مقالات

آیا جانم فدای عمر؟

آیا جانم فدای عمر؟

اگر به سایت های اهل سنت و وهابیون رجوع شود عبارتی نوشته شده است با این عنوان که “جانم فدای عمر”

البته باید دید که انسان جانش را فدای چه شخصیتی می کند،مسلم است که اگر کسی بدون تحقیق و دلیل این عبارت را بگوید،این شخص مصداق این آیه قرآن می شود که:

وَ إِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ (سوره بقره آیه 170) و هنگامى كه به آنها گفته شود: «از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد!» مى‏گويند: «نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم، پيروى مى‏نماييم.» آيا اگر پدران آنها، چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند (باز از آنها پيروى خواهند كرد)؟!

البته در کتب اهل سنت و وهابیون هم احادیثی درباره فضیلت خلفای سه گانه نقل شده است،که با توجه به نکات زیر یک انسان منصف یقین می کند که خلفا با توجه به اعمالی که انجام دادند از مسیر حق خارج شدند و اصلا شایسته مدح نبودند

نکته اول:

عمر کسی است که نسبت هذیان به پیامبر اکرم داد،آیا با این وجود این شخص شایسته مدح و ستایش است

حدیث قلم,حدیثی است متواتر که حتی در کتب مشهور اهل سنت و وهابیون هم وارد شده است:

ان النبي صلّى اللَّه عليه وسلّم قال في مرضه: ائتوني بدواة أكتب لكم كتاباً لا تضلّون بعدي، فقال عمر: إنّ الرجل ليهجر حسبنا كتاب اللَّه، فلغط الناس، فقال: اخرجوا عني، لا ينبغي التنازع لدي‏

فرمود :کتابی بیاورید تا برای شما ینویسم کتابی که بعد از آن هرگز گمراه نشوید.عمر گفت این مرد هذیان می گوید پس – کسانی که در آنجا بودند – تنازع کردند،پیامبر به آنان فرمود از نزد من بیرون روید که تنازع نزد من سزاوار نیست(1)

آیا عمر این آیه قرآن را نخوانده بود که”وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ (نجم آیات 3و4) پیامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد، آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست‏

چطور عمر حاضر شد چنین جسارتی به پیامبر مهربانی ها بکند

نکته دوم:

چطور کسانی که حاضر شدند خانه فاطمه زهرا را به آتش بکشند،شایسته مدح هستند؟

ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار

هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد(2)

مگر در حدیثی معتبر نداریم که پیامبر اکرم خطاب به فاطمه زهرا فرمود:

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي

فاطمه پاره تن من است هر که او را به خشم در آورد من را به خشم آورده است(3)

با توجه به این روایت مگر در قرآن نمی خوانیم که:

إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ‏ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً (احزاب آیه 57) آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى‏ دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خواركننده‏اى آماده كرده است.

نکته سوم:

چگونه می شود کسانی که خلافت را که امری الهی است غصب کردند مورد مدح و ستایش قرار گیرند؟

هرکسی اندکی اهل تدبر باشد با رجوع به قرآن و کتب تاریخی به این نتیجه می رسد که خلیفه باید از طرف خدا انتخاب شود نه مردم

يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ(ص آیه 26)اى داوود! ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم

اين بیانگر این مطلب است كه حكومت در زمين بايد از طرف خدا نشات گيرد و هر حكومتى از غير از این باشد حكومتى است ظالمانه و غاصبانه

يا اينکه حضرت موسي (عليه السلام) از خداوند تقاضا مي کند:

وَ اجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي*هَارُونَ أَخِي(طه آیه 30-31) –و وزيرى از خاندانم براى من قرار ده.برادرم هارون را!

در آیه می فرماید: « وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي * هارُونَ أَخِي» حضرت موسى از خداوند درخواست مى کند تا برادرش هارون را وصى او قرار دهد و خداند نيز خواسته او را اجابت مى کند، اين جمله یعنی این که وصايت و وزارت انبياء، امرى است الهى که با نصب خداوند امکان پذیر است

نکته چهارم:

چه طور امکان دارد کسانی که بعد از واقعه غدیر خم،دستورات پیامبر را نادیده گرفتند ،ستایش کرد؟

ناگفته پيداست اينكه پيامبر اسلام((صلى الله عليه وآله)) در آن موقعيت حساس آن جمعيت انبوه را نگه دارد و خطبه اى طولانى براى آنان بخواند و آنان را به قرآن و عترت توصيه و سفارش كند و آنگاه على((عليه السلام)) را روى دست بلند كند و بفرمايد: «هر كه من دوست وى هستم، على دوست اوست». آيا امرى سست و موهن نيست؟ آيا با اين وصف كلمه مولى، جز سرپرستى و رهبرى و حق تصرف در شؤون مى تواند معناى ديگرى داشته باشد؟

واقعا این تفسیر از کلمه مولا خنده دار است.مگر مردم نمی دانستند که علی دوست پیامبر است

و………

هرکسی که اهل تحقیق و پیمودن راه حق باشد با رجوع به منابع تاریخی به این نتیجه می رسد که خلفا شایسته مدح و ستایش نیستند

والسلام علی من اتبع الهدی

پی نوشت ها:

[1 ] صحیح بخاری ج 4 ، ص31 ح 3053 ، كتاب الجهاد والسير ،‌ باب 776 – ج5 ، ص137 ، ح4431 – ج 4 ، ص66 ، ح3168 – ج 1 ، ص36 ، ح114 – ج7 ، ص9 ، ح5669 – ج8 ، ص61 ،‌ ح7366 ، صحیح مسلم،ج، 3، ص:1259 و……………..

[2 ] الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص۱۶۰ و ۱۶۱– العقد الفريد، ج ۵، ص ۱۲،السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص ۱۴–انساب الاشراف، البلاذری، ج ۱، ص ۲۵۲ و………..

[3 ] صحیح بخاری ج 3 ص 1361 ،صحیح مسلم ج 4 ص 1902 و…….

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن