مقالات

عرفانهاي آمريكايي – اكنــكار (سفرباستاني روح)       

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

   توصيف ، محتوا ، بطلان ، راههای مقابله :

  • بنيانگذار آقاي پال توئيچل (Paul Twitchell) اهل شهر كنتاكي آمريكا، تاريخ تولد نامعلوم : 1908 يا 1912 يا  1922

 

  • دركودكي بارها مورد آزار شديد نامادري خود قرار گرفت تاجاييكه كه يكبار توسط خواهرناتني ازفشارهاي مرگ آور نامادري نجات يافت! همچنين ازجانب نامادري حرامزاده خطاب ميشد.
  • سابقه بيماري رواني داشت و درجواني اعمال ديوانه واري انجام ميداد (دردوران حاشيه نشيني) همچنين در فرقه هاي متعدد عضويت مي يافت و حتي اولين كتابش با عنوان “دندان ببر” را از متون يكي از اين فرقه ها سرقت ادبي كرد. همچنين شغل هاي متشتت و زيادي را تجربه كرد و در جنگ جهاني دوم نيز افسر نيروي دريايي ارتش آمريکا بود.
  • براي آشنايي با روح‌شناسي و مسائل مربوط به اين حوزه به هندوستان مسافرت کرد و تحت آموزش شخصي بنام استاد سودارسينگ قرارگرفت.بعدها مدعي شد كه سودارسينگ970مين استاد حكمت باستاني اِك (نظام وایراگی) است. درنهايت پس از ملاقات شخصي بنام رِبازارتارِز كه يك بودايي لامائي اهل تبت بوده به آمريكا برگشت (بعدها گفت كه وي استادبزرگ اِك بوده و پال مسلك ابداعيش را از وي گرفته است).
  • در سال 1965 در ايالات متحده آمريکا ادعا کرد که شيوه‌اي معنوي و آييني ديني با نام «اکنکار» به معناي «دانش باستاني سفر روح» را کشف کرده است. اِك (Eck) در زبان سانسكريت بمعني “حق” است و اكنكار (Eckankar) بمعني اهل حق. پال مدعي شد كه من 971مين رهبرمعنوي جهان هستم كه مردم را بسوي اِك راهنمايي ميكنم تا بتوانند همكارخدا شوند!
  • در سال 1970 مؤسسه‌اي غير انتفاعي با عنوان اکنکار تأسيس نمود. و در سال 1971 از دنيا رفت.از پال توئيچل 60 کتاب به چاپ رسيده است كه تاکنون، حدود يک سوم آنها به زبان فارسي ترجمه شده است.
  • پس ازمرگ پال، همسرش گيل آتكينسون(توئيچل) ادعا ميكند كه پال درخوابش آمده و آقاي داروين گراس (Darwin Gross) را بعنوان پيامبر بعدازخود معرفي كرده است ( پيامبر يا ماهانتا استادراهنمايي است كه منتخب خداست و معصوم از خطا !! ). وي ده سال رهبر اكنكار بود ولي بعلّت اختلافات شديد با مقامات اكنكار (مخصوصا با گيل توئيچل) از پيامبري عزل شد. گراس بعداز 2سال بطور كلي از نظام اكنكار اخراج شد و حتي نامش را از سايت هايشان حذف كردند.

 

  • رهبر فعلي اين آيين: هارولد کلمپ است. از سال 1981 تاکنون.در شرح حالش آمده كه وي نيز پدرومادرش نامعلوم اند و سابقه بيماري رواني داشته و شغلهاي مشتت را تجربه كرده و افسر نيروي هوايي امريکا نيز بوده است. بيشترين حالات معنويش با اعتياد و الكل و مستي بوده و براي گريز از تعاليم مسيحيت به تمسخر آن مي پرداخته است.

 

  • هارولد کلمپ تاکنون بيش از بيست عنوان کتاب در مورد اکنکار نوشته است. هر ساله در نقاط مختلف جهان سمينارهاي اک برگزار كرده و در آنها سخنراني مي‌کند. البته همايش سراسري و اصلي اين مکتب هر ساله در روز 22 اکتبر که سالروز تولد پال توئيچل است در معبد اين مکتب درشهر چن هسن ايالت مينه سوتاي آمريکا برگزار مي‌شود. اکيست‌ها ابتداي سال معنوي خود را همين تاريخ مي‌دانند.

 

  • از آيين اکنکار افزون بر سايتي رسمي (eckankar.org) ، تاکنون کتاب‌هاي زيادي در تبليغ و ترويج ايده‌هاي خود به فارسي ترجمه كرده اند از جمله :
  1. دندان ببر، پال توئيچل، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  1. آزادي معنوي چيست؟، هارولد کلمپ،
  2. آيا زندگي يک قدم زدن اتفاقي است؟، هارولد کلمپ،
  1. استاد رؤيا، هارولد کلمپ، ترجمة شهرام محمدپور،
  2. اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر، تاد کرامر و داگلاس منسون، ترجمة مهيار جلالياني،
  3. اکنکار کليد جهان‌هاي اسرار، پال توئيچل، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  4. بيگانه‌اي بر لب رودخانه، پال توئيچل، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  5. پنجة زمان، پال توئيچل، ترجمة مرجان داوري،
  6. تمرينات معنوي، هارولد کلمپ، ترجمة مرجان داودي،
  7. در پيشگاه استادان اک، فيل موريميتسو، ترجمة مهيار جلالياني،
  8. دفترچة معنوي، پال توئيچل، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  9. راه‌ بقاي معنوي در عصر حاضر، هارولد کلمپ، ترجمة مهيار جلالياني،
  10. روح‌نوردان سرزمين‌هاي دور، هارولد کلمپ، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  11. زبان سري رؤياهاي بيداري، مايک اوري، ترجمة محمدعلي اخلاقدوست،
  12. سرزمين‌هاي دور، پال توئيچل، هوشنگ اهرپور،
  13. سه نقاب گابا، پال توئيچل، ترجمة مينو ارژنگ،
  14. شاهين‌ها باز مي‌گردند، هارولد کلمپ، ترجمة محمدعلي اخلاقدوست،
  15. شرق خطر، پال توئيچل، ترجمة يحيي فقيه،
  16. طريق دارما، پال توئيچل، ترجمة مينو ارژنگ،
  17. طنين پرخروش اک، پال توئيچل، ترجمة مينو ارژنگ،
  18. حکمت اک (گزيده‌هايی از کتاب)؛ هارولد کلمپ،
  19. کودک در سرزمين وحش، هارولد کلمپ، ترجمة مينو ارژنگ،
  20. گفتگوهايي با استاد، پال توئيچل، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  21. گياهان شفا دهندگان سحرآميز، پال توئيچل، ترجمة عبدالرضا فقيه،
  22. ما تنها نيستيم، رابرت مارش، ترجمة امينة اخوان تفتي،
  23. نامه‌هاي طريق نور، پال توئيچل، ترجمة مينو ارژنگ،
  24. نسيمي از بهشت، براد استايگر، ترجمة هوشنگ اهرپور،
  25. هنر رؤيا بيني، هارولد کلمپ، ترجمة مهيار جلالياني،
  26. يادداشت‌هاي خرد، هارولد کلمپ، ترجمة هوشنگ اهرپور و مهيار جلالياني،
  27. كلام زنده (1و2) ، هارولد كلمپ،
  28. نامه هايي به گيل(1و2و3) ، پال توئيچل
  29. اك ايناري ، پال توئيچل
  30. اك ويديا ، پال توئيچل
  31. گاه شمار استاد رويا پردازي ، جيمز پال ديويز
  32. واژه نامه اكنكار ، پال توئيچل
  33. چگونه سفر روح آموختم ،  تريل ويلسون
  34. ني نواي الهي ، پال توئيچل
  1. كتيبه رشديه خداوند ، جيمزديويس
  1. اك عشق است و عشق همه چيز ، :رضا سليمي منش
  2. شاهين ها باز مي گردند ، هارولد كلمپ پالجي ، پتي سيمپسون
  3. جوينده ، فيل موريميتسو

 

توصيف ، محتوا ، بطلان ، راههای مقابله :

  • اكنكار مقصود از تمارين و آموزشهايش را “قادر ساختن روح براي جدا شدن از بدن” ميداند. ( امّا هدف پنهانش رابطه مريد و مراد بازيست و ميگويند هركس به استاد برسدومثلا تصويراستاد را در رويا ديد يعني روحش جداشده). و مبناي تمارين هم به تصوّر درآوردن مكرر سفر روح است تا جايي كه در تصوّر يا رويا خودرا كنار استادِ اِك ببيند.
  • مقصود ديگرش را مواجهه با نور و صوت خداوند (سوگماد) مي‌داند. اما خداي مورد نظر اکنکار با خداي اديان الهي متفاوت است. اينان بعضاً تأکيد مي‌کنند که خدايي که اديان الهي و حتي برخي از اديان هندي مبلغ آن هستند، اساساً وجود ندارد و ساختة خود آنان است(حکمت اک، ص6). ميگويند «خدا همان است که هر روحي باور دارد که آنطور باشد!» مثلاً خداي يک شرابخوارِ مست هماني است که او باور دارد و خداي يک عالمِ بزرگ نيز هماني است که خود باور دارد. هر دوي آنها دربارة خدا درست مي‌انديشند! هر دو در جستجوي خدايند. اين دو هيچ تفاوتي با هم ندارند.حتي ممکن است آن مست به خدا نزديک‌تر باشد. آنچه که مهم است اينست که اولاً بايد به مطلوب خود، هر چه که هست، علاقه‌مند باشند و ثانياً، تمام تمرکز خود را بر روي جستجوي آن بگذارند. (يعني خدا فقط در ظرف ذهن افراد است)
  • همچنين ميگويند ما باید به هیچ بودن سوگماد نظر کنیم تا بتوانیم آنچه هستیم باشیم. برای ترک رنج باید از جسم فاصله بگيريم تا قانون فیض كه یک رحمت عام است در همه جوانب زندگی جاري شود و نشاط و آرامش بيابيم.
  • اكنكار جهان را 12 طبقه ميدانند كه هرطبقه معبد خاص خود و خداي خاص خود را دارد كه معبد طبقه فيزيكي همان معبد اكنكار است در امريكا ! مدعي اند كه خداي معرفي شده در ادياني همچون اسلام و مسيحيت خداي 5طبقه پايين است كه سلطان نيروهاي منفيست و سوگماد خداي اعلا علّيين است كه خداي اديان الهي دستش از آن كوتاه است!! (چندخدايي بودن و خداي مثبت و منفي داشتن و وهميّات خرافي ازاين قبيل در اكنكار بسيار است)

 

  • کتاب مقدس نظام اکنکار ، کتاب “شریعت_کی_سوگماد” (به معنی راهی به بینهایت) می باشد. به گفته توئیچل کتاب مقدس بشر در 12 جلد در 12 طبقه جهان است كه وي رفته و 2 جلد آن را از زبان معنوي به زبان انسانی ترجمه كرده و بقیه آنها در طبقات معنوی دیگر توسط اساتید معنوی نگهداری می شود. پال توئيچل در اين كتاب از وقايع روزمره خودش سخن گفته و از برخي وقايع و اشخاص تاريخي هم گزارش ميدهد و تناقض گويي هاي بسياري هم در مطالبش دارد.

 

  • آقاي سمپسون از دوستان پال توئيچل كه بيوگرافي و زندگي وي را در كتاب پالجي چاپ كرده مينويسد : از ميان كتاب هايي كه پال نوشت چون كتاب “شريعت كي سوگماد” فروش خوبي داشت قرار شده كه همين نصّ كتاب آسماني اش شود! (پالجي،صفحه 97)
  • ويژگي مشترك اين آيين با جنبش هاي نوظهور ديگر در انكارمعاد و طرح قانون كارما و تناسخ است. پال توئیچل در کتابش مینویسد : «سوگماد(خـداي اعلا عليين) صحبت كرد : … حال بايد به زمين برويد، هريك از تناسخي به تناسـخ ديگر خواهيد رفت، تا اينكه روزي فرا رسد كه مرا در شكل جسماني ام كه ماهانتا(یعنی خود پال توئیچل) ميباشد ملاقات كنيد» (شريعت كي سوگماد، كتاب اول، فصل سوم، ص18). تناسخ بازگشت مجدد انسانها به بدني ديگراست درهمين دنيا كه اين مسأله ريشه در خرافات آيين هاي هندي دارد و مبناي بيشتر اين جنبش هاي نوظهور معنوي است. كارما ديدن پاداش اعمال فقط درهمين دنياست به شكلي كه شماهروضعيتي در زندگي از فقرياثروت ، مظلوم بودن يا ارباب شدن و … داريد آثار جبري نتايج(كارماي) اعمال زندگي قبلي شما در همين جهان است.اين نظام نتايج عمل كه سعي دارد افق سعادت و بهشت و دوزخ را در همين دنيا ترسيم كند ، افراد را به تسليم و پذيرش جبري شرايط ظالمانه ميكشاند و محرومين و مستضعفين را قانع ميكند كه اين ظلم برشما و بيچارگيتان محصول اعمال گذشته شماست و شما را از آن گريزي نيست.

 

  • مثلا ميگويند : « درجۀ شکوفایی معنوی ما در این زندگی و تناسخات قبلی بستگی دارد . برخی افراد در زندگی های قبلی با تعالیم اک آشنا شده اند و به همین دلیل به سرعت پیشرفت می کنند »( اکنکار حکمت باستاني براي عصر حاضر،‌ ص18) «اگر ما در زندگي‌هاي گذشته مورد آزار قرار گرفته و ترس را تجربه کرده باشيم، احتمالاً هنوز اين عواطف را در حافظة رواني خود حفظ کرده‌ايم و شايد به همين دليل در زندگي کنوني از احساس ترس و تنش در عذابيم.» (همان ص39-40)
  • اكنكار خود را يك جنبش معنوي فراديني ميداند و مابقي اديان جهان را منحرف شده از خود ميپندارد. مدعي‌اند با وجود ماهانتا (رهبر زنده اكنكار) ، ديگر نيازي به تعاليم ساير اديان وجود ندارد. «ماهانتا در هر عصري با شکوه و جلال تازه‌اي ظاهر مي‌شود و در بين مردم امروز قدم مي‌زند. علم و حکمتي که او استطاعتش را دارد، بسيار پيشرفته‌تر از دکترين‌هايي است که اديان پر طرفدار جمع‌آوري کرده‌اند، زيرا مأموريت او آموزش دادن تکنيک‌هاي سفر روح است.» (حکمت اک، ص15) ، ونيز مدعي‌اند فرد مي‌تواند يهودي يا مسيحي يا مسلمان باشد و به تعاليم اکنکار عمل کند. در عين حال، تأکيد مي‌کنند که «اکنکار مستقيم‌ترين مسير به سوي جهان‌هاي بهشتي سوگماد است.»! (همان، ص16)
  • در عرفان اکنکار به جاي توسل به خدا براي حل مشکلات، بايد به پير يا ماهانتا که رهبري اکنکار را بر عهده دارد متوسل شد. مثلا ميگويند : «هر کسي که تمرينات معنوي اک را انجام دهد متوجه مي‌شود که زندگي او به خوبي اداره مي‌شود. اين بدان سبب است که اداره کنندة حقيقي زندگي او ماهانتا است.» (حکمت اک، ص2) «اگر کسي انتظار دارد سفر روح کند، بايد با ايدة وجود استاد زندة اک مشکلي نداشته باشد زيرا استاد وسيلة رسيدن به سرزمين‌هاي خداوند است که روح الهي آن را در اختيار ما قرار داده است.» «در مدرسة اک هيچ روزنه‌اي وجود ندارد که يک بچه بتواند به وسيلة آن از ديد استاد بيرون رفته و گم شود.» (همان، ص3)

 

  • هيچ حلال يا حرامي در خوراك يا پوشاك نميشناسند و حتي سقط جنين و همجنس بازي و طلاق و هر عمل زشت و قبيح را تصميماتي شخصي ميپندارند كه اكنكار حكمي درباره آنها ندارد. مثلاً مي‌گويند: «اکنکار موضوعاتي از قبيل سقط جنين، طلاق يا گرايش جنسي را به عنوان تصميماتي شخصي در نظر گرفته و به عنوان يک سازمان نظري نمي‌دهد.»

توصيف ، محتوا ، بطلان ، راههای مقابله :

  • شرك و چند خدايي بودن اكنكار ، كه نقض فطرت توحيدي هر انسان است و با مباني محكم عقلي باطل است که چند نمونه در ادامه ذکر میشود :
    • خداوند وجود مطلق و نامحدود است و هر چیزی که محدود باشد، مخلوق است . خدای نامحدود نمی‌تواند دوتا باشد چون یکی از آن دو موجب محدودیت دیگری می‌شود. پس خداوند واحد خواهد بود بوحدت حقیقی نه عددی.
    • واجب الوجود یگانه است چون ذاتاً «عین وجود» است و محال است که وجودی را نداشته باشد تا این فقدان وجه تمایزش با واجب دیگر باشد. و هر غیرواجب (ممکن بالذات) «عین ربط» است به این یگانه واجب .
    • توضیح وابستگی و «عین ربط» بودن هرغیرواجب: همه‌ي عالم در امکان ذاتي خود عين اتصال به وجوب ذاتي حق‌اند و چون هرگز ممکن‌الوجود از امکان ذاتي خود خارج نمي‌شود، هرگز اتصال به حضرت واجب‌الوجود منقطع نمي‌گردد و لذا دائماً متصل به فيض حق است و اگر ممکن الوجود هرلحظه ربطش به واجب قطع شود، از وجود خارجي خود بيرون مي‌رود، پس همين‌كه موجوداتِ ممكن‌الوجود به عنوان موجودات خارجي، موجود هستند، عين ربط به یگانه واجب هستند.
  • شريعت ستيزي و فقه گريز بودن اكنكار ؛ كه با تساحل و تسامح رفتاري، واقع گرايي ارزشي را نفي ميكنند و مجاب به عمل مطابق حق يا باطل بودن آنها نيستند. وحتی اگر دستورات هم برای سفر روح وضع میکند تا نور و صوت خدا را در رؤیا بیابند بازهم درجهت رؤیت شخص استاد زنده (ماهانتا) بعنوان تجسد خدا مطرح است. لذا نه تنها فنایی در اطاعت از أمر الهی ندارند ، بلکه این منیّت در رؤیتهای خیالی بزرگترین مانعیت در برابر حق میشود :
    • و حال افق شریعت را ببینید که با آمر به نماز و در اوج آن در سجده، بايد در مقابل عظمت الهي هرگونه انانيّت را نفي کنيد و در مقام «فنا» قرار بگيريد و در سجده‌ي دوم ، توجه به همین فنا را هم نفي کنيد تا به حقِّ مطلق برسيد[1] .
  • خِرَد ستيزي و عقل گريز بودن اكنكار ، كه اعتقاد به تناسخ يكي از نمودهاي آن است (تناسخ يعني انتقالِ نفس از بدني به بدن ديگري منفصل از قبلي ، در همين دنيا). تناسخ با براهين قطعي باطل است كه در ادامه ذكر ميشود :
    • لازمه تناسخ اين است كه نفس جداي از بدن باشد و به آن اضافه شود. درحالي كه نفس از طريق تكامل بدن در دوره جنيني ايجاد ميشود و به اصطلاح در بدن خلق و حادث مي شود. پس :
      1. بدن و روح دوچيز نيستند كه به هم ضميمه شده باشند، بلكه هردو دريك طبيعت اند و متّحد و يگانه باهم ، ازاين جهت هرگز نميتوان نفس يك انسان زنده را يك آن از بدنش جدا كرد و به يك بدن مرده ضميمه كرد.
      2. هر بدن خاص مقتضي يك نفس خاص است. يعني هرمزاجِ بدني خاصي كه ايجاد ميشود همراهش نفس مخصوصش ايجاد ميشود. نفس كه مدبّر بدن است مطابق خصوصياتش شكل و قواره خاص مخصوص و منحصر به خود را در بدنش ميسازد و اگر هم بخواهد مجددا به بدن برگردد فقط ميتواند همان بدن منحصر به خود را داشته باشد نه آنكه طبق تناسخ به بدن ديگري برود. همچنين هركسي مي يابد كه نفس او يك چيز است كه بدنش را تدبيرميكند و در آن تصرّف مينمايد و نفس ديگري علاوه بر نفس خودش در بدنش نمي يابد.
      3. لازمه اينكه بپذيريم يك نفس بتواند در دو بدن باشد اين است كه يك بدن داراي دو نفس بشود و اين طبق وحدت نفس و بدن عقلاً محال است.
    • نفس بوسيله ي بدن كامل ميشود و استعدادهاي بالقوه ي خود را بالفعل ميكند؛ تا با خصوصيات فضايل يا رذايلي كه كسب ميكند به خود شكل دهد و به حسب افعال زشت يا زيبا در سعادت يا شقاوت كامل شود. وقتي يك نفس با بكاربستن بدن به فعليت رسيد ديگر نياز به بدن ندارد وآنرا ترك ميكند(علت مرگ طبيعي هم همين است كه «روح» تن را رها مي‌كند) .دراين هنگام ديگر براي نفس ممكن نيست كه اين فعليت را ازدست بدهد تا شايسته تعلق به بدن ديگري بشود. لذا تناسخ باطل است چون اگربخواهد باتناسخ باز به بدني ديگر برگردد لازم ميدارد كه نفس ازهمان جهت كه کامل شده ناقص گردد و اين عقلا محال است. [2]
    • لازمه تناسخ اين است كه عدم و نيستي ميان يك شيء و خودش فاصله شود،كه چنين چيزي محال است چون مستلزم آن است كه مثلا تمام وجود يك انسان بر تمام وجودخودش تقدم زماني داشته باشد و اين محال عقليست.
    • وحدت يك انسان در زمان هاي متعددي كه ميانش عدم فاصله انداخته باطل است چون عدم به وجودش خاتمه داده است. چند وجود متمايز در عمرهاي متمايز و با مشخصات وجودي متمايز ، چند چيزاست و محال است كه درعين چندتايي بودن يك چيز باشد.
    • يك شيء براي موجود شدن بايد از هرجهت معين و مشخص باشد و عدد يكي از اين مشخصات است. درحاليكه با امكان تناسخ هيچ معلوم نيست كه اين وجود چندمين وجودِ اعاده شده از آن وجود اولي است چون هيچ فرقي بين اعاده ي اول يا دوم يا سوم تا بينهايت … نيست ، پس چون عدد مبهم است اعاده محال است.
  • جداي از براهين عقلي ، تناسخ طبق شواهد عيني هم درميان مردم هيچ حجّت محكم و يقين آوري ندارد، لذا كسي كه خود را اعاده شده روح انساني ديگرميداند، عرف مردم آنرا ادّعايي صرف ميدانندكه برايشان يقين آور نيست.
  • مهمترين عامل ايجاد شدن نظام طبقاتي ارباب و كارگر و فاصله هاي زياد غني و فقير در هند و جوامع بودايي همين پذيرش كارما و تناسخ است كه روحيه ستم پذير بودن را القا ميكند. حال ميشود فهميد كه علّت سرمايه گذاري نظام استكبار جهاني برروي اين مكاتب و توسعه و تعميم آنها به جوامع غربي چيست تا با ظاهر معنويت گرايي پايه هاي ظلم و سلطه ي خود را محكم كنند. با اين اعتقاد مي‌توان جلوي خيلي از شورش‌هاي اجتماعي و سياسي را گرفت. و افراد را به اميد زندگي بهتر در مرحلة بعدي ساکت نگه داشت. (حال ببينيد درمقابل اين معنويت كاذبِ ستم پذير ، معنويت حقيقي شيعه چگونه در عرفانِ عاشورايي خود روحيه ستم ستيزي و برچيدن فساد و تباهي از جامعه انساني را پايه ريزي كرده است )
  • همچنين بر اساس تناسخ، اموري از قبيل توبه، استغفار، عفو الهي، احباط عمل، و امثال آن هيچ جايگاهي ندارند. چون در تناسخ هر عملي عکس‌العمل قطعي خود را دارد و با هيچ وسيله‌اي نمي‌توان عکس العمل آن را حذف کرد!
  • جايگاه استاد در تلقي اكنكار ، در حقيقت نه جايگاه پيامبران ، بلکه جايگاه خدا است. زيرا پيامبران جرأت و جسارت تخلف از دستورات خداوند را ندارند و خود را فقط واسطة ابلاغ دستورات و خواسته‌هاي الهي به بشر مي‌دانند و خداوند نيز اختياري جز ابلاغ دستورات اورا به آنان نداده است:«و ما علي الرسول الاالبلاغ» ؛ اما استاد و پير در اكنكار حقِّ هر گونه دخالت و تصرفي در دستورات را دارد. به همين دليل ممکن است به سالک دستور دهد دزدي کند. و او نه تنها حق سرپيچي، بلکه حق چون و چرا هم ندارد. آیا این توجّه به خداست یا توجه به «منِ» انسانی خطاکار :
    • در شناخت این انحرافات ، توجه به کلام امام خميني «رضوان‌الله‌عليه» بسیار راه گشاست که فرمودند: «هيچ شک در اين نکنيد که هرکه گفت «من» ، اين «من» شيطان است» (صحيفه‌امام، ج13، ص199)
  • اكنكار و جنبش هايي ازاين دست كه با تقويت استكبار براي مقابله با معنويت اسلام شيعي به ميدان آمده اند با محوريت دادن به نقش پير و استاد در حقيقت مي‌خواهند بديلي براي مرجعيت ايجاد كنند و تقويت اسلام فردي و منهاي سياست، اسلام منهاي روحانيت و اسلام منهاي مديريت مهدوي كنند.
  • اكنكار و جنبش هايي ازاين دست كه با تقويت استكبار براي مقابله با معنويت اسلام شيعي به ميدان آمده اند با محوريت دادن به نقش پير و استاد در حقيقت مي‌خواهند بديلي براي مرجعيت ايجاد كنند و تقويت اسلام فردي و منهاي سياست، اسلام منهاي روحانيت و اسلام منهاي مديريت مهدوي كنند.
  • تناقض ديگر اكنكار (و جنبش هاي معنوي ديگر) اين است كه ادعا مي‌کنند که راهي سريع، مرحله‌بندي شده و قابل اجرا براي رسيدن به حقيقت دارند. که نيازي به عمل به دستورات ديني و احكام محدوديت زاي شريعت ندارد. درحاليكه همين تمرين‌هاي معنوي اکنکار چيزي جز دستورالعمل‌هاي رفتاري نيستند و اينها خود به يک معنا ايجاد محدوديت‌ براي افراد است. پس با اينكه اديان را نفي ميكنند ولي باز به تقليد از اديان معبد آييني ومناسك عملي و عقايد و اخلاق نظري براي خود ميسازند.
  • جهل از عقايد صحيح مطابق با فطرت و عقل و شرع مهمترين عامل اثرگذاري مكاتبي نظير اكنكار است ؛ همچنين تبليغات و تظاهر معنوي كه دارند باعث شده كه بيشتر فريب‌خوردگان اين عرصه زنان باشند و رؤيابيني، فال‌بيني، طالع‌بيني، کف‌بيني، سنگ‌درماني و فرادرماني و سحر و جادو و احضار روح و … خرافاتي است كه درقالب معنويت براي جذب افراد ارائه ميكنند.

 

 

توصيف ، محتوا ، بطلان ، راههای مقابله :

  • شناخت عرفان حقيقي و عرفان‌هاي کاذب
    • علم مقدمة عمل است. اگر جهل مهم‌ترين عامل اثرگذاري اين نوع مکاتب است، نخستين گام براي مقابله، شناخت و آگاهي است.
  • تأکيد بر عقلانيت و پرهيز از امور خرافي (جلوگيري از نفوذ خرافات در عزاداري‌ها. به ويژه عزاداري‌هاي خانگي!)
  • افشاگري و ايجاد حساسيت در ميان افراد و خانواده‌ها
  • جلوگيري از فعاليت‌‌هاي خزندة دشمنان و تهاجم اخلاقي و معنوي آنان
  • استفاده از ظرفيت‌ مجالس مذهبي و خانگي و پايگاه‌هاي بسيج براي معرفي عرفان حقيقي :
    • احياي ابعاد عرفاني و اخلاقي عاشورا، فاطميه، شعبانيه، دهة فجر، هفتة دفاع مقدس و امثال آن.
  • خودسازي به منظور جامعه‌سازي (نيروهاي ارزشي مي‌توانند الگوي عيني و متحرک معنويت راستين اسلامي باشند)
 

ارائة الگوهاي عيني ( داستان‌هاي عارفان و عالم

[1] حافظ علیه الرحمه در مورد این مقام فنای در فنای اسلام به خدا عرضه میدارد : خدایا مرا با تجلیّات خود بسوزان و از یاد خودم ببر ، وحتی وقتی سوختم ، خاکسترم را هم به باد بده تا همین خاکستر حاصل از فنایم را نبینم و همین فنای خود را هم نبینم :               روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر              خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

 

[2] درسایتهای اینترنتی اکیست ها جواب میدهند که: خب شماهم در اسلام باوری در  بازگشت به دنیا مثل تناسخ دارید با عنوان «رجعت» ؟!  در پاسخ میگوییم : اولا) تناسخ با طرح زندگی های متوالی در دنیا و گرفتن نتایج اعمالِ زندگی های قبلی در زندگی کنونی ، بعنوان یک «نظام نتایج عمل» است که در مقابل نظام نتایج عملِ «معاد» در اسلام قرار دارد ؛ درحالی که «رجعت» غیر از مسئله معاد است و نظامی برای گرفتن نتایج اعمال و زندگی ابدی در دنیا نیست ، بلکه باوری شرعی وعقلانی درکنار باور به نظام معاد و برپایی قیامت است.  ثانیاً) تناسخ بدون قاعده خاصّی بازگشت های «متوالی» را برای «تمامی انسانها» مطرح میکند ؛ در حالی که با توجه به روایات اسلامی داریم : « اِنَّ الرَّجَْْعَةَ لَيْسَتْ بِعامَّةٍ، وَ هِيَ خاصَّةٌ، لا يَرْجِعُ اِلاّ مَنْ مَحَّضَ الايمان مَحْضاً اَوْ مَحَّضَ الشِّرْكَ مَحْضاً» (بحارالانوار، ج59 ،ص39) ،یعنی رجعت فقط برای «مؤمنین محض» و «کفار محض» موضوعیت دارد (و نه همه انسانها) و برای هرکدام هم فقط یکبار  محقق میشود (نه بصورت متوالی) ؛ ثالثاً) برخلاف تناسخ که در همه زمانها مطرح بوده ، رجعت طبق روایات اسلامی شرایط خاصّی است که در آخرالزّمان فراهم میشود و همزمان با قیام جهانی حضرت مهدی (روحی و ارواح العالمین له الفداه) آغاز خواهد شد رابعاً) تناسخ بازگشت به بدن های متفاوت از هم و حتی بازگشت بصورت های حیوانی و گیاهی و جمادی را مطرح میکند که طبق براهین ذکر شده در وحدت نفس و بدن باطل است ، اما «رجعت» فقط بازگشت انسان های خاص است به «بدن خودشان» تا جنبه‌هاي بالقوة نفسِ فردِ رجعت يافته، به بالفعل تبديل شود. خامساً ) در رجعت بازگشت به حیات در هیئت یک انسان بالغ است در حالی که تناسخ بازگشتی از دوره جنینی و متولد شدن در دنیاست. سادساً) طبق روایات اسلامی رجعت اختیاری است (بحارالانوار، ج53، ص 93) در حالی که تناسخ بازگشتی اجباری است.  سابعاً) با تامّل در اعتقاد حقّه ی رجعت می‌فهمیم کسانی که ظرفیت بالا و قوه‌هایی دارند که هنوز به فعلیت نرسیده و زمانه امکان فعلیت‌یافتن آن استعدادها را به آن‌ها نداده، رجعت می‌کنند و در مورد ائمه(علیهم‌السلام) نیز می‌توان گفت از نظر ظهور کمالات و نمایاندن مدیریت و ولایت الهی، شرایط برایشان فراهم نبود و رجعت می‌کنند تا از این جهت هم مسئولیت خود را به اتمام برسانند. «رجعت» يك فرصت است براي آن‌ مؤمنینی كه هنوز جاي تعالي دارند. در همین رابطه حضرت امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: هفت نفر از اصحاب کهف و یوشع‌بن‌نون و سلمان فارسی و ابودجاجه‌ی انصاری و مقداد و مالک اشتر درظهور رجعت میکنندوبا حضرت قائم هستند. اشقيائی هم که طالب شقاوت بیشتر بودند رجعت می‌کنند تا خود را در شقاوت به فعليت كامل برسانند.  رجعت بايد در دنیا محقق بشود تا زمینه برای تمام كساني كه به فعليت كامل نرسيده‌اند و نیاز به فرصت دارند، فراهم شود به همين جهت معني ندارد افراد متوسط رجعت كنند، چون آن‌ها در جبهه‌هاي شقاوتِ كامل و يا سعادت كامل جايي ندارند.

پس هركس درفكر و فرهنگ خود به رجعت نرسد، عملاً از فكر و فرهنگ ائمه معصومين(علیهم السلام) جدا شده‌است ( قال الصّادق(علیه السلام) : « لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِكَرَّتِنا »  « هركس مؤمن به رجعت و برگشت ما نباشد، از ما نيست» (بحارالانوار، ج 53، ص 92) ) و همین فرد درعین حال که به «رجعت» معتقد است اگر قائل به «تناسخ» باشد کافرشده است ( قال الرّضا (علیه السلام) : « مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مُكَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّار » «كسي كه قائل به تناسـخ  باشد همانا كـافر به خـداوند بزرگ است و تكذ يب كننده بهشـت و جهنـّم»  (بحار الأنوار، ج4، ص320) ) .

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن