مقالات

بیان اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر

بیان اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیرنویسنده:

موضوع:

منبع:

تاریخ درج:

علی انصاری بویر احمدی

اعتقادات شیعهغدیر

کتب>بایسته ها در مقام بیان خطبه غدیر

۱۳۹۳/۱۲/۲۴ »

چکیده :

شالوده اصلی و خمیر مایه اساسی در شکل دهی مکتب بزرگ اسلامی تشیع، ولایت امامان معصوم^ به ویژه ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین امام علی× است. تحقیقات عالمانه و دقیق و درک بنیادین و عمیق در مورد این مهم عظمت و اهمیت فوق العاده ای دارد. ولایت پژوهی از همان صدر اسلام آغاز و حتی پژوهشگران غیر شیعی نسبت به فهم و درک عمیق آن اقدام نموده اند.حضرت آیت الله شیخ عبدالحسین امینی که خود از مفاخر روزگار و نوادر دهر است، موضوع غدیر خم و مسئله ولایت عهدی امیرالمؤمنین امام علی× را برای رسول خدا| به صورت علمی، مستند، مستدل جامع الاطراف و عالمانه مورد بررسی قرار داده و در کتاب گرانسنگ «الغدیر فی الکتاب و السنهًْ و الادب» به رشته تحریر در آورده است. این کتاب در بیست جلد تنظیم و تألیف گردیده که تاکنون یازده جلد آن منتشر گردیده است. قصد اصلی علامه امینی علاوه بر اثبات خلافت بلافصل امام علی×، اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر در بین تمامی مسلمین و تمام نقاط امت اسلام است. وی در نتیجه به اثبات می رساند، همه سخنوران معروف چه به صورت نثر و چه به صورت شعر و نظم از نصب ابلاغ ولایت و امامت امام علی× سخن گفته اند.اکنون گزیده ای بسیار خلاصه، از «الغدیر»، به خوانندگان عزیز تقدیم می …
متن مقاله :
۲۱٫ بیان اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر
شالوده اصلی و خمیر مایه اساسی در شکل دهی مکتب بزرگ اسلامی تشیع، ولایت امامان معصوم^ به ویژه ولایت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین امام علی× است. تحقیقات عالمانه و دقیق و درک بنیادین و عمیق در مورد این مهم عظمت و اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. ولایت‌پژوهی از همان صدر اسلام آغاز و حتی پژوهشگران غیر شیعی نسبت به فهم و درک عمیق آن اقدام نموده‌اند.
حضرت آیت الله شیخ عبدالحسین امینی که خود از مفاخر روزگار و نوادر دهر است، موضوع غدیر خم و مسئله ولایت عهدی امیرالمؤمنین امام علی× را برای رسول خدا| به صورت علمی، مستند، مستدل جامع الاطراف و عالمانه مورد بررسی قرار داده و در کتاب گرانسنگ «الغدیر فی الکتاب و السنهًْ و الادب» به رشته تحریر در آورده است. این کتاب در بیست جلد تنظیم و تألیف گردیده که تاکنون یازده جلد آن منتشر گردیده است. قصد اصلی علامه امینی علاوه بر اثبات خلافت بلافصل امام علی×، اثبات شهرت و تواتر حدیث غدیر در بین تمامی مسلمین و تمام نقاط امت اسلام است. وی در نتیجه به اثبات می‌‌رساند، همه سخنوران معروف چه به صورت نثر و چه به صورت شعر و نظم از نصب ابلاغ ولایت و امامت امام علی× سخن گفته‌اند.
اکنون گزیده‌ای بسیار خلاصه، از «الغدیر»، به خوانندگان عزیز تقدیم می‌‌گردد.
علامه امینی واقعه مهم و سرنوشت ساز غدیر خم را از: ۲۴ مورخ شهیر اهل سنت مانند طبری، ابن اثیر، ابن مالک و… ؛
۱۴ تفسیر از ۱۴ مفسر مهم اهل سنت چون فخر رازی، سیوطی، طبری… .
۲۷ نفر از ائمه حدیث مانند نسائی، خوارزمی، طبری ۱۰ نفر متکلم اهل سنت مانند بیضاوی، قوشچی و… ۵ نفر از علماء بزرگ ادبیات و لغویان، مانند تاج العروس زبیدی الحنفی، معجم البلدان حموی، النهایه ابن اثیر ذیل کلمه «مولی» با ذکر مصادر و مدارک نقل می‌‌کند.
«علامه امینی واقعه غدیر» را از ۱۱۰ صحابه که بر اساس حروف الفباء اول آنها ابوهریره متوفی ۵۸ و آخر آنها ابو مُرازم و ۸۴ نفر از تابعین که اول آنها ابوراشد الحبر الشامی و آخر آنها ابونجیح یسار الثقفی متوفی ۱۰۹ هـ با ذکر منابع و مصادر نقل می‌‌کند که صحابه بدون واسطه شاهد آن واقعه عظیم بودند و تابعین با یک واسطه بر آن شهادت داده‌اند.
ایشان همچنین از ۳۶۰ نفر از علماء بزرگ قرن دوم تا قرن سیزدهم بر اساس حروف الفباء نام کتاب و ذکر صفحه کتاب و سال وفات مولف یاد می‌‌کند که همگی حدیث غدیر را با ذکر روایت آورده‌اند.
علامه امینی در خلال مطالعات خود به کتاب‌هایی دست می‌‌یابد که درباره واقعه عظیم غدیر نگارش یافته و از ۲۶ کتاب مستقل که توسط علماء بزرگ در قرون مختلف در خصوص غدیر خم تألیف شده است به شرح زیر یاد می‌‌کند؛
۱٫ «الولایهًْ فی طریق حدیث الغدیر» ابن جریر طبری آملی متولد ۲۲۴ متوفی ۳۱۰ که حدیث غدیر را از بیش از ۷۰ طریق نقل کرده است.
۲٫ «کتاب الولایهًْ» ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی معروف به حافظ ابن عقده متوفی ۳۳۳ که حدیث غدیر را از ۱۰۵ طریق آورده است.
۳٫ کسانی که حدیث غدیر خم را روایت کرده‌اند، ابوبکر محمد بن عمر بن محمد بن سالم تمیمی معروف به جعبابی متوفی ۳۵۵٫
۴٫ «طریق حدیث الغدیر» ابوطالب عبیدالله ابن احمد بن زید انباری واسطی متوفی ۳۵۶٫
۵٫ «وجیزه‌ای پیرامون خطبه غدیر» ابو غالب احمد بن محمد بن محمد رازی متوفی ۳۶۸٫
۶٫ کسانی که حدیث غدیر را روایت کرده‌اند ابوالفضل محمد بن عبداله بن مطلب شیبانی متوفی ۳۷۲٫
۷٫ حافظ علی بن عمر دار قطعنی بغدادی متوفی ۳۸۵ که گنجی شافعی در کفایه خود صفحه ۱۵ آورده که وی کتابی درباره غدیر خم نوشته است.
۸٫ «بیان حدیث غدیر» شیخ محمد بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی.
۹٫ «طرق خبرالولایه» علی بن عبدالرحمان بن عیسی بن عروه جراح قناتی متوفی ۴۱۳٫
۱۰٫ «کتاب یوم الغدیر» ابوعبدالله الحسین بن عبیدالله بن ابراهیم غضایری متوفی ۴۱۷٫
۱۱٫ «الدارایه فی حدیث الولایه» حافظ ابو سعید مسعود بن ناصر بن ابی زید سجستانی متوفی ۴۴۷ که حدیث غدیر را از ۱۲۰ صحابه ذکر کرده و ابن طاووس در اقبال صفحه ۶۶۳ گفته این کتاب مشتمل بر بیش از ۲۰ جلد است.
۱۲٫ «عدهًْ البصیر فی حج یوم الغدیر» ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی متوفی ۴۴۹٫
۱۳٫ «حدیث الغدیر» علی بن بلال ابن معاویه بن احمد مهلبی.
۱۴٫ «حدیث الغدیر» شیخ منصور لائی رازی.
۱۵٫ «کتاب الولایه» شیخ علی بن حسن طاهری کوفی.
۱۶٫ «دعاه الهداه الی اداء حق المولات» ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله حسکانی.
۱۷٫ «طریق حدیث الولایه» شمس الدین محمد بن احمد ذهبی متوفی ۷۴۸٫
۱۸٫ «اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی‌طالب» شمس الدین محمد بن محمد جزر دمشقی مقری شافعی متوفی ۸۳۳ که از ۸۰طریق حدیث غدیر را آورده است.
۱۹٫ «الرسالهًْ الغدیریه» مولی عبدالله بن شاه منصور قزوینی طوسی که همزمان صاحب وسائل بوده است.
۲۰٫ «حدیث الغدیر» السید سبط الحسن جایسی هندی لکهنوی که به زبان اردو در هند به طبع رسیده است.
۲۱٫ «عبقات» میر حامد حسین بن سید محمد قلی موسوی هندی لکهنوی متوفی ۱۳۰۶ که ۲ جلد از کتابش به حدیث غدیر مربوط است و علامه امینی بیان می‌‌کند که از این کتاب بهره وافر برده است.
۲۲٫ «حدیث الولایه فی حدیث الغدیر» سید مهدی ابن سید علی غریقی بحرانی متوفی ۱۳۴۳٫
۲۳٫ «فیض القدیر فی حدیث الغدیر» شیخ عباس قمی متوفی ۱۳۵۹ که در ۳۰۰ صفحه نوشته شده است.
۲۴٫ «تفسیر التکمیل پیرامون الیوم اکملت لکم دینکم» سید مرتضی حسین خطیب دانشمند فتح پوری هندی که در هند به طبع رسیده است.
۲۵٫ «الغدیر فی الاسلام» شیخ محمد رضا ابن شیخ طاهر آل فرج الله نجفی.
۲۶٫ «اهداء الحقیر فی معنی حدیث الغدیر» حاج سید مرتضی خسرو شاهی تبریزی دانشمند معاصر علامه امینی که کتابش در نجف مطبوع شده است.
۲۲٫ نصب ولایت امیرالمؤمنین شأن نزول آیه‌ی بلاغ{یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}.([۱])
اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند.
واقعه‌ی غدیر خم در مورد منصوب نمودن ولی([۲]) مسلمین و تعیین جانشین رسول خدا| به فرمان الاهی و پس از نزول آیه‌ی بلاغ به انجام رسیده است.
امام باقر× می‌فرمایند:
«جبرئیل بر رسول الله نازل شد و به او فرمود: ای محمد، خداوند متعال سلام می‌رساند و می‌فرماید: من هیچ یک از پیامبران و رسولان خود را قبض روح نکردم، مگر بعد از اکمال دینم و تأکید بر حجتم. حال دو فریضه از دین تو باقی مانده که لازم است آن‌ها را به قوم خود ابلاغ کنی؛ فریضه‌ی حج و فریضه‌ی ولایت و خلافت بعد از خودت، به درستی که من هیچ‌گاه زمین را از حجت خویش خالی نگذارده و نخواهم گذاشت…».([۳])
در سال آخر عمر مبارک حضرت رسول|، آن حضرت به فرمان خدا افرادى را به سراسر سرزمین‌های اسلامى فرستاد تا به همۀ مسلمانان بگویند که امسال آخرین سال عمر مبارک پیامبر| است؛ پس هر کس استطاعت دارد، حج امسال را با پیامبر اسلام| به جا آورد. این دعوت به دو دلیل صورت گرفت:
۱٫ بیان تتمه احکام شرع و جزئیات فریضۀ حجّ توسط پیامبر|.
۲٫ تعیین وصى و جانشین به فرمان خداوند متعال به عنوان ولی مسلمین پس از رسول خدا|.
دلایل قرآنی فراوانی از جمله آیات؛ ولایت([۴])، اطاعت([۵])، صادقین([۶])، مباهله([۷])، خیرالبریهًْ([۸])، تطهیر([۹])، انذار([۱۰])، ابلاغ([۱۱])، اکمال دین و اتمام نعمت([۱۲]) و… همگی بر تعیین ولایت و امامت به ویژه امامت امیرالمؤمنین امام علی× دلالت دارند. در سال «حجهًْ‌الوداع» که به «حجهًْ‌البلاغ» نیز معروف است، هنگام برگشت از سفرحج، آیه‌ی «ابلاغ» نازل شد خداوند دستور به ابلاغ آیه‌ای فرمودند که تا آن تاریخ ابلاغ نشده بود.
همه‌ی مفسرین، مورخین و متکلمین شأن نزول آیه‌ی را ولایت و امامت امیرالمؤمنین امام علی× دانسته‌اند. در یک بیان کلی می‌توان خلاصه نمود که تمامی آیات امامت و ولایت در قرآن مؤید دستور الاهی نسبت به نصب امیرالمؤمنین در غدیرخم است. اما این سؤال که {بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَیْکَ}؛ «ابلاغ کن آنچه را بر تو نازل شده است»، کدام آیه است که مستقیماً دستور به نصب ولایت و تعیین خلافت و جانشین برای رسول خدا| می‌دهد و به صراحت تأکید دارد که اگر این نصب را که به شما دستور داده شده ابلاغ نکنی، رسالت الاهی را انجام نداده‌ای؟ یعنی چه آیه‌ای بوده که تا آن تاریخ ابلاغ نشده بود؟
استاد دکتر سید محمد مرتضوی ذیل بررسی آیه بلاغ می‌نویسد:
«در فهم آیه مورد نظر «ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ» نقش مهمی دارد، زیرا تبلیغ نکردن آن برابر با تبلیغ نکردن رسالت دانسته شده است. بنابراین باید مراد از «ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ» چیزی باشد که با رسالت و هدف آن برابری کند».([۱۳])
مسلم آن است که «ما اُنْزِلَ» آن چیزی است که ارزش و عظمت آن هم‌تراز ارزش و عظمت اصل رسالت است، و عدم ابلاغ آن با عدم انجام رسالت برابری می‌کند؛ بنابراین هم به اصول دین و هم به فروع دین بستگی دارد؛ به طوری که در صورت انجام و تبلیغ، اصول و فروع دین، همه به انجام می‌رسد و در صورت عدم ابلاغ، اصل دین و رسالت ـ اعم از اصول و فروع آن ـ زیر سؤال رفته و ضربه می‌خورد.
آیا «ما اُنْزِلَ» در مورد توحید است که می‌تواند با رسالت برابری ‌کند؟ جواب منفی است؛ زیرا می‌دانیم توحید قبلاً ابلاغ شده بود. آیا در مورد اصل نبوت است؟ باز هم جواب منفی است؛ زیرا آن هم قبلاً ابلاغ شده بود. آیا در مورد معاد و یا در مورد عدل است؟ خیر؛ زیرا آنها هم قبلاً ابلاغ شده بودند. آیا در مورد فروع دین اعم از نماز، روزه، جهاد، حج، خمس، زکات، امر به معروف، نهی از منکر، تولی، تبری است؟ وقتی بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که همه این فروع با احکامشان نیز قبلاً بیان گردیده‌اند. پس این چه عمل و چگونه امری است که خداوند می‌فرماید ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت و پیام الاهی را به انجام نرسانده‌ای؟
شگفت‌انگیزتر آنکه آیه‌ای که بعد از آیه بلاغ نازل شده، «ما اُنْزِلَ» را برابر با کامل شدن دین، تمام شدن نعمت، راضی شدن خداوند به عمل به دین اسلام برای همیشه و مأیوس شدن کفار می‌داند.
{الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دینًا}.
چه روزی بود که دین کامل شد و نعمت تمام و خداوند در عمل به اسلام برای همیشه‌ی تاریخ راضی شده است و در آن روز تمامی کسانی که مخالف اسلام بوده و کفر می‌ورزیدند، مأیوس شده‌اند؟ چرا این آیه پس از فتح مکه نازل نشد؟ چرا وقتی که تنها امید کفار و مشرکان به بی‌فرزندی پیامبر| بود و ایشان را ابتر می‌خواندند و خوشحال بودند که پیامبر| فرزندی ندارد و اسلام منقطع می‌شود، چرا با تولد حضرت فاطمه÷ و نازل شدن سوره کوثر این آیه نازل نشد و یأس دشمنان را اعلام نکرد؟
چرا در روز هجرت که جان پیامبر| سالم ماند و اسلام گسترش پیدا کرد، آیه {الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ} نازل نشد؟ و یا در همه‌ی مناسبت‌های بزرگ اسلامی و پیروزی‌های بزرگ مسلمین چرا آیه‌ی اکمال دین و اتمام نعمت نازل نشد؟
اگر به صورت عمیق و دقیق بررسی کنیم، می‌بینیم تنها اصلی که در بقیه‌ی ادیان الاهی به صورت خاص مطرح نشده و تنها در اسلام به صورت خاص مطرح شده و با آن اصل به خاتمیت پیامبر| می‌رسیم و در حقیقت با آن اصل است که با وجود خاتمیت برای رسالت و نبوت، اسلام دچار وقفه نمی‌شود، اصل امامت و ولایت است. اصل و رکنی که هم اصول دین و هم فروع دین حیات، بقا و ادامه‌ی آنها به اصل امامت و ولایت بستگی دارد. یعنی اگر امامت و ولایت نباشد، نه امر به معروف و نهی از منکر واقعی هست، نه جهاد، نه روزه، نه خمس، نه زکات واقعی و نه اسلام اصیل، صحیح و تأثیرگذار نخواهد بود. چون بدون امام و بدون ولایت الاهی هیچ کدام صحیح و کامل انجام نخواهد شد و در ادامه مسیر و گذر تاریخ گرفتار انحراف خواهند گردید.
بنابراین تنها با وجود ولایت و امامت است که اسلام کامل و بعد از رسول خدا| استمرار خواهد یافت. در پاسخ به این پرسش، که چه آیه‌ای شأن نزول آیه بلاغ و همان «مَا اُنزِلَ» می‌باشد، سوره‌ی انشراح را به صورت بسیار اجمالی و مختصر مورد بررسی قرار می‌دهیم.
در سوره‌ی انشراح آیه‌ای که در سال حجهًْ الوداع «حجهًْ البلاغ بر پیامبر’ نازل شد و به‌ صراحت دستور نصب ولایت علی× را اعلام فرمود و شأن نزول آیه ابلاغ می‌باشد، آیه مبارکه {فَاذا فَرَغْتَ فَانصَب}([۱۴]) که می‌فرماید: آن‌گاه که از رسالت فارغ شدی علی را برای ولایت نصب کن.([۱۵])
بدین شرح که مراسم حجّ به پایان رسید آیه‌ی بلاغ بر پیامبر| نازل شد:
{یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ «مَا اُنزِلَ» إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ}.
اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنى پیام الاهی را نرسانده‏اى، خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد([۱۶]) آرى خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند.
برای درک و فهم دقیق جواب؛ دقت در دو آیه‌ی پایانی سوره انشراح بسیار حایز اهمیت است.
{بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ…}. آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟
در تفسیر این آیه از قرآن در روایات آمده است:
ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ بِوَلاَیه عَلّیٍ {وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ}. اى پیامبر|! آیا بار سنگین را از دوش تو برنداشتیم.
{الَّذی أنْقَضَ ظَهْرَکَ}. آن بار سنگین که کمر تو را شکسته بود.
{وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ}. و ما نام و یاد تو را بلند گردانیدیم.
آنجایى که پیامبر| واهمه دارند که ولایت را اعلام کنند، خداوند مى‌فرماید: {فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}. یا رسول الله! به درستى که با هر سختى آسانى است. مثل اینکه مى‌خواهد دلدارى و پشت‌گرمى بدهد که دوباره تأکید مى‌کند؛
{إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا}؛ و قطعاً با هر سختی آسانی هست، یعنی مطمئن باش و قلبت، به نتیجه و مطلوب انجام کار یقین پیدا کند.
دقت نظر در دو آیه پایانى از ارزش و اهمیت فوق‌العاده‌اى برخوردار است. آنجا که مى‌فرماید: {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}.
پس هرگاه از حجّهًْ الوداع و رسالت فارغ شدى؛ نصب کن ولایهًْ على× را، «فانصب علیّاً للولایه».
{وإلى ربّکَ فَرْغَبْ} آن‌گاه به سوی پروردگارت بشتاب.
عن المناقب لابن شهر آشوب و محمد بن عباس و محمد بن الحسن الصفار بأسنادهم عن الباقر والصادق فی قوله تعالی: {ألَمْ نَشْرَح لَکَ صَدْرَک} «بولایه امیرالمؤمنین× و… فإذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً وصیاً للولایه<.([17])
الم نشرح لک صدرک بعلی فجعلناه وصیک… {فاذا فرغت فانصب} قال إذا فرغت من حجه الوداع فانصب امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب (وإلی ربک فارغب) قال: حدثنا محمد‌بن جعفر عن یحیی بن زکریا عن علی‌بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن ابی عبدالله× فاذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً وإلی ربک فارغب فی ذلک.([۱۸])
قال فی الصافی: المستفاد من هذه الاخبار انه بکسر الصاد من النصب بالتسکین بمعنی الرفع والوضع، یعنی إذا فرغت من امر تبلیغ الرساله وما یجب علیک إنهاؤه من الشرائع والاحکام فانصب علمک (بفتح اللام) ای ارفع علم هدایتک للناس وضع من یقوم خلافتک موضعک حتی یکون قائماً مقامک من بعدک لئلا ینقطع الهدایه والرساله بین الله وبین عباده، بل یکون ذلک مستمراً بقیام إمام مقام إمام ابداً إلی یوم القیامه.([۱۹])
قال: حدثنی جعفر بن احمد بن یوسف معنعنا: عن أبی جعفر× قال: کان رسول الله|: لا یزال یخرج لهم حدیثاً فی فضل وصیه حتی نزلت علیه هذه السوره فاحتج علیهم علانیه حین أعلم [ب: علم] رسول الله| بموته ونعیت [ر:نعت] إلیه نفسه فقال: (فاذا فرغت فانصب) یقول: إذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً من بعدک وعلی وصیک فاعلمهم فضله علانیه فقال: من کنت مولاه فهذا علی مولاه وقال: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله ـ ثلاث مرات ـ .([۲۰])
واخرجه الحسکانی فی شواهد التنزیل: حدثنی علی بن موسی بن إسحاق عن محمد بن مسعود بن محمد عن جعفر احمد قال: حدثنی حمدان والعمرکی عن العبیدی عن یونس عن زرعه عن سماعه عن ابی بصیر عن ابی عبدالله (فاذا فرغت فانصب) قال: یعنی علیا للولایه. وأخرجه محمد بن العباس عن احمد بن القاسم باسناده عن المفضل عن الصادق قال: (… فانصب) علیا بالولایه.([۲۱])
محمدبن العباس: محمد بن همام عن عبدالله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن علی‌بن حسان عن عبدالرحمان بن کثیر عن الصادق… صدرک بعلی (ووضعنا… فرغت) من نبوتک (فانصب) علیاً وصیاً (وإلی… فارغب).
اورده المجلسی فی البحار وفیه عن المناقب لابن شهراشوب عن الباقر والصادق×: {ألم نشرح لک صدرک} ألم نعلمک من وصیک فاذا فرغت… (فانصب علیاً) للولایه تهتدی به الفرقه.([۲۲])
در مورد آیه‌ی {فاذا فرغت فانصب} بعضى از تفاسیر اهل سنّت توجیهات بسیار ضعیف و سستى بیان کرده‌اند که بیشتر به بازى و سخن بچه‌گانه شبیه است تا تفسیر و تأویل قرآن.([۲۳])
در تفسیر «أضواء البیان» آمده است: {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}؛ «فاخذها الشیعه علی الفراغ من النبوّه ونصب علی اماماً»؛
شیعه این آیه را این گونه معنى کرده‌اند: اى پیامبر! وقتى از رسالت فارغ شدى ـ در سال حجّهًْ الوداع ـ على× را نصب کن.
وى می‌گوید: «لیس الامر متعیّناً بعلیٍ» اگر پیامبر| چنین چیزى گفته باشد، امر متعیّن به على× نیست.
در جواب می‌گوییم در رابطه با نصب ولایت حضرت على× صدها حدیث و چندین شأن نزول از آیات قرآن داریم. ما شیعیان با استناد به آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام|، صدها ویژگی، منقبت خاص و عظمت وجودى امیرالمؤمنین× را به شما نشان مى‌دهیم؛ شما به چه دلیل و استنادی می‌توانید بگویید امر متعین در علی× نیست؟
«زمخشرى» مى‌گوید: «ولو صَحَّ هذا للرّافضی» اگر این حدیث براى رافضى‌ها و شیعه‌ها که مى‌گویند بعد از اینکه از حجهًْ الوداع فارغ شدى، على× را نصب کن، صحیح باشد، «لصَحَّ للناصبى ان یقرأ هکذا» براى ناصبى‌ها و معاندان حضرت على× هم صحیح است تا بگویند: خدا به پیامبر| فرمود: هنگامى که از حجّ فارغ شدى، على× را لعن کن، نصب کن یعنى على× را لعن کن!!!
آقاى زمخشرى با آن همه عظمتى که اهل سنّت از او یاد مى‌کنند، در تفسیر «کشّاف» این گونه بی‌پایه و اساس، اظهار نظر مى‌کند. این گونه در تلاش است که حقیقت را وارونه جلوه نماید.
با وجود این همه احادیث متواتر در شأن و منزلت و فضیلت امیرالمؤمنین آیا عقلایى است که خداوند به پیامبر| دستور دهد تا اوّلین مسلمان، اولین نمازگزار بعد از رسول الله|، اوّلین رزمنده اسلام، جان پیامبر|، درب شهر علم نبی، قاضی‌ترین امت، عادل‌ترین امت، فاتح خیبر، داماد و وصّى پیامبر| را لعن کن؟!
«آلوسی» می‌گوید: «ونُصِبَ الى بعض الامامیّه انّه قرأ فانصب بکسر الصاد فقیل فاذا فرغت من النبوّه فانصب علیاً للامامه».
وى ضمن بیان عقیده‌ی شیعه مى‌گوید و اگر این‌طور باشد:
«ولیس فی الآیه دلیلٌ علی خصوصیّه المفعول».([۲۴])
چون مفعول مجهول است، مفعول در تقدیر است؛ علیاً در تقدیر است.
فاذا فرغت یا رسول الله| فانصب.
وى مى‌گوید: هیچ دلیلى نداریم که این خصوصیّت مفعول چه کسى باشد؟ لذا از آن مى‌گذریم یعنى اصلاً کارى به تفسیر آن نداریم.
قال محمدبن العباس رحمه الله حدثنا محمد بن همام عن عبدالله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن علی‌بن حسان عن عبدالرحمن عن أبی عبدالله جعفر بن محمد× قال قال سبحانه وتعالی: {ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ * وَوَضَعْنَا عَنکَ وَزْرَکَ * الّذِی أنقَضَ ظَهْرَکَ…} فَإِذَا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیاً وصیّاً وَإِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ فی ذلک.([۲۵])
وقال أیضاً حدثنا أحمد‌بن القاسم عن أحمد بن محمد بإسناده إلى المفضل‌بن عمر عن أبی عبدالله قال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیاً بالولایه.([۲۶])
وقال أیضا حدثنا أحمد بن القاسم عن أحمد بن محمد بإسناده إلى المفضل‌بن عمر عن أبی عبدالله× قال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیاً بالولایه.([۲۷])
فرات قال حدثنا محمد‌بن القاسم‌بن عبید معنعنا عن أبی عبدالله× قوله تعالى ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ قال بعلی وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ الَّذِی أنْقَضَ ظَهْرَکَ… فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ علیا× وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ.([۲۸])
قال حدثنی جعفر‌بن أحمد بن یوسف معنعنا عن أبی جعفر× قال کان رسول الله| لایزال یخرج لهم حدیثا فی فضل وصیه حتى نزلت علیه هذه السوره فاحتج علیهم علانیه حین أعلم [علم] رسول الله| بموته ونعیت [نعت] إلیه نفسه فقال فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ.
یقول إذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً من بعدک وعلی وصیک فأعلمهم فضله علانیه فقال من کنت مولاه فهذا علی مولاه وقال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله ثلاث مرات… .([۲۹])
بسم الله الرّحمن الرّحیم {ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ} قال بعلی فجعلناه وصیک قال وحین فتح مکه ودخلت قریش فی الاسلام شرح الله صدره ویسره {وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ} قال بعلی الحرب {الَّذِی أنْقَضَ ظَهْرَکَ} أی أثقل ظهرک وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ قال تذکر إذا ذکرت وهو قول الناس أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمّداً رسول الله| ثم قال إنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا قال ما کنت فیه من العسر أتاک الیسر {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال إذا فرغت من حجه الوداع فانصب أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب× {وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ}.([۳۰])
قال حدثنا محمد بن جعفر عن یحیى بن زکریا عن علی بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن أبی عبدالله× فَإِذا فَرَغْتَ من نبوتک فَانْصَبْ علیاً× و{وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ}.([۳۱])
حدثنی علی بن موسى بن إسحاق، عن محمد بن مسعود بن محمد، [قال] حدثنا جعفر بن أحمد، قال حدثنی حمدان والعمرکی، عن العبیدی عن یونس، عن زرعه، عن سماعه، عن أبی بصیر عن أبی عبد الله [فی قوله تعالى] {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال یعنی [انصب] علیا، للولایه.([۳۲])
حدثنا جبرئیل بن أحمد، قال حدثنی الحسن بن خرزاد، قال حدثنی غیر واحد عن أبی عبدالله [فی قوله تعالى] {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} قال یعنی فإذا فرغت فانصب علیاً للناس.([۳۳])
حدثنا علی بن محمد، قال حدثنی محمد بن أحمد، عن العباس، عن عبدالرحمن بن حماد، عن الفضل، عن أبی عبدالله فی قول الله تعالى {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ} یعنی انصب علیاً للولایه.([۳۴])
أبوسعید الخدری و جابرالأنصاری قالا لما نزلت {اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ} قال النبی| الله أکبر على إکمال الدین و إتمام النعمه ورضی الرب برسالتی وولایه علی بن أبی طالب× بعدی رواه النطنزی فی الخصائص.([۳۵])
«… فَقَالَ الله جلَّ ذِکْرُهُ {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ} یَقُولُ إِذا فَرَغْتَ فَانْصَب عَلَمَکَ وَأعْلِنْ وَصِیَّکَ فَاَعْلِمْهُمْ فَضْلَهُ عَلانِیَهً فَقالَ| مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ وَالِ مَنْ والاهُ وَ عَادِ مَنْ عَاداهُ ثَلاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ لأَبْعَثَنَّ رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ لَیْسَ بِفَرَّارٍ یُعَرِّضُ بِمَنْ رَجَعَ یُجَبِّنُ أصْحَابَهُ وَیُجَبِّنُونَهُ وَقَالَ| عَلِیٌّ سَیِّدُ الْمُؤْمِنِینَ وَقَالَ عَلِیٌّ عَمُودُ الدِّینِ وَقَالَ هَذَا هُوَ الَّذِی یَضْرِبُ النَّاسَ بِالسَّیْفِ عَلَی الْحَقِّ بَعْدِی وَقَالَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٌّ أَیْنَمَا مَالَ وَقَالَ إنّی تارکٌ فیکُم أَمْرَیْنِ إنْ أخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ  اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَأهْلَ بَیْتی عِتْرَتِی أیُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا وَقَدْ بَلَّغْتُ إِنَّکُمْ سَتَرِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأسْأَلُکُمْ عَمَّا فَعَلْتُمْ فی الثَّقَلَینِ وَ الثَّقَلاَنِ کِتَابُ اللهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِی فَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَهْلِکُوا وَلاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْکُمْ فَوَقَعَتِ الْحُجَّهُ بِقَوْلٍ النَّبِیِّ| وَبِالْکِتَابِ الَّذِی یَقْرَاُهُ النَّاسُ فَلَمْ یَزَلْ یُلْقِی فَضْلَ أهْلِ بَیْتِهِ بِالْکَلاَمِ وَیُبَیِّنُ لَهُمْ بِالْقُرْآنِ إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَقَالَ عَزَّ ذِکْرُهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی ثُمَّ قَالَ وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ فَکَانَ عَلِیٌّ× وَ کَانَ حَقُّهُ الْوَصِیَّهَ الَّتِی جُعِلَتْ لَهُ وَالاِسْمَ الأَکْبَرَ وَمِیراثَ الْعِلْمِ وَآثارَ عِلْمِ النُّبُوَّهِ.([۳۶])
[تفسیر القمی] ألم نشرح لک صدرک قال بعلی فجعلناه وصیّک … ثُمَّ قالَ إن مع العسر یسراً قال ما کنت فی العسر أتاک الیسر فاذا فرغت فانصب قال فاذا فرغت من حجه الوداع فأنصب أمیرالمؤمنین× وإلی ربک فارغب.([۳۷])
و حدثنا محمد بن جعفر عن یحیی بن زکریا عن علی بن حسان عن عبدالرحمن بن کثیر عن أبی عبدالله× فی قوله فاذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً× وإلی ربک فارغب فی ذلک.([۳۸])
ابو حاتم الرازی أن جعفر بن محمد× قرأ فاذا فرغت فانصب قال فاذا فرغت من إکمال الشریعه فانصب لهم علیاً اماماً.([۳۹])
[کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهره] محمد العباس عن محمد بن همام عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن موسی عن  علی بن حسان عن عبدالرحمن عن أبی عبدالله× قال: قال سبحانه و تعالی {ألم نشرح لک صدرک} بعلی و وضعنا عنک وزرک الذی أنقض ظهرک فاذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً وصیاً و إلی ربک فارغب فی ذلک.([۴۰])
وقال أیضاً حدثنا احمد بن القاسم عن احمد بن محمد بن خالد عن محمد بن علی عن أبی جمیله عن أبی عبدالله× قال قوله تعالی فاذا فرغت فانصب علیاً کان رسول الله| حاجاً فنزلت فاذا فرغت فانصب علیاً للناس.([۴۱])
[تفسیر فرات بن ابراهیم] جعفر بن احمد بن یوسف معنعنا عن ابی جعفر× قال کان رسول الله| لایزال یخرج لهم حدیثاً فی فضل وصیه حتی نزلت علیه هذه السوره فاحتج علیهم علانیه حین أعلم رسول الله| بموته و نعیت الیه نفسه فقال فاذا فرغت فانصب یقول فإذا فرغت من نبوتک فانصب [فانصب] علیّاً من بعدک وعلی وصیک فأعلمهم فضله علانیه فقال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه و قال اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله ثلات مرات…».([۴۲])
برخی عالمان و مفسران منصف اهل تسنن
اما عالمان و مفسران منصف اهل تسنن، شجاعانه و عقل گرایانه به این مهم و مسئله اساسی اعتراف کرده‌اند که ما به عنوان نمونه چند مورد را ذکر می‌کنیم:
در تفسیر «قرطبى» آمده است: «وقالوا معناه انصب الامام الذی تستخلفه»([۴۳]) مى‌گوید: «بعضى گفته‌اند که معنایش این است که نصب کن امام را و او را جانشین خود قرار بده…».
«حاکم حسکانى» در «شواهد التنزیل» از پنج طریق مختلف به نقل از محدثان دربارۀ شأن نزول این آیه مى‌نویسد:
حدثّنى علی‌بن موسی‌بن اسحاق عن محمدبن مسعودبن محمد قال حدثنا جعفربن احمد قال حدثنی حمدان عن العبیدی عن یونس عن زرعه عن سماعه عن ابی‌بصیر عن ابی‌عبدالله فی قوله تعالى: {فاذا فرغت فانصب} قال یعنى انصب علیاً للولایه. «نصب کن امامت و ولایت علی× را».
حاکم حسکانى پس از نقل چند طریق از احادیث شأن نزول مى‌نویسد:
ای اذا فرغت من اداء رسالتک وتبلیغ نبوّتک انصب علیاً للولایه التى تکون مکمله لاهداف الرساله.([۴۴])
یعنى هنگامى که از اداء رسالت و تبلیغ پیامبری‌ات فارغ شدى، على× را براى ولایت انتخاب کن تا مکمل رسالت براى هدایت مردم باشد.
«ابن ابى حاتم رازى» مى‌نویسد:
حدثنا أبی حدثنا عثمان بن رزاد حدثنا اسماعیل بن زکریا حدثنا على بن عابس عن الأعمش حدثنا عن عطیه العوفى عن ابى سعید الخدرى قال: نزلت هذه الآیه: {یا ایّها الرَّسول بلّغ ما انزل الیک} فی علی‌بن ابی‌طالب×.([۴۵])
«ثعلبى» پس از بیان جریان غدیر خم مى‌نویسد:
«معناه بلّغ ما انزل الیک فی فضل علی‌بن ابی‌طالب×؛ فلمّا نزلت الآیه أخذ| بید علیٍّ× فقال: مَن کنتُ مَولاه فعلی مولاه» سپس مى‌گوید: اگر غدیر خم را بپذیریم، شأن نزول این آیه «فاذا فرغت فانصب» خواهد بود.
«واحدى نیشابورى» در کتاب «اسباب نزول الآیات» مى‌نویسد:
أخبرنا ابو سعید محمدبن علی الصفار قال: اخبرنا الحسن بن احمد المخلدی قال اخبرنا محمد بن حمدون بن خالد قال حدثنا محمد بن ابراهیم الخلوتی قال حدثنا الحسن بن حماد السجاده قال حدثنا علی بن عابس عن الأعمش وابی حجاب عن عطیه عن ابی سعید خدری قال: نزلت هذه الآیه: {یاایّها الرَسُول بَلّغ ما انزل الیک…} یوم غدیر خم فی علی‌بن ابی‌طالب رضی الله تعالى عنه.([۴۶])
«حاکم حسکانى» در «شواهد التنزیل» آورده است:
قوله تعالى: {بلّغ ما انزل الیک} نزلت فی علیٍ× امر رسول الله اَن یبلُغَ فیه فأخذ بید علی× وقال من کنت مولاه فعلیّ مولاه.([۴۷])
پیامبر| ضمن بیان خطبه غدیر مى‌فرماید: این دستور الاهى است که وقتى من از رسالت فارغ مى‌شوم. ولایت را نصب کنم… .
نکته‌ها
۱٫ اصل امامت و ولایت است که به عنوان علت مبقیه و ادامه دهنده‌ی دین با نبوت و رسالت برابری می‌کند و از همه‌ی مسائل و احکام اصلی و فرعی مهم‌تر است.
۲٫ چرا خداوند فرمود: «بلغ وان لم تفعل» و نفرمود: «بلغ وان لم تبلغ»؟ زیرا نصب امیرالمؤمنین کاری عملی و اجرایی هم بود نه فقط تبلیغ زبانی.
۳٫ پیامبر| خطبه غدیر را طولانی و با همه‌ی قرائن و مستندات قرآنی بیان کردند تا حجت بر همه تمام شود که مقصود اصلی، اصل امامت و ولایت و حتی بیان مصادیق آن است.
۴٫ اگر منظور از کلمه «ولایت»، «دوستی» و «دوست» بود، با رسالت و نبوت برابری نمی‌کرد و ابلاغ آن ترسی نداشت، پس مقصود از ولایت، امامت و خلافت امام علی بوده است.
۵٫ بیعت گرفتن برای انجام امر مهمی فراتر از دوستی است؛ چرا که هیچ کس برای اعلام دوستی بیعت نمی‌کند و از دیگران بیعت نمی‌گیرد.
۶٫ پیامبر| در خطبه نام همه‌ی امامان را برشمرد تا خط امامت بماند و تحریف نشود.
۷٫ اصحاب سه شبانه روز سختی‌های واقعه‌ی غدیر خم را تحمل کردند، به همین علت ماندگاری این حماسه بزرگ در اذهان آنان بیشتر گردید.
موضوع آیه مباهله
از نظر واژه شناسی مباهله یعنی نفرین طرفینی به این صورت که دو طرف با همه‌ی اهل و عیال و قوم خویش حاضر شوند و همدیگر را لعن و نفرین کنند. این در واقع نوعی جنگ مقتدرانه اما با ابزار معنوی است. اگر بخواهیم مصداق مباهله را چه در اسلام و چه در ادیان الاهی دیگر بررسی کنیم طول می‌کشد اما هدف اصلی ما آیه مباهله است. بالاخره تمام دنیا در مقابل اسلام کم آورد؛ اما علما و دانشمندان و بزرگان مسیحی و نصاریٰ تسلیم نشدند. در ضحاء بین یمن و عربستان بحران منطقه‌ای بوده این منطقه هفتاد دو سه تا قریه داشت که خیلی مقتدر بودند. علما و روحانیون قوی‌ای داشتند که حاضر به تمکین نمی‌شدند وقتی هیأت‌های آنان حرکت می‌کردند مانند هیأت‌های پادشاهی با غرور و تکبّر را می‌رفتند. بالاخره آخرین سنگری که اسلام باید فتح می‌کرد، سنگر نصاریٰ بود. چند تا رئیس داشتند: نام ایهم، آقب و سید. این سه تا تقریباً رؤسای اصل مسیحیان بودند. حدود هشتاد نفر و در بعضی از روایات آمده هشتاد و هشت نفر از سران و بزرگان و اعلم‌های مسیحی را این سه نفر جمع آوری کردند که با پیامبر اسلام مناظره کنند و پیامبر اسلام را به چالش بکشانند. آنان آمدند داخل مسجد پیامبر نماز خواندند اما این قدر مغرور بودند که داخل مسجد پیامبر ناقوس را به صدا در آوردند و آن ابزارهایی که به آنان آویزان بود را از خودشان جدا نکردند و با مسلمانان خیلی بد بودند حتی نزدیک بود کار به جنگ و شمشیرکشی بکشد. اما پیامبر همه را ساکت کردند. سؤالشان از پیامبر بعد از نماز این بود که مردم را به چه دعوت می‌کنی. آنان با این سؤال سعی می‌کردند که پیامبر را به چالش بکشند، پیامبر فرمودند به این دعوت می‌کنم که مردم شهادت بدهند. لا اله الا الله محمد رسول‌الله| و این که عیسی بنده و آفریده خداست؛ همانند بقیه بندگان می‌خورد، می‌پوشد. می‌خوابد و استراحت می‌کند. آنان قبول نکردند و گفتند این طوری نیست؛ اگر این طوری بوده پس پدر عیسی کی بود؟ از پیامبر سؤال کردند پدر عیسی کی بود. وحی بر پیامبر نازل شد که از آنان بپرس پدر آدم کی بوده؟ حداقل عیسی مادر داشته، حضرت آدم نه پدر داشت و نه مادر. پدر و مادر حضرت آدم چه کسانی بودند؟ آنان درماندند و نتوانستند جواب بدهند. اما تمکین نکردند و در مقابل پیامبر سر تعظیم فرود نیاوردند. آیه نازل شد که مَثَل عیسی نزد خدا مانند مَثَل آدم است. خلقش کردیم از خاک و دستور داده شد باش. او هم به وجود آمد. آنان تمکین نکرده و سر تسلیم فرود نیاوردند. هم چنان عناد و لج بازی آنان باقی ماند تا این که آیه مباهله نازل شد.
{فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ}.([۴۸])
خدای متعال در آیه‌ی مباهله دستور می‌دهد بگو پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آن که به وحی خدا به احوال او آگاهی یافتی به او بگویید ما و شما با فرزندان و زنان خود به مباهله برخیزیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم و وقتی این را پیامبر فرمودند دعوت به مباهله کردند. مسیحیان نجران. نصاریٰ نجران آنان به این حکم راضی شدند و گفتند حکم خیلی خوبی دادی؛ زیرا مباهله در بین مسیحیت قبلاً رواج داشت در بین نصاری مرسوم بود که در هنگام مباهله اگر افراد مباهله کننده نزدیک‌ترین و عزیزترین کسانشان را می‌آوردند که نشان از صداقت و راستگویی آنان داشت اما اگر کسانی را می‌آورند که عزیز و گرامی نبوده و زیاد درد سر نداشته باشند آن وقت می‌گفتند دروغ می‌گویند. آنان شب رفتند و فردا برای مباهله آمدند. پیامبر اسلام با امیرالمؤمنین×، حضرت فاطمه زهرا÷، امام حسن× و امام حسین× آمدند. بزرگ نصاری گفت اینان چه کسانی هستند؟ گفتند او پسر عمو و دامادش آن بانو هم فاطمه زهرا÷ دخترش و آن دو نفر هم حسن و حسین^ سیدان جوانان اهل بهشت و نور دیده‌ی او هستند. اینجا متوجه شدند که پیامبر اسلام به حرفش داشته خیلی اعتقاد که عزیزترین کسانش را برای مباهله حاضر کرده است. به هر حال آنان عقب کشیدند و حاضر به مباهله نشدند. اما چند نکته در مورد عمق جریان مباهله وجود دارد. سید مرتضی در‌ الشافی می‌نویسد: هیچ کس ادعا نکرده است که کسی غیر از امیرالمؤمنین و همسرش و دو فرزندش در مباهله شرکت کرده‌اند.([۴۹])
باز شیخ طوسی در التّبیان می‌نویسد: منظور از «انفسنا» خود پیامبر و علی× می‌باشند. و در این مورد هیچ اختلافی نیست.([۵۰])
طبرسی می‌نویسد هیچ کس ادعا نکرده است غیر از امیرالمؤمنین و همسرش و فرزندانش در مباهله شرکت کردند.([۵۱])
در مورد کلمه‌ی انفسنا این اتفاق در بین مفسرین است که هیچ کس خودش را دعوت نمی‌کند بلکه دعوت باید از طرف دیگری باشد و آن دیگری در حد خودش باشد. اجماع وجود دارد که منظور از انفسنا امیرالمؤمنین علی× است و تمامی مفسرین و محدثین همین را تأیید کردند. این بزرگ‌ترین سند افتخار برای امیرالمؤمنین است که جان پیامبر خوانده شده است. تا زمانی که حضرت علی× که جان پیامبر است، حضور دارد آیا عاقلانه بود امت اسلام سراغ کسی بروند که چنین ویژگی‌هایی را نداشته است!؟ این سند افتخاریست برای تشیع که پیامبر با گفتن «انفسنا» علی را نفس خودش خوانده و او را دعوت به مباهله کرده است فخر رازی امام مشککین است وی می‌گوید یک جا سیوطی سر درس من بحث کرد من از همه بیشتر شک داشتم که من با هزار دلیل ثابت می‌کنم و او به معنای «مع» است. با هزار و یک دلیل ثابت می‌کنم که به معنای «مع» نیست. فقط اونجا سیوطی زد به روی من که این قدر سیوطی اهل شک و تشدید بوده اما درباره آیه مباهله چی می‌گوید ایشان می‌گوید (فخر رازی) در شهر ری شخصی است به نام «محمود‌بن حسن حمصی» که معلم شیعه دوازده امامی است او گمانش بر این است که علی× برتر از همه انبیاست به جز محمد|. خود فخر رازی می‌نویسد: دلیلی که می‌توان بر این مدعا اقامه نمود قول خداوند متعال است که می‌فرماید «و انفسنا انفسکم» و مراد از «انفسنا» خود پیامبر نیست. به جهت آن که انسان خودش را دعوت به امری نمی‌کند، بلکه مراد از «انفسنا» غیر از رسول خداست و علما اجماع دارند که آن شخص کسی جز علی‌ بن ابی طالب نیست. فخر رازی نتیجه می‌گیرد پس آیه شریفه دلالت دارد بر این که علی همان نفس پیامبر است. این معنا اقتضا دارد که علی با پیامبر در همه فضائل و کمالات مساوی ‌باشند. تفسیر فخر رازی ج ۸، ص ۸۱ فخر رازی اینطوری اعتراف می‌کند که تمام فضائل کمالات را مثل پیامبر علی× داشته لذا جان پیامبر خوانده شد پیامبر اسلام| می‌فرمایید. «ان علیاً منی أنا منه و هو ولی کل مؤمن بعدی» علی از من است و من هم از علی هستم جدایی نیست. اصلاً تنها جایی که مصداق پیدا کرده امامت و نبوت همین یک آیه است. حضرت ابراهیم که به مقام امامت رسید فقط به مقام امامت عامه رسید و به مقام امامت خاصه نرسید. تنها جایی که امامت خاصه با نبوت جمع می‌شود در این جاست، این حدیث منابع بسیار زیادی دارد. علامه کشفی، مناقب مرتضویه، ص ۷۴؛ علامه بیهقی، سنن کبری، ج ۸ ص۵ و… و چون علی نفس و جان پیامبر بود در جنگ اُحد که کار به جای سختی رسید از آسمان ندا آمد «لاسیف الاذوالفقار ولافتی الا علی». ذوالفقار شمشیر مخصوص پیامبر بود، اما پیامبر با علی فرقی ندارد از این رو پیامبر اسلام| می‌فرماید: «أنا و علی حجه الله علی عباده» من و علی حجت‌ الاهی بر بندگان هستیم. و همچنین می‌فرماید: «انا مدینه العلم وعلی بابها» من شهر علم و علی در این شهر است. امکان ندارد ورود به شهر پیامبر به صورت مشروع، واقعی و حقیقی به جز از راه درش، غیر از علی× راه دیگری برای ورود به شهر پیامبر نداریم.بر اساس مبانی کلامی شیعه و حتی برخی از بزرگان اهل تسنن مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است. چهارده معصوم ما همه خلقتشون نوری است، همه مظهر اسماء حسنای الاهی هستند. همه حب همدیگر هستند. در توان ما نیست بگوئیم کدام بهتر است؛ امام زمان بهتر است یا امام حسین؟ نمی‌دانیم امام حسین بهتر است یا امام علی×؟ نمی‌دانیم. اما این قدر می‌دانیم که پیامبر اشرف مخلوقات عالم است و علی جان پیامبر، حسن همانند علی است، حسین همانند علی است تا امام زمان# به همین دلیل است که وقتی امیرالمؤمنین می‌خواهد «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد را شرح و تفسیر بکند. تا اذان صبح طول می‌کشد، مبهوت می‌مانند و می‌گوید یا امیرالمؤمنین این همه تفسیر برای نقطه زیر «بسم الله الرحمن الرحیم» می‌فرماید: «لوشئت لاقرت سبعین بعیراً من تفسیر فاتحه الکتاب» اگر می‌خواستم ۷۰ بار شتر کاغذ از تفسیر فاتحهًْ الکتاب برایتان می‌گویم. این به معنای این است که امام علی× به علم الاهی متصل است در حالی که برای پیامبران الاهی جبرئیل لازم بود اما برای امامت نیازی به جبرئیل نیست. در مجمع جهانی شیعه شناسی آیات ولایت در قرآن را مورد بحث و بررسی قرار دادیم. هر آیه در یک جلد مورد بررسی قرار گرفت. جلد اول آیه {انما ولیکم الله} بالای ۶۰۰ صفحه شد. تقریر شیعه، تقریر اهل تسنن نکات ناب تفصیلی و تمام شبهات بسته بندی شده را مرود بررسی قرار دادیم. بنده در یک جلسه‌ای مطرح کردم {یا ایها الرسول بلغ ما انزل علیک…} این (ما انزل علیک…) کدام آیه در قرآن است. هیچ کس جواب نداد. ناگفته‌ها درباره‌ی غدیر و امامت و ولایت خیلی داریم. نکته‌ها و آموزهای نابی که در آیه مباهله است را فهرست‌وار عرض می‌کنم:
۱٫ مباهله از حیث سند و دلالت مورد مناقشه نیست. علاوه بر این، دلالت قرآنی و شأن نزول و احادیث آن متواتر و اجماعی است.
۲٫ مباهله روز فداکاری بزرگ اهل بیت^ است؛ چون با اعتقاد قلبی به حقانیت اسلام موفق به این آزمون بزرگ شدند. فرض کنید که به جای امام علی× فاطمه زهرا÷ و فرزندانشان، پیامبر کسانی دیگری را برای مباهله می‌بردند. آیا آنان تا آخر مباهله می‌ماندند؟! آیا شک نمی‌کردند؟ آیا باعث شکست اسلام نمی‌شدند؟ پس با اعتقاد قلبی اهل‌بیت^ بود که این افتخار بزرگ به دست آمد.
۳٫ مباهله نشان ولایت‌پذیری اهل بیت^ است؛ زیرا با همه‌ی وجود حاضر شدند با رسول خدا| بروند برای مباهله این نشان می‌دهد اهل بیت^ خیلی ولایت‌پذیر بودند.
۴٫ روز مباهله، روز نابودی کفار و مشرکین باقیمانده و روز رسوایی دشمنان اسلام بود.
۵٫ روز مباهله، تجلّی اتحاد دو اصل امامت و نبوت است، یعنی در حقیقت اتحاد وجودی پیامبر اسلام و علی× در تمامی شئونات دینی و الاهی است.
۶٫ در مباهله چون علی× جان پیامبر خوانده شده هرگز بعد از پیامبر کوچک‌ترین انحرافی نخواهد داشت. این قوت قلبی بود برای مسلمانان
۷٫ امام علی×، تنها شبیه منحصر به فرد پیامبر در همه‌ی کمالات و اوصاف است.
۸٫ راه هر نوع سوء استفاده و توطئه علنی علیه امام علی× بسته شد؛ چون جان پیامبر خوانده شده است تا آن زمان مردم به صورت علنی علیه امام علی× حرف می‌زدند؛ اما از آن تاریخ به بعد احدی جرأت نکرد علنی چیزی بگوید. بعد از «انفسنا» هیچ کس پیدا نشد علنی از امیرالمؤمنین شاکی شود؛ چون دیگه جان پیامبر| خوانده شده بود.
۹٫ مباهله سند قرآنی و روایی متواتر و اجماعی زنده بر حقانیت تشیع.
۱۰٫ مباهله تجلی شایسته‌سالاری دینی است نه شیخوخیت‌پرستی و هویت‌پرستی مباهله نشان داد هرکس شایسته است جان پیامبر می‌شود. نه هرکس سنش بیشتر باشد یا تاجر بزرگ‌تری باشد و یا شتر و حیوانات بیشتری داشته باشد.
۱۱٫ مباهله نشان از بزرگی اهل بیت^ اعم از کوچک (امام حسن و امام حسین^ و بزرگ مرد و زن حضرت فاطمه زهرا^ است.
۱۲٫ مباهله روز عید و سرور و شادی مسلمین و تحکیم اسلام است. روایات زیادی داریم که به روز مباهله عید می‌گفتند. ما باید این روز بزرگ را عید بگیریم.
۱۳٫ مباهله سند لیاقت امیرالمؤمنین× برای امامت و ولایت بود.
۱۴٫ مباهله سند افضلیت امیرالمومنین نه تنها بر دیگر صحابه و حتی انبیاء الاهی است؛ زیرا پیامبر اسلام اشرف مخلوقات است و بر تمام جن و انس افضلیت دارد. علی هم جان پیامبر خوانده شد {یا ایها رسول بلغ ما انزل علیک…} ای رسول خدا ابلاغ کن آن چه را که ما به سوی تو نازل کردیم. اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را انجام ندادی. یکی دو آیه در قرآن وجود دارد که بر اساس آن‌ها می‌شود استدلال کرد که امامت بالاتر از نبوت است: آیه‌ی حضرت ابراهیم که پس از چندین امتحان پیامبر اولوالعزم است اما چندین امتحان از ایشان به عمل می‌آید بعد به مقام امامت می‌رسد. آیه‌ی دیگر نبوت عامه در این همین آیه که در غدیر است. چه آیه‌ای بود که پیامبر ابلاغ نکرده بود که خداوند فرموده {ما انزل علیک} در یکی از مناظرات آقای احمد الکاتب با صراحت گفت: پیامبر خیلی عظیم و بزرگوار بودند. اما جای بهتری غیر از غدیرخم برای نصب امیرالمؤمنین هم وجود داشت و آن کنار خود کعبه بود. اما کعبه در آن زمان با آن مساحت بیشتر از ۷۰ هزار نفر نمی‌تواند صدای پیامبر را بشنود. به ایشان گفتم غدیر در جای واقع شده بود که اولاً تعداد صفحات: هزار نفر از خود مکه در مشاعیت پیامبر تا غدیر رفتند. ثانیاً ۱۲۰ هزار نفر همراه پیامبر بودند. صحرای خم مانند چهار راهی بود. هر کس می‌خواست برای عراق و شام و مدینه و یمن برود باید آن جا از هم جدا می‌شدند. محل غدیر جایی بود که حداقل تا ۱۵۰ هزار نفر صدای آن کسی که وسط آن قرار گرفته می‌شنود و حتی آن را می‌بینند. و تنها جایی است در جزیرهًْ العرب که ۱۲۰ هزار نفر همراه چهار پایان خود از چشمه که همشیه جوشان است آب می‌خوردند. بعداً مسجدی در آن جا ساخته بودند که ۷۰۰ ، ۸۰۰ سال باقی بود. سه شبانه روز در غدیر برنامه این بود. همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. برای بیعت خانم‌ها یک تشت آبی را در نظر گرفتند یک سمتش امیرالمؤمنین یک سمت دیگر خانم‌ها بیعت می‌کردند. تعدادی از منصفینش تأیید کردند و برای ۵ نفر از مفسرین اهل سنت ثابت شده است و تعداد زیادی از شیعه هم تأیید کردند که آن آیه‌ای که پیامبر ابلاغ نکرده بود. این آیه است {فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ}.([۵۲])
بعضی از روایان برای این آیه تفسیرهای خنده‌آوری کردند و گفتند هنگامی که فارغ شدی از حج دعا را نصب کن اما هنگامی که فارغ شدی از رسالتت در ایام حج «فانصب علی استکمال رسالتک. فانصب علی الامام امت» از ۵۱ منابع تأیید شده است هر کس ولایت امیرالمؤمنین را نداشته باشد بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید و وارد بهشت هرگز نخواهد شد.

منابع
[۱]) مائده/۶۷ .
[۲]) ضروری است مفهوم و مصداق ولایت و امامت را به معنای واقعی کلمه درک کنیم و بدانیم این اصل مهم از سوی خداوند متعال و توسط پیامبر اسلام| به ما ابلاغ شده است.
ولایت یا الهی است مثل ولایت خدا و رسول| و اهل بیت^، یا ولایت طاغوت است مثل ولایت شیطان. «البته ولایت جزئیه هم داریم مثل ولایت ولی دم و یا ولایت سطان عادل».
لازم است، مباحث مربوط به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی را بیان کرده، از نظر تکلیفی هم بدانیم که ولایت یا نفیی است مثل ولایت حاکم ستمگر یا اثباتی است مثل ولایت اهل بیت^.
خوب است، ولایت امامت به معنای اعم و امامت به معنای اخص را نیز بیان نماییم، تا معلوم شود که در ولایت امامت به معنای اخص تمامی مراتب ولایت وجود دارد یعنی هم به عنوان رهبر و هم به عنوان مرجعیت دینی و هم ولایت معنوی و ولایت حبی و محبی و… .
[۳]) طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص ۶۸؛ محمد هادی یوسفی غروی، تاریخ اسلام، خلاصه، محمد حسین علی عربی، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۳۸۶٫
[۴]) {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ}؛ «ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده‏اند همان کسانى که نماز برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند». (مائده / ۵)
[۵]) {یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی اْلأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأحْسَنُ تَأویلاً}؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید پس هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیک‏فرجام‏تر است». (نساء / ۵۹)
[۶]) {یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَکُونُوا مَعَ الصّادِقینَ}؛ «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از خدا پروا کنید و با راستان باشید». (توبه / ۱۱۹)
[۷]) {فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَأبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأنْفُسَنا وَأنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَی الْکاذِبینَ}؛ «پس هرکه در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم و لعنت‏خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». (آل عمران/۶۱)
[۸]) {إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ}؛ «در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کرده‏اند آنانند که بهترین آفریدگانند». (بینه / ۷)
[۹]) {إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا}؛ «و در خانه‏هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌هاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده‏اش را فرمان برید خدا فقط مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». (احزاب / ۳۳)
[۱۰]) {وَیَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلّ‏ِ قَوْمٍ هادٍ}؛ «و آنان‌که کافر شده‏اند مى‏گویند چرا نشانه‏اى آشکار از طرف پروردگارش بر او نازل نشده است [اى پیامبر] تو فقط هشداردهنده‏اى و براى هر قومى رهبرى است». (رعد / ۷)
[۱۱]) {یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ}؛ «اى پیامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند». (مائده / ۶۷)
[۱۲]) {… الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ اْلاِسْلامَ دینًا…}؛ «… امروز کسانى که کافر شده‏اند از [کارشکنى در] دین شما نومید گردیده‏اند پس از ایشان مترسید و از من بترسید امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت‏خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آیینى برگزیدم…». (مائده / ۳)
[۱۳]) دکتر سید محمد مرتضوی، آیات ولایت در قرآن، ج۲، ص۸۴ ؛ مؤلف دانشمند و فرهیخته این کتاب گران‌سنگ هر یک از آیات امامت و ولایت را در یک جلد مستقل مورد تحقیق و بررسی دقیق و عمیق قرار داده و به صورت عالمانه و استدلالی به پاسخ‌گویی از شبهات نیز پرداخته است. «جزاه الله عن الاسلام اجراً»
[۱۴]) انشراح / ۷٫
[۱۵]) مستندات آن برگرفته از منابع شیعه و اهل تسنن است که در ادامه خواهد آمد.
[۱۶]) {واللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}؛ ما تو را حفظ مى‌کنیم.
در بین صحابه نسبت به حضرت على× کینه و نفرت شدیدی بود که بخش زیادى از آن کینه‌ها، بعد از وفات شهادت‌گونه پیامبر| ظاهر شد. مگر وقتى که دستگاه بنى امیّه آن همه بلا و مصیبت بر سر امام حسین× و اهل بیتش آوردند، شعر نخواندند که اگر ما در بدر و حنین و خیبر و… مصائبی داشتیم و شما جوانان ما را کشتید، ما نیز در کربلا جبران کردیم. آنها از حضرت على× کینه داشتند، وقتى امام حسین× در صحراى کربلا احتجاج مى‌کنند که شما چرا مى‌خواهید مرا بکشید؟ مى‌گویند: «بُغْضاً لِاَبِیْک» به خاطر آن کینه‌اى که از پدرت داریم، با تو مى‌جنگیم. به همین دلیل پیامبر| از جان خود مى‌ترسند که ولایت امام على× را اعلام کنند. از تحریف اسلام مى‌ترسند. به همین دلیل خداى متعال دستور مى‌دهد که نترس و نصب کن جانشین خود را.
[۱۷]) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۳۴٫
[۱۸]) تفسیر القمی، ج۲، ذیل آیه شریفه.
[۱۹]) تفسیر صافی، ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.
[۲۰]) تفسیر فرات کوفی، ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.
[۲۱]) حسکانی، شواهد التنزیل ذیل آیه شریفه {فاذا فرغت فانصب}.
[۲۲]) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص ۱۳۴٫
[۲۳]) در تفسیر «ابو لیث سمرقندى»، ج ۳، ص ۵۷، آمده است:
«فاذا فَرَغْتَ مِنْ اشغال نفسک فَاْنصب» یعنى فَصلِّ.
مى‌گوید: هنگامى که از کارهاى شخصى خود فارغ شدى، [او فکر کرده که پیامبر| شب در خانه‌اش خوابیده و در حال استراحت یا صحبت با خانواده است که آیه نازل مى‌شود] بلند شو نماز بخوان. مى‌گوید: «فانصب» یعنى «فَصَلّ»، نماز بخوان. وى پس از تجزیه و تحلیل و نقد و نظر، از دیگران نقل مى‌کند و مى‌گوید: اى بسا این‌گونه باشد که؛ «فاذا فرغت من الفرایض؛ اگر از فرایض و انجام واجبات فارغ شدى». «فانصب فی الفضایل؛ حالا مستحبات را شروع کن». وى این دو قول و نظریۀ متفاوت و بی اساس را بدون مستندات آورده است.
یا در «تفسیر السلمى»، ج۲، ص۴۰۵ آمده است: «فِاذا فَرَغْتَ من تبلیغ الرساله فانصب لطلب شفاعه؛ هنگامى که از تبلیغ رسالت فارغ شدى، طلب شفاعت بنما».
می‌بینیم که این نوع تفسیر از آیه، با هیچ یک از دلایل نقلی و عقلى‌ همخوان نیست. این همه به پیامبر| مى‌گوید: ما به تو شرح صدر دادیم، پیامبر نترس، پشت هر سختى آسانى است بعد بیاید و بگوید: پس از انجام کارهای شخصی خود نماز بخوان یا پس از نمازهاى واجب، نماز مستحبى بخوان!
[۲۴]) تفسیر آلوسی، ج ۳۰، ص ۱۷۲٫
[۲۵]) تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص ۷۸۵٫
[۲۶]) تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص ۷۸۶٫
[۲۷]) تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص ۷۸۶٫
[۲۸]) تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۷۳٫
[۲۹]) تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۷۴٫
[۳۰]) تفسیر القمی، ج ۲، ص ۴۲۸٫
[۳۱]) تفسیر القمی، ج ۲، ص ۴۲۸٫
[۳۲]) شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۵۱٫
[۳۳]) شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۵۲٫
[۳۴]) شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۴۵۲٫
[۳۵]) المناقب، ج ۳، ص ۲۳٫
[۳۶]) الکافی، ج ۱، ص ۲۹۴٫
[۳۷]) بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۳۳٫
[۳۸]) بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۳۴٫
[۳۹]) بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۳۴٫
[۴۰]) بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۳۵٫
[۴۱]) بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۱۳۵٫
[۴۲]) بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱۴۲٫
[۴۳]) تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۱۰۹٫
[۴۴]) شواهد التنزیل، ج ۲، صفحه‌های ۴۵۱ تا ۴۵۲٫
[۴۵]) تفسیر ابن ابی حاتم رازی، ج ۳، ص ۱۱۷۲٫
[۴۶]) اسباب نزول الآیات، ص ۱۳۵٫
[۴۷]) شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۲۳۷ تا ص ۲۳۹٫
[۴۸]) آل عمران/۶۱٫
[۴۹]) تلخیص الشافی، ج ۳، ص ۷٫
[۵۰]) ج ۲، ص ۴۸۵٫
[۵۱]) مجمع البیان، ج ۲، ص ۷۶۴٫
[۵۲]) نشرح /۷٫

اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن