مقالات

فاجعه‌ی سورا

در سال سیزدهم حکومت امپراتور روم؛ ژوستینین [۱] خسرو انوشیروان رسماً پیمان صلح را نقض نموده؛ به خاک روم تجاوز کرد.[۲] وی و سپاهیانش به شهر سورا [۳] واقع در ساحل فرات رسیدند. شهر را محاصره کردند و پس از مدتی سپاهیان به دستور انوشیروان به حصارهاى شهر حمله کردند. مردم شهر با رشادت از کیان خود دفاع کردند. اما بسیاری از نظامیان مدافع رومی توسط سپاه متجاوز ساسانی کشته شدند. لذا رومیان با ناامیدی تصمیم گرفتند که تسلیم شوند. این بود که فرداى آن روز اسقف شهر را نزد انوشیروان فرستادند تا امان بخواهد. اسقف خود را در حضور انوشیروان به خاک انداخت و گریه ‏کنان درخواست نمود که به مردم بینوا رحم کند. لیکن انوشیروان نسبت به مردم این شهر بسیار خشمگین بود. چون آنان در مقابل سپاه ساسانی ایستادگی کرده بودند! با این وجود انوشیروان خشم خویش را پنهان ساخت و مصمم گردید مردم آن شهر را کیفرى شدید دهد تا سایر شهرهای رومی از او بترسند و بى ‏چون و چرا تسلیم شوند. از اینرو تقاضای این اسقف را پذیرفت و به مردم شهر امان داد. در نتیجه سپاهیان متجاوز ساسانی توانستند با حیله وارد شهر گردند. در حالی که مردم سورا تصور نمی کردند که انوشیروان قصد خیانت دارد. پس از ورود انوشیروان به شهر، وی از غایت خشمى که داشت فرمان به غارت خانه ‏ها و اموال مردم داد و گروه بسیارى از مردم را به قتل رساند و دیگران را اسیر نمود و سپس شهر را آتش زد و در اندک مدتى آن را با خاک یکسان ساخت.

در نهایت انوشیروان پس از قتل و جنایت فراوان، و به خاطر زن زیبایى به نام اوفمیا که وی از میان اسیران برای خود برگزیده بود، از قتل عام دوازده هزار اسیر صرف نظر کرد و این اسیران را در ازای مبلغی به یکی از بزرگان رومی فروخت! گرچه بسیاری از این اسرا نیز در اثر صدمات جسمی و روحی ناشی از رفتار وحشیانه ی ساسانیان کشته شدند و تنها اندکی از آنان باقی ماندند.[۴] و البته سال ها بعد، انوشیروان یک بار دیگر به این شهر تازید و مابقی دارایی های مردم بی گناه را نیز غارت کرد! [۵] و این رفتارهای انوشیروان در مواردی مشابه حتی در شاهنامه فردوسی نیز تأیید شده است.

پی‌نوشت:

[۱]. به لاتین: Flavius Petrus Sabbatius Iustinianus Augustus

و به انگلیسی: Justinian

[۲]. نگاه کنید به مقاله « پیمان شکنی های متعدّد انوشیروان در تازش به روم »

[۳]. sura

[۴]. پروکوپیوس، جنگ‏هاى ایران و روم‏، ترجمه: محمد سعیدى‏، انتشارات علمى و فرهنگى‏، تهران‏، چاپ چهارم ۱۳۸۲، ص ۱۳۰-۱۳۲

[۵]. همان ، ص ۱۸۳-۱۸۴

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن