مقالات

نگاه تحليلي به نظريه كولي كيهاني اشو در مورد خانواده

بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ

نویسنده : رسول حسن زاده

مقدمه

خانواده يكي از اساسي ترين نهادهاي اجتماعي بشر است كه به رغم تحولات گسترده انساني ماهيت و هويت اصلي آن چندان تغييري نيافته است.وبه عنوان اصلي‌ترين ركن جامعه زمينه ساز تحولات عظيم فرهنگي و معنوي گرديده چنانكه تربيت معنوي و رشد و تعالي افراد در نهاد خانواده شكل مي گيرد و يكي از طبيعي ترين و پايدارترين نيازهاي انسان يعني آرامش را به صورتي ساخت يافته و تعريف شده تأمين مي كند.

نهاد خانواده در اديان توحيدي بالاخص دين مبين اسلام جايگاه وقداست ويژه اي دارد كه قابل مقايسه با هيچ نهاد ديگري نيست. در حديثي از پيامبر خدا(ص) آمده است كه مي‌فرمايد: «مابني بناء في‌الاسلام احب الي‌الله تعالي من التزويج در اسلام، بنيادي نهاده نشده است كه در نزد خدا، از ازدواج، محبوب‌تر باشد.»‏

سخني والاتر از اين، در تبيين قداست خانواده نمي‌توان گفت. اين سخن، اشاره به آن دارد كه نهاد خانواده، زيربنا و اساس همة نهادهاي ارجمند در اسلام است. حكمت قداستي كه اسلام به خانواده بخشيده است، ارزش‌گذاري معنوي بر پيوند خانوادگي، زمينه‌سازي براي تقويت اين پيوند و پيشگيري از فروپاشي آن است

خطري كه در جهان نوين امروزي نسل بشر را تهديد مي كند تقدس زدايي از كانون خانواده است . از جمله كساني كه در مقابل اين نهاد مقدس جبهه گرفته و نه تنها قداست خانواده را نفي كرده بلكه به اسم معنويت و انسان معنوي  وجود خانواده را مانع تعالي معنوي مي داند باگوان راجينيش اشو مي باشد

به ديده اوشو انسان امروزي در چرخه دنياي مدرن گرفتار است و سنت‌هاي کهنه ديروز در جهت معنويت راهي را به انسان مدرن نشان نخواهد داد. وي انسان را به سوي پاک‌سازي عميق افکار ديني ترويج مي‌کند و خواهان فراگيري تعاليم معنوي خود است. اوشو در تعاليم معنوي خويش با معرفي دورنمايي از بشريت نوين نظريه كولي كيهاني universal gypsyرا در مقابل نهاد مقدس خانواده مطرح مي كند .

تعاليم اشو

باگوان شري راجنيش اوشو كه امروزه از وي به نام عارف هندي ياد مي شود. در 11 دسامبر 1931 در روستاي کوچک و دورافتاده «کوچ وادا» در ايالت «مادهيا پرادش» بدنيا آمد. بنا به گفته خودش اولين بارقه عرفاني وي  در سن هفت‌سالگي هنگامي كه پدربزرگ مادري‌اش را از دست داد و به گفته خودش اين واقعه تاثير عميقي بر زندگي دروني او گذاشت شكل گرفت و درس فلسفه را براي تحصيل وحتي تدريس انتخاب كرد و در مدت 35 سال با مسافرت به شهرهاي مختلف هند به ارائه تعاليم خويش و مطالعه عقايد و رسوم مختلف پرداخت در سال 1974 کمون معنوي خود را در شهر «پونا» هندوستان بنا کرد. آثار به جا مانده از  اشو بيشتر در قالب سخنراني هايي بوده كه درباره مراقبه شيوه هاي مراقبه و فلسفه وحكمت و اديان مي باشد كه پس از گردآوري قريب بر 600 عنوان کتاب به بيش از 30 زبان زنده دنيا ترجمه شده است.

تعاليمي كه در آثار اشو به نام عرفان و معنويت مطرح مي شود انديشه هايي است كه از بوديسم الحادي  شرق نشأت گرفته وبا انديشه هاي پوچ گرايانه نيچه در هم آميخته و در بستر سكولار مآبانه و اومانيستي غرب شكل گرفت . آموزه هايي كه علناً با اديان الهي وآموزه هاي توحيدي به مخالفت برخواسته و بسياري از گذاره هاي ديني كه بر گرفته از شرايع توحيدي مي باشد ، با لحن عرفان گونه خويش به سخره مي گيرد واتهام جعلي بودن شرايع از جانب روحانيون اديان را مي زند . در عوض لذت گرايي و ماده گرايي اساس آموزه هاي عرفاني او را تشكيل ميدهد.او با نفي آخرت و بهشت و طرفداري از لذت طلبي دنيا مي گويد :

“اين مذاهب با هرچيزي كه انسان مي تواند از آن لذت ببرد، مخالف اند. اين به نفع آنهاست كه انسان را مفلوك و بدبخت نگه دارند و هر نوع امكان براي يافتن آرامش و نشاط و رضايت خاطر- اينكه بهشت برين هم اينك ، همين جا بيابي- را از دستش بگيرند. بد بختي تو همان چيزي است كه براي وجود دنياي ديگر لازم است. به عنوان مثال اگر ميل جنسي تو واقعاً ارضا شود احتياجي به آن همه وعده هاي پوچ نداري چون به خواسته ات رسيده اي [1]” محور سخنانش بر محور لذت طلبي است و بس «لذت دروني‌ترين هستة توست.»[2]

اخلاق توحيدي و نهادينه كردن مكارم اخلاق در جان بشريت و تعاملات اجتماعي كه هدف بعثت انبيا مي باشد، به بهانه رهايي معنوي  جاي خود را به بي عفتي وبي حيائي ، آزادي جنسي و رقص مي دهد هدف آفرينش در تعاليم وي براساس نفي واقعيتها و رد هرگونه هدفداري خلقت مي باشد. و کل کائنات را يک شوخي مي داند «خداوند هميشه در حال شوخي است. به زندگي خودت نگاه کن خنده‌آور است! به زندگي ديگران نگاه کن همه‌اش شوخي خواهي يافت. شوخي، شوخي، شوخي. جديت بيماري است. جديت را با معنويت هيچ سروکاري نيست. معنويت خنده، نشاط و تفريح است[3]

 

بشريت نوين انسان نوين

اوشو بر مبناي نفي دين و وحي وآموزه هاي توحيدي مشكلات امروزي جهان را ناكارآمدي اديان معرفي مي كند [4] و فرصت را به علم مي دهد. و پيشنهاد تأسيس يك آكادمي جهاني را مي دهد . وي علم را براي پيشبرد معنويت- ويا به تعبير خودش بعد آگاهي انسان- به كار مي گيرد ولي نكته قابل توجه تعبير او از علم نه علم منطقي و برهاني وعقلي است بلكه بالعكس اشو از منطق و فلسفه بيزاري جسته وتفكر را موجب گمراهي مي داند علمي كه اشو آن را مبناي دور نماي بشريّت نوين قرار داده همان علم سكولاري است كه تجربه را اساس پويايي خويش قرار داده وخدا ودين را مانع پيشرفت اين علم مي داند. وي دانشمنداني را كه بر عليه مذهب قيام كردند ، مهم ترين گروه نجات بشريت مي داند و انسان نوين را نيازمند به اين دانشمندان و انقلابشان مي داند.

اشو براساس همين علم تجربي، تبييني از انسان نوين ، آينده جديد ويا به اصطلاح “آينده طلايي” مي كند وي همواره اذعان ميكند که من سرآغاز خودآگاهي مذهبي کاملاً نويني هستم. لطفاً مرا با گذشته پيوند نزنيد. گذشته حتي ارزش به خاطر سپردن ندارد. چه نعمت بزرگي براي بشريت خواهد بود. اگر سراسر تاريخ گذشته را به کناري نهيم. همه گذشته را به گنجه هزاره‌ها بسپاريم و به انسان آغازي جديد بخشيم آغازي غيرتحميلي و دوباره او را آدم و حوا کنيم تا بتواند از صفر شروع کند. انساني نو، تمدني نو ، فرهنگي نو .

اشو براي اينكه بتواند ترسيمي از آينده نو وانسان نوين ارائه دهد ، انواع مدنيت را كنار مي گذارد .”(انسان) بايد انواع مدنيت را کنار بگذارد. او بايد هر گونه آداب، رسوم فرهنگي را کنار بگذارد. بايد هر نوع شرطي شدن را به فراموشي بسپارد. او بايد دوباره حيوان بشود. در اين صورت اين نماد معناي خودش را پيدا مي‌کند. وقتي انسان حيوان بشود نه تنها سقوط نمي‌کند بلکه به مرتبه‌ي بالاتري مي‌رسد. وقتي انسان حيوان مي‌شود واقعاً حيوان نيست. وجود ديگري است شما سقوط نمي‌کنيد. وقتي انسان حيوان شد قديس مي‌شود”[5]. عرفاني كه اشو ارائه مي دهد نه تنها تعالي به سوي انسانيت و بارور كردن ارزشهاي انساني نيست بلكه سقوطي است به دركات حيوانيت إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا[6]

از جمله ارزشها و مدنيت هايي كه اشو آن را در تعاليمش كنار مي گذار د ازدواج ونهاد مقدس خانواده مي باشد و در ذيل اين آموزه نظريات كمون ، مهندسي ژنتيك وكولي كيهاني را مطرح مي كند  او كساني كه ازدواج را يك عهد مقدس وپيماني دو طرفه ميدانند ، احمق خطاب كرده و حتي به صورت مراقبه بيان كرده و مي گويد : روي اين جمله مراقبه كن . مرد احمق و زن گنگ ، آن ها را به زودي جدا ميبينم و ازدواج چنين است تنها احمق ها در فكر قانوني كردن ازدواج هستند[7]

من نه با ازدواج موافق هستم و نه با طلاق. به نظر من، بين مردم فقط بايد يك رابطه دوستانه، يك مسئوليت و يك حمايت وجود داشته باشد. و اگر آن روز دور است، تا آن زمان نبايد اجازه داد كه ازدواج امري آسان باشد. مردم بايد فرصت بيابند تا يكديگر را آزمايش آنند، در انواع موقعيت ها با هم زندگي كنند[8]

ضرورت تشكيل خانواده

خانواده نهادي است كه بر پاية ازدواج مرد و زن، شكل مي‌گيرد و با توليد مثل، توسعه مي‌يابد. اين نهاد، اساس سازندگي شخصيت انسان وموجب تعالي وي و مهمترين عامل تكامل جامعه است و از اين‌رو، اسلام براي تأسيس و تحكيم اين نهاد سرنوشت‌ساز و پيشگيري از فروپاشي آن، رهنمودهاي بسيار مهمي عرضه كرده است. تأمل در اين رهنمودها و مقايسة آنها با آنچه در ساير مكاتب دربارة خانواده ديده مي‌شود، به روشني نشان مي‌دهد كه اين نهاد، ريشه در وحي الهي دارد و منطبق با فطرت انساني است   .

خداوند متعال در آيه ۳۲ سوره نور مى فرمايد: «مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را. اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى نياز مى سازد. خداوند گشايش دهنده و آگاه است.»

 

اين آيه تأكيد مى كند كه همه بايد به امر ازدواج همت گمارند و تنها به دليل مشكلات اقتصادى از تشكيل خانواده نهراسند؛ چرا كه خداوند وعده گشايش داده است؛ چنان كه پيامبراسلام(ص) فرموده: «هر كس ازدواج را از ترس فقر، ترك كند، گمان بد به خدا برده است؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد: اگر آنها فقير باشند خدا آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد.» و همچنين حضرت على(ع) فرموده است: «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى تا اين امر به سامان برسد.»

نه تنها روايات و آموزه هاي ديني بلكه فطرتي كه خداوند متعال در درون تمامي انسان ها نهادينه كرده وعقل سليم  به اين امر مهم اشاره دارد . امام رضا عليه السلام با اشاره به آثار و بركات ازدواج مي فرمايند

 

وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الْمُنَاكَحَةِ وَ الْمُصَاهَرَةِ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ لَا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ وَ لَا أَثَرٌ مُسْتَفِيضٌ لَكَانَ فِيمَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بِرِّ الْقَرِيبِ وَ تَقْرِيبِ الْبَعِيدِ وَ تَأْلِيفِ الْقُلُوبِ وَ تَشْبِيكِ الْحُقُوقِ وَ تَكْثِيرِ الْعَدَدِ وَ تَوْفِيرِ الْوَلَدِ لِنَوَائِبِ الدَّهْرِ وَ حَوَادِثِ الْأُمُورِ مَا يَرْغَبُ فِي دُونِهِ الْعَاقِلُ اللَّبِيبُ وَ يُسَارِعُ إِلَيْهِ الْمُوَفَّقُ الْمُصِيب‏[9]

اگر درباره ازدواج و وصلت آيه اي روشن از كتاب خدا وسنتي پيروي شده از پيامبر و احاديث فراوان نبود بيگمان آثار و بركاتي چون نيكي كردن به خويشاوندان ، نزديك ساختن افراد دور و الفت بخشيدن ميان دلها و در هم تنيدن حقوق و افزودن بر جمعيت و اندوختن فرزند براي رويايي با سختي ها ي روزگار و پيشامدهاي زمانه كافي بود كه خردمند دانا به اين كار رغبت نمايد و انسان ره يافته در ست انديش به سوي آن بشتابد.

ماهيت و ساختار ازدواج

يكي از برداشت هاي نادرست اشو در مورد مفهوم و ماهيت ازدواج نگرش وي به ساختار ازدواج در اديان وجوامع انساني مي باشد. اشو اساس ساختار اصلي خانواده را بر اساس مالكيت قرار داده كه شوهر مالك زن است و هردو مالك فرزندان هستند لحظه اي كه تو مالك انساني شدي منزلت آزادي و انسانيت را از او سلب كرده اي تو همه زيبايي  ها را از او گرفته اي”.و براين اساس مخالفت خود را با ازدواج سر مي دهد چون مخالف آزادي فردي است. در برابر اين ادعا مي توان گفت كه در نظام خانواده بحث از آيين همسرداري است نه آيين برده داري و آموزه هاي ديني مالكيت يك فرد بر فرد ديگري را كاملا رد مي كند و مالكيت صرف مخصوص خالق انسان مي باشد  لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏[10]

 

در كلام وحي بنيان خانواده نه بر اساس مالكيت بلكه براساس مودت و رحمتي مي باشد كه خداوند متعال آن را به يك خانواده ارزاني داشته تا به وسيله آن به آرامش و سعادت برسند

 

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون‏[11]

با اندك مطالعه اي در متون ديني و آموزه هاي اسلام خواهيم ديد كه اسلام روابط و تعاملات موجود در خانواده را بر اساس محبّت وهمدلي قرار داده و اين محبّت عامل تحكيم اين پيوند ناگسستني خواهد بود .

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند: لِلرَّجُلِ عَلَى المَرْأَةِ أَنْ تَلْزَمَ بَيْتَهُ وَ تَوَدَّدَهُ وَ تُحِبَّهُ وَ تُشْفِقَهُ وَ تَجْتَنِبَ سَخَطَه‏ حق مرد بر زن ، اين است كه در خانه اش بنشيند و به او اظهار عشق و محبت كند و دلسوز او باشد

بنابر آيه فوق اين محبت و عشق هديه  اي است آسماني از جانب اول عاشق عالم ، خداوند متعال تا با آرامش دل ، انسان بتواند خداي خويش را بهتر عبادت كند و در اين سجاده عشق يكي ديگر از بندگان خداي خويش را باريسمان عشق همراه سازد . امير مؤمنان در جواب از ويژگي زندگي خويش ، شيرني و حلاوت زندگي را همراهي حضرت فاطمه سلام الله عليها بر اطاعت خدا مي داند

فَسَأَلَ عَلِيّاً كَيْفَ وَجَدْتَ أَهْلَكَ قَالَ نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ سَأَلَ فَاطِمَةَ فَقَالَتْ خَيْرُ بَعْل‏

 

زندگي كموني

اشو شكل جديدي غير از ازدواج را براي يك زندگي جمعي پيشنهاد مي كند و نام آن را “كمون” مي گذارد

“بايد شكل هاي جديدي از زندگي گروهي پديد آيد من براي پرهيز از تداخل واژه ها اسم آن ها را اجتماع يا جامعه نمي گذارم بلكه اين زندگي گروهي جديد را كمون مي خوانم اين واژه بسيار مهمي است مفهوم آن اين است جايي كه مردم فقط با هم زندگي نمي كنند بلكه ارتباط و پيوند عميق با يكديگر دارند[12]

 

اشو نتيجه اين كمون را آفرينش انسان نوين مي داند. و مي گويد همه تلاش من بر يك چيز متمركز است : آفرينش انساني نوين مثل “زورباي بودا[13][14].

بهشت برين اين انسان نوين همين سياره خاكي خواهد بود ” ماقادريم در همين جا بهشتي خلق كنيم ، همين جا بر روي اين سياره خاكي”[15]

دورنماي وي از دنياي نوين يعني دنياي كمون ها دنيايي عاري از خانواده هاست او در مورد معنويتي كه در  كمون خويش مي خواهد به انسان نوين ارائه دهد چنين مي گويد: انسان اينجاست تا مشعوف گردد سر ذوق بيايد وتا آنجا كه ممكن است زيبا تؤام با آرامش و راحتي زندگي كند[16]

حال از اشو مي پرسيم اگر دليل وي براي مقابله با نهاد خانواده و ايجاد كمون تأمين آرامش و شادماني باشد ، طبيعتاً اين آرامش در يك زندگي سالمي شكل مي گيرد كه بناي آن بر موّدت و محبت گذارده شده و فرزندان به عنوان رحمت الهي چراغ فروزاني هستند كه بر زيبايي اين زندگي دو چندان مي كنند  رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُن‏[17]

پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مايه روشنى چشم ما قرار ده‏. ” قرة عين” معادل نور چشم است كه در فارسى ، كنايه از كسى كه مايه سرور و خوشحالى است اين تعبير در اصل از كلمه قر (بر وزن حر) گرفته شده كه به معنى سردى و خنكى است، و از آنجا كه معروف اشگ شوق همواره خنك، و اشكهاى غم و اندوه داغ و سوزان است، لذا قرة عين به معنى چيزى است كه مايه خنك شدن چشم انسان مى‏شود، يعنى اشك شوق از ديدگان او فرو مى‏ريزد، و اين كنايه زيبايى است از سرور و شادمانى.

امام علي عليه السلام در مورد آرامش مي فرمايد: الأنس في ثلاثة الزوجة الموافقة و الولد الصالح [البار] و الأخ الموافق [18] آرامش در سه چيز است همسر موافق و همراه ، فرزند صالح ، برادر همراه

 

اگر افراد يك خانواده مهارت هاي لازم  براي داشتن يك زندگي آرام وشاد را داشته باشند پيوند موجود در آن خانواده پيوندي ناگسستني خواهد بود . در چنين خانواده ايست كه نه تنها يك فرد به تعالي و استكمال خواهد رسيد بلكه جامعه اي پويا و شاد نيز خواهد داشت . اين مهارت ها تعاليمي است كه برگرفته از آموزه هاي وحياني  ومنطبق بر فطرت پاك آدمي مي باشد يكي از مهارت هاي زندگي برگرفته از قرآن كريم مهارت برخورد با همسر مي باشد وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوف‏[19] با زنان به نيكي رفتار كنيد

يكى از روشن‏ترين جلوه‏گاه‏ها و موارد خودنمايى مودت و رحمت، جامعه كوچك خانواده است، چون زن و شوهر در محبت و مودت ملازم يكديگرند و آموزه هاي ديني سفارش زيادي به ازدياد اين محبت واظهار اين مهرورزي كرده اند پيامبرخوبي ها در مورد اظهار محبت به همسر مي فرمايند: قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً[20]

واين نوع محبت را به ايمان فرد گره زده اند ويك رابطه دوسويه بين ايمان محبت به همسر مي باشد هرجه ايمان بيشتر باشد محبت به همسر بيشتر خواهد بود و هرچه محبت به همسر بيتر باشد موجب ازدياد ايمان خواهد بود

قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ ع يَقُولُ الْعَبْدُ كُلَّمَا ازْدَادَ لِلنِّسَاءِ حُبّاً ازْدَادَ فِي الْإِيمَانِ فَضْلا[21]

قالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كُلَّمَا ازْدَادَ الْعَبْدُ إِيمَاناً ازْدَادَ حُبّاً لِلنِّسَاءِ [22]

اگر خداي نكرده اين محبت كم رنگ تر باشد رحمت جاي آن را خواهد گرفت برخورد وي بنابر آموزه هاي ديني براساس رحم و گذشت خواهد بود

پيامبر اكرم مي فرمايد در روز رستاخيز ، مردي از امت مرا مي آورند ، در حالي كه هيچ كار نيكي كه به سبب آن ، برايش اميد بهشت برود ، ندارد اما خداوند متعال مي فرمايد :أدخلوه الجنّة فإنّه كان يرحم عياله اورابه بهشت ببريد چرا كه به خانواده اش مهر مي ورزد[23]

فرزندان كوچكتر در چنين خانواده اي در سايه مهر و رحمت پدر و مادرقرارمي گيرند وحوائج ضرورى زندگى فرزند را تامين ميكنند، لذا آن محبت و مودت وادارشان مى‏كند به اينكه در حفظ و حراست، و تغذيه، لباس، منزل، و تربيت او بكوشند، و اگر اين رحمت نبود، نسل به كلى منقطع مى‏شد، و هرگز نوع بشر دوام نمى‏يافت.[24]

امام صادق عليه السلام مي فرمايد: إِنَّ اللَّهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ [25] امام صادق عليه السلام م يفرمايد : خداوند در قيامت بنده اش را به خاطر شدت محبتش به فرزندش رحم مي كند و مي بخشد.

پيامبر اكرم بهترين مردم را خوش خلق ترين مردم و با محبت ترين به خانواده اش معرفي مي كند وسپس خودش در اين محبت سرآمد از همه بيان مي كند

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله : أَحْسَنُ النَّاسِ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَلْطَفُهُمْ بِأَهْلِهِ وَ أَنَا أَلْطَفُكُمْ بِأَهْلِي [26]

اين آرامش ، آرامشي كه در نتيجه عمل به آموزه هاي ديني حاصل مي شود  مُفَارَقَةَ الدِّينِ مُفَارَقَةُ الْأَمْن‏[27]

عشق جنسي

يكي از مهارت هاي اشو فروكاهش كردن و نگاه حداقلي وي به مفاهيم متعالي مي باشد . تعابير وي از عشق چيزي جز شهوت جنسي نمي باشد . اشو با تأثير از مكتب تانترا مخالف سركوب اميال جنسي مي باشد و ارضاي اميال جنسي را باعث رهايي افكار و در نتيجه مراقبه بشود

اشو در باره عشق مي‌گويد:عشق از آميزش جنسي زاييده مي‌شود و آنگاه عبادت از عشق زاييده مي‌شود و آنگاه خداوند در اثر عبادت در انسان تجلي مي‌يابد [28]

نگاه وي به زندگي يك نگاه لذت گرايانه مي باشد «زندگي يك راز است.»[29] اما راز هوس نه راز هستي. زيرا زندگي در نظر او زيستن در هستي نيست، بلكه زيستن در هوس است. از اين رو همه چيز را از منظر اين هوس ها در حال تغيير و رنگ عوض كردن مي‌بيند و روابط عشقي نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اين در حالي است كه مي‌كوشد هر برنامه‌اي براي هدايت و كنترل تحول و تربيت خويش را باطل كند. آنقدر هوس‌ها و لذت‌هاي ناچيز دنيا و خوشي و شادي زندگي پر از كاستي و ناكامي براي او اصالت دارد كه كمال و تكامل را وانهاده، مي‌آموزد كه خود را همين گونه كه هستيد بپذيريد، پر از عيب نقص و همين طور ناقص بمانيد. «من به كمال نرسيده‌ام، بلكه قابليت لذت بردن از نقايصم را به دست آورده‌ام. هيچ كس به كمال نمي‌رسد.»[30] [31]

اشو و تربيت فرزند

اشو با مخالفت تربيت فرزند در خانواده ، كودكان را متعلق به كمون مي داند و اعتقاد دارد كه كودكان بايد از پدر و مادر مستقل باشند” بچه ها بايد به كمون تعلق داشته باشند ، نه به پدرها و مادرها والدين به اندازه كافي ضرر زده اند. كودكان بايد نه در كنار والدين ، كه در شبانه روزي هاي كمون زندگي كنند تا پدر و مادرها نتوانند ذهن آنه را مسموم كنند . كمون بايد مراقب باشد كه هيچ نوع جهان بيني فكري يا سياسي ، مليت ، نژاد يا طبقه اجتماعي  خاصي بركمون حاكم نگردد “[32]

اشو معصوميت كودك را ناشي از جهل او مي داند وجهل را امتيازي براي كودك اشو در فرق جهل و معصوميت مي گويد معصوميت همان جهل است با اين تفاوت كه در معصوميت اشتياقي به دانستن ندارد از اين وضع راضي و قانع است.[33]

مهمترين ويژگي يك انسان رشد وقابليت تربيت در سير نزولي و صعودي وي مي باشد كه بستگي به نوع تربيت وي دارد .   اشو با آن همه ادعاي استفاده از علوم تجربي جاي تعجب است كه چرا لااقل سخنان روانشناسان را در اين زمينه متوجه نشده كه نياز حداقلي يك فرد تربيت مي باشد تا بتواند بر طبق فطرت خويش رشد كند و به تكامل برسد از اين رو مي‌گويد: «نقصان حقيقت زندگي است. شما سعي داريد به كمال برسيد و من نقايص خودم را پذيرفته‌ام.»[34]

امير مؤمنان عليه السلام در وصيت خويش به فرزندش امام حسن مجتبي عليه السلام مي فرمايند: إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ‏ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ [35]

به تحقيق قلب كودك و جوان همانند زمين باير است، هر آنچه در آن بكارند مى‏پذيرد بنا بر اين من تلاش كردم كه ترا ادب كنم قبل از آنكه دلت قساوت يابد و عقلت مشغول شود

 مهندسي ژنتيك

اشو به خاطر اينكه بتواند نهاد خانواده را بطور كلي از بين ببرد و بهانه اي براي وجود آن نباشد . مشكل زاد و ولد در كمون را با روش ” مهندسي ژنتيك[36] ” حل مي كند و تولد فرزند را نه در رحم مادر بلكه مثل رشد گياهي در آزمايشگاهها را پيشنهاد مي كند. او اقرار مي كند كه: همه اديان با من مخالفت خواهند كرد چه اهميتي دارد ؟ من سراسر عمرم با مخالفت روبرو بوده ام .[37] اشو اديان توحيدي را مانع خود مي داند چون كه او بقول خودش تفكر را تعطيل كرده چراغ فطرت را خاموش كرده و پنجره اي به سوي ظلمت نفساني خويش باز كرده تا ربتواند آسان تر اميال نفساني را رهاسازي بكند ولي فراموش كرده كه اين كودك داراي عواطفي است كه نياز به يك حامي و پشتيباني دارد كه وي را در تمامي لحظات زندگي بدون هيچ منتي حمايت بكند.

تنها جوابي كه مي توان به اين سخنان داد افسوسي است بر حال بشر كه چه كساني داعيه عرفان ومعنويت را دارند كساني كه از اصلي ترين نيازهاي فطري بلكه از خصوصيات انساني بي خبر بوده زندگي را جز بازي و لهو چيزي نمي داند . خداوند متعال با قدرت لايتناهي خويش به انسان اين لطف را مي كند كه يكي از آفريده هايش از خون وي در وجودش رشد كند واين تكليف الهي يعني مواظبت و تربيت او را با اشتياق به دوش بكشد و مهرش را در دلش مي نهد. تا با او انس گرفته و ضعف صغر سني او موجب ظلم بر وي نشود.

نتيجه

جنبش هاي نوپديد معنوي با ادعاي ارمغان معنويت به انسان عصر جديد با ارائه آموزه هاي برخواسته از تمايلات نفساني و له شده در چرخ مدرنيسم ، سعي داشته اند فطرت انسان ، اين موهبت عظيم الهي را خاموش كنند . اشو در راستاي اهداف اين جنبش ها با نفي جايگاه و اصالت خانواده و ازدواج در اصل به مبارزه با فطرت برخواسته است . خانواده با تاريخچه اي به بلنداي خلقت اولين بشر ، تربيت معنوي و اخلاقي انسان ها را به عهده گرفته است.

 

پی نوشت ها :

[1] آينده طلايي 38

[2] الماس‌هاي اشو ص341.

[3] الماس اشو 266

[4] آينده طلايي 72

[5] آواز سکوت، 1384: 8

[6] فرقان آيه 44

[7] آينده طلايي ص 176

[8] باز سازي ساختا ر ازدواج ترجمه محسن خاتمي

[9] الكافي ج : 5 ص : 374

[10] آل عمران 189

[11] سوره روم آيه 21

[12] آينده طلايي ص95

[13] زوربا : اسطوره لذت طلب يوناني

[14] آينده طلايي ص 102

[15] آينده طلايي ص 102

[16] آينده طلايي ص105

[17] سوره فرقان آيه 74

[18] غررالحكم ص : 406

[19] نسا آيه 19

[20] الكافي ج : 5 ص : 570

[21] وسائل‏الشيعة ج : 20 ص : 24

[22] مستدرك‏الوسائل ج : 14 ص : 158

[23] كنز العمال ج 16 ص 276

[24] برگرفته الميزان ذيل آيه 21 سوره روم

[25] الكافي ج : 6 ص : 50

[26] وسائل‏الشيعة ج : 12 ص : 154

[27] الكافي ج : 1 ص : 28

[28] الماس اشو 316

[29] خلاقيت ص 113. و يك فنجان چاي ص 74.

[30] ساراها 3 ص 86.

[31] راه ها و بي راهه هاي عشق مظاهري سيف

[32] آينده طلايي اوشو 100

[33] برگرفته از كتاب بلوغ

[34] ساراها 3 ص 86.

[35] نهج‏البلاغة ص : 392

[36] آينده طلايي

[37] آينده طلايي

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن