مقالات

حکایت فتح اصفهان به دست سپاه عرب

حکایت فتح اصفهان به دست سپاه عرب در سال ۲۱ هجری(خلافت عمر بن خطاب)، از نقاط قابل توجه تاریخ است. سپاه عرب به فرماندهی «عبدالله بن عتبان اسدی» به سمت اصفهان روانه شد. بعدها ابوموسی اشعری نیز به همراه سپاهی به وی ملحق گردید. هنگامی که سپاهیان عرب به اصفهان رسیدند، شهربراز پسر جادویه -که پیرمردی بود- با سپاهی عظیم از ایرانیان به مقابله‌ی سپاه عرب شتافت و در رسته‌ی اصفهان به یکدیگر رسیدند. فرمانده ایرانی(شهربراز) به میدان نبرد آمد و مبارز طلبید. یکی از فرماندهان عرب نیز از آن سوی به میدان آمد. دو فرمانده با یکدیگر جنگیدند و در پایان، فرمانده عرب پیروز گردید و شهربراز نیز کشته شد. سپاهیان ایرانی با دیدن این صحنه حاضر به ادامه جنگ نشدند و همگی گریختند. آنگاه فرماندهان عرب قصد تصرف جی را نمودند. جی مرکز اصفهان بود و حاکم آن فاذوسفان نام داشت.

سپاه عرب شهرِ جـِـی را محاصره نمود و درگیری‌های جزیی و متفرق نیز روی داد. اما فاذوسفان، مردم اصفهان را کاملاً بی‌انگیزه می‌دید. مردمی که یارای دفاع از حکومت ساسانی و آیین زرتشتی را ندارند و چندان مایل به جنگیدن نیستند. پس او با سپاه عرب صلح کرد و بدین ترتیب اصفهان با این قرارداد صلح به دست سپاه عرب تصرف گردید.

تمام مردم ناحیه‌ی اصفهان نیز راضی به صلح و پرداخت جزیه شدند، جز سى تن از مردم اصفهان که گرد آمدند و مخالفت کردند و راه کرمان را پیش گرفتند. عبدالله بن عتبان اسدی و ابوموسى اشعری هر دو به همراه هم وارد جى شدند. آنگاه به عُمَر نامه نوشتند و او را از فتح اصفهان با خبر ساختند. برخی نیز گفته‌اند که فرمانده فاتح اصفهان، نعمان بن مقرن بود عبدالله بن عتبان اسدی و ابوموسى اشعری از او تبعیت می‌کردند. هرچند دیدگاه درست این است که نعمان پیش از فتح اصفهان در نبرد کشته شده بود. به هر روی همان گونه که گفته شد، اصفهان با صلح به دست سپاه عرب افتاد و تنها چند درگیری جزئی رخ داد و نیز تعدادی انگشت‌شمار کشته شدند.

 

محمد بن جریر طبرى، متوفای ۳۱۰ هجری در تاریخ مشهور خود[۱]، ابوعلی بلعمی، وزیر حکومت سامانیان متوفای ۳۲۹ هجری در مکتوبات تاریخی خود[۲]، ابن اثیر جزری در «الکامل فی التاریخ»[۳]، یاقوت حموی در «معجم البلدان»[۴] و… این رخداد تاریخی را نقل کرده‌اند. عبدالحسین زرینکوب نیز در کتاب «دو قرن سکوت» به این واقعه‌ی تاریخی اشاره کرد که فاذوسفان پس از اینکه از حمایت مردم اصفهان ناامید شد، آنان را سرزنش کرد که «مرا تنها گذاشتید و به یاری برنخاستید. سزای شما همین است که جزیه به عربان بدهید»[۵]. ظلم و ستم‌های موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی به مردم، سبب شد تا آنان چنان از دین و دولت ساسانی متنفر گردند که حتی حاضر شدند عرب بر آنان حکومت کند، اما ساسانیان بر کشورشان سلطنت نداشته باشد.

پی‌نوشت:

[۱]. محمد بن جریر طبرى‏ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری‏)، بیروت: روائع التراث العربى‏، ۱۹۶۷. ج ۴، ص ۱۳۹-۱۴۲

[۲]. ابوعلی بلعمی، تاریخنامه‌ی طبری (مشهور به تاریخ بلعمی)، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج ۳، ص ۵۱۷-۵۲۰

[۳]. ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى و ابو القاسم حالت‏، تهران: مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱. ج ۹، ص ۲۴-۲۵

[۴]. یاقوت حَمَوی، معجم البلدان، بیروت: دارالفکر، ج ۱، ص ۲۰۹، باب الهمزه و الیاء

[۵]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص ۸۳

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن