چه کسي بذر گمراهي و اختلاف را پاشيد
مناظره ديگر
با دو نفر ديگر صحبت از اختلاف مسلمانان و آثار سوء آن شد و من اشاره به همين روايت کردم و گفتم: شما اهل تسنن ما «شيعيان» را رافضي و گمراه ميدانيد اما نميگوييد و از بزرگانتان سؤال نميکنيد که چه کسي بذر گمراهي و اختلاف را پاشيد، چه کسي از نوشتن نامه توسط رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جلوگيري کرد؟
گفتند: چنين نيست و نفرين کردند کسي را که در بين مسلمانان بذر اختلاف بپاشد. اينجانب نيز آمين گفتم، سپس گفتم: پس به صحيح بخاري باب «قول مريض» «قوموا عني» و غير آن مراجعه کنيد و ببينيد در کنار بستر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم چه کساني بودند و چه گفتند و چه کسي سبب شد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نامهاي که ميخواست بنويسد، ننوشت و چرا ابن عباس گريه کرد؟
در اينجا متوجه قضيه شدند و گفتند: بالاخره مسلمانان بايد به کتاب خدا و به سنّت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم عمل کنند و اينها هم در اختيار ما است.
گفتم: اولاً ما «شيعيان» همين حرف را ميزنيم و ميگوييم و معتقديم که بايد به کتاب خدا و به سنت رسول خدا – که از طريق اهل بيت آن حضرت ثابت و محرز شده – عمل کرد، ولي اين حرف بر خلاف حرف عمر است که گفت «حسبنا کتاب اللَّه» کتاب خدا ما را کفايت ميکند، يعني نيازي به نوشته رسول اللَّهصلي الله عليه وآله وسلم نداريم.
ثانياً اگر حرف عمر درست بود و کتاب خدا کفايت ميکرد پس چرا اختلاف بوجود آمد؟ چرا مسلمانان بلکه خود صحابه گرفتار جنگ با يکديگر شدند؟ مگر علي ابن ابيطالبعليه السلام از صحابه و خليفه رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر طلحه و زبير و معاويه از صحابه نبودند؟ مگر عايشه همسر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نبود؟ مگر رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم قرآن را همراهش برد؟ علاوه بر اينها اگر کتاب خدا – قرآن – کفايت ميکرد، پس چرا شما خود را اهل سنت ميدانيد؟
گفتند: بالاخره هر چه بوده و هر چه واقع شده ما فعلاً نبايد به مسلمانان صدر اسلام بد بگوييم چون آنها مسلمان و گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بودهاند.
گفتم: اگر بدگويي به گوينده لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم جايز نيست پس چرا شما اهل تسنن به اندک چيزي به شيعه بد ميگوييد، به محض اينکه ميخواهند طبق فقه خودشان بر چيزي که سجده صحيح است، سجده کنند آنان را مشرک ميخوانيد، آنان را که ايراني هستند مجوسي ميخوانيد؟
گفتم: شما نبايد به برخي از اعمال شيعه نگاه کنيد که طبق مذهبتان جايز نيست و نبايد فوراً حکم به شرک و کفر شيعه بکنيد، بعد گفتم: برخي اعمال است که در فقه شيعه جايز است، برخي حتي مستحب است، مانند نماز خواندن در کنار قبور ائمه معصومينعليهم السلام ولي طبق فقه و نظر برخي از شما جايز نيست، شما چرا بدون بررسي و به محض اينکه چنين اعمالي را از شيعه ديديد، آنان را مشرک و کافر ميخوانيد؟ چرا در مدارس شما به بچهها و جوانها تعليمات ضد شيعه ميدهند، بطوري که وقتي ما را ميبينند با چشم دشمني و بغض و کينه بما نگاه ميکنند، چرا در اين موارد که برخي اعمال از شيعه و خصوصاً از ايرانيها ميبينيد دليل و وجه آنرا سؤال نميکنيد؟
در اينجا احساس شرمندگي کردند و گفتند: جايز نيست به مسلمان تهمت زد و در فهم آيات هم بايد به شأن نزول آنها مراجعه کرد.
گفتم: پس بدانيد اگر بنا باشد به ظاهر نگاه کرد و قضاوت نمود ما هم ميتوانيم به ظاهر نگاه کنيم و حرف بزنيم.
سپس گفتم: در صحيح مسلم است که:
وقتي سوره مبارکه جمعه نازل شد و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم اين آيه را قرائت فرمود:
وَ آخَرينَ مِنهُم لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِم [1] .
و [نيز بر جماعتهايي] ديگر از ايشان که هنوز به آنها نپيوستهاند.
مردي از حاضرين گفت: يا رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم مراد از آخرين، در اين آيه چه کساني هستند؟ آن حضرت جواب او را نداد، باز سؤال کرد، حضرت جواب نداد، باز سؤال کرد، حضرت فرمود: سلمان فارسي حاضر است؟ پس دست مبارک خود را بر سلمان گذارد و فرمود: اگر ايمان در ثريّا باشد مرداني از اينها به آن دست مييابند
«فوضع النبي صلي الله عليه وآله وسلم يده علي سلمان ثم قال: لو کان الايمان عند الثريّا لناله رجال من هولاء.» [2] .
علاوه بر اين آيه، در همين کتاب از ابو هريره نقل کرده که رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:
«لو کان الدين عند الثريا لذهب به رجل من فارس (او قال) من ابناء فارس حتّي يتَناوَلَهُ»
اگر دين نزد ثريا باشد مردي از فارس (يا) از فرزندان فارس به آن دست مييابد [3] .
گفتم: صحيح مسلم که اين دو روايت را نقل کرده چاپ رياض و در عربستان منتشر شده و در هتل موجود است اگر قبول نداريد بروم کتاب را بياورم، گفتند: قبول داريم و صحيح است.
گفتم: پس ايرانيها نه تنها مذموم نيستند بلکه ممدوح و مورد تأييد خداوند و رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم هستند خنديدند و گفتند: همه اينها صحيح است اما ايرانيها کارهايي ميکنند که در دين نيست ونبايد انجام دهند مانند: گنبد و بارگاه روي قبور ساختن، در کنار قبور نماز خواندن، شمع روشن کردن، دخيل بستن و…
گفتم: اوّلاً اين کارها شرک و کفر نيست، بلکه برخي از اين اعمال در فقه شيعه مستحب است، ثانياً اين قبيل اعمال اختصاص به شيعيان ندارد، مسلمانان مصر که اهل تسنن هستند روي قبور بزرگان دين، ساختمان ساختهاند مسلمانان شام، لبنان، عراق و غير اينها همه يا اکثر آنها اهل تسنن هستند و چنين اعمالي را دارند و انجام ميدهند، چرا شما همه حملهها و تهمتها را متوجه شيعه و ايرانيها نمودهايد؟
گفتند: در واقع تقصير با بزرگان ما است که حقايق را آنطور که هست نميگويند و تنها همين کارهاي شيعه را که تنها در فقه گروهي خاص بدعت و حرام است به مردم ميگويند و ما تقصير نداريم و با عذر خواهي خداحافظي کردند و بعد هم هر وقت آنها را ميديدم سلام و تعارف ميکرديم و با گرمي برخورد داشتيم و الحمد للَّه.
[2] صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، ص 1090، باب فضل فارس، ح2546.
[3] صحيح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ص 1090، باب فضل فارس، ح2547.