مقالات

حکم «تدلیس» در روایات

تدلیس در موارد مختلفی امکان وقوع دارد که از جمله آن می‌توان به تدلیس در پوشاندن عیب در امر ازدواج، پوشاندن عیب کالا در هنگام معامله و تدلیس در روایات و احادیث اشاره کرد. علمای رجالی اهل‌سنّت نیز درباره حکم تدلیس تصریح نمودند: «تدلیس برادر دروغ است.»[۱] و یا این‌که در جای دیگر گفته‌اند: «از ابو اسامه شنیدم که می‌گفت: «خداوند خانه مدلسین را خراب کند که آن‌ها نزد من دروغگویانی بیش نیستند.»[۲] روایات دیگری نیز از اهل‌سنّت وجود دارد که تدلیس را از زنا کردن بدتر دانسته‌اند: «از شُعبه شنیدم که می‌گفت: تدلیس در حدیث بدتر از زناست، اگر از آسمان سقوط کنم، بهتر از تدلیس کردن است.»[۳]

 

تدلیس در اصطلاح علم رجال (تدلیس در حدیث) به عمل محدِّث و راوی گفته می شود که با آن عیب و ضعف سندِ روایت پوشانیده شود. در تعریف تدلیس آورده‌اند: هرگاه راوی با ذکر یا حذف کلمات یا نام افرادی در سلسله سند بکوشد که ضعف سند روایت را بپوشاند یا آن را برتر از میزان وثاقت واقعی‌اش نشان دهد، اصطلاحاً «مدلِّس» خوانده می شود و عمل او را تدلیس می‌نامند که  اساساً بر دو گونه است: «تدلیس اِسناد» و «تدلیس شیوخ».

 

– «تدلیس اسناد» آن است که راوی از فرد معاصر خود کلامی را به گونه ای نقل کند که شنونده یا خواننده گمان کند وی آن کلام را بدون واسطه از خود مرویٌّ عنه شنیده، در حالی که مستقیم از او نشنیده است.[۴] – «تدلیس شیوخ» آن است که راوی برای پوشاندن ضعف شیخ خود و شناخته نشدن او نام، کنیه، لقب، قبیله، شهر یا صفتی را در باره وی به کار می‌برد که پیش از آن سابقه نداشته باشد.[۵]

 

خطیب بغدادی «تدلیس» را دارای انواع دانسته و گفته است: «تدلیس در روایت سه‌گونه است که وجوه هریک از آن در مذمّت شخص مدلّس و بی‌ارزش قدر و منزلتش کافی است…؛ سومین نوع تدلیس آن است که شخص مدلّس افرادی را که بین او و کسی که از وی روایت نقل کرده را بیان نکند؛ چون می‌داند که وجود چنین شخصی در سند، سبب بی‌اعتمادی به آن حدیث می‌شود؛ یا این که عدم ذکر نام، موجب شود تا شنونده توهّم کند که این حدیث از سند بلند بالایی برخوردار است که این خود خلاف عدالت، دینداری و اهداف علم‌آموزی است و کسی که در مسیر آگاه سازی و بیان حقیقت است چنین نمی‌کند.»[۶]

 

حال که اجمالاً با تدلیس، اقسام و احکام آن آشنا شدیم، می‌بایست نسبت به تدلیس‌گران و مدلّسینی که با این شیوه دنبال مطامع دنیوی خود بودند برخورد مناسب داشته باشیم. «ابوهریره» یکی از این مدلسینی است که اهل‌سنّت نیز بر تدلیس وی تصریح نموده‌اند. شمس الدین ذهبی در شرح حال ابوهریره می‌نویسد: «یزید بن هارون گوید: از شعبه شنیدم که می‌گفت: ابوهریره در نقل روایات، تدلیس می‌کرد.»[۷] ابن کثیر دمشقی در نوع تدلیس ابوهریره می‌نویسد: «ابوهریره آن‌چه را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا کعب الاحبار می‌شنید، نقل می‌کرد؛ ولی به گوینده سخن‌ها دقت نمی‌کرد؛ به همین رو شُعبه با توجه به همین سخن به این حدیث از وی اشاره می‌کند که ابوهریره گفت: «هرکس صبح بیدار شود و جنب شده باشد، روزه بر او نیست». سپس می‌گفت: این حدیث را خودم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیدم، بلکه از گوینده‌ای شنیدم.[۸]

 

با توجه به دیگر سخنانی که عمر بن خطاب در باره بیان کرده و او را «دشمن خدا» و «دزد» دانسته، بسیاری از بزرگان اهل‌سنّت، به هیچ‌یک از روایات ابوهریره عمل نمی‌کنند؛ چنان‌که ابن کثیر دمشقی سلفی، شمس الدین ذهبی و دیگران آورده‌اند: «اصحاب ما روایات ابوهریره را رها کرده و نقل نمی‌کردند و اعمش از ابراهیم نقل می‌کرد: اصحاب ما همه‌ی احادیث ابوهریره را نقل نمی‌کردند و همو می‌گفت: دوستان ما در احادیث ابوهریره چیزهایی می‌دیدند که باعث می‌شد همه احادیث وی را نقل نکنند، مگر روایاتی که در توصیف بهشت و جهنم، ترغیب نیک و شایسته، نهی از اعمال بد و یا بدی‌هایی که قرآن از آن نهی کرده باشد».[۹]

 

پی‌نوشت‌:

[۱]. الجرجانی؛ الکامل فی ضعفاء الرجال تحقیق: یحیی مختار غزاوی دار الفکر بیروت۱۴۰۹ه ج۱ ص۳۳

[۲]. الجرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال تحقیق: یحیی مختار غزاوی دار الفکر بیروت۱۴۰۹ه ج۱ ص۳۳

[۳]. ابن عبد البر النمری، تحقیق: مصطفی العلوی وزاره عموم الاوقاف المغرب۱۳۸۷ه ک۱ ص۱۶.

[۴]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، الکفایه فی علم الروایه، ص ۳۹۵ ،چاپ احمد عمر هاشم بیروت، ۱۴۰۶/۱۹۸۶٫

[۵]. ابن صلاح، مقدمه ابن الصلاح فی علوم الحدیث، ص ۴۳، چاپ مصطفی دیب البغا دمشق، ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ مامقانی، عبداللّه، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج ۱، ص ۳۸۳٫

[۶].  خطیب البغدادی، الکفایه فی علم الروایه المکتبه العلمیه المدینه المنوره تحقیق: ابوعبدالله السورقی ج۱ ص۳۵۷

[۷]. ذهبی سیر اعلام النبلاء تحقیق: الارناووط، محمد العرقسوسی ج۲ ص۶۰۸

[۸]. ابن کثیر القرشی، البدایه و التهایه مکتبه المعارف بیروت ج۸ ص۱۰۹

[۹]. ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، تحقیق: ابوسعید عمر بن غرامه العمری دار الفکر بیروت۱۹۹۵م ج۲۱ ص۳۶۰

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن