مقالات

پیرامون جنگ جمل و خاک پاشیدنِ باستانگرایان به چهره آفتاب!

مدتی است شبهه‌ای در فضای مجازی منتشر شده است، با این عنوان:

امام علی و یارانش در یک روز، ۲۵۰۰ نفر از خاندان «ازد» را سر بریدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب،جلد اول، ص ۷۲۹)

پاسخ:

– مقدمه: کسانی که ادعای «انسانیت» و «آزاداندیشی» ـشان گوش فلک را کرده، می‌بایستی حداقل در قضاوت‌هایشان راه انصاف و عدالت را طی کنند، لیکن گویی چنین نیست! به راستی چگونه ممکن است عده‌ای تا این حد مدعی «آدمیت» باشند ولی در عمل کاملاً از آن بی‌بهره باشند؟ برخی همه وجودشان را کینه، عقده و غیظ فراگرفته ولی با وقاحت و تکبر، خود را برتر از دیگران می‌دانند. دنیای عجیبی است! الحال برای برای روشن شدن حقایق، نکاتی را به عرض می‌رسانیم. در متن شبهه به کتاب مروج الذهب [نوشته‌ی علی بن حسین مسعودی] استناد شده است، و ما نیز به همان (که به عنوان سند پذیرفته شده)، استناد میکنیم. آنچه در متن شبهه آمده، مربوط به حوادث جنگ جمل است. اگر می‌خواهیم درست و منطقی قضاوت کنیم، پس باید حوادث ماقبل و مابعد آن را نیز بخوانیم. تا با دانایی و آگاهی، داوری کنیم.

– جنگ جمل، جنگی بود که یک سوی آن علی بن ابیطالب (خلیفه و حاکم جامعه اسلامی) بود –که حتی اهل سنت نیز معتقدند او به عنوان خلیفه چهارم، حکومتی کاملاً مشروع و مقبول امت داشت- و در مقابل نیز، اصحاب جمل (به فرماندهی عایشه، طلحه و زبیر) حضور داشتند. اصحاب جمل، با اینکه در ابتدا با علی بن ابیطالب بیعت کردند، لیکن در ادامه، بیعت (پیمان) شکستند[۱] و برای رسیدن به حکومت، سر به شورش نهادند.

– علی بن حسین مسعودی می‌گوید که دشمنان علی بن ابیطالب، با قَسَم دروغ، مردم را گرد خویش نگه داشتند (تا بتوانند علیهِ علی بن ابیطالب شورش کنند) و آنان –دشمنانِ علی بن ابیطالب- اولین کسانی بودند که در جامعه اسلامی قَسَم دروغ خوردند.[۲]

– علی بن حسین مسعودی می‌گوید با اینکه بین طرفین، صلح موقتی برقرار شده بود، اما اصحاب جمل، نیمه شب پیمان شکنی کردند و به یاران علی بن ابیطالب، دست‌درازی کردند.[۳] سپس اصحاب جمل به سوی خزانه بیت المال رفتند و ۷۰ مسلمان را کشتند و ۵۰ مسلمان بیگناه را گردن زدند و اموال بیت المال را غارت کردند.[۴] علی بن ابیطالب یکی از یاران خود را به همراه «پیام صلح» و «پیشنهاد دوری از جنگ» و «دعوت به برادری» برای اصحاب جمل فرستادند، اما آنان نپذیرفته، فرستاده حضرت را به شهادت رساندند.[۵] پس از این حادثه، مولانا علی بن ابیطالب به سربازان خود دستور دادند تا به صف شوند (آرایش نظامی گیرند)؛ اما فرمودند که هیچ کس حق تیراندازی و شمشیر زدن ندارد. سپس امام، عمار را فرستادند تا باری دیگر، اصحاب جمل را به برادری و دوری از جنگ دعوت کنند، اما آنان باز هم نپذیرفتند و پاسخ عمار را با تیر و نیزه و شمشیر دادند.[۶] در این هنگام که امام، حجت را تمام شده دیدند، رو به یاران خود فرمودند: «وقتى آنها را شکست دادید زخمى‌ها را نکشید، اسیران را نکشید، فرارکرده‌ها را تعقیب نکنید، کسى را برهنه نکنید، بدن کشته‌ها را نبرید، پرده‏اى را ندرید و به ناموس کسى تعرّض نکنید و به اموال آنها دست نزنید مگر سلاح‌هایشان و غلامانشان که در اردوگاه جنگى حاضرند.»[۷] على بن ابیطالب، باز هم لحظاتى ایستادند، و این بار لباس نظامى (زره و شمشیر)‌ را از تن بیرون آوردند، و خود به سوى اردوگاه اصحاب جمل رفتند و زبیر (دوست سابق مولا و دشمنِ فعلى) را فراخواندند، و او را به برادرى دعوت نمودند. زبیر که چشم در چشم مولا شد و پس از گفتگو، از کار خود پشیمان گشت و از میدان نبرد خارج شد.[۸] سپس امام طلحه را فراخواند و او را نیز به برادرى و پرهیز از خونریزى فراخواند، طلجه نیز سخن امام را پذیرفت و عقب نشینى کرد، ولى به دست اصحاب جمل کشته شد.[۹] پس از اینکه حجت تمام گشت، نبرد آغاز شد و عایشه فرمانده لشکر جمل شد و در مقطه مقابل نیز على بن ابیطالب بود. در همان ابتدا و در مدتى اندک، اصحاب جمل تار و مار شدند، بسیارى گریختند و بسیارى کشته و زخمى. على بن ابیطالب به همراهىِ محمد بن ابى‌بکر (که از یارانِ باوفاى مولا و برادرِ عایشه بود) خود را به محمل عایشه رساند، و او را دستگیر کرد،[۱۰] و اجازه نداد کسى به او بى‌حرمتى کند.

– درباره اصحاب جمل، گفتنى است که عایشه در این جنگ بر شترى سوار بود، که هرگاه این شتر نعره مى‌زد، مردم برمى‌خاستند! و این بدین معنى است که دشمنانِ حضرت، در آغاز و توقف جنگ، پیرو آن شتر بودند.[۱۱]

– در پایان نبرد، امام همه کسانى که سلاح خود را بر زمین نهادند، عفو نمود و به آنان امان داد.[۱۲]

– حضرت نسبت به فرمانده شورشیان نیز بیشترین مرحمت را روا داشت، با اینکه عایشه سبب پیمان شکنى، شورش، فتنه و کشته شدن هزاران نفر شد، لیکن على بن ابیطالب او را در حصر خانگى نمود و اجازه نداد کسى او را آزار دهد. حتى براى بازگرداندنِ عایشه به مدینه، زنانى نقاب‌دار را به همراهى او قرار داد. هنگامى که عایشه به مدینه رسید، نزد مردم شکایت کرد که على بن ابیطالب مردانى غریبه را بر من (که ناموس پیغمبر هستم) مأمور کرد (عایشه از این طریق خواست فتنه‌اى دیگر بیافریند)، در این هنگام، زنان نقاب‌دار، نقاب از چهره برداشتند و همه دیدند، که این مأموران، زن هستند (نه مرد!) پس عایشه سجده کرد و گفت: «یا على دیدم که (با وجود ظلمى که در حق تو کردم) لطف و کرمت به من بیشتر شد. اى کاش از خانه‌ام خارج نمى‌شدم.»[۱۳]

– درباره متن شبهه باید گفت: که اولاً در مروج الذهب نیامده که حضرت على (علیه السلام)، ۲۵۰۰ نفر را سر بریده باشد. این دروغى از سوى دشمنان حضرت است، بلکه در متن مروج الذهب آمده است: «به لبید جهضمی –از قبیله ازد- گفته شد، آیا على را دوست دارى؟ پاسخ داد: چگونه مردى را دوست بدارم که در بخشى از روز ۲۵۰۰ نفر از قوم مرا کشت؟ و کسى نماند که به دیگرى تسلیت بگوید و هر کس به کشته خانواده خودش مشغول بود.»[۱۴] مى‌بینیم که سخن از سر بریدن نیست. بلکه سخن از کشته شدن در جنگ است. جنگى که امام آغازگر آن نبود.

– در پایان جا دارد از کسانى که به خاطر کینه‌توزى و عصبیت و لجبازى، به رفتار حضرت ایراد مى‌گیرند، سؤالى بپرسیم! اگر شما حاکم مقبول و مشروع یک جامعه باشید، و عده‌اى علیه شما جنگ مسلحانه به راه بیندازند؛ و مردم بیگناه را بکشند و به خزانه بیت المال (معادل بانک مرکزى امروزى) حمله و غارت کنند؛ و شما هم چند مرتبه آنان را به برادرى و دورى از تجاوزگرى و ویرانگرى دعوت کنید، و آنان به جاى پذیرش صلح، به کار خود ادامه دهند، و نماینده شما –که غیر مسلح براى دعوت به آرامش نزد آنان رفته- را به قتل برسانند، در این هنگام، شما با آنان چگونه رفتار مى‌کنید؟!

– در فضیلت مولانا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) همین بس که دشمنان او، کسانى اند که سراسر وجودشان را کینه و عقده فرا گرفته است. هرچند به دروغ ادعاى انسانیت و خردگرایى دارند!

پى‌نوشت:

[۱]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجره، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۳۶۴-۳۶۵

[۲]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۵۷-۳۵۸

[۳]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۵۸

[۴]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۵۸

[۵]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۱

[۶]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۲

[۷]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۲

[۸]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۲-۳۶۳

[۹]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۵

[۱۰]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۷

[۱۱]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۸

[۱۲]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۶۹

[۱۳]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۷۰

[۱۴]. على بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، همان، ج ۲، ص ۳۷۱-۳۷۲.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن