مقالات

خدمات ابواسحاق فارسى به لسانِ قرآن

آنان که در تاریخ ایران و اسلام، به دقت و تیزبینی مطالعه کرده‌اند، به نیکی می‌دانند که به حق ایرانیان بیش از دیگر ملت‌ها به اسلام خدمت نمودند. اکثر این خدمات در زمانی صورت گرفت که ایرانیان از حیث سیاسی و اجتماعی از خلافت امویان و عباسیان مستقل شده بودند. از مهم‌ترین خدماتی که ایرانیان به اسلام کردند، تجلّی بخشیدن به زبان قرآن بود. ایرانیان، نه برای خدمت به قوم عرب، بلکه برای خدمت به اسلام و قرآن با تمام وجود در جهت نگارش قواعد زبان عربی کوشیدند. امروزه علمای اسلامی در فقه، اصول، تفسیر، حدیث و… مبنای تلاش‌های علمی خود را بر پایه‌ی مجموعه‌ای از قواعد زبان عربی بنا کرده‌اند، که ایرانیان آن قوانین را به نگارش و تصویب درآوردند و بی‌شک همین امر به تنهایی نشان‌گر والاترین و صادقانه‌ترین خدمات ایرانیان به اسلام است. از جمله‌ی این دانشمندان که عمر گران بهای خود را صرف «لسان مبین» و خدمت به اسلام نمود، ابواسحاق ابراهیم بن علی فارسى بود.

ابواسحاق فارسى(قرن ۴ هجری) از بزرگترین ادیبان و فرهیختگان ایرانی، در عصر سامانیان بود. او از جمله کسانی بود که تسلط عجیبی بر قواعد زبان عربی داشت. همگان وی را به عنوان یک نحوی بزرگ-آگاه به قواعد زبان عربی- و یک لغت‌شناس متبحر می‌شناختند. کتاب «شرح الجرمى» از اوست. «ابو اسحاق» در روزگار سامانیان از فارس، به بخارا مهاجرت کرد و مورد تجلیل بزرگان، عالمان و ادیبان قرار گرفت. فرزندان رؤسا، اشراف و کاتبان از او علم آموختند. چنان که بسیاری از بزرگان سمرقند و بخارا در محضر وی شاگردی نمودند. وی از سوی دربار سامانی به منصب دبیری دیوان رسایل منصوب گردید. ایشان در شعر عرب نیز مهارت بسیار داشت. در منابع تاریخی برخی از اشعار وی باقی مانده است. ابوحیان وی را استاد کتابت و شعر می‌نامد و یاقوت حموی(م ۶۲۶ هـجری) شرحی مختصر از خدمات وی به زبان، ادب و فرهنگ قرآن ارائه می‌کند[۱].

تأکید می‌شود که علاقه‌ی فرهیختگان ایرانی به زبان عربی، نه از جهت عربی بودن، بلکه به سبب علاقه‌ی ایشان به زبان قرآن بود. این تعلقات خاطر را می‌توان در اشعار عارف بزرگ مسلمان ایرانی، مولانا جلال الدین محمد بلخی مشاهده نمود. چنان که در مثنوی معنوی گفته است: «پارسى گو گر چه تازى خوشتــر اســت**عشـــــــــق را خود صــــد زبان دیگر اســــت»‏.[۲] علاوه بر مولوی که به روشنی زبان عربی را بهتر و خوشتر از زبان پارسی می‌خواند، حافظ نیز در دیوان خود زبان عربی را «فضل و هنر» می‌خواند: «اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست**زبان خموش و لیکن دهان پر از عربیست».[۳] به راستی اگر آن گونه که برخی بی‌خبران می‌گویند، ایرانیان به زور شمشیر مسلمان شده بودند، پس چرا با تمام وجود، در راه ترویج و نشر معارف قرآنی تلاش می‌کردند؟ به راستی که کوشش‌های بی‌دریغ ایرانیان در راه نشر قرآن و ترویج اسلام، نشانگر این است که اکثر مردم ایران با اختیار و از سر شور و شوق به اسلام گرویدند. به راستی که بسی نابخردانه و غیرقابل قبول است که عده‌ای معدود از قوم عرب، توانسته باشند، دین میلیون‌ها ایرانی را به زور شمشیر تغییر دهند.

پی‌نوشت:

[۱]. یاقوت حموى، معجم الأدباء، بیروت، دار الغرب الإسلامی، ۱۴۱۴ هـ ق، ج۱ ص۹۰

یاقوت حموى، معجم الأدباء، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، انتشارات سروش، ۱۴۲۳ هـ ق، ج۱ ص۴۵-۴۶

[۲]. مثنوی معنوی بر اساس نسخه‌ی رینولد نیکلسون، تهران: فرهنگسرای میردشتی، ۱۳۸۹. دفتر سوم، ص ۴۸۳، بیت ۳۸۴۲ از دفتر سوم (بیت ۱۱۶۵۴ از کل مثنوی)

[۳]. دیوان حافظ، به تصحیح محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران: انتشارات یاسین، غزل ۶۸

و نیز بنگرید به شرح جلالی بر حافظ؛ اثر دکتر عبدالحسین جلالیان

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن