مقالات

نظرات علمای اهل سنت درباره وهابیت 2112

ابن حجر عسقلاني – از استوانه‌هاي علمي اهل سنت و شافعي مذهب و متوفاي 852 هجري – در کتاب الدرر الکامنة مي‌گويد:

اهل سنت – عالِم و غير عالِم – در مورد ابن‌تيميه، سه نظر دارند:

بعضي‌ها ابن‌تيميه را مجسِّم مي‌دانند؛ چون او معتقد به جسمانيت خداوند است. بعضي‌ها مي‌گويند که ابن‌تيميه زنديق است؛ زيرا مي‌گويد که نبايد به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) استغاثه شود و اين، تنقيصي در جايگاه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

ابن حجر در ادامه مي‌گويد:

بعضي مي‌گويند که ابن‌تيميه، منافق بوده است؛ چون ابن‌تيميه مي‌گويد که علي – عليه السلام – در 17 جا، خطا کرده و – نستجير بالله – برخلاف کتاب خدا عمل کرده است و علي – عليه السلام – تمام جنگ‌هايش براي رياست‌طلبي بود نه ديانت‌خواهي و وقتي علي – عليه السلام – اسلام آورد، بچه بود و اسلام آوردن بچه، صحيح نيست.

الدرر الكامنة لابن حجر العسقلاني، ج1، ص155

=================

ابن حجر هيثمي – از بزرگان شافعي مذهب که شافعي‌ها به وجود او افتخار مي‌کنند – وقتي به ابن‌تيميه مي‌رسد، با صراحت مي‌گويد:

ابن‌تيميه، بنده‌اي است که خداوند او را خوار و گمراه و کور و کر و ذليل گردانيده و پيشوايان اهل سنت بر فساد افکار ابن‌تيميه، تصريح دارند و … .

الفتاوى الحديثية لابن حجر المكي الهيثمي، ص86

=========

ابن بطوطه، جهان‏گرد نامى مراكشى در سفرنامه‏اش می ‏نويسد:

در دمشق يكى از بزرگان فقهاى حنبلى به نام ابن تيميّه را ديدم كه در فنون مختلف سخن می گويد، ولى عقل او سالم نبود. (رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57)

========

محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعت‏گذارى و تكفير ابن تيميّه بى‏پرده سخن گفته است، تا آن‏جا كه در مجلس خود تصريح نموده است كه اگر كسى ابن تيميّه را «شيخ الاسلام» بداند، كافر است.( بدر الطالع، ج 2، ص 260)

===========

ابن حجر مكّى متوفّاى 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تيميّه می ‏نويسد:

خدا او را خوار، گمراه، كور و كر گردانيده است و پيشوايان اهل سنّت و معاصرين وى از شافعى‏ها، مالكى‏ها وحنفى‏ها، بر فساد افكار و اقوال او تصريح دارند … سخنان ابن‏تيميّه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعت‏گذار، گمراه، گمراه‏گر و غيرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد و ما را از شرّ عقيده و راه و رسم وى حفظ نمايد. (الفتاوى الحديثه، ص 86.)

====

سُبكى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تيميّه مى‏نويسد:

او در پوشش پيروى از كتاب و سنّت، در عقايد اسلامى بدعت گذاشت و اركان اسلام را درهم شكست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آن جا كه ازلى بودن عالَم را ملتزم شد و با اين سخنان حتّى از 73 فرقه نيز بيرون رفت(طبقات الشافعيّه، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5)

===========

محمد انور کشمیری در مورد پایه گذار فرقه وهابیت نظر جالبی دارد

اما محمد بن عبدالوهاب نجدی ، مردی بلید و احمق و کم سواد بود که در حکم به تکفیر دیگران بسیار شتابزده عمل میکرد. شایسته نیست که در این وادی کسی عجله کند مگر اینکه فردی هوشیار و متقن و عارف به وجوه کفر و اسباب تکفیر باشد.

فيض البارى شرح صحيح البخارى ، ج 1 ص 252 ،

========

شخصیت و سیره امام شافعی در گسترش اسلام

دوران تحصیلی امام شافعی : امام شافعی از زمان كودكی به مجالس فقها و علماء و محدثان علاقه نشان می داد. او در سن هفت سالگی قرآن را حفظ كرد. (طبقات الشافعیه – ابوبكر حیسنی –چاپ بغداد – ص2)

امام شافعی در سن بیست و پنج سالگی، در علم فقه و حدیث به درجه اجتهاد رسید.امام شافعی در جوانی از شاگردان امام مالك محسوب می شد و از طرفداران فقه و مكتب اهل حدیث به شمار می آمد. امام مالك نیز توجه خاصی به او داشت و همواره به دیگران می گفت: «شافعی آینده درخشانی در فقاهت خواهد داشت.» (مناظرات امام فخر رازی – دكتر یوسف فضایی – ص169)

روش فقهی امام شافعی

تا قبل از امام شافعی، رقابت فقهی، میان دو مكتب اهل رأی و حدیث بود. امام شافعی كه از محضر اساتید هر دو مكتب بهره جسته بود و از مبانی هر دو به خوبی آگاه بود، توانست در فقه خود، یك پل ارتباطی میان این دو مكتب ایجاد كند و فقه مدینه را به فقه كوفه پیوند زند. او ضمن این كه از هر دو مكتب انتقاد می كرد، نكات برجسته آن ها را با هم جمع نمود و روش جدیدی را در فقه ارائه داد.امام شافعی در فقه و مذهبش، برای حكم و تشریع نخست از قرآن مدد می جست و می گفت: سنت پیامبر نیز به منزله قرآن است، زیرا مبین و مفسر آن است. امام شافعی حدیث را بسیار گرامی می داشت و به قولی، كتاب حدیثی «الموطأ» را در نه شب حفظ نمود. احادیثی كه امام شافعی نقل می كرد از جایگاه ویژه ای در میان فقهای آن عصر برخوردار بود. «محمد بن حسن» می گوید: «اگر اصحاب حدیث صحبت نمایند، با زبان شافعی حرف خواهند زد». «حسن بن محمد زعفرانی» نیز می گوید : «اصحاب حدیث خواب بودند و امام شافعی آن ها را بیدار كرد». امام شافعی در میان فقهای عصر خود به «ناصر الحدیث» معروف شده بود(چهار امام اهل سنت- محمد رئوف توكلی- ص89)

امام شافعی در عصر خود و در میان فقیهان آن عهد، پر تألیف ترین و پر اثرترین آن ها بوده است. او در نوشتن آثار متعدد خود از مایه علمی و ادبی خود سود می جست. زیرا او در فنون ادب و لغت و در فقه و حدیث شناسی، بسیار زبردست بوده و با اصول فصاحت و بلاغت عربی كاملا آشنا بود. نوشته اند كه او در فقه، حدیث، علوم قرآنی، شعر و لغت به درجه بلندی رسید. از او آثار و رسالات فراوانی بر جا مانده تا آن جا كه در حدود 110 مجلد كتاب و رساله را به او نسبت داده اند(الفرست ابن ندیم – چاپ بیروت – ص 210)

امام شافعی در مناظره بسیار قوی بود و از عقل، درك و حاضر جوابی فوق العاده ای برخوردار بود. «بشرالمریسی» می گوید: «شافعی مردی است كه از نصف عقل دنیا برخوردار است».(امامان چهارگانه اهل سنت – محمد رئوف توكلی- ص97)

======================

شخصیت و سیره امام حنبلی در گسترش اسلام

امام احمد تا سن شانزده سالگی مقدمات علوم اسلامی را آموخت و پس از آن به فقه و حدیث روی آورد. او در مجالس ابویوسف قاضی كه بزرگترین شاگرد امام ابوحنیفه بود حاضر میشد و از او حدیث می آموخت. یكی دیگر از اساتید امام احمد «هشیم بن بشیر الواسطی» بود كه امام احمد در مدت چهار سال سه هزار حدیث از او آموخت. علاوه بر این، امام احمد در جلسات درس اساتیدی چون «عمیر بن خالد »، «عبدالرحمن بن مهدی» و «ابی بكر بن عیاش» حاضر می شد. امام احمد علاوه بر استفاده از محضر این اساتید كه اهل بغداد بودند، برای كسب علم به یمن، سوریه، مكه، مدینه و كوفه سفر كرد و در آن مناطق با علماء و محدثین دیدار می كرد. یكی از بزرگترین اساتید امام احمد، امام شافعی بود. هنگامی كه امام احمد جهت زیارت حج به حجاز می رفت، در مجالس درس امام شافعی، در مسجدالحرام حاضر می شد و از او فقه، اصول و حدیث می آموخت. معروف است كه  امام احمد از شاگردان ممتاز امام شافعی بوده و بین آن دو رابطه حسنه ای برقرار بوده است. (وفايات الاعيان – ابن خلكان – چاپ مصر- ج1- ص 47)

امام احمد برای كسب علم و دریافت احادیث صحیح بسیار كوشا بود و عمر و زندگی خود را كاملا در این راه صرف نمود. «ابن جوزی» می نویسد: «احمد بن حنبل، در راه كسب علم سخت می كوشید و در طلب آن سفرهای طولانی می نمود و مدت زیادی از عمر خود را در راه‌ تحصیل علم صرف كرد. و تا زمانی كه مراتب دانش خود را تكمیل نكرده بود، نه دست به كسب و   پیشه‌ ای زد و نه ازدواج كرد». (مناقب امام احمد بن حنبل – ابن جوزي – چاپ مصر ص 58)

امام احمد را داناترین جوان به احادیث پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، در زمان خود دانسته‌اند. (مناقب امام احمد بن حنبل – ابن جوزي – چاپ مصر ص 63)

امام شافعی نیز در خصوص تقوی و درجه فقاهت امام احمد می گوید: «من از بغداد به مصر رفتم و در آن زمان، پارساتر، فقیه تر و داناتر از احمد بن حنبل در آن جا نگذاشتم». (وفايات الاعيان- ج1- ص 48)

نتیجه تلاش های امام احمد برای حفظ عقاید راستین اسلامی این بود كه او را بازداشت كردند و در زمان مأمون، او را به زندان افكندند. معتصم خلیفه بعدی عباسی نیز تحت تأثیر افكار معتزله دستور داد، هفتاد تازیانه به امام احمد حنبل بزنند و او را در زندان شكنجه كنند، كه آثار این شكنجه ها تا آخر عمر بر جسم و روح امام احمد باقی ماند. امام احمد در زمان واثق نیز به دلیل عقایدش یا در زندان بود، یا در خانه منزوی و مخفی. اما این مجاهدت ها و تحمل شكنجه ها، قدر و منزلت امام احمد را در نزد عموم مسلمین بسیار بالا برد و او به دلیل جسارت در حفظ عقیده اش، به اسوه مجاهدت تبدیل گشت.( مناقب امام احمد بن حنبل – ابن جوزي – ص 247)

=====================

اندیشه ماتریدیه که به طور خلاصه فقط به چند مورد اشاره میکنیم

1- عرش و مكان خدا: متكلّمان مسلمان در اين كه آيا خدا مكان دارد يا خير، اختلاف دارند. برخى گمان كرده اند خدا بر عرش نشسته است و از اين رو، عرش خدا مكان خداست. برخى گفته اند: خدا در همه مكان ها حضور دارد و برخى نيز قايل به نفى مكان از خدا هستند.

ابومنصور ماتريدى در تفسير آيه «الرحمن على العرش استوى» (طه: 5) مى گويد: «سخن صحيح اين است كه خدا وجود داشت، در حالى كه مكانى نبود و نيز معدوم شدن همه مكان ها و بقاى خدا ممكن است… او از تغيّر، زوال، دگرگونى حالات و بطلان و معدوم شدن منزه است.»( ابومعين النسفى، تبصرة الادله فى اصول الدين، تحقيق و تعليق كلود سلامه، دمشق، 1990 م، ج 1، ص 306.)

2-رؤيت خدا: در باب اينكه آيا خدا در دنيا يا آخرت رؤيت مى شود يا نه و اصلا رؤيت خدا امكان پذير است يا خير، ميان الهى دانان مسلمان اختلاف است. اشاعره و اهل حديث قايلند كه خدا در قيامت براى اهل ايمان ظاهر مى شود و همه او را مى بينند، اما اماميه رؤيت خدا را محال مى داند.

 

ماتريدى تمام صفات خبرى را كه به نحوى مستلزم تشبيه يا تجسيم باشد، تأويل برده و يا تفويض مى كند، اما آن گاه كه به مسئله رؤيت مى رسد، با آيات فراوانى مواجه مى شود كه در نظر او نمى تواند معنايى جز رؤيت داشته باشد و قابل تأويل يا تفويض نيست. ماتريدى به ناچار به رؤيت خدا در قيامت ملتزم مى شود و آن را مستلزم جسمانيت خدا نمى داند و معتقد است كه شرايط رؤيت اين دنيايى با آن دنيا متفاوت است. وى ميان ادراك و رؤيت تفكيك قايل است و مدعى است كه ادراك مستلزم محدوديت مدرَك است و از اين رو، خدا ادراك نمى شود، اما رؤيت ممكن است و موجب محدوديت نمى شود و اعتقاد به آن لازم است

3- صفات خبريه: ابومنصور ماتريدى خدا را عقلا و نقلا متصف به صفات قدرت، علم، حيات، كرامت، جود و مانند آن مى داند و معتقد است كه اين اوصاف قائم به ذات و ازلى و قديم اند

4- معرفت خدا: ميان اشاعره و ماتريديه در لزوم شناخت عقلى يا شرعى خدا اختلاف است. اشاعره معتقدند كه شناخت خدا واجب شرعى است و به آيه «قل انظروا ماذا فى السموات والارض» (يونس: 101) و مانند آن استدلال كرده اند، اما ماتريديه همانند عدليه قايل به وجوب عقلى معرفت خدا مى باشند و مى گويند: به مجرد عقل معرفت وجود خدا، وحدت او، علم او، قدرت او و… واجب مى شود(كمال الدين احمد البياضى، اشارات المرام من عبارات الامام، مكتبه مصطفى الثانى الحلبى، 1368 هـ.ق، ص 54.)

5- كلام خدا: مسئله متكلّم بودن خدا و كلام او مباحث بسيار جنجال برانگيزى را ميان مسلمانان، به ويژه معتزله و اهل حديث، به وجود آورده است. مسئله خلق قرآن و قديم و حادث بودن آن، مجادلات فراوانى را به بار آورده است. در اين ميان، اشاعره و معتزله قايل به كلام نفسى اند، اما تفسير آنان از آن متفاوت است.

تفسير ماتريديه از كلام نفسى اين است كه كلام خدا صفتى ازلى و ذاتى است كه از جنس حروف و صداها نيست، بلكه صفتى قائم به ذات و منافى سكوت است. خدا به آن تكلّم و امر و نهى مى كند و منظور خود را ادا مى فرمايد، اما لفظى كه از آن تعبير مى كنند اصلا صفت خدا نيست، بلكه مخلوق خداست. ماتريديان مى گويند: اگر خدا از كلام خود به عربى تعبير كند «قرآن» به وجود مى آيد و اگر به سريانى تعبير كند «انجيل» شكل مى گيرد و… و اگر اختلاف و تعددى در كم و كيف آن باشد، در عبارات حاكى از كلام نفسى است نه در خود صفت كلام، چنان كه خدا در زبان هاى مختلف و حتى در زبان واحد به عبارات مختلف ناميده مى شود، ولى در ذات خدا هيچ اختلاف و تعددى راه ندارد.

 

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن