مقالات

نامه پیامبر اسلام به خسروپرویز

رسالت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) به حکم قرآن، به صورت مرحله به مرحله صورت گرفت؛ تبلیغ مخفیانه،‌ سپس دعوت نزدیکان، و بعد دعوت مردم عرب و در نهایت دعوت همه ابناء بشر از هر قوم و ن‍ژاد. قرآن می‌گوید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ [الانبیاء/۱۰۷] تو را رحمتی بر جهانیان فرستادیم.» و «أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْری لِلْعالَمینَ [الانعام/۹۰] آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن و بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی‌طلبم! این (رسالت)، یک یادآوری برای جهانیان است.» و همچنین «تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً [فرقان/۱] زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده‌اش نازل کرد تا بیم‌دهنده جهانیان باشد». آنچه روشن است اینکه هدف نهایی رسالت پیامبر، مردم جهان بوده است. از همین روی، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در اواخر زندگی نامه‌ای به خسروپرویز شاه ایران نوشتند.

در منابع متعدد تاریخی، متن نامه چنین است: «من محمد رسول الله الی کسری عظیم الفارس. سلام علی من اتبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهدان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوک به دعاء الله فانی رسول الله الی الناس کافه لانذر من کان حیا و یحق القول علی الکافرین. فاسلم تسلم. فان ابیت فان اثم المجوس علیک. [۱] از محمد فرستاده خدا، به کسری بزرگ ایران، سلام بر آن کس که از هدایت تبعیت کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی جز خدای یگانه نیست. تو را به به پرستش الله دعوت می‌کنم، چه اینکه من فرستاده خدا به سوی مردم هستم تا زندگان را انذار دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. پس اسلام بیاور تا مورد دوستی قرار گیری. پس اگر از پذیرش اسلام سر باز زنی، گناه مردم مجوسی بر گردن توست».

خسروپرویز از راز خاندان سلطنتی ساسانی آگاه بود و به روشنی از ماجرای محرمانه انوشیروان و بزرگمهر باخبر بود (که در شب تولد پیامبر اکرم، چه حوادثی در کاخ سلطنتی ساسانیان گذشت) و او به نیکی حقانیت رسالت محمد (صلی الله علیه و آله) را می‌دانست، اسنادی متعدد بر این امر وجود دارد.

پی‌نوشت:

[۱]. ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷/ ۱۹۸۶. ج ۴ ص ۲۶۹

ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحاده، بیروت: دار الفکر، ۱۹۸۸. ج ۲ ص ۴۵۱

أبو جعفر محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دار التراث، ۱۳۸۷/۱۹۶۷. ج ۲ ص ۶۵۴

ابن الأثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵/۱۹۶۵. ج ۲ ص ۲۱۳

أبوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دار الکتب العلمیه، ج ۳ ص ۲۸۲

 

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن