مقالات

جزئیاتی از نظام طبقاتی ایران باستان، آنچه نمی‌خواهند ما بدانیم!

نظام طبقاتی، یک سیستم فراگیر اجتماعی است که در آن مردم به چند طبقه مجزا تقسیم می‌شوند. این شیوه‌ی مدیریت اجتماعی بدون هیچ‌گونه تردیدی ظالمانه‌ترین و ننگین‌ترین منش مدیریتی است، چه اینکه همواره عده‌ای خود را برخوردار از حقوق کامل شهروندی دانسته و مابقی (مستضعفین) را از ابتدایی‌ترین حقوق، محروم می‌سازند. طى سلطنت هخامنشیان و تا آخرین روزهاى پادشاهى ساسانى، ایران یک قدرت شاهنشاهى و یک نمونه‌ی کامل استبداد بود که در آن ثروت بیکران در دست گروهی اندک متمرکز شده، و باری بس سنگین بر روى شانه‏‌هاى بی‌جان مردم به وجود آورده بود. گذشته از متون اوستایى که خود مذهبى به سود اشراف، و فهم و تفسیر و تعبیر آن فقط در دست موبدان بود. بقیه ادبیات قدیم نیز پیرامون دربار سلطنتى می‌چرخید و براى حفظ منافع دربار کمربسته بود.[۱] حکومت‌هایی موروثی که تنها علتِ پادشاه شدن یک شخص، نه لیاقت و دانش، بلکه پیوند خونی و وراثت نژادی بوده است! پادشاهانی که برای حفظ تاج و تخت، از قتل عام مردم بی‌گناه دریغ نمی‌کردند. از آن جمله می‌توان به قتل‌عام مردم بی‌دفاع بلوچستان و سپس کشتار ‌بی‌رحمانه‌ی مردم گیلان به دست انوشیروان اشاره نمود. گذشته از قتل و غارت مردم بی‌نوا به دست این پادشاه دادگر (!) و شکنجه و زجرکش نمودن مخالفین و منتقدین که همه‌ی این موارد را به وفور می‌توان در متون تاریخی یافت. در حالی‌که مورخین، عصر پادشاهی انوشیروان را یک دوره‌ی طلایی برای تاریخ ایران می‌دانند (!) اما می‌بینیم که این عصر درخشان، تنها برای اشراف و شاهزادگان و موبدان درخشان بود! اما برای عامه‌ی ملت، مملو از ظلم و ستم و تباهی بود. عصری که در آن تنها شاهزادگان و موبدزادگان از حق تحصیل علم و دانش بهره‌مند بودند. در این نظام اجتماعی مرز بین طبقات شدیداً کنترل می‌شد و هیچ‌کس (حتی با وجود لیاقت) حق ورود به طبقه‌ی بالاتر را نداشت.[۲] عصری که هنرمندان و متفکرین به جرم «هنر داشتن» و «از توده‌ی ملت بودن»، به دستور پادشاهان، زندانی می‌شدند.[۳] به هر روی شنیدن نکاتی کمتر شنیده شده درباره نظام ستمگرانه‌ی طبقاتی نیز خالی از لطف نیست!

در گذر تاریخ، این نظام طبقاتی در میان آریاییان وجود داشت. البته بنا بر آنچه که از متن اوستا برداشت می شود، جامعه‌ی قدیم آریایی (در ابتدای شکل‌گیری) تنها یک گروه متمایز داشت و آن هم روحانیون دینی بودند. سایر مردم نیز به عنوان مردان و زنان معمولی نامیده می­‌شدند.[۴] این جامعه‌ی کوچ‌نشین، هر چه پیش‌تر می رفت، طبقاتی نیز به آنان افزوده می شد. مثلاً رفته رفته در اثر وقوع جنگ‌ها و درگیری‌های خونین، طبقه جنگاوران نیز پدید آمدند.[۵] اندکی بعدتر، در میان آریاییان، برده داری هم مرسوم بوده است.[۶] به هر روی تردیدی نیست که جامعه‌ی آریایی بر پایه‌ی تبعیض طبقاتی بنا شده بود.[۷] در متون کهن حماسی و اسطوره‌ای نیز این طبقات به رسمیت شناخته شده‌ است. حتی تشکیل این نظام اجتماعی به عصر جمشید (نیاکان آریاییان) نسبت داده می‌شود.[۸] در اوستا نیز بارها و بارها از طبقات مختلف سخن به میان آمده است. شاهنامه نیز «طبقاتی بودن» جامعه‌ی ایران باستان را تأیید می‌کند.[۹]

در عصر ساسانیان، این روشِ نظام‌سازی شدت بیشتری گرفت. بر اساس کتیبه‌ها و متون کهن بازمانده، مردم (جدا از شخص پادشاه) به چهار طبقه تقسیم مى‌‏شدند. پادشاه در بالای همه‌ی طبقات قرار داشت. پایین‌تر از وی، رهبران دینی، شامل موبدان و هیربدان و دستوران بودند. طبقه بعدی، سرداران جنگی بودند و طبقه بعدی نیز شامل دبیران و محاسبان و قضات و… می‌شد و در نهایت، طبقه‌ی آخر که در حقیقت اکثریت زحمتکش جامعه را تشکیل مى‏‌داد، شامل کشاورزان و پیشه‏‌وران و صنعتگران و بازرگانان مى‏‌گردید؛ که از آن میان، گروه‌هاى اخیر جزو طبقات مولّد جامعه بودند و بار سنگین مالیات‌هاى گوناگون را بر دوش مى‏‌کشیدند.[۱۰] همین سیستم ناکارآمد اجتماعی، در زمان هخامنشیان نیز وجود داشت. چنان‌که پادشاه و درباریان در رأس جامعه و برخوردار از حقوق کامل بودند، سایر اعضای جامعه نیز مردم عادی بودند که به زبان فارسی باستان، Grdhya به معنی چاکر (یا بنا به نظر برخی، کارگر) و مابقی نیز بردگان بودند، که در اسناد به‌جامانده، به صورت Libap ثبت شده‌است.[۱۱]

دیگر نکته‌ی قابل توجه این است که نظام طبقاتی، به خودیِ خود، موجب نابودی استعدادها می‌شود. نمونه‌ی بارز این معضل را می‌توان در ماجرای انوشیروان و فرزندِ یک بازرگان مشاهده کرد، که او حاضر می‌شود اموال بسیاری به انوشیروان ببخشد، و در مقابل اجازه یابد تا فرزندش علم بیاموزد. لیکن انوشیروان پبشنهاد بازرگان را رد می‌کند! [۱۲] با این توجیه که طبقات پایین جامعه حق کسب دانش و هنر را ندارند! مبادا کسانی از توده‌ی ملت در دانش و هنر بر اشراف پیشی بگیرند! حاصل این نظام طبقاتی در ایران باستان چنین بود که مردم از سر فقر و فلاکت در جنگ‌ها به دنبال سواره نظام حرکت می‌کردند تا اجساد کشته‌شدگان را برهنه کنند و سربازان را خدمت نمایند، تا از این رهگذر اندکی از ابتدایی‌ترین نیازهای خود را تأمین کنند.[۱۳] اما در همان زمان که مردم چنان سخت و طاقت‌فرسا می‌زیستند، اشراف، غرق در ناز و نعمت بودند. آن‌چنان‌که حتی کفنِ اجسادِ گندیده‌ی پادشاهان را با حریر و دیبای بسیار گران‌قیمت می‌آراستند! برای مثال درباره‌ی قباد، پادشاه ساسانی آورده اند: «بمُرد و جهان مُردرى ماند از اوى ، شد از چهر و بیناییش رنگ و بوى ؛ تنش را به‌دیبا بیاراستند ، گل و مشک و کافور و مى خواستند ؛ یکى دخمه کردند شاهنشهى ، یکى تاج شاهى و تخت مهی.»[۱۴] حال آن‌که مردم زحمت‌کش مجبور بودند برای تأمین این مخارج سنگین تلاش کنند و هر ساله بخش عظیمی از دسترنج خود را تقدیم اشراف و حاکمان ستمگر کنند. چه اینکه مالیات از تنها از مردم کشاورز و طبقات پایین جامعه گرفته می‌شد.[۱۵] منابع تاریخی بسیاری دلالت می‌کند بر این‌که اشراف حتی از پرداخت مالیات هم معاف بودند! [۱۶]

دیگر نکته‌ی شگفت‌آور در این است که این نظام طبقاتی جنبه‌ی الهیاتی نیز داشت! یعنی یک دستورالعمل از سوی اهورامزدا پنداشته می‌شد! آن‌چنان‌که در فصل هفدهم از بُندَهِشن (یکی از مهم ترین متون پهلوی و تفسیری اوستا) آمده است که از آسمان برای هر طبقه‌ای از جامعه‌، یک آتش مخصوص فرود آمد! [۱۷] در روزگار ساسانیان نیز همین روال ادامه یافت! به این صورت که آتشکده‌ی آذرگشسب در آذربایجان، مخصوص پادشاهان و سرداران جنگی؛ آتشکده‌ی آذرفرنبغ در کاریان فارس، مخصوص موبدان و پیشوایان؛ و آتشکده آذربرزین‌مهر در ریوند خراسان، مخصوص برزیگران بود.[۱۸] این سه آتشکده‌ی معروف عهد ساسانی از زیارتگاه‌های مهم، و نشان‌گر این‌ بودند که نظام طبقاتی تا چه حد در ایران باستان ریشه‌ دوانده بود. در متن پهلوی «کارنامک اردشیر پاپگان» نیز از این  سه آتشکده نام برده شده است. به گفته بلعمی از ابتدای پیدایش نظام طبقاتی هیچ گروهی حق نداشت وارد طبقه‌ی دیگر (کار دیگر) شود.[۱۹] و می‌بینیم که این روش تا عصر ساسانیان همچنان ادامه یافت و هیچ یک از طبقات پایین جامعه – هرچند مستعد و لایق – حق ورود به مشاغل (و طبقات دیگر) را نداشتند. در گذر تاریخ این سرزمین، نظام ظالمانه‌ی طبقاتی همواره موجب شورش‌ها و اعتراضات فراوانی بود. لیکن اکثر این شورش‌ها به شدت سرکوب شدند. از جمله نهضت مزدکیان که یک خیزش مردمی علیه سیستم طبقاتی بود و در مدتی اندک بخش وسیعی از ایران را فراگرفت. لیکن در نهایت انوشیروان به همراهی اشراف و درباریان، این نهضت را سرکوب و بیش از یک‌صدهزار نفر را قتل عام کرد.[۲۰]

پی‌نوشت :

[۱]. مرتضى راوندى‏، تاریخ اجتماعى ایران‏، انتشارات نگاه‏، تهران‏، چاپ دوم ۱۳۸۲، ج‏۱، ص۴۵۲، به نقل از آربری (Arberry) دانشمند تاریخ‌پژوه و جامعه‌شناس انگلیسی

[۲]. نگاه کنید به مقاله «حکومتِ انوشیروان ، بر پایه تبعیض و اختلاف طبقاتی»

[۳]. نگاه کنید به مقاله «سرکوب دانشمندان ، افتخار یا ننگ ؟»

[۴]. مری بویس، زرتشتیان, باورها و آداب دینی آنها ، ترجمه ع. بهرامی ، انتشارات ققنوس ، تهران ، چاپ دوازدهم ۱۳۹۱ ، ص ۱۸ و ۲۴

[۵]. مری بویس، همان، ص ۱۸ ، ۲۵

[۶]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۸۱

رقیه بهزادی، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران، انتشارات طهوری، تهران ۱۳۸۲، ص ۵۷

[۷]. رومن گیرشمن، همان، ص ۸۱ ؛ رقیه بهزادی، همان، ص ۵۷

[۸]. ابراهیم پورداود، گاتها کهن‌ترین بخش اوستا، انتشارات اساطیر، تهران ۱۳۷۷، ص ۴۲۵

[۹]. ابراهیم پورداود، همان، ص ۴۱۷-۴۲۷

[۱۰]. مرتضی راوندی، همان، ج‏۳، ص۱۹

[۱۱]. والتر هینتس، داریوش و ایرانیان، ترجمه پرویز رجبی، نشر ماهی، تهران ۱۳۹۲، ص ۳۵۰-۳۵۲

[۱۲]. نگاه کنید به مقاله « انوشیروان و بی سواد نگه داشتن مردم »

[۱۳]. آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات دنیای کتاب، تهران ۱۳۶۸، ص ۴۸۹

[۱۴]. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، انتشارات مؤسسه نور، تهران، ص ۱۰۳۵، بیت ۳۷۵۱۱-۳۷۵۱۳

[۱۵]. ابراهیم پورداود، همان، ص ۱۰۸

[۱۶]. احمد بن على ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابو القاسم امامى و على‌نقى منزوى‏، ناشر: سروش / توس‏، تهران‏، چاپ اول ۱۳۶۹ / ۱۳۷۶، الامم ، ج ۱ ص ۱۶۸ و ص ۱۷۵

[۱۷]. ابراهیم پورداود، همان، ص ۴۲۳

[۱۸]. ابراهیم پورداود، همان، ص ۴۲۴

[۱۹]. ابراهیم پورداود، همان، ص ۴۲۵

[۲۰]. تاریخ ایران باستان‏ حسن پیرنیا ، ناشر: دنیاى کتاب‏ ، تهران‏ ، چاپ اول‏ ، تاریخ ایران باستان، ج‏۴، ص ۲۷۸۴

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن