برای روشن شدن مفهوم «دینِ آخرین» به شاهنامۀ فردوسی که بر اساسِ خوذای‌نامگ‌ها (یا همان خداینامه‌ها: متون تاریخی و عقیدتی عصر ساسانیان) نوشته شده است، مراجعه می‌کنیم:

خواب دیدن نوشین روان (انوشیروان) و گزارش بوزرجمهر (بزرگمهر) آن را به پیدایش پیغمبر…

انوشیروان شبی نیایش کنان در بستر رفت. خوابید و در عالم رؤیا چنین دید که جهان را تاریکی فراگرفت. در همین حال خورشید از سرزمین حجاز برخاست و همه جهان را روشن کرده؛ نورش را بر همگان تابید :

 

درین سال یک شب نیایش کنان

بخواب اندرون شد ستایش کنان

 

چنان دید روشن روانش بخواب

که در شـب برآمـد یکــــی آفتاب

 

چهل پایـه‌ی نردبـان از بـــــرش

که می‌رفت تا اوج کیوان سرش

 

برآمـــد بریــن نردبان از حجــــاز

خرامان خرامــــان بکشــّـی و ناز

 

جهان قاف تا قاف پر نــــور کرد

به هرجا که بُد ماتمی، سور کرد

 

انوشیروان ناگهان از خواب بیدار شده، پریشان گشت. دستور داد تا وزیرش بزرگمهر حکیم را احضار کنند. پس از اینکه انوشیروان خواب خود را برای بزرگمهر (بوزرجمهر) تعریف کرد، وی به انوشیروان پاسخ داد که این خواب شما از آن روی است که امشب مولودی از میان قوم عرب پای به دنیا نهاد که جز به راستی و درستی قدم بر نمی‌دارد. وی دین زرتشت و مسیحیت و… را کنار زده و دین آخر جهان را پایه گذاری می‌نماید. او همان کسی است که با اشاره انگشت خود، ماه را به دو نیم می‌کند. او مردم جهان را با گفتار نیک خود پند و اندرز می‌دهد. شرق و غرب جهان از سخنان وی به سعادت می‌رسند. اما پس از درگذشت او و در زمان حکومت نبیره تو مردم عرب به حکومت تو حمله می‌کنند و از ایوان تو جز نامی باقی نخواهد ماند. و این همان خبری است که جاماسپ به گشتاسپ داده است:

 

چو بشنید بوزرجمـــهر آن سخـن

نگه کرد آن خــــواب ســر تا به بن

 

چنین گفــت کای خســرو کامران

همانا که رازیــســـــــت اندر نهان

 

بدوگفت خسرو که برگوی راست

کز اندیشگانم زتن جان بکاســـت

 

از آن پس چنین گفت بوزرجــمهر

که ای رای تو برتر از ماه و مــهـــر

 

نگه کردم این خواب را سر به سر

تو انـــدر جوابــش شگفــتــــــی نگر

 

ازین روز در تا چهل سال و بیش

نهد مردی از تــــــازیان پای پیـش

 

که در پیش گیـــــــــرد ره راسـتی

بپیچد ز هر کژی و کاستــــــــی

 

بهم بر زَنَــــد دین زردشـــــــــت را

بمــه چون نمایـــــد سر انگشت را

 

بدو نیمه گردد ز انگــشــــــــت او

بکوشش نبیــــــند کســی پشت او

 

جهــود و مسیحی نمانـــد بــجــای

درآرد همی دین پیشیـــــــن ز پای

 

بتخت ســــه پایــــــــــه برآیـــــــد بلند

دهد مر جـــــهان را بگــفتــــار پنـــد

 

چو او بگــــذرد زین ســـــرای سپنج

ازو باز مانــــد بگفتـــــــــار گنــــــــــــج

 

شود زو جـــــهان قرن تا قــرن شــــاد

جز ایــــــوان شــــه کان برآیـــد ببــــاد

 

پس از وی ز تو یــک نبیــره بــــــود

که با پیـــــل و کــــوس و تبیـــره بود

 

سپاهـــی بتــــــازد بـــــرو از حجـــــــاز

اگرچـــــه ندارد سلیـــــــــح و جهــــــاز

 

ز تخت اندر آرد مــــر او را بخــــــاک

زگردان کند مر جهـــان جملــــه پاک

 

بیفتد همه رســـم جشـــــــن ســـده

شــــود خاکدان جمــــله آتشــــــــکده

 

نه آتــــــــش پرستند و نــــی آفتـــاب

سر بخـــت گـــــردان درآیــد بخـــواب

 

بگشتاسپ، جاماسپ خود گفته است

ازین راز و این راه او رفتـــــه اســت

 

چو بشنید کسری ز بوزرجـــمـهــر

ازینسان بگردیدش از رنگ چهــــر

 

کسری چون این راز از بزرگمهر می شنود چهره اش برافروخته می گردد. چون شب فرا می‌رسد با نگرانی به بستر می‌رود، نیمه شب صدای هولناکی می‌شنود که شکستن ایوان مدائن را خبر می‌دهد. انوشیروان از ترس برمی‌خیزد و بوزرجمهر را فرا می‌خواند، بوزرجمهر به او گفت که آنچه دیشب در خواب دیدی، اینک به قوع پیوست. اکنون آن ماه پیکر (پیامبر آخرالزمان) از مادرش زاده شد. پس از اندک زمانی قاصدی فرا رسید و خبر داد که آتشکده آذرگشسب خاموش گردید :

 

همه روز بادرد و غم بود جفت

ز اندیشه چون شب درآمد نخفت

 

چنان بد که از شب گذشته سه پاس

یک آواز آمد چنان پر هراس

 

که گفتی جهان سربسر گشت پست

پس آنگه یکی گفت کایوان شکست

 

برآمد همی شاه را دل ز جای

ندانست آن کار را سر ز پای

 

به بوزرجمهر آنگه آواز کرد

ز طاق شکسته پس آغاز کرد

 

چو آن دید دانا هم اندر زمان

چنین گفت کای شاه نوشیروان

 

بخواب اندرون هرچه دیدی تو دوش

ازآن مهر امشب برآمد خروش

 

چنان دان که ایوانت آواز داد

که آن ماه پیکر ز مادر بزاد

 

سواری رسد هم کنون با دو اسپ

که بر باد شد کار آذرگشسپ

 

درین بود کامد سواری چوگرد

که آذرگشسپ این زمان گشت سرد

 

ازین کار دل تنگ شد شاه را

همی هرزمان برکشید آه را

 

بدوگفت بوزرجمهر آن زمان

کزین کار شاها چه باشی نوان

 

زمان چون ترا از جهان کرد دور

پس از تو جهان را چه ماتم چه سور

 

پسِ این سخن شاه دیری نزیست

بمرد و برو بر جهانی گریست

 

بدین ترتیب خواب انوشیروان با تعبیر بزرگمهر به وقوع پیوست و با زاده شدن آن خردمند بزرگ، طاق ایوان کسری شکست و آتشکده ی بزرگ آذرگشسب خاموش گردید و حال شاه سخت دگرگون شد. تا اینکه پس از مدتی از دنیا رفت.[۴] ممکن است برخی بگویند که این رخداد در شاهنامه فردوسی نسخه کلکته هندوستان آمده است، اما در نسخه مسکو نیامده است. پس ممکن است این ماجرا اعتبار و واقعیت نداشته باشد. لیکن باید دقت داشت که این بشارت، کاملاً موثق هست. یعنی این بشارت در شاهنامه فردوسی (حتی در نسخه اصلی چاپ مسکو) وجود داشته، اما بعدها دست‌های پشت پرده، این ماجرا (خواب انوشیروان) را از نسخه مسکو حذف کرده‌اند. اما نتوانستند به طور کامل این بشارت را مخفی کنند. بلکه شاهد و قرینه‌ای مبنی بر صحت این خواب و درستی این بشارت، در این نسخه (نسخه مسکو) باقی مانده است! در شاهنامه حکیم فردوسی، نسخه چاپ مسکو آمده است که یزدگرد (پس از شکست خوردن از سپاه عرب)، گفت که این اتفاقات بین ما و سپاه عرب رخ داد، همانطور که انوشیروان در خواب دید !

 

که نوشین روان دیده بود این بخواب

کزین تخت بپراگند رنگ و آب

 

چنان دید کز تازیان صد هزار

هیونان مست و گسسته مهار

 

کنون خواب را پاسخ آمد پدید

ز ما بخت گردن بخواهد کشید.

 

این ابیات در شاهنامه نسخه مسکو آمده است.[۵] یزدگرد (بر اساس شاهنامه نسخه مسکو) می‌گوید که این اتفاقات مطابق خواب انوشیروان رخ می‌دهد! اما شاهنامه چاپ مسکو چیزی درباره جزئیات خواب انوشیروان نمی‌گوید (یعنی گفته است، ولی دست‌های تحریف‌کننده، این ابیات که بشارت به اسلام است را حذف کرده اند). اما نسخه کلکته خواب انوشیروان را به صورت دقیق و با جزئیات بیان کرده است و ما خدا را شکر می‌گوییم که دست خائنین در این مورد به شاهنامۀ نسخه کلکته نرسیده است.

خواب انوشیروان و فرو ریختن چهارده کنگره از ایوان وی و همچنین خاموش شدن آتشکده بزرگ ایران و مسائلی از این دست در شب تولد پیامبر را بسیاری از تاریخنگارانِ بزرگ ایرانی از جمله احمد بن ابى یعقوب بن واضح یعقوبى در قرن سوم هجری در تاریخ یعقوبی، ابوعلی بلعمی (قرن سوم و چهارم) در تاریخ مشهور خود حمدالله مستوفی تاریخنگار ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری در «تاریخ گزیده» و «ظفرنامه» همچنین محمد بن جریر طبری تاریخنگار ایرانی متوفای ۳۱۰ هجری در تاریخ مشهور خود، ابو بکر احمد بن حسین بیهقى متوفای ۴۵۸ هجری در «دلائل النبوه»، منهاج سراج تاریخنگار ایرانی متوفای ۶۵۸ هجری در «طبقات ناصرى»، ناصر الدین بیضاوى متوفای‏ ۶۵۸ هجری در «نظام التواریخ‏»، ابو سلیمان بناکتى‏ متوفای قرن هفتم هجری در «روضه اولى الالباب فی معرفه التواریخ و الانساب»، شرف الدین فضل الله حسینى قزوینى در «‏المعجم فی آثار ملوک العجم‏» و محمد میرک بن مسعود منشى‏ متوفای قرن یازدهم هجری در «ریاض الفردوس» و… نقل کرده اند.[۶]

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی متوفای ۴۷۰ هجری، درباره عاقبت بزرگمهر گفتاری شگرف دارد. وی می‌نویسد: «چون بزرجمهر حکیم از دین گبرکان (زرتشتیان) دست بداشت که دینی باخلل بوده است و دین عیسی پیغمبر گرفت و برادران را وصیت کرد که در کتب خوانده ام که آخرالزمان پیغامبری خواهد آمد نام او محمد مصطفی. اگر روزگار یابم نخست کسی من باشم که بدو بگروم و اگر نیابم امیدوارم که حشر ِ ما را با امت او کنند، شما فرزندان خود را همچنین وصیت کنید تا بهشت یابید.»[۷] که انوشیروان پس از شنیدن این وصیت دستور داد تا او را در بند کرده، بسیار شکنجه نمودند.

پی نوشت:

[۱]. خرده اوستا، ترجمه اردشیر آذرگشسب، تهران ۱۳۵۴، ص ۳۶

[۲]. اوستا، ترجمه دکتر ج. دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، چاپ شانزدهم ۱۳۹۱، ج ۲ ص ۶۱۸

[۳]. کوروش نیکنام، آیین اختیار، انتشارات تیس، تهران: ۱۳۸۵، ص ۲-۴ ؛ و همچنین: گاتها، ترجمه فیروز آذرگشسب، انتشارات فروهر، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹، ص ۵

[۴]. شاهنامه فردوسی (دبیرسیاقی)، جلد پنجم، ص ۲۱۷، این فصل شاهنامه در چاپ کلکته هندوستان آمده است.

[۵]. شاهنامه فردوسی (نسخه چاپ مسکو)، تهران: نور، صفحه ۱۳۵۳، بیت ۴۹۰۹۱ الی ۴۹۰۹۷

[۶]. تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، ۱۳۷۱، ج ‏۱ ص ۳۵۹ و همچنین:

تاریخ بلعمی، ناشر: سروش، تهران‏، چاپ سوم، ۱۳۷۸، ج‏ ۲، ص ۷۴۹

حمد الله مستوفى‏ قزوینی، تاریخ گزیده‏، به تصحیح عبد الحسین نوایى‏، انتشارات امیر کبیر، تهران‏، چاپ سوم، ۱۳۶۴، ص ۱۳۲

حمد الله مستوفى قزوینى‏، ظفرنامه قسم الاسلامیه‏، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى‏، تهران‏، چاپ اول، ۱۳۸۰، ج ‏۱ ص ۱۲

تاریخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاینده، نشر اساطیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۵، ج ‏۲ ص ۷۱۷

ابو بکر احمد بن حسین بیهقى، دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۶۱، ج ‏۱ ص ۹۹

طبقات ناصرى، تحقیق عبدالحى حبیبى، انتشارات دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۳، ج ‏۱ ص ۶۱

ناصر الدین بیضاوى‏، نظام التواریخ‏، مصحح: میر هاشم محدث، ناشر: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار‏، تهران، چاپ اول،‏ ۱۳۸۲‏، ص ۴۹

ابو سلیمان داود بن ابى الفضل بناکتى‏، روضه اولى الالباب فی معرفه التواریخ و الانساب (مشهور به تاریخ بناکتى‏)، ناشر: انجمن آثار ملى‏، تهران،‏ ۱۳۴۸، ص ۶۴

شرف الدین فضل الله حسینى قزوینى، ‏المعجم فی آثار ملوک العجم‏، ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏، تهران‏، چاپ اول، ۱۳۸۳، ص ۳۰۹

محمد میرک بن مسعود منشى‏، ریاض الفردوس خانی، مصحح: ایرج افشار و فرشته صرافان‏، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران‏، چاپ اول، ۱۳۸۵، ص ۱۱۲

[۷]. ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى‏، انتشارات مهتاب،‏ تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۴، ج‏ ۲ ص ۴۷۲

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن