مقالات

سیاه اسواری و مسلمان شدنِ بخشی از بدنه‌ی ارتش ساسانی!

پژوهشگران باانصاف تردیدی ندارند که گرچه ورود عرب به ایران با جنگ‌هایی همراه بود، اما سیر مسلمان شدن ایرانیان متفاوت از خشونت‌های نظامی بود. اکثر ایرانیان از روی اختیار مسلمان شدند و این امری است که متون معتبر تاریخی بر آن صحه می‌گذارند. از همین روی می‌بینیم که ایرانیان بیش از هر ملتی برای ترویج و نشر اسلام جان فشانی کردند. مسلمان شدنِ ایرانیان، حتی یش از حمله نظامی عرب آغاز شده بود. آنجایی که ایرانیان یمن، در اثر ملاقات با پیامبر اسلام و مشاهده کراماتی از ایشان به اسلام علاقه‌مند شده، دین پیامبر خاتم را با جان و دل پذیرفتند و به نشر آن پرداختند[۱]. اما سیرِ مسلمان شدن بخشی از ایرانیان در بحبوحه‌ی جنگ‌ها نیز قابل توجه است. برای نمونه در این نوشتار، حکایت مسلمان شدنِ سیاهِ اسواری و شیرویه، به همراهی بخشی از ارتش ساسانی پس از جنگ قادسیه را بازگو می‌کنیم.

در حوادث مربوط به فتح شوش به دست سپاه عرب، یزدگرد و سران حکومت ساسانی، شهر به شهر عقب‌نشینی می‌کردند و سپاه نامدار ساسانی با آن فرّ و شکوه مثال‌زدنی در مقابل سپاه کوچک چندهزار نفری عرب، به ناتوانی و ذلت افتاده بود. گویی مردم ایران نیز این حوادث را نشانه‌ای از حقانیت اسلام و در حقیقت، تأیید آسمانی این آیین می‌دانستند[۲]. محمد بن جریر طبری -تاریخ نگار ایرانی متوفای ۳۱۰ هجری- در تاریخ مشهور خود می‌نویسد درباره حوادث سال ۱۷ هجری(عصر خلافت عمر بن خطاب) می‌نویسد: سیاه اسواری -از فرماندهان ارتش ساسانی- حرکت کرد و یزدگرد از پس او روان شد تا به استخر رسید. شوش در محاصره ابوموسى اشعری -از فرماندهان عرب- بود. یزدگرد سپاهی را به سوى شوش فرستاد و هرمزان را نیز سوى شوشتر فرستاد. سیاه اسواری هم در کلبانیه فرود آمد. در این هنگام، مردم شوش از نتیجه‌ی جنگ جلولا خبر یافتند و فهمیدند که یزدگرد به سمت استخر فرار کرده است! مردم از ابوموسى اشعرى صلح خواستند و ابوموسی هم با آن‌ها صلح کرد. سپس سوى رامهرمز رفت. هنگامی که سیاهِ اسواری در کلبانیه بود از کارهای مسلمانان متعجب بود (و از اینکه سپاهی نه چندان باشکوه، توانسته بود ارتش ساسانی را اینگونه زمین‌گیر کند، در شگفت مانده بود). وی منتظر ماند تا عمار یاسر نزدیک آمد. سیاه اسواری سران نظامی را که با وى از اصفهان آمده بودند، نزد خود فراخواند و از احوال جنگ به آنان خبر داد و از شکست‌های پی‌درپی ارتش ساسانی ابراز شگفتی کرد و در پایان از آنان مشورت خواست. سران نظامی نیز اختیار خود را در دست سیاه اسواری نهادند. در این هنگام، سیاه از توجه قلبی خود پرده برداشت و با جدیت گفت: «رأى من این است که به دین آنها درآییم». این پیشنهاد عجیب سیاه اسواری، با واکنش عجیب‌تر سران نظامی همراه شد! موافقت جمع با رأی فرمانده خود !!! در نتیجه این اتفاق نظر، شخصی به نام شیرویه از سوی این سران نظامی به سمت ابوموسی اشعری رفت تا خبر مسلمان شدنِ بخشی از بدنه‌ی نظامی ارتش ساسانی را به سران سپاه عرب دهند. شیرویه پیش ابو موسى رفت و گفت: «ما به دین شما متمایل شده‏‌ایم و مسلمان مى‌‏شویم به شرط آنکه همراه شما علیه عجمان -حکومت ساسانی- بجنگیم! و اینکه هر کجا بخواهیم منزل کنیم و با هر گروه از شما که خواهیم همراه باشیم و از غنائم بهترین سهم را مالک گردیم». ابوموسى اشعری به عمر نامه نوشت و پس از مدت زمانی کش و قوس، سیاه اسواری به همراه چند تن از فرماندهان ارتش ساسانی به نام‌های شهریار، شهرویه، شیرویه و افروذین و … و به همراهی بخشی از بدنه‌ی ارتش ساسانی به اسلام گرویدند. سیاه اسواری و نیروهای تحت فرماندهی وی، قلعه‌های بسیاری را فتح نمودند و به ترویج و تبلیغ اسلام می‌پرداختند[۳].

اسنادی متعدد از منابع کهن تاریخی این حوادث را نقل کرده‌اند[۴] و حتی عبدالحسین زرینکوب در «دو قرن سکوت» نیز به این موضوع اشاره کرده است: «سیاه اسواری با عده‌ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون فرّ و کرّ تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به آیین مسلمانی گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند»[۵]. به راستی خیانت‌ها و جنایت‌های موبدان زرتشتی و شاهان ساسانی در حق مردم سبب شد که بخش زیادی از ایرانیان، حاضر به حمایت از حکومت ساسانی و دین زرتشتی نگردند و حتی راه را برای نابودی آن حکومت و آیین فراهم سازند.

پی‌نوشت:

[۱]. بنگرید به مقاله «حقایقی شگفت‌انگیز از مسلمان شدن ایرانیان یَمَن در عصر پیامبر»

[۲]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص ۶۰

[۳]. ابن جریر طبرى‏، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری‏)، بیروت: روائع التراث العربى‏، ۱۳۸۷. ج ۴، ص ۹۰-۹۴

و تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده‏، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۵، ص ۱۹۰۴-۱۹۰۸

[۴]. فتوح البلدان البلاذری، القاهره: مطبعه لجنه البیان العربی، ج ۲، ص ۴۵۹-۴۶۰

و احمد بن على ابن مسکویه، تجارب الامم، تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۶. ج ۱، ص ۳۴۰-۳۴۲

ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه: عباس خلیلى، ابو القاسم حالت‏، تهران: انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى‏، ۱۳۷۱. ج ۸، ص ۳۹۳

ابن کثیر، البدایه والنهایه، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۹۸۸. ج ۷، ص ۱۰۲

[۵]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۲. ص ۸۳

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن