فتح دینور به دست سپاه عرب
دینور یکی از نواحی آباد ایران در گذر تاریخ بود. یاقوت حموی در «معجم البلدان» این شهر را یکی از شهرهای ناحیهی جبل و در نزدیکی کرمانشاه (قرمیسین) و همدان معرفی کرده است[۱]. این ولایت در متون تاریخی همواره به عنوان یکی از شهرهای مهم و استراتژیک ایران معرفی شده است، و این اهمیت همچنان تا قرن سوم و چهارم هجری باقی بود[۲].
منطقه دینور همچنان تا زمان صفویه برای ولایات مهم اطرافِ خود، عنوان مرکزیت داشت[۳]. هرچند در عصر قاجار رفته رفته این ناحیه از رونق افتاد و به صورت یکی از نواحی تابع درآمد[۴]. اکنون نیز این شهرستان در استان کرمانشاه قرار دارد. اما جالب است بدانیم که دینور از سرزمینهایی بود که در مقابل سپاه عرب حاضر به جنگیدن نشدند و در حقیقت شهرشان با صلح به دست سپاه عرب افتاد. ابن اثیر جزری در وقایع مربوط به فتح دینور و صیمره (سیمره یا همان دامنهی غربی رشته کوه زاگرس) میگوید: «چون ابوموسی -اشعری- نهاوند را ترک نمود که او به مدد مسلمین، با لشکر بصره بدان شهر رفته بود، از دینور گذشت و در اینجا پنج روز اقامت گزید که مردم آن سرزمین با پرداخت جزیه تسلیم شده، صلح را اختیار کردند. همچنین اهالى شیروان (غیر از شیروان معروف) به مانند صلح آنها تن دادند. او (ابو موسى) سائب بن اقرع ثقفى را سوى شهر صیمره که شهر مهرجانقذق باشد روانه نمود. آن شهر را گشود و با مردمش صلح نمود»[۵]. همین گفتار را بلاذری در فتوحالبلدان نیز تصدیق نمود. لیکن منابع تاریخی گویای این هستند که اهل این ناحیه پس از مدتی نقض عهد (پیمانشکنی) کردند و صلح را زیر پا نهادند، این بار حذیفه بن الیمان، دگر بار آن ولایت را فتح نمود[۶].
آنچه روی سخن ما در این نوشتار است، این است که مردم دینور (و نواحی اطراف چون صیمره و ماسبذان و …) به هیچ روی در برابر سپاه عرب مقاومت نکردند. بلکه صلح نموده و حاضر به دادن جزیه شدند. همین امر نشانگر این است که حکومت ساسانی در آن دوره به قدرت آشفته و پوسیده بود، که اهالی شهر استراتژیک و مهمی چون دینور (و اطراف)، توان و انگیزهی مقابله با عرب را نداشتند. چه بسا ستمگریهای اشراف و موبدان ساسانی، کار را به جایی کشیده بود که مردم دادنِ جزیه به عرب را بهتر از دادنِ مالیات به حکومت ساسانی میدانستند. چه بسا مردمان این سرزمین سقوط ساسانیان را آرزو میکردند و از همین روی حاضر به دفاع و حمایت از بزرگان امپراتوری ساسانی نشدند. شورش مردم دینور، همانند دیگر شورشهای عصر خلفا، برای احیای حکومت ساسانی نبود[۷]. بلکه در اثر ستمگریهای نمایندگان عمر بن الخطاب، و یا در اثر تحریک برخی عوامل داخلی و خارجی رخ داد.
پینوشت:
[۱]. یاقوت الحموی، معجم البلدان، بیروت: دارالفکر، باب الدال و الیاء، ج ۲ ص ۵۴۵ و همچنین:ابیسعید گردیزی، زین الاخبار، تهران: انتشارات دنیاى کتاب، ۱۳۶۳. ص ۲۸۸ (سخن مصحح: عبدالحی حبیبی).
[۲]. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵. ج ۱۵ ص ۶۶۵۶ (سخن از حوادث سال دویست و هشتاد و یکم)، ج ۱۶ ص ۶۸۲۰ (حوادث سال ۳۰۱)،قاضى احمد تتوى، آصف خان قزوینى، تاریخ الفی، مصحح: غلامرضا طباطبایى مجد، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۸۲. ج ۳ ص ۱۶۱۹ (حوادث سال ۲۵۰-۲۵۱ از رحلت خیر البشر)، ج ۳ ص ۱۶۶۱ (ذکر وقایع سال دویست و هفتاد و یکم تا دویست و هفتاد و چهارم از رحلت خیر البشر)،
سید صادق سجادى، تاریخ برمکیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۵. ص ۶۳
[۳]. محمد یوسف واله قزوینی، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۲. ص ۳۰۳ [۴]. محمد رضا والیزاده معجزى، تاریخ لرستان روزگار قاجار، تهران: انتشارات حروفیه، ۱۳۸۰. ص ۷۵۲ [۵]. ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى و ابو القاسم حالت، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى، ۱۳۷۱، ج ۹ ص ۱۹ [۶]. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، بیروت: دار احیاء الثراث العربی، ۱۹۸۸. ج ۷ ص ۱۴۵ [۷]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. ص ۸۶