مقالات

ایران در گذران تاریخ

تاریخ پیش از اسلام ایران, آکنده از حوادث و رویدادهاى متنوعى است که نشان از تلاش مردمى دارد که براى ماندن خود به مبارزه پرداخته اند. ایرانیان در طول تاریخ حیات خود به دلیل موقعیت خاص جغرافیایى که آنان را در میان اقوام و ملیت هاى گوناگونى قرار داده بود, در یک داد و ستد دایم فرهنگى با دیگران به سر مى برده اند. همین امر سبب شده است تا فرهنگ ایران آمیزه اى از فرهنگ هاى مختلف بشرى گردد. چنانچه این فرهنگ را درختى بگیریم, آن را داراى چند پیوند مى یابیم: سومرى, بابلى, مصرى, یونانى, هندى, چینى, رومى, عرب و سرانجام فرنگى.[۱]

هر کدام از این فرهنگ ها, رسوباتى بر فرهنگ ایران بار کرده است. این بار سنگین فرهنگ که بر پشت ایرانى قرار داشته است, هویت او را ساخته و بدون آن که گسستى در ملیت او پدید آورد, بدان پویایى بخشیده است. به گفته هگل در کتاب فلسفه تاریخ, ایرانیان نخستین قوم تاریخى هستند که به تاریخ جهانى تعلق دارند, زیرا نخستین امپراتورى جهانى را برپا کرده اند که اقوام بسیارى, از ایرانى و غیرایرانى را در سرزمینى بسیار پهناور در برمى گرفت. در این امپراتورى که به دست کورش پایه گذارى شده است, اصل بنیادین تشکیل امپراتورى, یعنى همزیستى قوم هاى گوناگون, با آیین ها و زبان هاى گوناگون پذیرفته شد. در آن امپراتورى, گویا دین و زبان رسمى وجود نداشته است; اما با رشد دین زرتشتى و زبان پهلوى در دوره اشکانى, زمینه براى امپراتورى منسجم تر ساسانى فراهم شد.[۲]

موقعیت جغرافیایى ایران و قرار داشتن این سرزمین بر سر چهار راه عبور, جابه جایى, مهاجرت ها و تهاجم هاى گسترده اقوام خارجى, تإثیر شگرفى بر فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است, ایران از آغاز تاریخ شناخته شده خود تا قرن شانزدهم با دو نوع چالش برون مرزى مستمر رو به رو بوده است: یکى, یورش اقوام بیابان گرد, عشیره نشین و بادیه نشین از سوى شمال, شمال شرقى و شرق و در مقاطعى از طرف جنوب غربى و دیگرى تهدیدها و چالش هاى جوامع متمدن سازمان یافته یا حامیان تمدن خاکى, غالبا از سوى غرب.[۳] در این میان به رغم دگرگونى هایى که در لایه هاى سطحى فرهنگ و هویت ایرانى پدید آمد; اما این چالش ها هیچ گاه نتوانستند به ژرفناى هویت آیینى ایرانیان رسوخ کنند.
تساهل آیینى ایرانیان اگرچه بسترى براى پویایى فرهنگ آنان فراهم ساخت; اما غلبه روح مادى فرهنگ یونانى, آیین معنوى و فرهنگ آریایى را دچار چالش ساخت. محمود رضا افتخارزاده با اشاره به متون دینى تاریخى ایران باستان مى گوید:
گزند اهریمنى سکندر و سلوکیان که به نابودى میراث معنوى آریایى انجامیده بود, بحران عقاید را پدید آورد و نه تنها رعایا نسبت به آیین و فرهنگ, ولنگار و بى اعتقاد شده بودند, بلکه این گزند به جامعه اشرافیت و روحانیت آریایى نیز راه یافت و بسیارى از موبدان و روحانیان دچار تردید و تزلزل شدند. آتشکده ها سرد و خاموش و زمزمه نیایش و ستایش مزدا به گوش نمى رسید. روزگار مظلومیت مذهب و حسرت مذهبى به اوج رسیده بود و این زمانه و زمینه, مساعد رستاخیز آیینى است.[۴]

در همین زمان تلاش ها براى حل بحران هویت و ایجاد وحدت ملى و آیینى به پیروزى آیین زرتشتى در حکومت ساسانیان منجر شد. حکومت ساسانى از همان ابتدا, حاکمیت مطلق آیین زرتشت و قلع و قمع عقاید و ادیان دیگر را در پیش گرفت. در این نهضت, روحانیت آریایى که خود را جانشین و وارث آیین زرتشت مى دانست, در صدر سلسله مراتب اجتماعى قرار گرفت و براى تحکیم اقتدار سیاسى و اجتماعى خود به تصلب آیینى دست زد. در وندیداد آمده است:
کسى که به دیگرى آیین غیرزرتشتى آموزش دهد و از روى آگاهى چنین کند, محکوم به مرگ است.[۵] از این جا بود که هویت نوینى با آموزه هاى زرتشت, شروع به روییدن کرد. در این زمان درون مایه هویت ایرانى, از حکمت آریایى و آموزه هاى دینى دوران تاریخى آنان نشإت مى گرفت, و آن, عنصر سازنده و وجود “فر” است که بنیاد فلسفه سیاسى آریایى را تشکیل مى دهد. “فر”, مبناى سیاسى, کلامى و دینى سیادت اشرافیت آریایى است که در دوران دین مدارى تاریخ ایران, تکوین و تکامل یافت و گوهر اندیشه سیاسى آریایى گردید و خلق و خو و مشى سیاسى, اجتماعى اشرافیت ایرانى را در حاکمیت مطلق سیاسى اقتصادى دوران بلند تاریخى ساخت.[۶]

بنابراین “فر” که در متون دینى آریایى نماد قدرت سیاسى و برترى فرهنگى مى باشد, تجلى آیین و هویت ایرانى است; ایرانى اى که به شهادت متون متعدد تاریخ باستان, هیچ گاه به دور از آیین دینى نبوده و زیست سیاسى ـ اجتماعى خود را در پیوندى دایمى با جهان بینى دینى الهى جست وجو مى کرده است.
از طرفى, ایرانیان در گذر تاریخ طولانى خود و در مواجهه با فرهنگ ها و آیین هاى بیگانه نظیر آیین بودا, مسیحیت, یهودیت, فلسفه هاى یونانى و هند, چین و رومى, یا آنان را دفع و یا اگر با روح خود سازگار مى دیدند جذب و یا در خود استحاله مى کردند. چنانچه یک ایران شناس ایتالیایى مى گوید:
کورش قبول مى کرد که نهادهاى مستقر در دوران پیش از خود را همچنان دست نخورده نگاه دارد. وى خدایان دیگر مردمان را حرمت مى نهاد و آنها را معبود خویش نیز به حساب مى آورد. انسان مى تواند در این روش, آشکارا عامل تبلیغى زیرکانه اى را بازیابد; اما وجود یک سلسله اصول و مبادى اخلاقى, داشتن روحیه اى مبنى بر تساهل که در بطن نظام حکومتى پابرجا گردیده و پرورانده شده باشد, پایبندى به همزیستى اى که با برداشتن مبتنى بر هدفى فراتر از ملاحظات محتمل سیاسى توإم باشد, مبین علو طبع بى چون و چراى یک قوم و ملت است, و حکایت از روحیه آزادمنشانه اى دارد که در رفتار انسان, تبلور عینى یافته باشد.[۷]

ایرانیان در طول حیات تاریخى ـ سیاسى خود با تإسیس امپراتورى هاى بزرگ و قدرتمند, گونه هاى تازه اى از نظام سیاسى را به وجود آوردند. در دوران هخامنشى, فدراسیونى از سرزمین هاى مشترک المنافع به صورت نیمه مستقل به وجود آمد که در آن به گروه هاى انسانى گوناگون, این امکان را مى داد تا هویت فرهنگى و مدنى ویژه خود را حفظ کنند. ملیت ایرانى تا دوران ساسانى قوام و گسترش یافت و این دوران, دوران پیشرفت هاى خیره کننده در مفاهیم ملیت و هویت بود. با پیدایش عنوان سیاسى “ایرانشهر” در میانه دوران ساسانى, مفهوم تازه اى از سرزمین سیاسى یا کشور پدید آمد و مرزهاى واقعى ایران ترسیم شد.[۸] از این پس, مرزهاى سیاسى هویت ایرانى نیز معین گشت و تا وقتى که نظم سیاسى دچار آشفتگى نشده بود, ایرانیان خود را متعلق به این واحد سیاسى مى پنداشتند و نوعى وفاق سیاسى, اجتماعى را به نمایش مى گذاشتند.

مهم ترین عنصر ساختار سیاسى در ایران, شاهنشاه بود که در تاریخ تمدن ایرانى, داراى دو جنبه سیاسى و ملکوتى است و ریشه در آیین کهن میترا (آیین مهر) و دین مزدا دارد. از سوى دیگر, در تاریخ سیاسى ایران, عنوان شاهنشاه از آن کسى بود که در نظام هخامنشى, پارتى و ساسانى, بر شاهان محلى, شاهى داشت. در ژرفاى آیین مهر, شاه به معناى برترین مردان است و شاهنشاه را نیز برترین برتران گویند. بر اساس این آیین, انسان ایرانى وظیفه دارد خود را بپروراند تا به مقام شاهى برسد.[۹] این روح استعلایى و برترى طلبى, بخشى از فرهنگ سیاسى ایرانیان را در مقابل سایر جوامع پدید آورد.

پی نوشت:

۱٫ محمدعلى اسلامى ندوشن, ایران و تنهأیش  ص ۲۲۳ به بعد.
۲٫ داریوش آشورى, ما و مدرنیت  ص ۱۸۳ ـ ۱۸۴٫
۳٫ داود هرمیداس باوند, “چالش هاى برون مرزى و هویت ایرانى در طول تاریخ”, اطلاعات سیاسى اقتصادى, ش ۱۲۹ ـ ۱۳۰ , ص ۲۱٫
۴٫ محمودرضا افتخارزاده, اسلام و ایران: مذهب و ملیت ایرانى  ص ۲۶٫
۵٫ همان, ص ۲۸٫
۶٫ محمود رضا افتخارزاده, ایران; آیین و فرهنگ , ص ۳۱۷٫
۷٫ محمدعلى اسلامى ندوشن, پیشین, ص ۳۸٫
۸٫ پیروز مجتهدزاده,”هویت ایرانى در آستانه سده بیست و یکم”, اطلاعات سیاسى و اقتصادى, ش ۱۲۹ ـ ۱۳۰ ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱٫
۹٫ ایران و ایرانى بودن در آستانه قرن بیست ویکم, جغرافیاى سیاسى روند شکل گیرى هویت ایرانى, اطلاعات سیاسى اقتصادى, ش ۱۴۷ ـ ۱۴۸ ص ۲۴٫

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن