تناسخ یا مسخ
بسم الله الرحمن الرحیم
ارتباط مسخ با تناسخ
دلایلی بر رد نظریه تناسخ بیان شده است، اما سوالی که در اینجا مطرح می باشد این است که: به تصريح قرآن در امتهاى پيشين مسخهايى صورت گرفته و طى آن برخى از انسانها به صورت خوك و ميمون در آمده اند، چنانكه مى فرمايد: (و جعل منهم القرده و الخنازير) (مائده / 60). چنانچه تناسخ باطل است، چگونه مسخ تحقق يافته است؟
پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحى فرق اساسى دارد. زيرا در تناسخ، روح پس از جدايى از بدن خويش، به «جنين» يا بدن ديگر تعلق مى گيرد، ولى در مسخ روح از بدن جدا نمى شود، بلكه تنها شكل و صورت بدن تغيير مى كند، تا انسان تبهكار خود را به صورت ميمون و خنزير ديده و از آن رنج ببرد.
به تعبير ديگر، نفس انسان تبهكار از مقام انسانى به مقام حيوانى تنزل نمى كند. چه، اگر چنين بود، انسانهاى مسخ شده رنج و كيفر خويش را ادراك نمى كردند، در حاليكه قرآن مسخ را به عنوان «نكال» و عقوبت افراد گنهكار تعريف مى كند.
در اين مورد تفتازانى مى گويد: «حقيقت تناسخ اين است كه نفوس انسانها پس از جدايى از بدن در همين دنيا به منظور تدبير و تصرف در بدنهاى ديگر، به آنها تعلق گيرد، نه اينكه شكل بدن عوض شود، چنانكه در مسخ چنين است».
علامه طباطبائى نيز مى گويد: «انسانهاى مسخ شده، انسانهايى هستند كه با حفظ روح بشرى صورتاً مسخ شده اند، نه اينكه نفس انسانى آنها نيز مسخ شده و به نفس بوزينه تبديل گرديده است».
به عبارت دیگر:” مسخ” يا به تعبير ديگر” تغيير شكل انسانى به صورت حيوان” مسلما موضوعى بر خلاف جريان عادى طبيعت است، البته” موتاسيون” و جهش و تغيير شكل حيوانات به صورت ديگر در موارد جزئى ديده شده است، و پايههاى فرضيه تكامل در علوم طبيعى امروز بر همان بنا نهاده شده، ولى مواردى كه در آن موتاسيون و جهش ديده شده صفات جزئى حيوانات است، نه صفات كلى، يعنى هرگز ديده نشده است كه نوع حيوانى بر اثر” موتاسيون” تبديل به نوع ديگر شود، بلكه خصوصياتى از حيوان ممكن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهايى كه به وجود مىآيند ديده مىشود، نه اينكه حيوانى كه متولد شده است با جهش تغيير شكل دهد، بنا بر اين دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگر امرى است خارق العاده.
باید بدانیم؛ مسائلى بر خلاف جريان عادى طبيعى وجود دارد، گاهى به صورت معجزات پيامبران و زمانى به صورت اعمال خارقالعادهاى كه از پارهاى از انسانها سر مىزند، هر چند پيامبر نباشند (كه البته با معجزات متفاوت است) بنا بر اين پس از قبول امكان وقوع معجزات و خارق عادات، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى به انسان ديگر مانعى ندارد.
و همانطور كه در بحث اعجاز انبياء گفتهشده، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء در قانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد، بلكه تنها يك جريان” عادى” طبيعى در اينگونه موارد شكسته مىشود كه نظيرش را در انسانهاى استثنايى كرارا ديدهايم.
بنا بر اين هيچ مانعى ندارد كه مفهوم ظاهر كلمه” مسخ” را كه در آيه فوق و بعضى ديگر از آيات قرآن آمده است، بپذيريم و بيشتر مفسران هم همين تفسير را پذيرفتهاند.
ولى بعضى از مفسران كه در اقليت هستند معتقدند كه مسخ به معنى” مسخ روحانى” و دگرگونى صفات اخلاقى است، به اين معنى كه صفاتى همانند ميمون يا خوك در انسانهاى سركش و طغيانگر پيدا شد، رو آوردن به تقليد كوركورانه و توجه شديد به شكمپرستى و شهوترانى كه از صفات بارز اين دو حيوان بود در آنها آشكار گشت.
اين احتمال از يكى از قدماى مفسرين به نام” مجاهد” نقل شده است.
و اينكه بعضى ايراد كردهاند كه مسخ بر خلاف قانون تكامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است، درست نيست، زيرا قانون تكامل مربوط به كسانى است كه در مسير تكاملند، نه آنها كه از مسير انحراف يافته و از محيط شرائط اين قانون به كنار رفتهاند، فى المثل يك انسان سالم در سنين طفوليت مرتبا رشد و نمو مىكند اما اگر نقائصى در وجود او پيدا شود، ممكن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلكه رو به عقب برگردد، و نمو فكرى و جسمانى خود را تدريجا از دست بدهد.
ولى در هر حال بايد توجه داشت كه مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى است كه انجام دادهاند، يعنى چون عدهاى از جمعيتهاى گنهكار بر اثر انگيزه هواپرستى و شهوترانى دست به طغيان و نافرمانى خدا مىزدند و جمعى با تقليد كوركورانه كردن از آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ، هر گروه به شكلى كه متناسب با كيفيت اعمال او بوده ظاهر مىشده است.
البته در آيات مورد بحث تنها سخن از” قرده” (ميمونها) به ميان آمده است و از خنازير (خوكها) سخنى نيست، ولى در آيه 60 سوره مائده گفتگو از جمعيتى به ميان آمده است كه به هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازير) تغيير چهره دادند، كه به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس، آن آيه نيز در باره همين اصحاب سبت است كه پير مردان سرجنبانان شكمپرست و شهوتپرستشان به خوك و جوانان مقلد چشم و گوش بسته كه اكثريت را تشكيل مىدادند به ميمون تغيير چهره دادند. تفسير نمونه، ج6، ص: 427.
ولى در هر حال، بايد توجه داشت كه طبق روايات، مسخشدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنيا مىرفتند، و نسلى از آنها به وجود نمىآمد.