رابطه حكومت عربستان سعودي با فرقه وهابيت

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #474
    adyanuniv
    سرپرست کل

     

    رابطه حكومت عربستان سعودي با فرقه وهابيت چگونه است؟ (به عنوان مثال در تامين مسائل مالي نقشي دارند)

    دليل ارتباط حكومت عربستان،با وهابيت به حدود 250 سال پيش مربوط است،به نقل زير توجه كنيد:

    ( ازآلوسي دركتاب تاريخ نجد ص111 ) … تا زماني كه پدر محمد بن عبدالوهاب زنده بود، وي، (يعني محمد)كمتر سخن مي گفت، تنها گاه ميان او وپدرش نزاعي در مي گرفت ، ولي پس از فوت پدر به سال 1153 .ق.پرده از روي عقايد خود برداشت. ..؛ ولي طولي نكشيد كه فرمانرواي إحساء دستور دادهر چه زودتر فرزند عبدالوهاب رااز شهر عيينه بيرون كنند؛..،محمد بن عبدالوهاب ناچار شد نقطة سومي را به نام درعيه براي اقامت خود ، بر گزيندكه محمد بن سعود، (جدّآل سعود) بر آن حكومت مي كرد، اودعوت خود را با حاكم درعيّه در ميان نهادو هر دو پيمان بستند كه رشتة دعوت (به عقايدخاصّ) ،ازآن محمد بن عبدالوهاب ، وزمام حكومت در دست محمد بن سعود( اما باپشتيباني محمد بن عبدالوهاب ) باشد.

    براي استحكام اين روابط ، ازدواجي نيز بين دو خانواده صورت گرفت. محمد بن عبدالوهاب تبليغ خود راتحت عنوان «توحيد» و مبارزه با شرك در پرتو قدرت حاكم آغاز كرد، وحاكم نيز براي رسيدن به قدرت واموال فراوان، با رنگ وتوجيه تبليغ دين وحما يت محمد بن عبدالوهاب ، هجوم به قبائل اطراف وشهرهاي نز ديك راشروع كرد،وسيل غنائم از اطراف واكناف به شهر درعيه ، كه شهر فقير وبدبختي بود ، سرازير گشت، اين غنايم چيزي جز اموال مسلمانان منطقة نجد نبود كه با متهم شدن به شرك وبت پرستي ، اموال وثروتشان بر سپاه محمد بن عبدالوهاب حلال شده بود !!!

    نفوس زيادى از زن و مرد و كودك قبايل اطراف، به دست اتباع شيخ كشته شدند و اموال زيادى تحت عنوان «غنايم از مشركان» گرد آمد.

    در زمانى كه «شيخ محمد» به «درعيه» آمد و با «محمدبن سعود» توافق كرد، مردم آنجا در نهايت تنگدستى و احتياج بودند.

    «آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى كند: «من (ابن بشر ) در اول كار شاهد تنگدستى مردم «درعيه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده كردم. مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ايشان با زر و سيم زينت يافت. بر اسبان اصيل و نجيب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى كردند. از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى كه زبان از شرح و بيان آن قاصر است!

    روزى در يكى از بازارهاى «درعيه» ناظر بودم كه مردان، در طرفى و زنان در طرف ديگر قرار داشتند. در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و ديگر مأكولات به قدرى زياد بود كه زبان از وصف آن عاجز است. تا چشم كار مى كرد، بازار ديده مى شد و من فرياد فروشندگان و خريداران را مى شنيدم كه مانند همهمه زنبور عسل، درهم پيچيده بود. يكى مى گفت : فروختم و ديگرى مى گفت : خريدم».

    «ابن بشر» شرح نداده است كه اين ثروت هنگفت، از كجا پيدا شده بود؛ ولى با قرائن تاريخى، معلوم مى شود اينها از جنگ با مسلمانان قبايل و شهرهاى ديگر «نجد» – به جرم موافقت نكردن با عقايد وى – و غارت كردن اموال آنان، به دست آمده است.

    روش «شيخ محمد» در مورد غنايم جنگى، اين بود كه آن را هر طور مايل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو يا سه نفر عطا مى كرد. غنايم هر چه بود، در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد.

    يكى از بزرگ ترين نقاط ضعف «شيخ»، اين بود كه با مسلمانانى كه از عقايد كذايى او پيروى نمى كردند، معامله كافر حربى مى كرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! كوتاه سخن اينكه، «محمدبن عبدالوهاب» به توحيد با تفسير غلطى كه مى گفت، دعوت مى كرد و هركس مى پذيرفت، خون و مالش سالم مى ماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند كفار حربى، حلال و مباح بود.

    جنگ هاى «وهابيان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبيل «يمن» و «حجاز» و اطراف «سوريه» و «عراق» – بر همين پايه قرار داشت. هر شهرى كه با جنگ و غلبه بر آن دست مى يافتند، بر ايشان حلال بود. اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار مى دادند؛ اگر نه به غنايم آنها اكتفا مى كردند (جزيرة العرب فى القرن العشرين، ص 341.)

    كسانى كه با عقايد او موافقت كرده و دعوت او را مى پذيرفتند، مى بايست با او بيعت كنند. و اگر كسانى به مقابله برمى خاستند، كشته مى شدند و اموالشان تقسيم مى گرديد! به عنوان نمونه سيصد مرد از اهالى يك قريه به نام «فصول» در شهر «احساء» را به قتل رسانيدند و اموالشان را به غارت بردند.

    (تاريخ المملكة العربية السعودية، ج 1، ص 51.)

    و يا مثلا در سال 1216 , امير سعود وهابى , سپاهى مركب از بيست هزار مرد جنگى تجهيز كرد و به شهر كربلا حمله ور شد . كربلا در اين ايام در نهايت شهرت و عظمت بود و زائران ايرانى و ترك و عرب بدان روى مى آوردند . سعود پس از محاصره شهر , سرانجام وارد آن گرديد و كشتارسختى از مدافعين و ساكنين آن نمود . سـپاه وهابى آنچنان رسوائى در شهر كربلا به بار آورد , كه به وصف نمى گنجد ,پنج هزار تن يا بيشتر ( تا بيست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانيدند .

    پـس ازآنـكـه امير سعود از كارهاى جنگى فراغت يافت , به طرف خزينه هاى حرم امام حسين ( عليه السلام ) متوجه شد . اين خزائن , از اموال فراوان و اشياء نفيس انباشته بود , وى هر چه در آنجا يافت , برداشت و به غارت برد . كربلا پس از اين حادثه به وضعى درآمد كه شعرا براى آن مرثيه مى گفتند . وهابيها در مدت متجاوز از دوازده سال , گاه و ناگاه به شهر كربلا و اطراف آن , و همين طور به شهر نجف حمله مى بردند و غارت مى كردند . نـخـسـتـيـن اين حملات هجوم در سال 1216 بود , كه شرح داده شد و اين هجوم به نوشته عموم نويسندگان شيعه در روز عيد غدير آن سال انجام گرفته است . حملات وهابيان متمركز در نجد , به جده و مكه و مدينه و سوريه و عراق , بيش ازآنست كه در اين جا , بيان گردد . پيوسته جنگهاى خونين ميان حكومت عثمانى ازطريق امراء مصر , و وهابيان وجود داشت .

    و گـاهـى بر اثر ضعف دولت عثمانى ,وهابيان بر طائف و مكه و مدينه دست يافته و آثار و مشاهد اسـلامـى را ويـران كـرده وامـوال را به غارت مى بردند و سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عـثـمـانـيـهـا تـسلط خود را بر اين مناطق با گماردن خاندان شريف بر رياست حرمين حفظ مى كردند . در جـنگ نخست جهانى , مساله پان عربيسم زنده شد , و با اشغال شام و اردن وعراق از طريق دول بـزرگ مـانند بريتانيا و فرانسه , وحدت كشورهاى عربى از هم گسست , و هر نقطه اى از اين بلاد به اميرى كه مطيع دول بزرگ بود , سپرده شد .

    بـلادنـجـد , بـه آل سـعـود كه بزرگ آن در آن روز عبدالعزيز بن سعود ( پدر فهد شاه كنونى ) واگـذار گـرديـد و اين به خاطر همكارى نزديكى بود كه عبدالعزيز بابريتانيا در شكستن قدرت عثمانى انجام داده بود . اين واگذارى , تحت شرائطى صددرصد استعمارى انجام گرفت كه در تاريخ مذكور است .

    بـعـدهـا مـصالح بريتانيا خصوصا و جهان استعمار عموما , ايجاب كرد كه بر قلمرو قدرت وهابيان افزوده شود و حرمين شريفين و منطقه حجاز را در اختيار آل سعود قرارگيرد .

    از اين رو , با برنامه ريزى خاصى كه در آن بريتانيا دست داشت , در سال1344 ه. ق , وهـابـيان , حرمين شريفين را پس از يك جنگ خونين تصرف كردند , و تنهادر طائف دو هزار نـفـر از عـلـمـا و بـزرگان و زن و مرد را كشتند , به گونه اى كه خود عبدالعزيز بر اين جنايت اعتراف كرد . در نـتـيـجـه , بـه حكومت خاندان شرفا در اين سرزمين خاتمه داده شد , اين دو منطقه وسيع اسـلامـى بـه ضميمه نجد و حجاز به نام يك فاميل سعودى در دفاتر دول بزرگ استعمارى , به ثبت داده شد , نام نجد و حجاز منسوخ گرديد و عبدالعزيز خود را در سال 1350 ه. ق . ( 1310 ه. ش ) شـاه دو مـنـطـقـه خـواند و كشور به نام مملكت عربى سعودى ( نه اسلامى سعودى ) نام گذارى شد .

    وى تا سال 1374 ( 1334 ش ) زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او , فرزندان وى به نامهاى : ( سعود , فيصل , خالد , فهد )اشغالگران حكومت بر اين سرزمين بوده و هستند .

    آنچه گذشت تاريخچه وارتباط عميق وشرح پيماني بود كه محمد بن عبدالوهاب با حكومت بسته بود واكنون نيز ادامه دارد.

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دکمه بازگشت به بالا
بستن