کلمات عربی در گویش های ایرانی
در دوران ساسانیان و در اوایل عهد اسلامی، در ایران زبان و گویش های گوناگونی وجود داشت،هر طبقه را زبانی و خطی جداگانه بود و هر شهر و منطقه زبان و گویش به خصوصی داشت و شاید اغراق نباشد جمله های که از بعضی از نویسندگان نقل شده، که ایرانی به صد زبان سخن می گفت بنابراین در آن زمان در ایران زبان و لهجه عمومی وجود نداشت، حتی در دربارها نیز به چند زبان و لهجه سخن می گفتند.
بعضی از نویسندگان قدیم در این باره اطلاعات جالبی در اختیار ما قرار می دهند، از آن جمله “عبدالله بن المقفع” که در این باره می گوید ایرانیان را پنج زبان بوده، پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی.
پهلوی زبانی بود که پادشاهان در مجالس بدان تکلم میکردهاند و این زبان منسوب است به پهله،پهله، اسم پنج شهر اصفهان،ری،همدان، ماهنهاوند و آذربایجان است.
زبان دری زبان شهرهای مداین است و هم چنین کسانی که در دربار بودند بدان زبان سخن می گفتند.
فارسی زبانی بوده است موبدان و منسوبان آنان بدان لغت تکلم می کردند و آن زبان مردم فارس است.
خوزی زبان مردم خوزستان است و بزرگان مملکت نیز در خلوت ها بدان زبان سخن میرانده اند.
سریانی عراق به آن سخن می گفته اند.[۱]
البته این پنچ لغت، همه لهجه های ایرانی در عهد ساسانی و اوایل دوره ی اسلامی نیست و گویش ها و لغات دیگری هم در آن روزگار در ایران شهرت داشته و حتی برخی از آنها دارای ادبیات مکتوب بوده است از آن جمله می توان از گویش ها و زبان های سغدی خوارزمی، تخاری، طبری، کردی، آذری، رازی، ارانی، و…نام برد.[۲]
خلاصه با مطالب تاریخ ادبیات ایران روشن می شود که گویش های ایرانی هم چنان که قبل از اسلام در نواحی مختلف ایران وجود داشته و پس از قرن سوم هم تا زمان ما متداول است. در سه قرن اول هجری نیز همین لهجه ها رایج و متداول بوده است. اما بعد از اسلام در اثر زبان عربی اندک اندک آثاری از آن، در لهجه ها و زبانهای محلی برجا ماند.
باید توجه داشت نفوذ لغات عربی در لهجه های ایرانی بیشتر از دو جهت صورت گرفته است.
۱- در مواردی که یک کلمه عربی ساده تر از یک کلمه کهنه ایرانی به نظر می آمد و طبعا مورد قبول عامه مردم قرار می گرفت یا کلمات ساده ای که استعمال آن موجب گشایشی در مکالمه روزمره می گردید.
۲- در مواردی که در قبال یک کلمه ی عربی معادل پیدا نمی شد و استعمال آن لازم به نظر می رسید و بیشتر اصطلاحات دینی از همین دسته بودند.
البته رواج عربی میان ایرانیان،در همه لهجه ها اثر گذاشت ولی بعضی از لهجه ها بیشتر تحت تاثیر زبان عربی قرار گرفت از آن جمله زبان و لهجه دری است و این زبان نه تنها با آمدن زبان عربی به ایران ضعیف نشد بلکه در اثر آمیزش با زبان عربی تکامل یافت به گونه ی که تمام لهجه ها را تحت تاثیر قرار داد و از قرن سوم و چهارم به بعد این گویش به صورت زبان رسمی، سیاسی و ادبی در همه ایران انتشار یافت و به اسامی مختلفی مانند دری، پارسی دری، پارسی، فارسی خوانده شد و آن را در برابر عربی قرار دادند.[۳]
لهجه ی دری بعد از آنکه یک لهجه ی رسمی سیاسی و ادبی در همه ایران انتشار یافت به همان وضع اصلی و ابتدائی خود باقی نماند تحت تاثیر زبان عربی در آن به همان نحو که از آغاز غلبه اسلام شروع شده بود ادامه یافت و به تدریج، بسیاری از ترکیبات و مفردات و برخی از اصول صرف و اشتقاق زبان عربی در آن راه پیدا کرد، به صورتی که از همه زبان ها به زبان عربی نزدیک تر شد و درمیان مسلمانان، فارسی دری، زبان دوم اسلام محسوب گردید و احادیثی هم که صحبت آنها محل کلام است، در این زمینه نقل گردید.[۴] (ملائکه آسمان چهارم بلغت دری تکلم می کنند.[۵])
به این ترتیب زبان فارسی، سایه وار پشت سر زبان عربی به حرکت افتاد، زبان عربی هرکجا راه یافت، پشت سرش زبان فارسی نیز وارد گردید، عربی که زبان آن پشتوانه ای مثل قرآن داشت، منبع الهامی شد برای لغت دری و ادب فارسی، شکی نیست که زبان و فرهنگ فارسی نیز-مثل ذوق و نبوغ ایرانی- در توسعه ادب عربی تاثیر قوی داشت.
از اینجاست که” گرون بام” یک از خاورشناسان می گوید:« ادبیات اسلامی زبان حال دنیای اسلام است، داری سه ریشه عرب و ایرانی و یونانی است تاثیر یونان در قیاس با تاثیر عرب و ایران بسیار مختصر و ناچیز بوده است، جنبه ی غنای ادبیات اسلامی دارای ریشه عرب(اسلام) و جنبه حماسی آن از اصل ایرانی است.»[۶]
آری آمدن اسلام به ایران و رواج زبان عربی در این کشور، سبب شد زبان فارسی که قبل از اسلام منحصر به دربار و منطقه مخصوصی در ایران بوده و در ذوق و خرد و فرهنگ و ادب حائز اهمیت نبود، یکی از غنی ترین لغات بین المللی مشرق زمین گردید و در نتیجه اختلاط لغات عرب با فارسی و رواج و استعمال زبان شیرین فارسی عصر اسلامی، محدود به حدود جغرافیائی ایران نشد بلکه از مرزهای ایران گذشت و زبان آسیای مرکزی گردید. در دوره عظمت سیاسی و جغرافیائی ایران که حدود آن تا واری نیل وسعت داشت(هخامنشیان) زبان فارسی در دایره کوچک دربار و بعضی نقاط و ایالات مرکزی بیرون نرفته بود و هیبت ایران کافی نبود که زبان فارسی را بین سایر اقوام رواج دهد و کاری را که سلاطین و دلاوران و موبدان، نتوانستند انجام دهند, حکماء و شعراء و ادبا و فلاسفه ایرانی با زبان شیرین عصر اسلامی صورت دادند. آثار شعرا و نویسندگان ایرانی دو زبانه بود,(فارسی،عربی) از حدود چین, ماوراء النهر , قفقاز , آناتولی , بالکان و سواحل مدیترانه تا آفریقا را متوجه خود ساخت، و تا پیش از استعمار انگلیس در کشور هند و کشورهای هم جوار زبان فارسی، زبان رسمی بود.
با این وضع می توان گفت: ایرانی در این قرن خاموش شد و زبان فارسی در سراسر این دو قرن چون زبان گنگان ناشناس و بی اثر ماند؟! ایرانی اگر در این دو قرن قفل خموشی زده بود، پس زبان فارسی را چه کسی به اقصی نقاط عالم رساند؟ آری زبان فارسی را اسلام به قاره هند برد، رواج این زبان در قاره بزرگ هند مدیون اسلام است.
پی نوشت:
۱- الفهرست ابن ندیم،ص ۲۵ این مطلب را حمزه اصفهانی در کتاب التنبیه خود آورده و یاقوت حموی از او نقل کرده است(معجم البلدان ذیل ستم فهلو)
۲- الباقیه چاپ لایپزیک صفحه ۴۶-صوره الارض ص ۲۵۶-مسالک الممالک ص ۹۱ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم،مقدس چاپ لیدن ص ۳۳۵
۳- تاریخ سیستان صفحه ۲۱۰
۴و ۵- برهان قاطع ذیل لغت دری البته چنانکه اشاره صحت این احادیث مورد گفتگو است.
۶- مجله هنر و مردم شماره ۹۰ صفحه ۴۱