مقالات

مکتب اسکولاستیک

نویسنده: محمدصادق احمدی

در بازخوانی تاریخ کلیسای مسیحی یکی از نکاتی که همواره برجسته بوده تقابل ایمان مسیحی با عقل انسان است. از همان سده‏های نخست این مساله بخوبی روشن بود و حتی بسیاری از بزرگان و اندیشمندان مسیحی به صراحت این مساله را اعلان کرده بودند.

این مخالفت البته ریشه در خود کتاب مقدس داشت، زیرا پولس رسول که بیش از نیمی از متن عهد جدید از نامه‏های او تشکیل شده، بارها به صراحت این نکته را اذعان کرده است. بنابر این مخالفان فلسفه در احتجاجات خود همواره به سه یا چهار تصریح از پولس قدیس که غالبا مشابه هم هستند، تمسک می‏جویند. ترتولیان که به تعارضی حل نشدنی میان مسیحیت و فلسفه قائل است در رساله “در تکلیف مقابله با بدعت” این سخنان پولس را مستمسک قرار داده: «با خبر باشید که کسی شما را به فلسفه و مکر باطل طعمه قرار ندهد، برحسب اصول دنیوی و نه برحسب مسیح»[i] و سرانجام با لحنی حاکی از خشم می‏گوید:«به راستی آتن را با اورشلیم چه کار؟ میان آکادمی و کلیسا چه توافق است؟ کافران را با مسیحیان چه مناسبت است. برحذر باشید از اینکه مسیحیتی بسازید از التقاط افکار رواقی و افلاطونی و جدلی. با حضور عیسی مسیح دیگر چرا طالب جدال‏های بالفضول باشیم. پس از بهره بردن از انجیل باز به جستجوی چه هستیم؟ پس از ایمان دینی، دیگر خواستار کدام اعتقاد هستیم؟ والا بودن دین ما اجازه نمی‏دهد که به چیز دیگری پس از آن ایمان بیاوریم.[ii] از دیگر سخنان پولس که مستند برداشت این گروه که میان ایمان دینی به کلمه و استفاده از عقل تکوینی در مسائل مربوط به وحی تعارض کامل می‏بینند، گفته او به اعضای کلیسای قرنتس است آنجا که می‏گوید:« از آنجا که بر حسب حکمت خدا، جهان از حکمت خود به معرفت خدا نرسید، خدا بدین رضا داد که به وسیله جهالت موعظه، ایمانداران را نجات بخشد.[iii] مسیح نه فقط قدوسیت و نجات ماست، حکمت ما هم است.[iv] از منظر ایشان، در نگاه پولس هرگز مسیحیت یک فلسفه نیست بلکه یک دین است. مسیحیت به عنوان یک فلسفه‏ای که بتوان بر فلسفه‏های دیگر افزود و یا جانشین آنها ساخت تلقی نمی‏شود بلکه دینی است که ما را از هر فلسفه‏ای مستغنی می‏دارد. از آنجا که مسیحیت بر اسرار و معجزات بناشده است معارض با حکمت است. زیرا حکمت بر فکر خطاکار و گناهکار استوار است و از طرفی جبران گناه جز به لطف الهی میسر نیست.

موضع پولس علیه فلسفه‏های سنت یونانی و همچنین علیه یهودیان به نحو خیلی صریح در دو رساله معروف که یکی قرنتیان ودیگری عبریان را مخاطب قرار می‏دهد، بیان شده است.

این دیدگاه که پیروان پرشماری در تاریخ کلیسا داشت سبب خاموش ماندن نور تفکر و تعقل در کلیسا طی قرون وسطی شدند. در این زمان تنها مکانی که برای پیشرفت علم باقی مانده بود صومعه ها بودند که در پرتو الهیات علوم را بررسی می‏کردند. این روند تا قرون وسطای پسین و ظهور مکتب اسکولاستیک ادامه داشت.

قرون وسطای پسین و مکتب مدرسه

با پشت سر گذاشتن قرون تاریک شهرها بزرگتر شدند و سرمایه دارانی که فئودال و زمیندار نبودند شکل گرفتند. صنف‏های مختلف پدیدار شدند و با تمرکز ثروت و قدرت در شهرها اهمیت کلیساها و مدارسشان از دیرها، که تا این قرن از کلیسا جلو بودند، بیشتر شد و مردم نیز به سواد گرایش پیدا کردند.[v]

همزمان در این مدارس خواندن و تفسیر کتب کلاسیک رومی، که برای فرار از سانسور کلیسا با ادعای فراگیری بهتر زبان لاتین همراه بود، رونق گرفت و بدین ترتیب مسیحیان با بسیاری از آراء و اندیشه های فلسفی و ادبی گذشته که نوعا انسان گرا بودند، آشنا شدند.

علاوه بر این ترجمه اثار از عربی قوت گرفت تا جایی که در پایان این قرن ابن سینا و غزالی و خوارزمی برای مسیحیان نام‏هایی آشنا بودند. بنابر این با تحولات اقتصادی_ اجتماعی و آشنایی با متون جهان قدیم و جهان اسلامی دومین جهش فرنگی غرب(پس از اصلاحات شارلمانی) رخ داد که از آن به رنسانس قرن دوازده یاد می‏کنند.

در واقع امپراتور شارلمانی بود که یکی از مهمترین پایه ریزان نهضت علمی این قرن بود. شارلمانی آلکوین که راهب و محقق مشهوری بود را به کاخ خود در آخن فرا خواند و آلکوین در آنجا نظام جدیدی برای تعلیم و تربیت ابتدایی وضع کرد که مبتنی بر مطالعه علوم مقدماتی هفت گانه بود.

به تدریج نظام آلکوین در مسائل دینی و فلسفی بکار رفت و شیوه نوینی در الهیات ظهور کرد. در حالی که عرفا برای ادراک خدا از راه تجریبه مستقیم می کوشیدند و راهبان زندگی خود را به امور خاصی اختصاص می دادند،در حیات دانشگاهی چیز جدیدی مطرح شد: عالمان الهیات درگیر بحث های عقلی درباره شخصیت خدا و دیگر امور الهیاتی بودند.

بدین ترتیب الهیات مدرسی ظهور کرد.

مکتب اسکولاستیک

در حقیقت مکتب اسکولاستیک نامی است که اومانیست‏ها هنگامی که می‏خواستند به گونه‏ای تحقیرآمیز از اندیشه‏های قرون وسطی یاد کنند از آن استفاده می‏کردند. جامع‏ترین تعریف برای تعریف حمکت مدرسی این تعریف کاربردی است: حکمت مدرسی جنبشی بود در قرون وسطی که به بهترین شکل مورد توجه قرار گرفت و در سال‏های ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ به اوج شکوفایی خود دست یافت و بر توجیه عقلانی اعتقادات و باورهای دینی و ارائه نظام‏مند این اعتقادات تاکید داشت.[vi] مکتب مدرسی روش محققان این دوره بود که برای بدست آوردن نتایج منطقی درباره اسرار ایمان مسیحی بکار می رفت. دانشگاههای بزرگ اروپا به موضوعات فراوانی می‏پرداختند، اما الهیات مقدس‏ترین موضوع بود. برترین عالمان الهیات کسانی بودند که می‏توانستند ابزارهای منطق و جدل را با بینشهای خود درباره خدا در کتاب مقدس و در نوشته‏های رسمی آباء کلیسا ترکیب کنند.

مسایل این مکتب گرچه در ابتدا بسیار کودکانه بود مثل اینکه اول مرغ بوده یا تخم مرغ و یا اینکه موشی که نان فطیر را می جود آیا در واقع کالبد خدا را خورده است؟ اما به تدریج به کمال رسید و فلسفه عمیقی بوجود آورد.[vii] مکتب مدرسی محققان برجسته‏ای را نیز تقدیم کلیسا کرد که در میانشان چهره‏های سرشناسی چون آکویناس نیز به چشم می‏خورد.

گونه‏های حکمت مدرسی

حکمت مدرسی در درون خود دارای چند گروه بود. در حقیقت در میان پیروان این مکتب چند نظریه کلی حاکم بود و پیروانی داشت:

۱- رئالیسم:

یکی از گروه‏های اصلی در مکتب مدرسه پیروان رئالیسم بودند. پیروان رئالیسم معتقد بودند که علاوه بر جزئیات، کلیات نیز دارای مصادیقی هستند. به عنوان نمونه اگر چند انسان مانند ارسطو و افلاطون و سقراط را در نظر بگیریم هر یک از ایشان مصادیقی از انسان هستند. می‏توان این سیر را ادامه داد و یک تصویر مشترک از این میان بدست آورد. این تصویر تصویر بشریت است.

مکتب رئالیسم معتقد بود که علاوه بر وجود مصادیق کلی بشریت نیز در ساحت متافیزیکی دیگری وجود دارد و این وجود به نوبه خود وجودی مستقل است.

دو مکتب بسیار مهم نیز که به دو تن از بزرگترین اندیشمندان مسیحی منسوب است، در شمار پیروان رئالیسم است. تومیسم و اسکوتیسم نام این دو مکتب است که به پیروان توماس آکویناس و دانز اسکوتس اطلاق می‏گردد.

۲- نومینالیسم (راه نو):

مکتب بعدی که در شمار مکاتب پرطرفدار حکمت مدرسی بود، راه نو یا نومینالیسم نام داشت. مکتب راه نو بر خلاف رئالیسم وجودی غیر از وجود مصادیق را نفی می‏کرد و اصولا آن را بی‏فایده می‏پنداشت. پیروان این نهضت تا حد زیادی به اندیشه‏های پلاگیوس نزدیک بودند. ایشان همانند پلاگیوس معتقد بودند که همه مردم اعم از زن و مرد بر اساس تلاش‏ها و دستاوردهای خود در درگاه خداوند مقبول واقع می‏شوند و هر دو بر این عقیده بودند که کارهای آدمی موجب می‏شود که خداوند به او پاداش بدهد.[viii]

۳- نوآگوستینی:

یکی دیگر از گروه‏های اسکولاستیکی پیروان مکتب نوآگوستینی بودند. ایشان بر خلاف نومینالیست‏ها که به تفکرات پلاگیوس تمایل داشته و برای انسان اراداه آزاد قائل بودند، از آگوستین و رویکرد جبرگرایانه‏اش پیروی کرده و سرنوشت انسان را از پیش تعیین شده می‏دانستند.

تاثیر حکمت اسکولاستیک بر نهضت اصلاح دینی

در اواخر قرون وسطی دو اندیشه بر تفکر مسیحیت غربی تاثیر شگرفی داشت. یکی اومانیسم بود که عموما دانشگاه‏های ایتالیا و شمال اروپا و محافل تربیتی و انسانی را متاثر از خود کرده بود؛ و دیگری نیز همین مکتب مدرسه مورد بحث بود. مکتب مدرسه بر خلاف اومانیسم بیشتر با فرق دینی ارتباط برقرار کرده بود، به عنوان نمونه دومینیکن‏ها تومیسم و فرانسیسکن‏ها اسکوتیسم را تبلیغ می‏کردند.

بنابر این با توجه به تاریخی که نهضت اصلاح دینی فعالیت خود را در آن آغاز کرد و همزمانی پایان الهیات مدرسی با شروع نهضت اصلاح بسیاری از محققان بروشنی از تاثیر و تاثر نهضت اصلاح از حکمت مدرسه سخن گفته‏اند.

با بررسی اجمالی اندیشه‏های چند تن از سران اصلاحات وجود این رابطه بخوبی روشن می‏شود. مثلا لوتر با اینکه در دانشگاه ارفورت که زیر نظر راه نو بود تحصیل کرده بود، اما با پیوستن با دیری آگوستینی که تحت نفوذ اندیشه‏های نوآگوستینی بود به مخالفت با نومینالیست‏ها پرداخت.

رابطه کالون با این مکتب نیز با توجه به رویکردهای الهیاتی‏اش به شکل اشکاری رخ می‏نماید. چند ویژگی در تفکرات کالون وجود دارد که شباهت و ارتباط مستقیمی با مکتب نوآگوستینی دارد:

  1. برداشت اراده گرایانه از علت شایستگی بشر و عیسی مسیح
  2. استفاده گسترده از آثار صد پلاگیوسی آگوستین (که بر جبر و عدم آزادی انسان تاکید دارد و بر آموزه فیض بنا شده است)
  3. نگاه بدبینانه به ماهیت بشر و توجه خاص به هبوط به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ بشریت
  4. اصرار کالون بر تقدم اراده خدا در نجات بشر

[i]-رساله به کولسیان، ۲: ۸

[ii]– مک گراث، آلیستر؛ درس نامه الهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۴، ص ۵۰-۵۱

[iii]-رساله اول قرنتیان، ۱: ۲۱

[iv]-رساله اول قرنتیان، ۱: ۳۰

[v]-آکوریک ، جیمز ؛قرون وسطای پسین ، ترجمه مهدی حقیقت خواه ، تهران ، انتشارات ققنوس ، چاپ دوم ، ۱۳۸۴ ، ص ۱۲

[vi]-مک گراث، آلیستر؛ مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ترجمه بهروز حدادی، قم، دانشگاه ادیان، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ص ۱۶۱

[vii]-ناس،جان بایر؛تاریخ جامع ادیان،ترجمه علی اصغر حکمت،تهران،انتشارات علمی فرهنگی،چاپ۱۳،سال۱۳۸۲، ص ۶۵۷

[viii]-مک گراث؛ آلیستر، مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، پیشین، ص ۱۷۵

منبع: سایت پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام)

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن