مقالات

تنش‌های زرتشتی-مسیحی در عصر ساسانیان

عصر حکومت ساسانیان، عرصه‌ی زد و خورد میان فرق و ادیان گوناگون بود. در این میان نحوه‌ی برخورد جامعه و حکومت زرتشتی با مسیحیان قابل توجه است. از همان قرون آغازین میلادی پای مسیحیت به ایران نیز گشوده شد. مبلغین مسیحی به شهرها و نواحی مختلف ایران می‌رفتند تا پیام او را به همگان برسانند. هرچه زمان پیش‌تر می‌رفت، افراد بیشتری دین زرتشتی را رها می‌کردند و مسیحی می‌شدند. نَصرانیّت (یعنی مسیحیت) از زمان کنستانتین (امپراتور روم)، دین رسمی روم شد، و این عصر مصادف با حکومت شاپور دوم در ایران بود. از زمان رسمی شدنِ مسیحیت در اروپا، شاپور دوم سخت‌گیری، تعقیب و ستم به مسیحیان را آغاز کرد. چون آنان را همدل قیصر و دشمن خود می‌پنداشت. شاپور در (۳۲۲ م) تعقیب و شکنجه مسیحیان را تشدید نمود. حتی بنابر منابع تاریخی، وی دو اسقف مسیحی را به جرم پرستش نکردن خورشید(همچون رسم زرتشتیان) اعدام نمود. در این عصر بسیاری از مسیحیان کشته شده، خون‌های بسیاری بر زمین ریخته شد[۱].

موبدان زرتشتی چنان نسبت به مسیحیان سختگیر بودند که وقتی یزدگرد اول در ابتدای حکومتش نسبت به مسیحیان خوشرفتاری می‌کرد، او را بزهگر نامیدند[۲]. ناگفته نماند که مسیحیان نیز بعضاً نسبت به زرتشتیان خشونت به خرج داده، دست به خرابکاری می‌گشودند. مثلاً یک کشیش مسیحی آتشکده‌ای را ویران نمود و یا برخی از مسیحیان به آتشکده‌ها حمله کرده؛ آتش مقدّس را خاموش می‌کردند. از سویی دیگر، بهرام پنجم (پادشاه ساسانی) به درخواست مهرشاپور موبد، به قبرستان‌های مسیحیان حمله کرد و قبرها را شکافت و جنازه‌های مسیحیان را از قبر بیرون کشید و روی زمین رها کرد و این رفتار زشت تا سال‌ها ادامه داشت[۳].

سال‌ها بعد ارمنستان(که مردمان آن همگی زرتشتی بودند)، به مسیحیت گروید. یزدگرد دوم، طی نامه‌ای به مردم دستور داد تا به آیین زرتشت بازگردند. اما کسی به دستور او توجهی نکرد[۴]. در این عصر مناظراتی هم میان مسیحیان و زرتشتیان صورت می‌گرفت[۵]. به هر صورت زرتشتیانی که مسیحی می‌شدند خود را ملزم به رعایت آداب و رسوم زرتشتی نمی‌دیدند. لذا این مسئله برای موبدان غیرقابل تحمل بود[۶]. نفوذ مسیحیت در ایرانِ عصر ساسانی، ناشی از پوسیدگی و «از هم پاشیدگی درونی» جامعه ساسانی بود. موبدان و شاهان ساسانی برای متوقف نمودن گسترش مسیحیت، چاره‌ای جز شکنجه و کشتار ایرانیانِ مسیحی نداشتند. بسیاری از مستشرقین معتقدند که مسیحیت در آن دوره چنان ریشه دوانیده بود، که اگر اسلام نرسیده بود، مسیحیت جایگزین آیین زردشت مى‏‌شد[۷].

اما درباره شکنجه‌ و قتل‌عام مسیحیان به دست موبدان زرتشتی باید نکاتی را بیان کرد. منابع بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد در عصر ساسانیان نیز مجازات سنگسار علیه مجرمین به اجرا در می‌آمد. از جمله مواردی که رخ داد مسیحیان به دست موبدان سنگسار شدند(به جرم ارتداد از دین زرتشتی و تبلیغ برای مسیحیت). برای نمونه در زمان یزدگرد دوم، دو راهبه‌ی مسیحى را مصلوب کرده، سپس سنگسار نمودند. همچنین چند تن از مسیحیان را زنده زنده درون دیوار قرار دادند. ساییدن تنِ مجرمین زیر پای فیل هم مجازاتی رایج بود. در کتاب «اعمال شهیدان» که سرنوشت شهدای عیسوى در آن ثبت شده است، انواع و اقسام زجرها و شکنجه‏‌هاى وحشتناکى که علیه مسیحیان صورت می‌گرفت، بیان گردیده است. زندانیان را گاهى واژگون و گاهى با یک پا سرنگون بر دار مى‏‌کردند و با تازیانه‏ بر آنان می‌زدند و بر زخم‌ها سرکه و نمک می‌ریختند. اندام آن بى‏‌نوایان را یک یک قطع مى‏‌کردند و پوست سرشان را مى‏‌کندند. گاهى پوست چهره را از پیشانى تا چانه برمى‏‌داشتند و گاهى پوست دست و پشت آنها را مى‏‌بریدند و سرب گداخته در گوش و چشمشان می‌ریختند و زبان را مى‏‌کندند. حتی گردن یکى از شهداى عیسوى را سوراخ کردند و زبان او را از آن سوراخ بیرون کشیدند. سوزن در چشم و در دیگر نقاط بدن فرو مى‏‌کردند و شکنجه‌ها را آنقدر ادامه می‌دادند تا مرگ او فرا رسد. یکى دیگر از ادوات شکنجه، شانه آهنین بود، که گوشت تن محکوم را با آن مى‏‌کندند. گاهى زندانیان عیسوى را وادار به اعدام هم‏کیشان خود مى‏‌کردند. مجازات‌هاى دیگرى نیز وجود داشت از قبیل توقیف اموال و…[۸]. باید توجه داشت که در گزارش این شکنجه‌ها چه بسا بزرگنمایی‌هایی انجام می‌شد. همچنن این مجازات‌ها بیشتر درباره‌ی جرایم مذهبی صورت می‌گرفت (نه برای همه‌ی گناهان). به هر صورت مجازات و تعقیب و آزار عیسویان (مسیحیان) توسط موبدان و شاهان ساسانی امری رایج بود[۹]. کتیبه‌های به جا مانده از عصر ساسانیان نیز این مسئله را تأیید می‌کنند. از جمله کرتیر (موبد بزرگ زرتشتی) در کتیبه‌ی سرمشهد، سطر ۲۹-۳۰ گویای این است که مسیحیانِ ایران به شدت توسط موبدان سرکوب شدند[۱۰]. ریشه‌ی این رفتارها این بود که موبدان زرتشتی، حضرت عیسی (علیه السلام) را پیامبری شیطانی می‌دانستند و حتی بعدها همین لقب را برای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) نیز به کار بردند[۱۱]. ناگفته نماند که شکنجه‌ها و آزارهایی این چنینی، توسط کشیشان مسیحی در قرون وسطی علیه غیرمسیحیان نیز انجام می‌شد.

استاد عبدالحسین زرینکوب در کتاب «دو قرن سکوت» اشاره می‌کند که بسیاری از خاندان‌های نامدار ایرانی در عصر ساسانیان، دین زرتشتی را رها کرده و به آیین مسیحیت گرویده بودند. با اینکه مسیحیان ایران از سوی موبدان زرتشتی تحت فشار، آزار و تعقیب قرار داشتند، اما این سختگیری‌ها موجب منع از گسترش مسیحیت در ایران نبود و این آیین با شدت و سرعت در حال فراگیر شدن بود[۱۲]. ایشان می‌افزایند که «هوشمندان قوم از آیین زرتشت سرخورده بودند و آیین تازه ای می‌جستند که جنبه اخلاقی و روحانی آن از دین زرتشت قوی تر باشد و رسم و آیین طبقاتی کهن را در هم فرو ریزد. نفوذی که آیین ترسا -مسیحیت- در این ایام در ایران یافته بود از همین جا بود»[۱۳]. مرحوم استاد زرینکوب از همین روی قائل به این نکته بودند که اکثر ایرانیان از روی اختیار و از سر شور و شوق به آیین مسلمانی ایمان آوردند[۱۴].

پی‌نوشت:

[۱]. مری بویس، زرتشتیان, باورها و آداب دینی آن‌ها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۹۱. ص ۱۴۹-۱۵۰-۱۷۱

[۲]. مری بویس، همان، ص ۱۵۱

[۳]. مری بویس، همان، ص ۱۵۲

[۴]. مری بویس، همان، ص ۱۵۳ و حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۷۵. ج‏ ۳ ص ۲۵۸۳

[۵]. مری بویس، همان، ص ۱۵۳-۱۵۴-۱۷۰-۱۷۱

[۶]. مری بویس، همان، ص ۱۷۰

[۷]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعى ایران، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۲. ج‏ ۱ ص ۴۹۷

[۸]. آرتور کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه: رشید یاسمى،‏ تهران: انتشارات دنیاى کتاب، ۱۳۶۸. ‏ص ۴۱۶-۴۱۵

[۹]. آرتور کرستین سن، همان، ص ۴۱۷-۴۱۹

[۱۰]. مری بویس، همان، ص ۱۴۱

[۱۱]. بنگرید به «توهین‌ها و فحاشی‌های موبدان زرتشتی به پیامبران ادیان ابراهیمی»

[۱۲]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۲۷۹

[۱۳]. عبدالحسین زرینکوب، همان، ص ۸۱

[۱۴]. بنگرید به «مسلمان شدن اکثر ایرانیان از روی اختیار، گفتاری از عبدالحسین زرینکوب» و «دفاعیه‌ی استاد زرینکوب پیرامون اسلام»

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن