مقالات

بررسی کتاب تاریخ نجد نوشته حسین بن غنام

 

روضة الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و تعداد غزوات ذوی الاسلام مشهور به تاریخ نجد اثر حسین‌بن ابی‌ بکر‌بن غنام است که در مبرز از نواحی احساء متولد شد. او از قبیلة بنی‌تمیم با اصالت نجدی بود، اما در احساء زندگی کرده است.[1] دوران کودکی و نوجوانی را در احساء گذراند و مقدمات علوم را نزد علمای آل عبدالقادر و علمای آل مبارک و دیگران فرا گرفت. با توجه به این­که مذهب غالب در احساء مالکی بود، فراگیریِ کتاب­ها و مبانی مذهب مالکی را شروع كرد[2] و تا آن­جا پیش رفت که از مفتیان احساء شد.[3] ادبیات عرب را به خوبی آموخته و برآن مسلط شده بود و قصايد زیبایی از او باقی مانده است.[4] ابن بشر در تاریخ وفاتش از او با عنوان الشیخ العلامه و البحر الفهامه یادکرده و می­گوید: ابن غنام در دانش­های گوناگون و در نظم و نثر توانا بود.[5] اثر دیگر ابن غنام کتاب العقد الثمين‌ فى‌ شرح‌ احاديث‌ اصول‌الدين‌ است که آن را به‌ امير عبدالعزيزبن‌ محمد بن‌ سعود اهدا كرده‌ و نسخه‌اي‌ از آن‌ در المكتبة السعودية رياض‌ موجود است. او از كتاب‌ ديگرش‌ به‌ نام‌ رفع‌ الملام‌ عن‌ الائمة الاعلام‌ ياد كرده‌ كه‌ اثري‌ از آن‌ برجاي‌ نيست.

 

 

 

ابن غنام و محمد بن عبدالوهاب

ابن غنام از مدافعان جدی محمد بن عبدالوهاب به شمار می­آید. برخی دلیل اهمیت کتاب وی را در تاریخ وهابیت هم­عصر بودنِ مؤلف با محمد بن عبدالوهاب، شاگردی­اش نزد او و شاهد بودنِ مؤلف در چگونگیِ گسترش وهابيت‌ برشمرده­اند.‌[6] از سوی دیگر، طبق گزارش مؤلف در ابتدای کتاب، به دستور محمد بن عبدالوهاب و با مشورت او این کتاب را نگاشته و هدف و انگیزه­اش، انتشار مذهب وهابیت در سراسر جهان بوده است.[7] از طرفی، برخی به شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب خدشه وارد كرده و قائل­اند که او پس از تصرف احساء به درعیه آمده است. بنابراين، آگاهی از زمان دقیق سفر حسین بن غنام به درعیه، مرکز وهابیت، در شناخت افکار او اهمیت دارد.

 

قرينه­هايِ بسیاری بر حضور حسین بن غنام در این دوره با محمد بن عبدالوهاب وجود دارد که ناگزیریم بدان اشاره کنیم. عبدالله  العثیمین از مورخان برجستة جزیرة العرب می‌گوید: حسین بن غنام کتاب خویش را روضة الافکار و الافهام لمرتاد حال الامام و غزوات ذوی الاسلام ناميده و فقط به بیان زندگیِ محمد بن عبدالوهاب پرداخته ­است و در بعضی از نقاط کتاب خویش، از او با تعبیر امام یاد کرده است. ابن غنام در مقدمة کتابش اشاره می­کند که این کتاب را به دستور امام نوشته است. با وجود قرينه­هاي ذیل، کلمة امام را بر محمد‌بن عبدالوهاب حمل می­کنند و از این جمله، بر شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب استفاده می­كنند و ورود او به درعیه را در زمان حیات محمد‌بن عبدالوهاب می­دانند.[8] از سویی، شیخ عبدالله کردی در 1209ق، ابیاتی را از بحرین برای حسین بن غنام می­فرستد که در آن زمان، او به عنوان امیرالحاج شهر درعیه در حال سفر به مکه بوده است. اگر او در سال 1208ق به درعیه آمده، چگونه می­تواند منصب امیرالحاج را داشته باشد؛ در حالی که خود یک منصب مهم است. پس، احتمالاً سال­ها پیش به درعیه آمده و پس از کسب شهرت، امیرالحاج شده است.[9] هم­چنین، برخی حمد بن ناصر بن معمر را یکی از شاگردان وی معرفی كرده­اند. و از آن­جایی که حمد بن ناصر از ملازمان محمد بن عبدالوهاب بوده و یکی از بزرگان وهابیت به حساب می­آید، احتمالاً حضور ابن غنام در درعیه باید به سال‌های خیلی پیش برگردد. از سویی دیگر، با اندک تأملی در تاریخ نجد در می­یابیم که حسین بن غنام فردی متعصب و افراطی در مورد وهابیت است و هدفش از نگارش این کتاب، انتشار آن به اقصی نقاط عالم اسلام است. بدین سبب، کمی بعید به نظر می­رسد که پس از تصرف احساء، به درعیه آمده باشد و در اولین فرصت ممکن، به شهر درعیه، مرکز وهابیت، نرفته باشد.

 

از سوی دیگر، قرینه­هايي بر حضور نداشتنِ حسین‌بن غنام در این دوره هم وجود دارد. عبدالله العثیمین می­گوید: با تأملی در کتاب تاریخ نجد در می­یابیم که غالباً امام بر عبد العزیز بن سعود اطلاق شده و فقط چند بار به محمد بن عبدالوهاب نسبت داده شده است. از طرفی، ابن غنام در بيشتر موارد از محمد بن عبدالوهاب به لفظ شیخ تعبیر كرده است و هم­چنين، تعبیر «ایده الله تعالی» در«والإمام أيَّده الله تعالى يعزم عليَّ في ذلك و يشير» حاکی از جمله­ای دعایی در حق حاکم سیاسی است؛ یعنی فرمان نوشتن این کتاب از ناحیة محمد‌بن عبدالوهاب نبوده، بلکه از طرف عبدالعزیز بن سعود بوده که در موارد مختلف از او با لفظ امام یاد می­کند، اگرچه در بسیاری از موارد، فقط به لفظ عبدالعزیز بسنده کرده است.[10]

 

از سوی دیگر، شاگردیِ محمد‌بن عبدالوهاب  افتخاری بزرگ برای بزرگان وهابیت شمرده می­شود و کسی از نقل آن صرف­نظر نمی­کند. با وجود این­که حسین بن غنام اولین تاریخ­نگار وهابی به حساب می­آید، تعداد کمی به شاگردیِ او نزد محمد بن عبدالوهاب اشاره كرده­اند، که این خود حاکی از تردید آنان در مورد این موضوع است.[11]

 

 

 

تاریخ نجد در یک نگاه

روضة الافكار و الافهام‌ لمُرتاد حال‌ الامام‌ و تعداد غزوات‌ ذوي‌ الاسلام‌ چهار بخش‌ دارد:

 

بخش‌ اول‌ به‌ تشريح‌ احوال‌ مسلمانان‌ و سرنوشت‌ اسلام‌ در عربستان‌ و ديگر كشورهاي‌ اسلامى، نظير مصر، يمن‌، شام‌ و عراق‌ پرداخته‌ و از بعضى‌ از عقايد و آداب‌ و رسوم‌ مسلمانان،‌ چون‌ زيارت‌ قبور و اعتقاد به‌ نذور و طلب‌ شفاعت‌ از اولياءالله‌، كه‌ به‌ ظن‌ّ مؤلف بدعت‌ در اسلام‌ است‌، به‌ شدت‌ انتقاد كرده‌ و با استناد به‌ احاديث‌ و رواياتى‌ از پيامبر اسلام‌ صل الله علیه و آله و سلم  در زمينة ردّ اين‌ اعتقادها‌، آنان‌ را به‌ شرك‌ و كفر متهم‌ مى‌سازد. او در اين‌ بخش‌، زمينه‌ را براي‌ توجيه‌ افكار وهابيت‌ آماده‌ ساخته‌ تا در فصول‌ بعدي‌ بدان‌ بپردازد.

 

بخش‌ دوم‌ شامل‌ شرح‌ جزئيات‌ زندگى‌ شيخ‌ محمد‌بن‌ عبدالوهاب‌ و چگونگى‌ِ به‌ شهرت‌ رسيدن‌ِ او و تأثير افكار و عقايدش‌ بر مردم‌ و شيوخ‌ معاصرش‌ است.

 

بخش‌ سوم‌ با عنوان‌ غزوات‌، شامل‌ قديمی‌ترين‌ وقايع‌ جنبش‌ وهابيت‌ است‌. او شرح‌ وقايع‌ را با حوادث‌ 1159ق‌‌ آغاز مى‌كند؛ يعنى‌ يك‌ سال‌ پس از آن­كه‌ محمد بن‌ عبدالوهاب‌ مجبور به‌ ترك‌ عُيينه‌ در نجد شد و درپى‌ يافتن‌ پناهگاهى‌ به درعيه‌ وارد شد. ابن‌ غنام‌ با آن­كه‌ تا 1225ق‌ در قيد حيات‌ بوده‌ اما فقط به شرح وقايع تا سال1212ق‌ به‌ شرح‌ وقايع‌ پرداخته است.‌

 

بخش‌ چهارم‌ كه‌ مفصل‌ترين‌ بخش‌ كتاب‌ است‌ به‌ آرا و نظريات‌ شيخ‌ محمد بن‌ عبدالوهاب‌ و نامه‌ها و پيام­هاي‌ او اختصاص‌ دارد و به‌ شرح‌ جزئيات‌ فرقة‌ وهابيت‌ پرداخته‌ است‌.

 

تاريخ‌ ابن‌ غنام‌ به‌ دليل‌ ثبت‌ دقيق‌ مراحل‌ پيش­رفت‌ و توسعة وهابيت‌ و نقل‌ وقايعى‌ كه‌ خود او شاهد آن­ها بوده‌، بسيار اهميت‌ دارد و بدين‌ لحاظ، بيشتر نويسندگانى‌ كه‌ در مورد تاريخ‌ معاصر جزيرةالعرب‌ تحقيق‌ كرده‌اند، از آثار او استفاده‌ و به آن­ها استناد كرده­اند[12].

 

تاريخ‌ نجد چند نوبت به چاپ رسيده‌ است. چاپ اول در بومبای هند در سال 1332ق با بودجة ملک عبدالعزیز صورت گرفت. چاپ دوم در مصر در سال 1368ق در انتشارات باب الحلبی با بودجة ابابطین و سومین چاپ در انتشارات مدنی در مصر درسال 1381[13] و ظاهراً آخرین چاپ آن درسال 1415ق به‌ كوشش‌ دکتر ناصر الدين‌اسد در بيروت‌ صورت پذيرفته است‌.

 

برخی دکتر اسد را متهم به تحریف کرده­اند و قائل­اند که در کتاب تاریخ نجد اضافاتی كرده است. او واقعة حملة بردگان به محمد‌بن عبدالوهاب (که در نسخه­های قدیمی­تر نبوده است) را در نسخة جدید اضافه كرده است. علاوه بر اين، ابن غنام دليل سفر محمد بن عبدالوهاب را به عیینه، پذيرفتنِ دعوت محمد بن عبدالوهاب توسط ابن­معمر دانسته­اند که اثری از این دعوت در کتاب روضه الافکار موجود به قلم دکتر اسد نيست.[14]

 

 

 

نقد و بررسیِ تاریخ نجد

به اعتقاد برخی، ادبیات سجع گونة­ای تاریخ نجد مانع از درک آسان و راحت آن می‌شود.[15] هم­چنین، از ظاهر کتاب چنین بر می­آید که نويسنده بسیار تحت تأثیر محمدبن عبدالوهاب قرار گرفته و بی نهایت شیفتة مذهب وهابیت شده است؛ بنابراين، به پیروی از محمد بن عبدالوهاب، مسلمانان عصر خویش را بد­تر از مشرکان صدر اسلام دانسته و آغاز جنگ­های محمد‌بن عبدالوهاب را به فتوحات مسلمانان در صدر اسلام تشبیه كرده است.[16] حسین‌بن غنام در دفاع از وهابیت، بيشتر مسلمانان عصر خویش را مشرک و کافر می‌خواند و معتقد است که اکثر مسلمانان مشرك شده و به سوی جاهلیت بازگشته­اند و نور هدایت در وجودشان به دليل غلبة هوا و هوس، جهل و گمراهی خاموش شده وکتاب خدا را رها كرده­اند و پیرو پدرانشان شده­اند.[17] او مانند محمد‌بن عبدالوهاب معتقد است که مسلمانانِ دوران­هاي گذشته مشرک و گمراه بوده­اند[18] و این شرک و گمراهی تمام دیار مسلمانان را فرا گرفته است[19] تا جایی­که شرک را میان مسلمانان بسیار بزرگ­تر از آنچه مسیحیان انجام می­دهند دانسته و حکم به ارتداد مسلمانان کرده است.[20] او با این مقدمه­چینی، زمینه را برای ترویج افکار وهابیت فراهم می­آورد.

 

ابن غنام محمد بن عبدالوهاب و پیروانش را افرادی الهی می­داند که خداوند در موارد مختلف آنها را یاری و دشمنانشان را خوار و ذلیل کرده است و آنها را بر دشمنانش پیروز گردانده است.[21]

 

در یک نگاه کلی، می­توان ابن غنام را مورخی جانب­دار نامید. وی در بخش عظیمی از کتاب خویش، گزارش­هایی از محمد بن عبدالوهاب ارائه کرده که دیگر مورخان وهابیِ معاصر او، به آن­ها اشاره نکرده­اند. در مقایسه­ای که بین دو کتاب تاریخ نجد حسین‌بن غنام  و عنوان المجد عثمان‌بن بشر به عنوان دو کتاب مرجع صورت گرفت، این جانب‌داری آشکار ­شد. ابن غنام محمد بن عبدالوهاب را کودکی تیز هوش، با حافظه­ای قوی،  زیرک و صاحب بیانی فصیح توصیف می­کند و می­گوید: او قرآن را  پیش از ده سالگی فراگرفت و حافظ قرآن شد و عبدالوهاب از فهم و ادراک او با وجود کمیِ سنش متعجب بوده و می­گفته که از محمد در احکام بهره‌ها برده است. هم­چنین، ذکر شده که پیش از دوازده سالگی بالغ شده و پدرش در همان سال برایش همسری اختیار کرده است.[22] در حالی که درکتاب ابن بشر که نسبتاً اثر مفصل­تری نسبت به کتاب ابن غنام است، اثری از این موارد یافت نمی­شود. نکتۀ قابل تأمل این است که ابن غنام از گزارش­هایی که باعث خدشه­دار شدنِ وجهۀ محمد‌بن عبدالوهاب می­شود پرهیز دارد. اختلاف محمدبن عبد الوهاب با پدرش در ابتدایِ اظهار تفکراتش را ابن­بشر، آلوسی و دیگران گزارش کرده­اند؛[23] در حالی که همان­گونه که در گذشته دیدیم، ابن غنام نه تنها رابطه­ای صمیمی از این پدر و پسر تصویر کرده، بلکه می­گوید عبدالوهاب بن سلیمان که خود قاضی عیینه و حریملاء بود، از پسرش در احکام بهره­ها برده است. برای اثبات کذب این مدعا کافی­ست در گفتار البانی، از سلفیان معاصر، کمی تأمل کرد. البانی می­گوید: محمدبن عبدالوهاب شناختی از احادیث و علوم مربوط به آن نداشت. ابن‌تیمیه تلاش بسیاری برای برحذر داشتنِ مردم از تمسک به احادیث ضعیف در فقه و عقاید سلفی داشت، ولی بالعکس، محمدبن عبدالوهاب توجهی به  این  امر در فقه و حدیث نداشت و در واقع، شناختی از این علوم نداشت و برای اثبات این مدعا به رسالة آداب المشی الی الصلاة استناد کرده است.[24]

 

ابن­غنام در مناسبت­های مختلف، از معاندان محمدبن عبدالوهاب به اهل شرک، گمراهی و باطل تعبیر کرده است.[25] و آن­ها را به پیروی از شیطان متهم نموده و این­که راه ارتداد را در پیش گرفته­اند[26] و نقض عهد کرده­اند.[27] او در گزارشی از حمله به جزیرۀ عمائر سخن به میان آورده است که در آن، پس از قتل وکشتار اهالیِ آن­جا، حدود چهل نفر از زنان را به عنوان کنیز گرفتند.[28] نکتۀ قابل تأمل این­ست که تمام امور نظامی و حمله به نواحی مختلف، با اجازه و صلاح­دید محمد بن عبدالوهاب صورت می­پذیرفت و بدون مشورت او، فرمانی صادر نمی­شد.[29] این­گونه است که انسان، به طرز تلقیِ محمد­بن عبدالوهاب و پیروانش از مسلمانان عصرخود آگاه می­شود، که چگونه خود را با پیامبر صل الله علیه و آله و سلم  و جنگ­های او با مشرکان مقایسه می­کردند.

 

در پایان، اشاره به این نکته لازم به نظر می­رسد که تاریخ نجد با وجود این­که کهن‌ترین و متقدم­ترین تاریخ موجود در باب جنبش وهابیت به حساب می­آید، در مقایسه با عنوان المجد اقبال کمتری داشته است و حتی ابن بشر، مورخ بزرگ وهابی و نویسندۀ این کتاب، در منابع مورد استفادۀ خویش، از کتاب تاریخیِ او نامی به میان نیاورده است، گرچه تلویحاً بدان اشاره کرده است،[30] زیرا ابن غنام متهم به افراط و تکفیر مسلمانان است و این‌گونه تندرویها چهره­ای خشن و منفور از وهابیت بر جای می­گذارد.

 

منابع

 

۱. ابن غنَّام مؤرخاً لنجد في عهد الدولة السعودية الأولى4، عبدالله الصالح العثيمين، روزنامه جزیره السعودیه، ش2، 26 جمادی الاولی1423ق .

۲. ابن غنَّام مؤرخاً لنجد في عهد الدولة السعودية الأولى2، عبدالله الصالح العثيمين، روزنامه جزیره السعودیه، ش2، 12 جمادی الاولی1423ق .

۳. بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، عبدالله الصالح العثیمین، ریاض، مکتبه التوبه، چاپ دوم،1411ق.

۴. تاریخ ابن لعبون، حمد بن لعبون، تحقیق عبدالله البسام، اول، (بی­جا، بی­تا).

۵. تاریخ الفاخوری، فاخوری، محمدبن عمر، تحقیق عبدالله بن یوسف الشبل، ریاض، الامانه العامه للاحتفال بمرور مائه عام علی تاسیس المملکه العربیه السعودیه، 1419ق.

۶. تاریخ نجد، محمود شکری الآلوسی، تحقیق محمد بهجه الاثری، قاهره، مکتبه مدبولی، (بی­تا).

۷. خلاصة الکلام فی بیان امراء بلد الحرام، احمد بن زینی دحلان، مصر، مطبعه الخیریه، 1305ق.

۸. روضة الافکار والافهام لمرتاد حال الامام، حسین بن غنام، تحقیق ناصر الدین اسد، بیروت ـ قاهره، دار الشروق، چهارم، 1415ق.

۹. الشيخ محمد بن عبد الوهاب عقيدته السلفية و دعوته الإصلاحية و ثناء العلماء عليه، أحمد آل أبو طامي، تصحیح عبد العزيز بن عبد الله الباز، مدینه، مطبوعات الجامعه الاسلامیه، (بی­تا).

۱۰. علماء نجد خلال ثمانیه قرون، عبدالله آل بسام، ریاض، دائر العاصمه المملکه العربیه السعودیه، دوم، 1419ق.

۱۱. عنوان المجد فی تاریخ النجد، عثمان بن عبدالله بن بشر، تحقیق عبدالرحمن بن عبد اللطیف آل الشیخ، ریاض، مطبوعات دار الملک عبد العزیز، چهارم، 1402ق.

۱۲. محمد بن عبد الوهاب مصلح مظلوم و مفتری علیه، مسعود الندوی، تحقیق عبد العلیم عبد العظیم البستری، ریاض، وزرات الشئون الاسلامیه و الاوقاف و الدعوه و الارشاد، 1420ق.

۱۳. مشاهیر علماء نجد و غیرهم، عبد الرحمن بن عبد اللطیف آل الشیخ، تحقیق باشراف دار الیمامه للبحث و الترجمه و النشر، (بی­جا)، دوم، 1394ق.

۱۴. معجم المؤلفين، عمر كحالة، بيروت ـ لبنان، مكتبة المثنى ـ دار إحياء التراث العربي، (بی­تا).

۱۵. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل ابن غنام، عنایت الله فاتحی نژاد، زیر نظرکاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، سوم، 1385ش.

 

 

پی نوشت ها

 

[1]. علماء نجد، ج2، ص56.

 

[2].  معجم المولفین، ج3، ص317.

 

[3]. تاریخ ابن لعبون، ص235؛ تاریخ الفاخوری، ص172.

 

۱. علماء نجد، ج2، ص56.

[5]. عنوان المجد، ج1، ص311.

 

[6]. محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم ومفتری علیه، ص219.

 

[7]. «أردت أن أصنف فيما اشرق ضياؤه وانتشر، وشاع في غالب الأقطار واشتهر من الغزوات التي هي في محيا الدهر كالغرر، والفتوحات الإسلامية التي مبدؤها العقد السادس من القرن الثاني عشر …والإمام ایده الله تعالی يعزم علي في ذلك ويشير فشرعت فيه حتى أتقنته تصحيحاً وتحريراً وتلقنت تلك المغازي ممن حوى في الصدق رياسة وتصديراً» تاریخ نجد، ص8.

 

[8]. فإنه وصفه عند حديثه عن لجوء سعدون بن عريعر إلى الدرعية سنة 1200ق بالإمام، تاریخ نجد، ص162؛ وعندما رثاه سنة 1206ق قال عنه: الشیخ الامام محمد بن عبد الوهاب، همان، ص180

 

[9]. البته، ابن غنام به فردی عالم و ادیب معروف بوده و احتمالاً جایگاه ویژة او به این موارد نيازي ندارد. هم­چنین، اگر سال فتح احساء را  1207ق بدانیم، دو سال زماني کافی براي كسب شهرت و اعتماد است.

 

[10]. العثیمین موارد متعددی را برای اطلاق امام بر عبدالعزیز بیان كرده است، ولی به دليل در دسترس نبودن منبع قدیمی و تغییر متن نسخة موجود به قلم دکتور اسد امکان تطبیق وجود نداشت. برای مطالعه بیشتر بنگرید به: ابن غنَّام مؤرخاً لنجد في عهد الدولة السعودية الأولى2، عبدالله الصالح العثيمين، روزنامه جزیره السعودیه، ش2، 12 جمادی الاولی1423ق.

 

[11]. برخی از منابعی که به شاگردی حسین بن غنام اشاره نکرده­اند: مشاهیر علماء نجد و غیرهم، ص32؛ علماء نجد، ج1، ص167،168؛ عنوان المجد، ج1، ص191،192، الشیخ محمد بن عبدالوهاب، عقيدته السلفية ودعوته الإصلاحية وثناء العلماء عليه، ص22.

 

[12]. ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص366

 

[13]. مشاهیرعلماءنجد وغیرهم، ص 185، 186.

 

[14]. این نویسنده برای ادعای خود دلايلی آورده که برای آگاهی بیشتر رجوع شود به مقالة «اسباب انتقال محمد بن عبدالوهاب من حریملاء الی العیینه» در (سایت انجمن اهل حدیث)؛ ابن غنَّام مؤرخاً لنجد في عهد الدولة السعودية الأولى 4، عبدالله الصالح العثيمين، روزنامه جزیره السعودیه، ش2، 26جمادی الاولی1423ق.

 

[15]. مشاهیر علماء نجد وغیرهم، ص185 و تاریخ نجد، ص8.

 

[16]. «والفتوحات الإسلامية التي مبدؤها العقد السادس من القرن الثاني عشر» همان، ص8.

 

[17]. «كان أكثر المسلمين ـ في مطلع القرن الثاني عشر الهجري ـ قد ارتكسوا في الشرك وارتدوا إلى الجاهلية، وانطفأ في نفوسهم نور الهدى لغلبة الجهل عليهم واستعلاء ذوي الأهواء والضلال. فنبذوا كتاب الله وراء ظهورهم، واتبعوا ما وجدوا عليه اباءهم من الضلالة، وقد ظنوا أن اباءهم أدرى بالحق وأعلم بطريق الصواب فعدلوا إلى عبادة الأولياء والصالحين أمواتهم وأحياءهم يستغيثون بهم في النوازل والحوادث» همان، ص13.

 

[18]. «ولقد حدث هذا الغي والضلال والتغيير في الدين منذ زمن قديم، ثم تعاقبت العصور وتوالت السنون، والغي يزداد، والضلال ينتشر، حتى جاء من ظن أن الدين هو ذلك الضلال والإسراف لأنهم وجدوا عليه آباءهم واجدادهم» همان، ص14.

 

[19]. «ولقد انتشر هذا الضلال حتى عم ديار المسلمين كافة فقد كان في بلدان نجد من ذلك أمر عظيم وهول مقيم كانوا يقصدون قبر زيد بن الخطاب في الجبيلة يدعونه..إلى أن قال: وكان النساء يأتون بليدة الفدا حيث يكثر ذكر النخل المعروف بالفحال ويفعلون عنده أقبح الأفعال فيتبركون به ويعتقدون فيه. فكانت المرأة إذا تأخرت عن الزواج فتضمه بيديها ترجو أن يفرج عنها كربها وتقول: يا فحل الفحول أريد زوجاً قبل الحول» همان، ص14،15؛ سپس درباره مکه اینچنین می­گوید:«واما ما يفعل في الحرم المكي الشريف فهو يزيد على غيره كثيراً….وكذلك ما يفعل عند قبر المجوب فكانوا يعظمون أمره ويلتمسون عنده الشفاعة لهم لتغفر ذنوبهم» همان، ص15؛ «واما يفعل في جدة فقد عمت به البلوى وبلغ من الضلال والفحش غاية مابعدها غاية ففيه قبر طوله 6ذراعاً عليه قبة…» همان، ص17. سپس، درادامه باقی دیار مسلمین را نام می برد؛ مانند: مصر«اما في بلدان مصر وصعيدها من الأمور التي ينزه الإنسان عن ذكرها وتعدادها خصوصاً عند قبور الصلحاء والعباد كما ذكرها الثقات في نقل الأخبار فأكثر من أن يحصى فمنها أنه يأتون قبر أحمد البدوي وقبور غيره من العباد والزهاد والمشهورين بالخير فيستغيثون ويندبون ويسألونهم المدد،» همان، ص18؛  یمن«واما ما يفعل في بلدان اليمن من الشرك والفتن فأكثر من أن يستقصى» همان، ص19؛ حضر موت «واما ما يفعل في حضرموت والشحر ويافع فقد ثوى فيها الغي وطمى الفساد …» همان، ص20؛ شامات«واما ما في حلب ودمشق وأقصى الشام وأدناه فيفوق الوصف ويتجاوز الحصر كما يذكره من شاهده فقد بلغ أهل تلك البلاد من العكوف على القبور وتقديم القرابين والنذور إليها منزلة لا يوقف لها على حد» همان، ص21؛ موصل«وفي الموصل وبلاد الأكراد وما يليها وفي العراق وخاصة بغداد والمشهد من المنكر مالا يحتاج إلى بيان فالناس هناك يقصدون قبر أبي حنيفة و معروف الكرخي والشيخ عبدالقادر الجيلاني ـ رضي الله عنهم ويتوجهون إليهم بالدعاء والاستغاثةـ» همان، ص21؛ نجف«وأما مشهد علي ابن أبي طالب رضي الله عنه فقد صيرته الرافضة وثناً يعبد» همان، ص21؛ بحرین«واما في القطيف والبحرين من بدع الروافض والشرك القبيح والمشاهد الوثنية ومظاهر الضلال فلا يكاد يخفى على أحد من الناس لكثرته وشيوعه» همان، ص22.

 

[20].«وکفی بما ذکرناه حجه علیهم فی خروجهم عن الاسلام فقد غلو فیه و اتو من الشرک اعظم مما فعل النصاری بالمسیح…» تاریخ نجد، ص22.

 

[21]. «ولکن الله القی فی روع الشیخ ما استبان به خیانه عثمان وغدره، فامتنع عن الذهاب» همان، ص100؛ «اظهر اعراب الجنوب من الباس والشده والشجاعه  فی القتال ما اذهل المسلمین، ولکن الله اراد لدینه الخیر، فکتب لاهل الحق النصر» همان ص163؛ « فکتب الله النصر للمسلمین، فهزموا اهل الضلال» همان، ص124؛همان، ص89.

 

[22]. همان، ص81.83.

 

[23]. عنوان المجد، ج1، ص37؛ تاریخ نجد«آلوسی»، ص108؛ بحوث و تعلیقات فی تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ص21؛ خلاصه الکلام، ص229.

 

[24].. بنگرید به متن و صوت  البانی در گفتاری با نام « حقیقه الدعوه السلفیه »:

 

http://audio.islamweb.net/audio/index.php?page=FullContent علیهم السلام audioid=%20109376

 

[25].  « ثم هجم اهل الضلال جمیعاعلی الجبیله فی النهار » تاریخ نجد،ص117، 168، 192

 

[26]. همان، ص173.

 

[27]. همان، ص194.

 

[28]. «وقصدوا جزیره العمائر… فلما وصلوا ساحل الجزیره اغاروا علی اهلها فقتلوا منهم عده رجال. واخذ المسلمون ما بها من الاموال و استولوا علی ست من الخیل ونحو اربعین من الاماء»، تاریخ نجد، ص197.

 

[29] . «وقد بقي الشيخ بيده الحل والعقد، والأخذ والإعطاء، والتقديم والتأخير، ولا يركب جيش ولا يصدر رأي من محمد بن سعود ولا ابنه عبدالعزيز إلا عن قوله ورأيه على ما سيبين بعد قليل…» همان،ص89؛ عنوان المجد، ج1،ص46 و محمد بن عبدالوهاب مصلح مظلوم،ص57.

 

[30]. عنوان المجد، ج1، ص 29،30.

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن