اختلاف ميان وهابيون و ديوبنديه
اختلاف میان وهابیون و دیوبندیه
در منطقه از وهابیت دم ميزنند یا غیر مقلد و سلفیاند. از طرف ديگر، گاه اتفاقاتی در کشور رخ میدهد که همه اهلسنّت زیر سؤال میروند و آنها را وهابی ميشمرند. در چنين وضعيتي ما باید موضعگیری کنيم. لذا با اينکه قبلاً فرد ديگري به نام مولانا عبدالرحمان چابهاری، المهند و المفند را ترجمه کرده بود، من احساس کردم ما هم باید اعلام کنیم که وهابی نیستیم. این اعلام کردن هیچ خیانتی هم نیست و در واقع احقاق حق و ابراز عقیده است که ما حنفی هستیم. ما محمد بنعبدالوهاب را صاحب مذهب نمیدانيم. خودشان هم میدانند که صاحب مذهب نیستند، ولي بعضاً ادعا ميکنند حنبلیاند، ولی تقلید را قبول ندارند. ما بايد واقعیت را بگویيم که وهابی نیستیم و حتی وهابیت را نقد میکنیم؛ هر چند ممکن است اين سخن باعث برانگيخته شدن احساسات آنان شود، اما به هر حال مردم منطقه وهابی نيستند و پیرو امام ابوحنیفهاند. بر این اساس بود که اقدام به ترجمه کردم که مردم استقبال بسیار خوبی از این ترجمه کردند و بسیاری از علما هم تشکر کردند که این کتاب را ترجمه کردم.
اختلاف احناف با وهابیت
آیا آنقدر اختلاف با وهابیان دارید که بتوانید بهعنوان حنفی، خود را جدا از وهابیت بدانید؟ اگر اختلاف داريد، بر سر چه مسائلی است؟
مولوی صمدانیفر: ببینید ما وهابیت را بخشی از اهلسنّت میشماریم، ولی با آنها اختلاف شدید داریم. این اختلاف در همان زمان بزرگان دیوبند که در قید حیات بودند، آشکار شده بود و هنوز ادامه دارد. علامه شیخ الإسلام مولانا حسین مدنی در شهاب ثاقب و مولانا خلیل احمد سهارنپوری در رد وهابیت آشکارا به اين اختلاف اشاره کردهاند. شیخ الإسلام مولانا سید حسین احمد مدنی، دوازده مورد از اين اختلافها را در شهاب ثاقب نوشته است. اولین مورد اختلافي، در مورد تکفیر مسلمانان است. محمد بنعبدالوهاب به خود اجازه داده که همه مسلمانان را مشرک و کافر تلقی کند و مبارزه با آنان را واجب و حتی مالشان و جانشان و ناموسشان را حلال بشمارد. علمای دیوبند میگویند که نباید مسلمان را کافر بدانیم. مسلمانی که حتی یک علامت از صد نشانه را داشته باشد، نباید او را ازکفار قرار داد. این مطلب در صفحه 185 شهاب ثاقب آمده است. مورد اختلافی دوم. درباره حیات پیامبر است… .
تکفیر وهابیت و نظر احناف
آنها مسلمانها را تکفیر میکنند، ولي شما که از مذهب حنفی هستيد، چه دلیلی در رد شان دارید؟ آیا از شخص ابوحنیفه مطلبی در تکفیر نکردن مسلمانان دارید؟
مولوی صمدانیفر: بله، در شرح فقه اکبر (ص117، چاپ لبنان) آمده که: «ولانکفّر مسلماً بذنب من الذنوب و ان کانت کبیرة و لا نکفّر أهل القبلة»ما اهل قبله و مسلمان گناهکار را کافر نمیدانیم. طبق فقه حنفي، ما حنفیها کسی را که ضرورت دین و اصول ایمان را پذيرفته باشد، کافر نميدانيم.
آیا در مذهب حنفی مطلبي هست که در تأیید مسلمان بودن شیعیان باشد و شیعیان را کافر نشمارد؟
مولوی صمدانیفر: بله، از دارالإفتاهای مدارس مشهور سیستان و بلوچستان استفتا شده که آیا شیعیان مسلمان هستند یا کافر؟ نظر خود را اعلام بفرمایید؟ اولین استفتا که جلوی روی من است، از دارالإفتای دارالعلوم زاهدان مسجد مکی است که مهر محمد قاسم قاسمی بر آن خورده است و در مجله هفت اقلیم هم آمده است. مولانا عبدالرحمان چابهاری مدیر مدرسه جامعة الحرمین و امام جمعه محترم اهلسنّت چابهار است. ایشان هم از سوی مدرسهاش افتاء زده. که اصل متن آن چنين است: «این اصول مسلمه اهلسنّت میباشد خلافاً للخوارج که مسلمانان، ولو مرتکب گناه کبیره شوند، تکفیر نمیشوند و تکفیر جایز نیست». این مطلب در صفحه 117 کتاب فقه اکبر نیز آمده است. بعد افتاء دارالعلوم زاهدان مسجد مکی است که با امضاي محمد قاسم قاسمی است. همین مطلب از مدرسه دارالعلوم زنگنه سراوان هست و عبارتش این است که اهل قبله کسانیاند که ضرورت دین را قبول دارند و مذهبشان مستند به کتاب و سنّت است، از اهلسنّت و شیعه، مسلمان هستند. اسم شیعه را برده. همینطور مولانا عبدالمالک ملکی پور، امام جمعه محترم کنارک، از شیعه اسم برده که مسلمان هستند. مفتی نظام الدین روانبد، امام جمعه محترم پیشین، نیز اینچنین میگوید: «تکفیر اهل قبله اعم از اهلسنّت و شیعه و دیگر فرق اسلامی که مذهب آنها مستند به کتاب و سنّت باشد و منکر ضرورت دین نباشند جایز نیست و براساس شرع مقدس اسلام است»و مولانا نظر محمد از بزرگان اهلسنّت است و فعلاً در بمپور ایرانشهر زندگی ميکند. از ایشان هم استفتا شد که ایشان گفتهاند: مسلمان هستند. بنابراين برخلاف وهابیان، همه فرق اسلامی بر مسلمان بودن شیعه اتفاق نظر دارند.
درباره موارد اختلاف مذهب حنفی با وهابیت بحث شد. يک نقطه اختلاف در تکفير است که اشاره کرديد. در اول بحث اشاره کردید که نکته دوم در رابطه با زندگی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است لطفاً در این زمینه کمی توضیح دهید.
مولوی صمدانیفر: دومین مورد اختلاف درباره زندگی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از مرگ آن حضرت است. وهابیت معتقد است که موت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) با موت سایر مؤمنین برابر است و هیچ کاری بعد از مرگش نمیتواند انجام دهد. نتیجه این عقيده وهابيان آن است که آنها منکر توسل و شفاعت شوند، اما علمای دیوبند، هم قائل به جواز توسل و هم قائل به جواز شفاعت هستند.
اختلاف میان دیوبندیه و وهابیت
لطفاً دیگر موارد اختلافی میان دیوبندیه و وهابیت را نام ببرید.
مولوی صمدانیفر: اختلاف دیگر در مورد زیارت قبر و روضه مبارک پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است که فرقه وهابی سفر به قصد زیارت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را ممنوع و محذور و حرام میداند و به حدیث «لا تشدّ الرّحال إلّا لثلاثة مساجد»استدلال ميکنند، ولي علمای دیوبند نه تنها سفر به قصد زیارت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را حرام نمیدانند، بلکه آن را افضل مستحبات و نزدیک به واجب میدانند. این مطلب در صفحه188 شهاب ثاقب آمده است و حدیثي نقل میکنند که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: هر کس قبر ما را زیارت کند، شفاعت من بر او واجب میشود. در واقع حاجتش برآورده میشود و مثل آن است که مرا در حال زندگی ملاقات کرده است.
چهارمین اختلاف علمای دیوبند با وهابیان این است که وهابیان معتقدند پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از موت هیچ تأثیری ندارد. اين مطلب هم به توسل و دعا برمیگردد. علمای دیوبند اشعاری در وصف پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سرودهاند و اذکاري دارند که نشان ميدهد اعتقاد دارند وجود پيامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از مرگش هم تأثيرگذار است.
اختلاف پنجم درباره اعمال و امور صوفیانه است؛ مانند مراقبه، اذکار و طریقه قادریه و چشتیه و سهروردی. وهابيان این گونه اعمال را لغو، بدعت و باعث ضلالت میشمارند و بعضاً شرک میپندارند. علمای دیوبند، چشتیها، نقشبندیها، سهروردیها و قادریها معتقدند که هرکس زیر دست شیخی تربیت نشود، گمراه میشود و بايد با یکی از این چهار طریق بيعت کند.
ششمین اختلاف دیوبند با وهابیان در تقلید است. وهابی اصلاً تقلید را نمیپذیرد و آن را شرک در رسالت میداند و درباره أئمه أربعه کلمات زشت و رکیک به کار میبرند. در مقابل، علمای دیوبند در فقه حنفی مقلد امام أعظم هستند و اعتقاد دارند کسی که تقلید نداشته باشد، گمراه و تابع هوا و هوس خودش میشود.
هفتمین اختلاف علمای دیوبند با وهابیان، در مورد مطلب آیه «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ »[1] است. علمای وهابی ظاهر این آیه را نگاه میکنند که از ظاهر آیه، جسمیت برای الله تبارک و تعالی ثابت میشود و در واقع خلاف ذات پروردگار است، بهخلاف علمای دیوبند که این ظاهر را قبول ندارند و تأويل میکنند، همانطور که سایر علمای کلام، آن را بررسی و تأويل میکنند.
هشتمین اختلاف علمای دیوبند با وهابیان در مورد کثرت سلام فرستادن به پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)است. علمای دیوبند حتی به اردو و عربی در وصف پیامبر قصيدههايي سرودهاند که وهابيان آن را بدعت میدانند.
اختلاف نهم علمای دیوبند با وهابیان آن است که استعمال سیگار و تنباکو یا قلیان را اکبر الکبائر حساب میکنند و کلماتی رکیکی در اینجا به کار ميبرند و آن را زنا و سرقت به حساب میآورند. که بزرگان ديوبند آن را در حد کراهت ميدانند.
اختلاف دهم علمای دیوبند و وهابیان در مورد شفاعت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)است. این مطلب هم در شهاب ثاقب آمده است. وهابیان در مورد شفاعت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اینقدر تنگ نظرند که معتقدند که هیچ کاری از دست پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر نمیآید و نمیتواند انجام بدهد، در حالیکه ظاهراً و باهراً و طبق تحقیقی که علمای دیوبند کردند، شفاعت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ثابت است و میتواند شفاعت بکند. در زبدة المناسک در باب الزیارت حضرت مولانا رشید گنگوهی نیز این مطلب را نوشته است.
اختلاف یازدهم ميان بزرگان دیوبند و وهابیان اين است که وهابیان معتقدند که دست پیامبر از علوم اسرار و معنوی خالی است و به عبارت ديگر، علوم اسرار ندارد. علمای دیوبند ميگويند که پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) آخرین پیامبر است هم علوم شرایع را دارد و هم علوم اسرار را.
آخرین مورد اختلافی که در شهاب ثاقب آمده، این است که وهابیان ذکر تاریخ ولادت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را بدعت میدانند و همینطور ذکر تاریخ ساير پيامبران و ساير اوليا را. هر جشنرا که براي اين منظور گرفته بشود، بدعت ميدانند و حتي عنوان کردن اینکه امروز جشن یا تاریخ تولد است را ممنوع میدانند؛ در صورتیکه بزرگان، ذکر ولادت را ممدوح و مستحب و مايه برکت میدانند.
نقد وهابیت
در این کتابی که شما ترجمه کردید، مؤلف چه مباحثی در نقد وهابیت آورده بود و براي شما چه نکاتی جالب توجه است؟
مولوی صمدانیفر: مباحث کتاب درباره شدّ الرحال، شفاعت، توسل، تبرک و تعظیم، تقلید، جایگاه روح، زیارت پیامبر، خطاب کردن غایب به حرف ندا و سماع موتی بود که مؤلف محترم در اين زمينه تحقيق کرده است و من هم احساس ضرورت و نياز کردم و آن را ترجمه کردم.
در شیعه یک جریان انحرافی بهنام بهائیت شکل گرفت و میخواست مسیر شیعه را در بحث امامت و غیره منحرف کند. در اهلسنّت هم یک جریان انحرافی بهنام وهابیت ایجاد شد. بعد در همان ایام که وهابیت در حجاز تأسیس شد، در هندوستان میرزا احمد قادیانی یک گروه انحرافی بهنام قاديانه ایجاد کرد. با مطالعهها و تحقیقاتی که داشتهايد و کتاب هم در نقد و رد وهابیت نوشتهايد، به نظر خودتان آيا وهابیت ميتواند عاملی از جانب استکبار باشد که قصد ضربه زدن به مسلمانها و از بین بردن حيثيت عمومی مسلمانها را داشته باشد؟
مولوی صمدانیفر: من درباره تاريخ بحث نمیکنم، ولی بحث این است که زمانی که محمد بنعبدالوهاب تفکر ابنتیمیه را مطرح کرد، خانوادهاش متوجه تفکرات ايشان شدند و برادر بزرگش و پدرش خیلی او را نصيحت کردند که از اين تفکرات دست بردارد و به مسلمانان آسيب نزند. زماني که پدر بزرگوارش در قید حیات بود، ایشان موفق به نشر افکارش نشد. زمانیکه از دنیا رفت، اتفاقاتی رخ داد و ايشان با کمک عوامل بیرونی اقداماتي کرد و سرانجام مال و اموال و ناموس مسلمانان را حلال اعلام و کشتار ایجاد کرد و با زور، قدرت را بهدست گرفت و بالأخره در ترویج مذهب خودش يعني وهابیت موفق شد.
الان وهابیت تلاش میکند که بگوید اصلاً وهابیت وجود ندارد و هر آنچه هست، همه اهلسنّتاند. به عبارت ديگر، ميخواهند بگويند که دشمنان مسلمانان، اهلسنّت را دو قسمت کردند. در واقع ميگويند شیعه اهلسنّت را دو تکه کرده: يک تکه وهابی و يک تکه سنّی. آيا وهابیت وجود خارجی دارد و ما میتوانیم شخص یا افراد یا گروهی را وهابی بناميم که چيزي جدای از اهلسنّت باشد.
مولوی صمدانیفر: قبل از اینکه من این کار را انجام بدهم، یکصد سال قبل این کتابها نوشته شدهاند؛ مثلاً مولانا محمد حسن جان سرهندی مجددی یکی از شاگردان زینی دحلان است که شاید همعصر محمد بنعبدالوهاب بوده باشد یا مثلاً شیخ الإسلام مولانا سید حسین احمد مدنی در این زمينه کتاب نوشتهاند. يا کتاب المهند و المفند نوشته شیخ الإسلام مولانا خلیل احمد سهارنپوری است. وهابیت وجود داشته است و آقايان احساس نیاز کردند و درباره آن نوشتند. بزرگان احساس نیاز کردند و این میرساند که در واقع وهابیت وجود داشته است. وهابیت وجود دارد و خود آلالشیخ در سعودی از نسل محمد بنعبدالوهاب هستند. خودشان هم اینگونه میگویند و در تاریخ مینویسند.
وظایف علما در مقابل وهابیت
به نظر شما علما در بیان حقایق در مقابل وهابیت چقدر وظيفه دارند؟ علماي شيعه در مورد مذهب خودشان و علماي اهلسنّت در مورد مذهب خودشان و هر دو در قبال پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و قرآن و اسلام چه وظيفهاي دارند؟ هر مذهبی عقايد خودش را مطابق اسلام میداند و معتقد است که مذهب بر حقی است. آیا علمای اسلامی وظیفه دارند که حقايق خود را بیان کنند؟ اگر وظیفه دارند، این وظیفه تا چه حد است؟ چه کار باید بکنند؟ آيا همین مقدار که خودشان وهابی نشوند، کافی است یا باید واقعيات را بیان کنند؛ به طوريکه اگر عالمي حقایق را بیان نکرد، به اسلام ظلم کرده است؟
مولوی صمدانیفر: ببینید، تبیین حقایق وظیفه علماست. علمای همگام با وهابیت، به طور مسلم اين نیاز را احساس نمیکنند، ولی کسانی که احساس تکلیف ميکنند و وهابی نیستند و اعتقادات تند وهابیان را نمیپذیرند، بر آنها واجب است که مسائل را تببین کنند؛ همان طور که بزرگان علمای دیوبندیه این کار را کردند. زمانیکه احساس کردند خلأ هست و با آقایان وهابی اختلاف شديد دارند، مسائل را در کتابهایشان بيان کردند یا اگر کتابي عربی یا اردو بوده، ترجمه کردند تا مطابق زبان منطقه خودشان باشد؛ کما اینکه مولانا خلیل احمد سهارنپوری و جناب مولانا عبدالرحمان چابهاری ترجمه کردند و من هم موفق شدم کتاب مولانا محمد حسن جان سرهندی مجددی را ترجمه کنم. اينها همه از سر احساس نیاز بوده است. فکر میکنم بر همه علماست و همهشان وظیفه دارند که حقایق را بگویند.
برخي به جاي حاکم شدن گفتمان منطق، منطق سلاح و کشتار مسلمانان را حاکم کردهاند. در برخی مناطق مانند عراق و ایران، شيعيان را قتل عام ميکنند و در جايي مثل پاکستان به مساجد اهلسنّت حمله ميکنند و آنها را ميکشند. آیا اين منطق درستی است که هر کسی را که به خيال خودشان احساس کنند به بيراهه میرود و منحرف است، سلاحی به دست بگيرند و آنان را بکشند؟
مولوی صمدانیفر: اسلام براساس راهنمایی قرآن پیش رفته است. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ».[2] این ملاک دعوت است که به طرف پروردگارت با موعظه حسنه و حکمت دعوت کن؛ نگفته است با سلاح و کشتار و ترور دعوت کن، بلکه طوری دعوت کن که او به راه حق برگردد. هیچکس در طول تاریخ با ترور و خشونت محکوم نشده، بلکه مظلوم واقع شده است و یا بازماندگانش در اعتقادات قويتر شدهاند و یا اینکه وقتي فهميدند مظلوم کشته شده، پیروان بیشتري پیدا کرده است.
وهابيان به آساني افراد را مشرک میدانند و کنار قبر پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رفتن، و توسل، صلوات و دعای بر پیغمبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و مردگان را شرک ميدانند. شما ملاک شرک را چه میدانید؟
مولوی صمدانیفر: نباید کسی با اندک اختلافی مورد اتهام شرک قرار بگیرد. دین اسلام، دین فطرت است و تا قیام قیامت ادامه دارد. اگر با اندک اختلافات، مسلمانان را متهم به شرک بکنیم، ديگر دین اسلام دین فطرت نخواهد بود، بلکه شبیه کوچهاي است که آخرش با بنبست مواجه میشویم. نباید ما تنگ نظری کنیم. دین اسلام و توحید خیلی وسیع است. این گونه نیست که با یک کار، انسان از دامنه توحید خارج شود و در دامنه شرک قرار بگیرد.
در مواردي مثل آيه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» اعتقاد وهابیت دقیقاً چیست؟ در بحث اقسام عرش، استوی، ید الله فوق أیدیهم، ان الله ینزل الی السماء الدنیا، علمای دیوبند چه گفتهاند و وهابیان چه ميگويند؟
مولوی صمدانیفر: برخي مباحث تحقیقات بیشتری میطلبد، ولی وهابيان در چنين آياتي، ظاهر آیات را میگیرند که با گرفتن ظاهر آیات، جسم بودن خداي تبارک و تعالی لازم میآید، ولي خداوند تبارک و تعالی از جسم، پاک است. ما نمیتوانیم خداوند تبارک و تعالی را مانند انسان داراي جسم بدانيم و او را به انسان تشبيه کنيم. علمای دیگر از جمله علمای دیوبند، قائل به جسم بودن الله تبارک و تعالی نیستند و او را از جسمانيت مبرّا میدانند.
منشأ اين عقايد يا منشأ فتاوای عجیب و غریب و شاذ و نادر علمای وهابی در مسائل فقهی چيست؟ آيا ناشی از فهم بد قرآن و حدیث است يا ناشی از کم سوادی یا نداشتن درجات علمی؟ گاهي برخي از فتاوای آنان مخالف با همه مذاهب است و همه مذاهب اربعه را تخطئه میکنند! اين سخنان ناشي از چه امري است؟
مولوی صمدانیفر: راه ما از راه وهابیت، از تقلید جدا ميشود. وهابی اصلاً تقلید را نمیپذیرد. هر جا که مسئلهاي آسان باشد، همان را قبول میکند و هر جا احساس میکند که در مقطعی اجراي این مسئله مشکل است، تغيير ميدهد. مشکل از اينجاست که طبق برداشت خودشان اسلام را تعریف میکنند، نه برداشت دیگران را قبول ميکنند و نه به آن گوش فرا ميدهد. فقط برداشت خودشان را صحیح ميدانند و بعد برداشت خودشان را به دیگران تحمیل میکنند.