چگونه ائمه(ع) واسطه فيض خداوند هستند و اگر چنين است چرا؟

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • نویسنده
    نوشته ها
  • #453
    adyanuniv
    سرپرست کل

     

    چگونه ائمه(ع) واسطه فيض خداوند هستند و اگر چنين است چرا؟مگر نمي توانيم به طور مستقيم با خدا صحبت كنيم؟ اصلا مسأله شفاعت و توسل چه جايگاهي دارد؟

    نخست بايد دانست كه دعا و مناجات مستقيم ما با خداوند منافات ندارد كه امامان(ع) نيز واسطه فيض باشند، هم چنان كه وقتي ما به طور مستقيم دعا مي كنيم و از خدا مي خواهيم كه باران ببارد، اما خداوند از طريق ابرها باران را بر ما نازل مي كند، بنابراين اگر از نظر فلسفي و معرفتي ثابت شود كه پيامبر و امام واسطه فيض هستند و حلقه وصل ميان واجب و ممكن مي باشند اگر چه ما به طور مستقيم هم از خدا بخواهيم ولي خداوند با واسطه آنان فيض را بر ما نازل مي كند.

    بايد توجه داشت كه مسأله شفاعت و مسأله توسل دو مطلب مستقل هستند شفاعت يكى از معارف با تعريف و شرايط خاص خود و توسل نيز يكى ديگر از معارف است ظاهرا آنچه در اين سؤال مورد نظر شماست مسأله توسل به اولياى الهى است. به همين جهت ما ابتدا به توضيحى پيرامون توسل و سپس پيرامون شفاعت مى پردازيم.

    الف) توسل در لغت؛ به معناى تمسك جستن به وسيله اى براى نيل به مقصود است. از آن جا كه خداوند، جهان هستى را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجارى و اسباب اعطا مى كند «أبى الله ان يجرى الاشياء الاّ بالاسباب» (بحارالانوار، ج 2، ص 90).

    انسان براى رسيدن به مقصود خويش، بايد به اسباب و وسايط متوسّل شود؛ مثلاً اگر بخواهد زمين خشك و بايرى راتبديل به مزرعه اى سر سبز و يا باغى آباد كند، بايد زمين را شخم بزند، نهال يا دانه و بذر درون زمين بكارد، به موقع كود و آب بدهد، به اندازه لازم سم پاشى كند و… اگر مى خواهد به طبقه دوم يا سوم يك ساختمان برسد، بايد از پله هاى آن بالا رود، يا سوار آسانسوز يا پله برقى شود وهمينطور در ساير كارهاى روزمره زندگى، انسان به اسباب و وسايل براى رسيدن به مقصود خود تمسّك و توسّل مى جويد. بر اين اساس، توسّل لازمه زندگى انسان در جهان هستى است؛ جهانى كه بر آن قانون اسباب و مسببات حكم فرما است.

    بنابراين، خداوند كه هستى عالم از او است و ادامه هستى و هر حركت و تغييرى وابسته به او و ناشى از فيض او است، خود براى اعطاى فيض خويش، مجارى و اسبابى را قرار داده است. بر همين اساس، خداوند امورى را به عنوان اسباب و وسايل در جهت تقرب ونزديكى به درگاه خويش و برآمدن حاجات، قرار داده است و ما را به توسل به آن امور، امر كرده است: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله؛؛ اى مؤمنان پرواى الهىداشته باشيد و به سوى او وسيله تحصيل كنيد» (مائده / 35).

    با توجه به اطلاق كلمه «وسيله» آيه شريفه، اين كلمه معنايى وسيع و گسترده دارد و شامل هر آنچه كه صلاحيت نزديك كردن انسان به پيشگاه خداوند را دارد، مى شود. همچنان كه نماز و روزه، احسان به يتيم، دستگيرى از مستمندان، خدمت به خلق خدا و… وسيله تقرب به خداوند هستند؛ استمداد به ارواح مطهر پيامبران و اولياى الهى و درخواست دعا از آنان نيز وسيله تقرب به خداوند است كه در روايات و سيره معصومين بر آن تأكيد شده است. پيامبر اكرم به شخصى نيازمند كه – به ايشان مراجعه كرده بود – شيوه توسل را ياد مى دهد: «اللهم انى اسألك و اتوجه اليك بنبيك نبى الرحمه…» (سنن ابن ماجه، ج 1، ص441؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138؛ الجامع الصغير سيوطى، ص 59).

    و روايات بسيار زيادى كه در اين زمينه وارد شده است. بنابراين، حقيقت توسّل به اولياى الهى، تمسّك به اسباب و وسايل قرب به خداوند است.تمسك به اولياى الهى، به معناى اعتقاد به استقلال آنان از خداوند، در تأثير گذارى و برآمدن حاجات نيست؛ بلكه توسّل به اولياى الهى، همراه با اين اعتقاد است كه تنها خداوند است كه مستقل از غير و بى نياز از غير، در عالم هستى تأثير مى گذارد. و غير از او، تأثيرگذارى همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متكى به آن خواهد بود.

    با توجه به حقيقت توسّل ضرورت آن آشكار مى شود، زيرا عالم هستى بر اساس نظام اسباب و مسببات استوار است و تمسك به اسباب و وسايل، براى نيل به مقصود و تحصيل كمالات مادى و معنوى، لازمه اين نظام است و خداوند نيز انسان را در جهت كسب كمالات معنوىو قرب به درگاه خويش، امر به تمسك به وسايل، يعنى، امر به توسل كرده است.

    در اين راستا، علاوه بر اعمال صالح و نيك مثل انفاق به مستمندان خدمت به خلق خدا، برآوردن نيازهاى هم نوعان و عباداتى همچون نماز و روزه – كه مورد رضايت خداوند و به منظور تقرب به درگاه الهى تشريع شده است – مى توان به انسان هاى پاك و معصوم و وارسته اىكه مرضى خداوند و از مقربان درگاه الهى اند، (همچون انبياى الهى و به ويژه پيامبر خاتم و ائمه معصومين(ع« توسّل جست. در حقيقت توسل به اولياى الهى، به معناى واسطه (و سبب) قرار دادن آن انسان هاى پاك و مقرب درگاه الهى و طلب دعاى خير آنان در حق متوسلان است.

    هر انساني مستقيما مي تواند با خداوند ارتباط برقرار كند و طلب فيض كند ولي براي اين كه قطعا از فيوضات الهي بهره مند گردد و درخواست او برآورده گردد به اولياي الهي متوسل مي شود تا به واسطه مستجاب بودن دعاي اولياي الهي، او به حاجت خود برسد چنان كه فرزندان يعقوب(ع) از پدر درخواست كردند كه به درگاه خداوند براي آنان طلب آمرزش كنند و حضرت يعقوب(ع) آنان را از چنين كاري باز نداشت و به آنان نگفت كه خود به طور مستقيم به درگاه خداوند دعا كنيد. بلكه به آنان وعده داد كه از درگاه خداوند بر آنان طلب آمرزش خواهد كرد: «قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم» (توبه ، آيه 80).

    گفتنى است علت اين كه خداوند به پيامبران و اولياى الهى، چنين نقشى را داده تا مردم به آنان به عنوان واسطه و سبب بنگرند، اين است كه اولا خداوند، با اين كار، اولياى خود را در كانون توجه و اقبال مردم قرار مي دهد تا در عمل، مردم با مراجعه به آنان و الگوگيرى از آنان، به طريق هدايت و سعادت دست يابند. ثانيا از آن جا كه اولياى الهى، انسان هايى مثل خود ما هستند، خيلى زود و راحت مى توانيم با آنان رابطه عاطفى و نزديك برقرار مى كنيم و همين ارتباط سريع، ما را به اين اسوه ها نزديك مى كند و ما را در معرض هدايت آنان قرارمى دهد.

    ب ) معناى لغوى شفاعت؛ شفاعت از ماده «شفع» به معناى «زوج» در مقابل ماده «وتر» به معناى «فرد» گرفته شده است و به معناى اين است كه شخصى در كنار شخص ديگر قرار گيرد و با وساطت خود، او را در رسيدن به خواسته و حاجتش يارى دهد. شفاعت در محاورات عرفى و گفتگوى روزمره مردم غالبا به معناى وساطت و در خواست شخص آبرومندى از بزرگى براى عفو مجرمى يا ترفيع درجه و پاداش خدمتگزارى، به كار مى رود.

    در حقيقت شخصى كه متوسل به شفيع مى شود، نيروى خود را به تنهايى كافى نمى بيند، به اين جهت نيروى خود را با نيروى شفيع ضميمه مى كند و در نتيجه آن را مضاعف نموده تا به آنچه مى خواهد نايل شود.

    معناى اصطلاحى شفاعت؛

    شفاعت عبارت است از وساطت يك مخلوق ميان خداوند و مخلوقى ديگر. چه در دنيا و چه در آخرت؛ چه وساطت در رسانيدن خير و چه وساطت در دفع شر و ضرر.

    يكى از مظاهر رحمت واسعه خداوند، مغفرت و آمرزش است. مغفرت و آمرزش الهى مانند هر رحمت ديگر خداوند از طريق مجارى خاص و براساس قانون و نظام اسباب و مسببات به بندگان مى رسد.

    به عنوان مثال، همان گونه كه رحمت هدايت الهى، از طريق وسائط به مردم مى رسد و انبياء و وحى و كتب آسمانى كه براى هدايت مردم فرستاده شده اند، وسائط هدايت و واسطه خروج از ظلمات به نور هستند؛ رحمتِ مغفرت و آمرزش الهى نيز از طريق مجارى خاصى به مردممى رسد. يعنى فيض مغفرت الهى نيز از قانون و نظام اسباب و مسببات مستثنى نيست و از طريق اسباب و وسائط به بندگان مى رسد. شفاعت در مغفرت، عبارت است از «وساطت در رسيدن مغفرت و آمرزش الهى به بندگان گنه كار». بنابراين حقيقت شفاعت، رسيدن فيض مغفرت وآمرزش الهى از طريق مجارى و اسباب آن، به بندگان است.

    به تعبير استاد شهيد مطهرى: شفاعت، در حقيقت همان مغفرت الهى است كه وقتى به خداوند كه منبع و صاحب خيرها و رحمت هاست نسبت داده مى شود، با نام «مغفرت» خوانده مى شود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مى گردد، نام «شفاعت» به خودمى گيرد، (مجموعه آثار، ج 1، ص 259). بنابراين در شفاعت، شفيع ميان خداوند و بنده گنه كار واسطه مى شود و سبب مى شود كه آمرزش و مغفرت الهى شامل حال انسان گنه كار بشود.

    ممكن است اين شفاعت در دنيا باشد و در همين دنيا مغفرت الهى شامل حال گنه كار گردد مانند شفاعت توبه، و ممكن است در آخرت و روز رستاخيز باشد مانند شفاعت اولياى الهى براى گنه كاران در روز قيامت.

    شرايط شفاعت:

    شفاعت اولياى الهى در روز قيامت براى گنه كاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت، مغفرت و آمرزش الهى، بدون حساب نيست، بلكه اين كه كسانى مورد شفاعت قرار گيرند، متوقف بر شرايطى است كه در آيات و روايات بيان شده است.

    1- رضايت خداوند: همان گونه كه در تبيين شفاعت گذشت، شفاعت از سوى خداوند آغاز مى شود. شفاعت، فيض مغفرت الهى است كه مانند تمام فيوضات از جانب خدا اعطا مى شود و شفيعان اسباب و وسائط و مجارى اين فيض هستند. فياض و اعطا كننده اين رحمت خداوند است. به همين جهت در آيات و روايات شرط اصلى و اساسى شفاعت اين است كه مورد رضايت و پسند خداوند باشد. شفيعان كسانى هستند كه خداوند آنان را براى اين امر پسنديده و به آنان اجازه شفاعت داده است «يومئذ لا تنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضى له قولا؛ در آن روز شفاعت سودى ندارد مگر كسى كه خداى رحمان به او اجازه دهد و سخن او رابپسندد»(طه، آيه 109).

    شفاعت شوندگان نيز كسانى هستند كه مورد رضايت و پسند خداوند باشند «ولا يشفعون الا لمن ارتضى؛ (شفيعان) شفاعت نمى كنند مگر براى كسى كه موردرضايت و پسند خداوند باشد» (انبياء، آيه 28). يعنى شفاعت شفيعان در حق كسى مؤثر واقع مى شود كه به مقام ارتضاى الهى نايل آمده باشد. يعنى هم اصل شفاعت از سوى خداوند و اعطاى اوست و هم شفيعان راخداوند براى اين مقام تعيين كرده و هم شفاعت شوندگان كسانى هستند كه خداوند مى خواهد.

    2- گنه كارانى مورد شفاعت قرار مى گيرند كه گناهان آنان، اصل ايمانشان را به خطر نيفكنده باشد. به همين جهت در منابع دينى آمده است كه كافر و مشرك در روز قيامت شفاعت نمى شوند و شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنان سودى نخواهد داشت و از كسي شفاعت مي كنند كه ستون هاي دين او سالم باشد.

    گفتني است اهل سنت نيز توسل به بزرگان را حتي اگر پيامبر و امام نباشد، جايز مي دانند چنان كه در كتب و مدارك معتبر اهل سنت آمده، كه هرگاه قحطى و خشكسالى پيش مى آمد، عمر از طريق توسل به عباس عموى پيامبر، طلب باران مى كرد و مى گفت: «هذا واللَّه الوسيله الى اللَّه و المكان منه؛ به خدا سوگند، عباس وسيله به درگاه الهى و داراى قرب و منزلت نزد اوست». «اللهم انّا نتوسّل اليك بعمّ نبيّنا فاسقنا؛ خدايا ما به وسيله عموى پيغمبرمان به تو روى مى آوريم، پس سيرابمان كن» (اسدالغابة، ج 3، ص 165). و يا مى گفت: «اللهم انّا نستسقيك بعمّ نبيّك و نستشفع اليك بشيبه»؛ (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 274 و صحيح بخارى، ج 2، ص 16 و ج 4، ص 209؛ صحيح ابن خزيمه، ج 2، ص 338 و صحيح ابن جبان، ج 7، ص 111.) «خدايا ما به وسيله عموى پيامبرت از تو باران مى خواهيم و روى سفيد او را به درگاه تو شفيع مى آوريم».

    برخي از اهل سنت تنها توسل به اولياي الهي در حال حيات را قبول دارند اما شيعيان و بسياري از اهل سنت توسل به اولياي گذشته را نيز جايز مي دانند. چنان كه انس بن مالك مى گويد: روزى كه فاطمه بنت اسد فوت كرد، پيامبر دستور دادند قبرى را حفر كنند، آنگاه خود حضرت وارد قبر شد، و در آن خوابيد و چنين دعا كرد: «اللهم اغفر لامّى فاطمة بنت اسد، و وسّع عليها مدخلها، بحق نبيّك و الانبياء الذين من قبلى؛ خدايا مادرم فاطمه بنت اسد را بيامرز، و جايگاه او را وسعت بخش، به حق پيامبرت و پيامبران قبل از من». (وفاء الوفاء سمهودى، ج 3، ص 898؛ كنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425 و المعجم الكبير، ج 24، ص 352).

در حال نمایش 1 نوشته (از کل 1)
  • شما برای پاسخ به این جستار باید وارد تارنما شوید.
دکمه بازگشت به بالا
بستن