غلو چیست و غالی کیست؟
غلو چیست و غالی کیست؟
در این اخیر از برخى شنیده میشود که میگویند: زیارت جامعه درباره ائمّه علیهم السلام غلو دارد!
برخى دیگر این روزها شیعه را به دو گروه تقسیم کردهاند: غالى و غیر غالى؛ گویى تشیّع نیز به دو گونه تقسیم میگردد (!!) البتّه آنانى که به زیارت جامعه و بعضى مطالب آن معتقد نباشند، حتى در صورت انکار باز هم شیعه محسوب میشوند و از تشیع خارج نیستند، هر چند مقصّر شمرده شوند. روى این جهت یکى از مقدّمات بحث ما تحقیق در مورد غلو است.
غلو چیست؟
بدون تردید ائمّه علیهم السلام غالیان را طرد و تکفیر میکردند و شیعیان را همواره از غالیان و تماس با آنها بر حذر میداشتند.
غلو چیست و چه کسانى غالى هستند؟ یکى از بخشهاى بحث امامت در کتابهاى حدیثى و کلامى، «نفی الغلو فی النبی والائمّه علیهم السلام» است.
غلو از دیدگاه روایات
روایات بسیار جالبى در کتاب بحار الانوار در مورد غلو از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله و معصومان علیهم السلام وارد شده است.
در روایتى از پیامبر خدا میخوانیم که حضرتش میفرماید:
لا ترفعونی فوق حقّی، فإنّ اللَّه تبارک تعالى اتّخذنی عبداً قبل أن یتّخذنی نبیّاً؛۱
مرا بیش از آن چه هستم بالاتر نبرید؛ چرا که خداى تعالى پیش از آن که مرا به پیامبرى برگزیند، به بندگى برگزیده است.
این روایت نشان میدهد که برخى از مردم در زمان پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله به الوهیّت آن حضرت معتقد شدند و نیز از این روایت معناى غلوّ معلوم میشود.
در روایت دیگرى از امیر مؤمنان على علیه السلام آمده که آن حضرت میفرمود:
اللهمّ إنّی بریء من الغلاه کبراءه عیسى بن مریم من النصارى. اللهمّ اخذلهم أبداً ولا تنصر منهم أحداً؛۲
خدایا! من از غالیان، به سان دورى عیسى بن مریم از نصارا دور هستم. خدایا! همواره آنان را خوار گردان و کسى از آنان را یارى نکن.
در روایت دیگرى، حضرت ولى عصر علیه السلام میفرماید:
تعالى اللَّه عز وجل عمّا یصفون سبحانه وبحمده، لیس نحن شرکائه فی علمه ولا فی قدرته؛۳
خداوند متعال از آن چه توصیف میکنند فراتر است. پاک و منزّه است و مورد ستایش است. ما نه در علم و دانش او شریک هستیم و نه در قدرت و توانمندى او.
همچنین امیر مؤمنان على علیه السلام میفرماید:
إیّاکم والغلوّ فینا، قولوا: إنّا عبید مربوبون، وقولوا فی فضلنا ما شئتم؛۴
هرگز در مورد ما غلو ننمایید. بگویید: ما بندگان تربیت یافته خدا هستیم و در مورد برترى ما آن چه خواستید بگویید.
بدیهى است که این روایات به ما میزان میدهند، که در این باره به کلام علّامه مجلسى رحمه اللَّه خواهیم پرداخت.
در روایتى حضرت امام رضا علیه السلام میفرماید:
فمن ادّعى للأنبیاء ربوبیّه أو ادّعى للأئمّه ربوبیّه أو نبوّه أو لغیر الأئمّه إمامه فنحن منه برآء فی الدنیا والآخره؛۵
هر کس براى پیامبران مقام ربوبیّت یا براى یکى از ائمّه مقام ربوبى یا پیامبرى، یا براى غیر امامان مقام امامت و پیشوایى ادّعا کند، ما از او در دنیا و جهان آخرت بیزار هستیم.
امیر مؤمنان على علیه السلام میفرماید:
وإیّاکم الغلوّ کالغلوّ من النصارى، فإنّی بریء من الغالین؛۶
مبادا به سان نصارا غلو کنید. به راستى که من از غلو کنندگان بیزارم.
در روایت دیگرى راوى از امام رضا علیه السلام میپرسد:
یابن رسول اللَّه! فإنّ معی من ینتحل موالاتکم ویزعم أنّ هذه کلّها صفات علی علیه السلام وأنّه هو اللَّه ربّ العالمین.
فلمّا سمعها الرضا علیه السلام ارتعدت فرائصه وَتَصَبَّبَ عرقاً وقال: سبحان اللَّه عمّا یقول الظالمون الکافرون علوّاً کبیراً. أو لیس کان علی علیه السلام آکلًا فی الآکلین فشارباً فی الشاربین؟!۷
اى فرزند رسول خدا! من با کسى آشنا هستم که موالات شما را به خود میبندد و پندارش این است که همه اینها، صفات على علیه السلام است و او همان خدا و پروردگار جهانیان است.
هنگامى که امام رضا علیه السلام این سخن را شنید، اعضاى بدنش لرزید و عرق بدن مبارکش را فرا گرفت و فرمود: پاک و منزّه است خداوند متعال و بلندمرتبه از گفتار ستمگران و کفرورزان. مگر نه این است که على علیه السلام با غذاخورندگان غذا میخورد و با آشامندگان میآشامید؟!
آرى، او انسانى همچون بقیّه مردم بود. گفتنى است که در این زمینه روایات جالب دیگرى نیز وجود دارد.
نه غلوّ و نه تقصیر
براى شناخت ائمّه علیهم السلام باید مقامات و منازل آن بزرگواران را از خودشان
بیاموزیم؛ نه غلو و نه تقصیر؛ چرا که هم تقصیر حرام است و هم غلو. امام باقر علیه السلام به ابوحمزه ثمالى میفرماید:
یا أبا حمزه! لا تضعوا علیّاً دون ما رفعه اللَّه ولا ترفعوا علیّاً فوق ما جعل اللَّه؛۸
اى اباحمزه! على علیه السلام را پایینتر از جایگاهى که خداوند قرار داده قرار ندهید و فراتر از مقام والایى که خداوند قرار داده قرار ندهید.
به عبارت دیگر، بیش از آن چه هست نگویید و از آن چه هست پایین نیاورید.
آن حضرت در روایت دیگرى مىفرماید:
فإنّ الغلاه شرّ خلق اللَّه؛ یصغّرون عظمه اللَّه ویدّعون الربوبیّه لعباد اللَّه. واللَّه، إنّ الغلاه شرٌّ من الیهود والنصارى والمجوس والّذین أشرکوا؛۹
به راستى غالیان بدترین آفریدگانند. آنان عظمت و شکوه خدا را کوچک میشمارند و ربوبیّت را براى بندگان خدا ادّعا میکنند. به خدا سوگند! غالیان از یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و شرکورزان بدترند.
روایت بسیار جالبى وجود دارد که آن حضرت میفرماید:
کان علی علیه السلام واللَّه عبداً للَّه صالحاً أخو رسول اللَّه صلى اللَّه علیه وآله؛۱۰ به خدا سوگند! على بنده صالح خدا و برادر رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله بود.
آن گاه در ادامه عبارت خیلى مهمّى میفرماید:
ما نال الکرامه من اللَّه إلّابطاعته للَّه ولرسوله؛۱۱
او به این مقام در نزد خداوند نایل نشد، مگر با اطاعت از خدا و رسول او.
به راستى چه کرامتى است که امیر مؤمنان على علیه السلام از طریق عبودیّت و عبادت به این مقام رسیدهاند؟
با توجّه به این روایات، ائمّه علیهم السلام در برابر غالیان و غلو چنین برخوردى مینمودند. از طرفى با عنایت به این روایات، معناى غلو نیز معلوم میشود که همان اعتقاد به نبوّت و الوهیّت امام و اعتقاد به الوهیّت پیامبر است؛ یعنى انسان به شأن نبى و امام بیش از آن چه هست معتقد شود، یا او را شریک خداوند بداند؛ از این رو باید معتقد بود که ائمّه و پیامبر هرگز إله، ربّ و شریکان خداوند متعال نبودهاند. آنان در خدا حلول نکردهاند و با او اتّحاد ندارند.
این است معناى غلو چنان که از روایات فهمیده میشود و اعتقاد به یکى از این امور مصداق غلو درباره نبى و امام به شمار میآید؛ ولى خود روایات که میفرمایند:
اینها را نگویید، میفرمایند: آن چه میتوانید در فضل و برترى ما بگویید. ما را بنده آفریده شده و تربیت یافته خداوند بدانید. امّا- چنان که خواهد آمد- مىفرمایند: به شأن و مقام ما نزد خدا نمىتوانید پى ببرید.
آرى، با حفظ عبودیّت، هر چه مىتوانید در فضل و برترى ائمه اطهار علیهم السلام بگویید که هیچ فردى به کرامت خدایى نایل نشد، مگر به سبب اطاعت و عبودیّت و تعبّد.
در همین زیارت جامعه نیز بدان اشاره شده که «وعباده المکرمین الّذین لا یسبقونه بالقول وهم بأمره یعملون» که این معنا- چنان که در جاى خود خواهد آمد- از قرآن مجید اخذ شده است، آن جا که مىفرماید:
«عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ* لا یَسبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛۱۲
آنان بندگان شایسته او هستند که هرگز در سخن بر او پیشى نمىگیرند و پیوسته به فرمان او عمل مىکنند.
کوتاه سخن این که با حفظ عبودیّت و مخلوقیّت هر چه مىتوانید در مورد آنان بگویید. و این چیز اندکى نیست.
به راستى کرامت از پیشگاه خدا چیست؟ این چه مقامى است که آن حضرات به جایى رسیدند که «لا یفعلون إلّاما یؤمرون».
در روایت صحیح- بلکه از طرق عامه هم متواتر- آمده که پیامبر گرامى صلى اللَّه علیه وآله درباره حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود:
إنّه لا یفعل إلّاما یؤمر به؛۱۳
به راستى على جز آن که به او دستور داده مىشود، انجام نمىدهد.
ما غلو نمىکنیم و از غلو نهى شدهایم تا بگوییم: امام، پیامبر است؛ چه رسد که بگوییم: امام خدا و ربّ است؛ بلکه آنان عبد و بنده خدا هستند؛ اما بندههایى که به چنین مقامى رسیدهاند. اگر گوییم: کسى بر اثر بندگى خداوند مورد تفضّل خدا قرار گرفته، آیا این غلو است؟
غلو از دیدگاه علّامه مجلسى
علّامه مجلسى رحمه اللَّه پس از نقل روایاتى چند در مورد غلو، به گفتارى از دانشمندان در معناى غلو مىپردازد و مىنویسد: شیخ صدوق رحمه اللَّه مىگوید:
اعتقادنا فی الغلاه والمفوّضه أنّهم کفّار باللَّه تعالى وأنّهم أشرّ من الیهود والنصارى والمجوس … واعتقادنا فی النبی والأئمّه علیهم السلام أنّ بعضهم قتلوا بالسیف وبعضهم بالسمّ وأنّ ذلک جرى علیهم فی الحقیقه وأنّهم ما شبّه أمرهم؛۱۴
اعتقاد ما درباره غالیان و تفویض کنندگان این است که آنان به خداى سبحان کفر
ورزیدهاند و همانان از یهودیان، مسیحیان و مجوسیان بدتر هستند ….
و اعتقاد ما درباره پیامبر و ائمّه علیهم السلام این است که برخى از آنان با شمشیر کشته شدهاند، برخى دیگر مسموم شدهاند و در حقیقت درباره آنان چنین جارى شده است و امر آنان مشتبه نشده است.
از این عبارت معلوم مىشود که چنین سخنانى در آن زمانها نیز بوده است. در قصّه حضرت عیسى علیه السلام نیز همین مطلب آمده است که قرآن مىفرماید:
«وَلَکِن شبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِى شکٍ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینَا* بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً»؛۱۵
بلکه امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که درباره او اختلاف کردند، درباره آن در شک بوده و هیچ گونه علمى به آن ندارند و تنها از پندارهاى بىاساس پیروى مىکنند. به یقین او را نکشتند؛ بلکه خداوند او را به سوى خود بالا برد و خداوند تواناى حکیم است.
حضرت عیسى و ائمّه علیهم السلام حقیقتاً مقتول شدهاند. آنان انسان بودند، مثل دیگر افراد بشر؛ یعنى موت و حیات بر اینان عارض مىشود، مثل دیگر افراد بشر و غلو در این زمینه ممنوع است.
آن گاه علّامه مجلسى رحمه اللَّه گفتار مفصّلى از شیخ مفید رحمه اللَّه نقل مىکند، سپس مىگوید:
إعلم أنّ الغلوّ فی النبی والأئمّه علیهم السلام إنّما یکون بالقول بألوهیتهم أو بکونهم شرکاء للَّه تعالى فی المعبودیّه أو فی الخلق والرزق، أو أنّ اللَّه تعالى حلّ فیهم أو اتّحد بهم … أنّهم
کانوا أنبیاء … أو القول بأنّ معرفتهم تغنی عن جمیع الطاعات ولا تکلیف معها بترک المعاصی. والقول بکلّ منها إلحاد وکفر وخروج عن الدین، کما دلّت علیه الأدلّه العقلیّه والآیات والأخبار السالفه وغیرها؛۱۶
بدان که غلو درباره پیامبر و ائمّه علیهم السلام منحصر است در این که کسى قائل به الوهیّت آنان یا شریک بودن آنان با خداوند متعال در معبود بودن، آفرینش، رزق و روزى بشود، یا بگوید خداوند در آن بزرگواران حلول کرده است، یا خداوند متعال با آنان متحد شده … یا بگوید ائمّه، پیامبر هستند، و یا بگوید شناخت آنان انسان را از همه اطاعات بىنیاز مىسازد و با وجود این تکلیفى به ترک گناهان نیست. همه این مطالب الحاد، کفرورزى و خروج از دین است؛ آن سان که دلیلهاى عقلى و آیات قرآنى و روایات گذشته و … بیانگر این معناست.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه پس از تعریف غلو مىنویسد:
ولکن أفرط بعض المتکلّمین والمحدّثین، لقصورهم عن معرفه الأئمّه علیهم السلام وعجزهم عن إدراک غرائب أحوالهم وعجائب شئونهم، فقدحوا فی کثیر من الرواه الثقات لنقلهم بعض غرائب المعجزات، حتّى قال بعضهم: من الغلوّ نفی السهو عنهم، أو القول بأنّهم یعلمون ما کان وما یکون وغیر ذلک؛۱۷
برخى از علماى کلام و حدیث در غلو راه زیاده روى و افراط پیمودهاند و بىجهت سخن گفتهاند؛ چرا که آنان از شناخت ائمّه علیهم السلام قاصر بودند و از درک احوال غریب و شئونات عجیب آن بزرگواران ناتوان بودند؛ از این رو آنان بیشتر راویان مورد اعتماد را قدح نمودهاند و در وثاقت آنان که برخى از معجزههاى غریبى را از ائمّه علیهم السلام نقل کردهاند، خدشه نمودهاند تا جایى که برخى را که قائل به عدم سهو پیامبر شدهاند و یا قائل شدهاند که آنان از آن چه در گذشته رخ داده و در آینده اتفاق خواهد افتاد آگاهند و مواردى از این قبیل را به غلو محکوم کردهاند.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه در مورد سهو پیامبر، به نظر مرحوم صدوق رحمه اللَّه اشاره مىکند. این نظریّه از مثل مرحوم صدوق رحمه اللَّه افراطى است که بر اثر عجز از درک برخى حقایق پدید آمده است.
گفتنى است که ما در بحث عصمت۱۸ نظریه مرحوم صدوق را نقد و بررسى کردهایم و گفتهایم که اگر شیخ صدوق رحمه اللَّه قائل است که نفى سهو از معصوم غلو است، در واقع این سهوى از خود شیخ صدوق رحمه اللَّه است. ما با کمال احترام، تعظیم و تجلیلى که از ایشان داریم- و باید هم داشته باشیم- بنابر تقلید نداریم؛ چرا که اعتقادات ما دائر مدار ادلّه قطعى عقلى و نقلى است.
از این رو علّامه مجلسى رحمه اللَّه با این که شأن شیخ صدوق رحمه اللَّه را بیش از ما مىداند و بیشتر از ما از مقام او آگاه است، مىگوید: برخى راه افراط و زیادهروى پیمودهاند.
بنابراین، اعتقاد ما این است که ائمّه علیهم السلام «یعلمون ما کان وما یکون؛ آنان به آن چه بوده و خواهد بود آگاهند». اگر کسى این عقیده را غلو بداند اشتباه کرده است؛ بلکه مطلب بالاتر از اینها است، چنان که در روایتى آمده:
لا تقولوا فینا ربّاً وقولوا ما شئتم ولن تبلغوا؛۱۹
ما را خدا قرار ندهید و هر چه خواستید بگویید که هرگز به مقام ما راه نخواهید یافت.
چرا که عقول شما قاصر است که به آن مقاماتى که ما دارا هستیم برسد. در روایت دیگرى آمده است:
إنّ أمرنا صعب مستصعب لا یحتمله إلّاملک مقرّب أو نبی مرسل أو عبد مؤمن امتحن اللَّه قلبه للإیمان؛۲۰
به راستى که امر ما سخت و سنگین است و رسیدن و معتقد شدن به آن چه ما داریم سخت است. کسى را توانایى حمل آن نیست، مگر فرشته مقرّب یا نبى مرسل و یا بنده مؤمنى که خداوند قلبش را با ایمان آزموده است.
علّامه مجلسى رحمه اللَّه در ادامه مىنویسد:
فلابدّ للمؤمن المتدیّن أن لا یبادر بردّ ما ورد عنهم من فضائلهم ومعجزاتهم ومعالی أُمورهم إلّاإذا ثبت خلافه بضروره الدین أو بقواطع البراهین أو بالآیات المحکمه أو بالأخبار المتواتره؛۲۱
بنابر آن چه بیان شد، بر مؤمن دین مدار شایسته است که روایاتى که در فضایل، شگفتىها و معجزهها اهل بیت علیهم السلام صادر شده و روایاتى را که بیان کننده کارها و رفتارهاى والاى آنهاست، فورى رد نکند، مگر خلاف آن با ضرورت دینى، دلیلهاى محکم، آیات محکم قرآنى و روایات متواتر ثابت گردد.
بنابراین، اگر راویان مورد وثوق و معتبر ما در کتابهایشان مطالبى را از مقامات، فضایل، معجزهها و عظمت شأن ائمّه علیهم السلام نقل کنند، مؤمن متدیّن ـ گذشته از غیر مؤمن غیر متدیّن که بىمیزان و بىمعیار و مطابق با هواى نفس حرف مىزند ـ حق ندارد آن را رد کند.
برخى از افراد گاهى که در موضوعى نمىتوانند تعقّل کنند و یا چون آن را بعضى از مردم خوشآیند نمىبینند، مىگویند: این دروغ است. چنین حالتى و یا سخنى با ایمان و تدیّن سازگار نیست. از این رو باید گفت غلو و تقصیر هر دو حرامند و باید به گونهاى بود که نه از مقصّران به شمار رویم و نه از غالیان؛ نه به سان افرادى که ائمّه علیهم السلام را بیش از آن چه هستند بالا مىبرند و نه مانند افرادى که شأن ائمّه علیهم السلام را از آن چه هستند پایین مىآورند.
از طرفى، بر ائمّه علیهم السلام نمىتوان دروغ بست. این که مىفرمایند: «در مورد ما هر چه مىتوانید بگویید» به این معنا نیست که شما آزادید هر چه دلتان مىخواهد بگویید، گرچه دروغ باشد.
خود عبارت «قولوا فینا ما شئتم؛ آن چه خواستید درباره ما بگویید» قرینه متّصله است که نباید به آنان دروغ بست. چیزى که دلیل ندارد و خلاف واقع است، نباید به آن بزرگواران نسبت داد.
براى نمونه، اگر کسى بىدلیل بگوید: امام علیه السلام هر شب در ماه مبارک رمضان به پنجاه هزار نفر غذا و افطارى مىداده، دروغ است و آن را به امام علیه السلام نمىتوان نسبت داد.
بنابراین، نه باید به راه غلو رفت و نه به راه تقصیر، همان گونه که اگر طبق سند معتبرى مطلب حقّى درباره ائمّه علیهم السلام برسد، باید آن را پذیرفت، اگر دروغ باشد، نباید آن را پذیرفت.
پس انسان در مقام مدح و ستایش ائمّه علیهم السلام باید طورى باشد که به آن چه در شأن ایشان وارد شده معتقد شود و این امر مهمّى است، گرچه عقل او به آن جا که باید نخواهد رسید و هر چه به او مىرسد، براى فهم آن نیز باید به خود آنان مراجعه نماید.
شناخت حقیقى
بهترین راه شناخت حقیقى از مقامات علمى، ورعى، تقوایى و فضیلتى فرد خود فرد است. اگر راستگو باشد، خودش بهترین معرّف خود است، نه این که پس از مرگش براى او فضایل و مناقب بسازند و یا از قول کسى که از دنیا رفته نقل کنند و در کتاب مطالبى بنویسند که در دوران زندگیاش از او شنیده نشده است.
روى این اصل، بهترین معرّف براى شناخت پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه وآله و ائمّه علیهم السلام خود آن بزرگواران هستند. مگر نه این است که معرّف باید از معرّف اجلى باشد؟
از این رو درباره آن چه از طریق اساتید، مشایخ، بزرگان راویان و محدّثان به دست ما رسیده، باید به خودشان مراجعه کرد و این همان معناى «قولوا فینا ما شئتم» است؛ چیزى میان غلو و تقصیر.
برگرفته از کتاب با پیشوایان هدایت گر ج ۱
اثر ارزشمند حضرت آیت الله سید علی حسینی میلانی
۱ . بحار الانوار: ۲۵/ ۱۳۴، ۲۶۵ و ۲۷۲٫
۲ . الامالى، شیخ طوسى: ۶۵۰، حدیث ۱۳۵۰٫
۳ . الصحیفه الهادیه والتحفه المهدیه: ۲۳۶٫
۴ . الخصال: ۶۱۴، بحار الانوار: ۱۰/ ۹۲ و ۲۵/ ۲۷۰٫
۵ . عیون أخبار الرضا علیه السلام: ۱/ ۲۱۷، بحار الانوار: ۲۵/ ۱۳۴ و ۲۷۱٫
۶ . الاحتجاج: ۲/ ۴۳۸، بحار الانوار: ۴/ ۳۰۳ و ۲۵/ ۲۷۳٫
۷ . همان: ۲۵/ ۲۷۵٫
۸ . همان: ۲۵/ ۲۸۳ و ۳۹/ ۲۰۶٫
۹ . الامالى، شیخ طوسى: ۶۵۰، حدیث ۱۳۴۹، بحار الانوار: ۲۵/ ۲۶۵/ ۲۸۴٫
۱۰ . بحار الانوار: ۲۵/ ۲۸۶٫
۱۱ . همان: ۲۵/ ۲۸۷٫
۱۲ . سوره انبیاء (۲۱): آیات ۲۶ و ۲۷٫
۱۳ . ر. ک: محاضرات فى الاعتقادات: ۱/ ۱۶۰٫
۱۴ . الاعتقادات فى دین الامامیّه: ۹۷، به نقل از بحار الانوار: ۲۵/ ۳۴۲٫
۱۵ . سوره نساء (۴): آیات ۱۵۷ و ۱۵۸٫
۱۶ . بحار الانوار: ۲۵/ ۳۴۶٫
۱۷ . همان: ۲۵/ ۳۴۷٫
۱۸ . این پژوهش در شمار سلسله پژوهشهاى اعتقادى است که پس از تحقیق چاپ خواهد شد.
۱۹ . بحار الانوار: ۲۵/ ۳۴۷٫
۲۰ . همان.
۲۱ . همان.
http://www.al-milani.com/