تاریخچه وهابیت و زمینه های رشد وهابیگری
مقدمه
معمولا هنگام ذكر تواريخ بيشتر به سراغ ذكر حوادث و رويدادهاي تاريخي ميروند و آنها را به صورت اموري از هم گسسته و غير مرتبط به گذشته و آينده مطرح ميكنند در حالي كه واقع مطلب غير از آن است و اين يك صورت مسخ شده از آن واقعيت عيني است. واقعيت آن است كه تاريخ يك مجموعه واحد به هم پيوسته است كه از آغاز حيات بشر تا پايان آن را دربر ميگيرد و حوادث به صورت حلقههاي زنجير دست در گردن يكديگر دارند. يا به تعبير ديگر رابطه اين حوادث رابطه تنگاتنگ علت و معلولي است و به اين ترتيب حوادث گذشته ريشههائي است براي حوادث امروز و حوادث امروز نتائجي است نسبت به حوادث گذشته، البته قائل به جبر تاريخ نيستيم و اراده انسان را حاكم ميدانيم سخن از زمينههاست. اولين و مهمترين نتيجهاي كه براي شناخت جايگاه واقعي هر حادثه ريشههاي آن را در گذشته و ثمرات آن را در آينده مورد بررسي قرار دهيم و در غير اين صورت مسائل تاريخي به صورت يك معما و در يك جايگاه غير واقعي ديده ميشود. با در نظر گرفتن اين مقدمه كوتاه و لازم به سراغ شرح تاريخچه وهابيت ميرويم و نخست از زمينهها شروع ميكنيم: [ صفحه 20]
زمينههاي رشد وهابيگري
وهابيت عمدتا از دو اصل مايه گرفته: 1 – آميختن تعليمات اسلامي با انبوهي از خرافات 2 – جمود و ظاهر بيني و تعصب خشك. در قسمت اول در هر نقطهاي مسائل خرافي در ميان عوام به طور گسترده رائج ميگردد ميبينيم بلافاصله رگههاي وهابيت در مغزهاي گروهي نمايان ميشود. مثلا در محيطهائي كه مردم خرافي دست توسل به دامن همه چيز ميزنند گاه از سقا خانه حاجت ميطلبند گاه پاي ديگ سمنو شمع روشن كرده و حل مشكل ميخواهند گاه پنجره ضريح امامزاده را آن قدر كهنههاي رنگارنگ ميبندند كه انسان از مشاهده آن ناراحت ميشود گاه دست به دامن گروهي فالگير و طالع بين و رمال ميشوند و از آنها حل مشكل ميخواهند گاه به سراغ اعتقاد تاثير ستارگان در سرنوشت انسانها ميروند و رابطهاي ميان اوضاع كواكب و حركات و تغييرات آنها با زندگي مردم دنيا عموما يا افرادي خصوصا قائل ميشوند، جنگ و صلح و قحطي و فراواني و بيماري و تندرستي، خشكسالي و پرآبي و حتي اشاعه اكاذيب و نشر اراجيف را مربوط به اوضاع و احوال كواكب ميشمرند. اين گونه آداب و رسوم اگر به صورت لجام گسيخته در جامعه باقي بماند به زودي تشكيل مذاهب جديدي ميدهد و يا چشمه زلال يك مذهب آسماني را كاملا تيره و تار ميسازد. اينجاست كه گروهي شديدا بر ضد اين خرافات تحريك ميشوند و به مبارزه با آن برميخيزند و چنان بيرحمانه به آن حمله ميكنند كه نه تنها خرافات، بلكه يك سلسله از واقعيتهاي غير خرافي را نيز مورد هجوم خود قرار ميدهند. هر گونه توسل را شرك ميشمرند. هر گونه توجه به غير خدا (حتي توجه به پيشوايان بزرگ به عنوان شفيعاني بر درگاه خدا، نه به عنوان يك موجود مستقل و قائم با لذات را) مخالف توحيد قلمداد ميكنند. برچسب شرك و كفر را به همه كساني كه معتقد به اين امور هستند. به آساني ميچسبانند همه كس غير از خودشان را كافر ميشمرند. نويسنده معروف مصري احمد امين ضمن تحقيقات خود دربارهي وهابيان چنين آورده است. بسياري از آنها جز سرزمين خود سرزمينهاي اسلامي ديگر را كشور اسلامي نميدانستند چرا كه (به عقيده آنها) بدعتهائي در آنها شيوع دارد و به همين دليل معتقد بودند كه بايد با اين كشورها [ صفحه 21] (همچون بلاد كفر) جهاد كرد [1] . در تاريخ وهابيت ميخوانيم كه از جمله مسائلي كه آنها شديدا با آن به مخالفت برخاستند مساله محمل بندي بود. محمل بندي چيزي بود كه به صورت هودج به شكل مربع از تخت چوبهائي ساخته ميشد و داراي سقفي بود كه از چهار طرف به سوي وسط محمل بالا ميرفت تا به ستوني كه به يك شكل هلالي منتهي ميشد، برسد و معمولا آن را با پارچههائي از حرير يا پارچههاي گرانقيمت ديگر تزيين ميكردند و هنگام سفر به مكه آن را به پشت شتري ميبستند. سيوطي در «كنز المدفون» گفته است نخستين كسي كه بردن محمل را در راه مكه مشرفه پديد آورد، حجاج بن يوسف شقفي بود. صاحب «دررالفوائد» ميگويد چهار محمل از عراق و مصر و شام و يمن به حجاز ميبردند و در سالهاي ديگر گاه محملهائي از نواحي ديگر به مكه ميآوردند و از ميان اين محملها محمل عراقي در زمان خلفاي عباسي مجللتر بود. از همان زمان (قرن هفتم) تشريفات مربوط به حمل محمل در قاهره هر سال معمول بوده و آن طور كه از سخن ابنبطوطه فهميده ميشود به هنگام حركت موكب محمل شتربانان آهنگ (حدي) ميخواندند كه باعث تهييج مردم براي سفر حج ميشد. در مرآه الحرمين آمده است كه سلطان ابوسعيد پسر سلطان محمد خدابنده محمل عراقي را با حرير پوشانيد و آن را با طلا و در و ياقوت و انواع جواهرات آراست و پوششي از «خز» براي آن تهيه ديد كه هر وقت محمل را به زمين ميگذاشتند پوشش مزبور را روي آن ميكشيدند. كمكم محملهائي از ايران با تشريفات زيادي به همراه اميرالحاج با جمعي كثير سواره و پياده روانه مكه معظمه نمودند. همراه محملها معمولا گروهي بسيار سواره و پياده و گاه حتي چند عراده توپ با آن حمل ميشد و يك دسته موزيكچي همراه محمل در حركت بود. مهم اينجا است كه گروهي از مردم براي تيمن و تبرك محمل را لمس ميكردند و آن را ميبوسيدند و احترامات فوق العادهاي قائل بودند و حتي شرفاي مكه به طور رسمي با شكوه فراوان از آن ديدن ميكردند [2] . [ صفحه 22] سرچشمه مساله محمل هر چه بوده است در خرافي بودن آن تاثيري ندارد و بخصوص كه هر ساله دامنه آن وسيعتر ميشد و كمكم تبديل به بتي ميگشت و مردم به جاي توجه به مقدسات اسلامي مجذوب آن ميشدند و چنان كه در تاريخ وهابيت آمده است يكي از كارهاي آنها جلوگيري شديد و مبارزه با آوردن محمل در سرزمين حجاز و مكه بود و اين امر به صورت فتوائي از ناحيه آنها صادر شد. مساله احترام به درختان چنان كه گفتيم در سرزمين حجاز (مانند بسياري از مناطق ديگر كه به درختان قديمي و كهنه احترام خاصي ميگذاردند و از آن حاجت ميطلبند) نيز رائج بود و از جمله مسائلي بود كه نظر محمد بن عبدالوهاب را به خود جلب كرد و به هنگامي كه قدرت پيدا كرد دستور قطع آنها را صادر نمود. هدف اين است كه بدانيم خرافات و تندرويهاي وهابيان بدون زمينه نيست، هنگامي كه خرافات اوج گيرد چنين عكس العملي در برابر آن بعيد به نظر نميرسد بنابراين اولين گام براي محو افكار وهابيگري مبارزه حدي و پيگير با خرافات و بدعتها و مسائل غير اسلامي است. اين نكته نيز قابل توجه است كه گاهي مساله تسامح در ادله سنن و آسان گرفتن طرق اثبات اعمال مستحب بهانهاي ميشود براي نشر اين گونه افكار يعني حديث ضعيفي را براي يك عمل خرافي پيدا ميكند و از طريق آن شكل فقهي به آن ميپوشاند. ولي همانگونه كه در جاي خود گفته شده اولا تسامح در ادله سنن ثابت نيست و ثانيا بر فرض ثبوت هرگز نميتواند در برابر آنچه شكل بدعت به خود بگيرد و يا رائحه شرك داشته باشد مقاومت كند چرا كه هرگز مستحب پا حرام تعارض نخواهد كرد. به هر حال بايد از دادن دستاويز به وهابيان و وهابي زدهها پرهيز كرد كه هميشه كارهاي خلاف و افراطها، عكس العملهاي از خلافهاي ديگر در جانب تفريط دارد، و اين يك كلي است كه بر مسائل اجتماعي حاكم است اين همان عكس العملي كه امروز در كشورهاي كمونيستي شاهد آن هستيم و نظام تمام آنها را به هم ريخته است، روزي بر اساس يك سلسله تحليلهاي خام و خيالي آنقدر در دولت سالاري و اقتصاد متمركز دولتي افراط كردند كه آب خوردن بدون اجازه دولت مشكل بود، و بعد از واكنشهاي منفي آن اكنون چنان از وضع سابق متنفر شدهاند كه همه چيز را ميخواهند از دست دولت بگيرند. در تاريخ اسلامي هنگامي كه توجه به دنيا پرستي و زرق و برق و ثروت و تجملات زياد شده ناگهان در برابر آن توجه به زهد خشك افراطي و فرار از زندگي اجتماعي و توجه به عزلت و گوشه گيري از هر گونه فعاليت اجتماعي ظاهر گشته است. افكار وهابيگري نيز از اين قانون مستثني نيست.
پاورقي
[1] كتاب زعما الاصلاح في العصر الحديث ص 21 – 20.[2] نقل از كتاب وهابيان با تلخيص از صفحات 459 – تا 463.