مقالات

آرتمیس سالار مرداب‌ها

مدتی است که پیام‌هایی از سوی جریان باستانگرا، پیرامون زنی به نام آرتمیس منتشر می‌شود. در این پیام‌ها، این زن به عنوان دریاسالار ارتش هخامنشی ستوده شده و الگویی برای بانوان ایرانی نامیده شده است. اما به راستی حقیقت چیست؟ آرتمیس که بود؟ آیا ایرانی بود؟ آیا الگو و مایه افتخار بانوان ایرانی است؟ آنچه در ادامه می‌آید، اسنادی پیرامون این زن و شخصیت اوست.
– هیچ یک از متون تاریخی ایران (و حتی منابع اسطوره‌ای)، ابداً نامی از این زن نبرده اند. مطمئناً اگر فرهیختگان ایرانی در گذر تاریخ، ارزشی برای این زن قائل بودند، حداقل یادی از او می‌کردند. لیکن می‌بینیم که حتی یک کلمه درباره او در منابع ایرانی، گفته و نوشته نشده است. این چه افتخار و الگویی است که هیچ اسم و رسم و نشانی از او در هیچ یک از منابع کهن ایرانی وجود ندارد ؟
– از سویی دیگر، منابع یونانی از او نام برده اند. آن هم چه نام بردنی…! نگاهی به آرتمیس در منابع یونانی!
آرتمیس یک واژۀ یونانی، نه پارسی!‌
آرتمیس (به یونانی: Αρτεμις و به لاتین: Artemis/artemise) در اساطیر یونان، ایزدبانوی شکار، ماه و حاصلخیزی، دختر زئوس، و خواهر دوقلوی آپولون بود.[۱] نام آرتمیس دریاسالار هخامنشی (!) از نام این الهه بانو گرفته شده است. این واژه، نه یک نام ایرانی، بلکه یک اسم یونانی و در واقع نام یکی از خدایان یونان باستان است. نه تنها در یونان، بلکه در سراسر جزایر و نقاطى که عناصر یونانى سکونت داشتند مورد پرستش بود،[۲] مناطقی چون لیدیا،[۳] کاپادوکیا[۴] مناطق ایونی،[۵] دلوس،[۶] تراکیا[۷] و غیره. هرودوت این نام را جزو اسامی خدایان یونانی می آورد!‌[۸] گزنفون هم او را به عنوان یک رب النوع یونانی نام می‌برد.[۹] طبق منابع متعدد تاریخی،یونانی بودن این واژه روشن و صریح است و جای تردید نیست.[۱۰] حتی معبد آرتمیس در کرمانشاه (کنگاور) نیز یک معبد هلنی (یونانی) بود. که پس از فتح ایران به دست اسکندر، توسط یونانیان ساخته شد و البته به گفته ایزیدور خاراکسی، بعدها به معبد آناهیتا تغییر نام داد.[۱۱] پس واژه آرتمیس، یونانی است. یعنی یک نام یونانی است. لیکن آرتمیس -فرماندهان نیروی دریایی هخامنشی در جنگ علیه یونان- نزد خشایارشا چه ‌می‌کرد؟
آرتمیس، یک غیر ایرانی و یک جنگجوی اجاره ای!
آرتمیس یکم، ملکه هالیکارناس در کاریا، و یکی از فرماندهان نیروی دریایی هخامنشی در نبرد سالامیس در زمان تجاوز خشایارشا به یونان (در سال ۴۸۰ پیش از میلاد) بود.[۱۲] هالیکارناس یک شهر در آسیای صعیر و در منطقه ایونیه محسوب می‌شود.[۱۳] منطقه‌ای که آرتمیس بر آن حکومت می کرد، یک سرزمین در اشغال هخامنشیان بود. در واقع آرتمیس پس از مرگ شوهرش، حاکم دست نشانده هخامنشیان در آن سرزمین بود (یک حاکم بومی دست نشانده). بنابر نقل تاریخ، نام پسر آرتمیس، پیسیندلیس (Pisindelis) بود،[۱۴] که یک نام یونانی است. نام پدر آرتمیس هم لیگ‏دامیس بود که این نیز نامی یونانی و مربوط به نواحی ایونیه است (نه یک نام ایرانی). پدر آرتمیس، اهل هالیکارناس (در ایونیه) بود، و مادر او نیز اهل جزیره کریت (کِرِت) در دریای مدیترانه بود.[۱۵] لذا آرتمیس، ایرانی (و پارسی) نبود.
آرتمیس، سالار مرداب‌ها
آرتمیس (آرتمیز) با اینکه خود اهل ایونیه (مناطق یونانی‌نشین آسیای صغیر) بود، ولی در جنگ‌های ضد یونانی همراه خشایارشا بود و به او یاری رساند.[۱۶] وی در تجاوز خشایارشا به یونان، به شاه هخامنشی مشاوره داد و مستقیماً در نبرد دریایی به او خشایارشا کمک کرد.‌[۱۷] حتی آرتمیس از اینکه خشایارشا آتن را به آتش کشید، ابراز خشنودی می‌کند و او را می ستاید.[۱۸] لذا یونانیان، به آرتمیس به چشم یک خائن جنایتکار نگاه می‌کردند. در جنگ سالامیس، آرتمیس با پنج کشتى جنگی، نزد خشیارشا آمد[۱۹] و با او همراه شد. در مرحله‌ای از جنگ،‌ وقتی که لحظات به ضرر خشایارشا می‌گذشت، چند کشتی از نیروهای یونانی، در حال تعقیب کشتی آرتمیس بودند. در این هنگام آرتمیس، یک کشتی از هم‌پیمانان هخامنشی (کشتی کالیندیان) را غرق کرد! در حالی که هم‌پیمانان هخامنشی درون کشتی بودند. یونانیان وقتی این صحنه را دیدند گمان کردند که او از متحدین یونانى است یا از پارسی‌‌هاى فرارى، که به یونانی‌ها کمک مى‏ کنند، لذا از تعقیب او دست برداشتند.[۲۰] این چنین بود که آرتمیس برای حفظ جان خود، دیگر همپیمانان و دوستانش را به کام مرگ فرستاد.
در زمان جنگ، فرمانده نیروی دریایی آتن برای دستگیری آرتمیس جایزه بزرگی وعده داد. ولى یونانیان به گرفتن او موفق نشدند، چون او فرار کرده به فالرون رفت.[۲۱] همین امر نشانگر این است که آرتمیس، نه تنها به خاطر قدرت، حاضر به کشتن دوستان و هم‌پیمانان خود بود، بلکه در موقع لزوم، فرار را بر قرار ترجیح می‌داد. از سویی در تازش خشایارشا به یونان، خشونت‌های عجیبی رخ داد، از جمله اینکه به دستور شاه هخامنشی سر از تن بسیاری از ساموتراسی‌ها جدا کردند.[۲۲] حمله خشایارشا به یونان، سبب ویرانی‌ها و کشتارهای بسیاری شد که مطمئناً آرتمیس هم در کارنامه خشایارشا شریک است. منابع غربی نوشته اند که آرتمیس دختر لیگدامیس که در تازش خشیارشا به یونان شرکت داشت، بعدها عاشق مردی به نام داردانوس‏ شد. لیکن داردانوس به او توجهی نمی‌کرد، آرتمیس نیز خشمگین شد و دستور داد چشمان او (داردانوس) را درآوردند و بعد نیز خود را از بالاى صخره‌ای به پایین پرت کرد و مَُرد (خودکشی کرد).[۲۳] هرچند برخی تلاش کرده اند چنین سرنوشتی را برای آرتمیس انکار کنند.
به هر روی، با مطالعه تاریخ، و کنار نهادن تعصبات جاهلانه، درمی‌یابیم که آرتمیس یک شخصیت ایرانی نبود. بلکه اصالتاً یونانی بود، و در پی کسب قدرت جنایات بسیاری مرتکب شد و سرنوشتی او نیز سخت و ناگوار بود. وی نه در منابع ایرانی و نه در منابع یونانی، شخصیتی متعالی نیست، بلکه کارنامه‌ای ننگین از خود باقی گذاشت. لذا اینکه برخی او را الگوی زنان ایرانی می‌نامند، توهینی بزرگ به بانوان این سرزمین است…

پی‌نوشت:
[۱]. بنگرید به
theoi.com, Olympios, Artemis
mythindex.com, greek mythology, Artemis.‎.‎.‎
آثنایوس نوکراتیسى، ایرانیات در کتاب بزم فرزانگان‏، ترجمه: جلال خالقى مطلق‏، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامى‏، ۱۳۸۶. ص ۹۶
[۲]. تاریخ هردوت،‏ مترجم و محقق: هادى هدایتى،‏ تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران‏، ۱۳۸۲. ج‏ ۴، ص ۱۰۰ پاورقی، ج ۳ ص ۱۴۹ پاورقی.
[۳]. آثنایوس نوکراتیسى، همان، ص ۱۰۳؛ تاریخ هردوت، همان، ج ‏۱، ص ۸۱
[۴]. پروکوپیوس، جنگ‏‌هاى ایران و روم، ترجمه: محمد سعیدى‏، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى‏، ۱۳۸۲، ص ۸۱
[۵]. تاریخ هردوت، همان، ج‏ ۴، ص ۱۰۲
[۶]. تاریخ هردوت، همان، ج‏ ۴، ص ۱۰۱
[۷]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان‏، تهران: نشر دنیاى کتاب‏، ۱۳۷۵. ج‏ ۱، ص ۶۲۰
[۸]. تاریخ هردوت، همان، ج‏ ۱، ص ۳۱
[۹]. گزنفون، لشکرکشى کوروش‏، ترجمه: غلام على وحید مازندرانى،‏ تهران: نشر دنیاى کتاب‏، ۱۳۸۴، ص ۱۴۲
[۱۰]. مری بویس، زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع.بهرامی، تهران: نشر ققنوس (ویراست دوم)، ۱۳۹۱. ص ۱۱۸؛ رومن گیرشمن، تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۲. ص ۳۲۰
[۱۱]. مری بویس، همان، ص ۱۱۹
[۱۲]. Schmitt، Rüdiger, ARTEMISIA, Encyclopædia Iranica.‎
[۱۳]. تاریخ هردوت، همان، ج ۳، ص ۷
[۱۴]. تاریخ هردوت، همان، ج‏ ۱، ص ۵
[۱۵]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۷۴۳
[۱۶]. تاریخ هرودوت، ترجمهٔ وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۳۸۲
[۱۷]. تاریخ هرودوت، ترجمه وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۴۴۷ و ۴۵۳؛ حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۸۰۷-۸۰۸
[۱۸]. تاریخ هرودوت، ترجمه وحید مازندرانی. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶. ص ۴۵۹؛ حسن پیرنیا، همان، ج ‏۱، ص ۸۱۹
[۱۹]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۷۴۳
[۲۰]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۸۱۴
[۲۱]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۸۱۵
[۲۲]. حسن پیرنیا، همان، ج‏ ۱، ص ۸۱۵
[۲۳]. حسن پیرنیا، همان، ج ‏۱، ص ۷۴۳

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن