مقالات

اختلاط وسیع نژادی ایرانیان و قوم عرب

آرامش و آسایش در کنار درد و رنج، به حیات بشری معنی می‌بخشد. دوستی‌ها و دشمنی‌ها نیز بخشی از زندگی است که اگر در راهی خردمندانه به کار رود، سبب رشد و تعالی می‌گردد. اما چه می‌توان کرد که برخی در این زمینه گرفتار افراط و تفریط شده اند. در میان ملت بزرگ ایران (که سابقه‌ی تمدن و فرهنگ آن، چه پیش از اسلام و چه پس از ورود اسلام بر همگان روشن است)، اقلیتی از نابخردان وجود دارند که زندگی خود را بر پایه‌ی نژادپرستی و توهین به دیگر ملت‌ها بنا کرده اند. افرادی که وجودشان مملوّ از حقارت‌ها است. از همین روی با تاریخ‌سازی جعلی، پرداختن به تخیلات و توهمات، و همچنین توهین به دیگر ملت‌ها در پی تسکین درد ناکامی‌ هستند.
با مطالعه در رفتارهای این جریانات، به روشنی می‌توان دریافت که آنان گرفتار احساسات نژادپرستانه هستند و در راه به کرسی نشاندن اندیشه‌های خود به راحتی دروغ می‌گویند. در میان اعتقادات آنان، آنچه جالب به نظر می‌رسد، اعتقاد به پاکیِ نژاد آریایی (؟!) و خباثت نژاد و قومیت عرب است. این در حالی است که قرآن خطاب به نژادپرستان (از هر قوم و ملّتی که باشند)، نیک‌ترین گفتار را بیان داشته است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ [حجرات/ ۱۳] اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و شما را به صورت ملّت‌ها و قبیله‌ها گردانیدیم تا از یکدیگر شناخته شوید. همانا گرامی‌ترین شما نزد خدا، پرهیزگارترینِ شماست. بى‏‌تردید، خداوند داناى آگاه است.»
گفتنی است که قوم عرب نیز همانند دیگر ملت‌ها معایب و محاسنی داشته و دارند. یقیناً اگر نژادپرستان آریاگرا بخواهند برای تحقیر قوم عرب، معایب آنان را برشمارند، از میان عرب نیز کسانی برخاسته، همان معایب را از تاریخ و فرهنگ دیرین ایران‌زمین، به رخ نژادپرستان آریاگرا خواهند کشید. اما قابل توجه است بدانیم که اقوام ایرانی و عرب از گذشته‌های دور با یکدیگر اختلاط نژادی داشتند.
با نگاهی به منابع کهن و گزارش های تاریخی مربوط به عصر باستان، درمی‌یابیم که بسیاری از اعراب از جمله قبیله ملک‌یکرب یَمَن (هاماوران) در گذشته‌های دور (در عصر تاریخ اساطیری) به خراسان و سیستان کوچ کردند.[۱] حتی منابع تاریخی گویای این هستند که شمریرعش پادشاه یمن، ایران را تسخیر کرد. هرچند این گزارشات بیشتر جلوه‌ی افسانه‌‌ای دارند، اما اصل مهاجرت‌ها را از درون این گزارش ها می‌توان به دست آورد. پس از فتح خراسان به دست مسلمین نیز بسیاری از قبائل عرب به آن سرزمین کوچ کردند و در آنجا سکنی گزیدند، از جمله اعراب مضری و یمانی.[۲] برخی دیگر از عشایر عرب نیز به ایران مهاجرت کردند و هنوز هم وجود دارند.
علاوه بر قبائل متعدد عرب، مهاجرت سادات علوی نیز قابل توجه است. بسیاری از سادات زیدی (فرزندان و نواداگان زید پسر امام سجاد علیه السلام)، همچنین بسیاری از سادات حسنی (فرزندان و نوادگان امام حسن علیه السلام)، و نیز اولاد امام موسی کاظم علیه السلام به ایران کوچیدند. این سادات معمولاً برای رهایی از دست حاکمان بنی‌امیه و بنی‌عباس به ایران هجرت می‌کردند. نسل با برکت پیامبر آن چنان است، که بنا بر آمار سازمان ثبت احوال کشور در سال ۱۳۹۲، بیش از ۶ میلیون نفر از جمعیت ۷۶ میلیونی ایران را سادات بنی‌الزهراء (سادات از نسل حضرت علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما)، تشکیل می‌دهند.[۳] به اضافه بسیاری از افراد که از سوی مادر یا مادربزرگ و… وصل به شجره‌ی سادات هستند. گذشته از نسل سادات، بخشی از ایرانیان نیز از نسل مهاجرین عرب (غیر از سادات) هستند که این افراد در اثر همنشینی با مردمان ایران، زبانشان به فارسی تغییر کرد. البته وجود واژگان فراوان با ریشه‌ی عربی در زبان فارسی، خود می‌تواند شاهدی دیگر بر اختلاط وسیع نژادی باشد. شادروان ذبیح‌الله صفا (استاد زبان و ادبیات پارسی) در این زمینه می‌گوید که ره یافتنِ واژگان عربی به زبان فارسی، علل متعددی داشت. از جمله‌ی این علت‌ها، توقف نظامیان عرب در شهرها و سرزمین‌های ایرانی است که موجب پدیدار شدنِ امتزاج نژادی گردید. همچنین بسیاری از مردمان عرب به نواحی مرکزی و شرقی ایران مهاجرت کرده؛ در این سرزمین ساکن شدند و با اقوام ایران آمیزش یافتند.[۴] شادروان مرتضی راوندی، در «تاریخ اجتماعی ایران» می‌نویسد که کوچیدن اعراب و آمیزش آنها با ایرانیان موجب درآمیختگى نژادىِ وسیعى گردید.[۵] هرچند برخی از اعراب به علت تفکرات ابلهانه و نژادپرستانه، ایرانیان را از نژادی غیر اصیل می‌دانستند، اما به گفته برتولد اشپولر، این تفکرات نتوانست جلوی اختلاط دو نژاد را بگیرد.[۶] گفته شد که این اختلاط نژادی، ریشه در ادوار تاریخی پیش از اسلام هم دارد. برای نمونه منابع کهن تاریخی گویای این هستند که برخی قبائل نبطی (که سامی بودند و در کتیبه‌های رومی تحت عنوان Arabia Provineia جزو اقوام عرب خوانده شدند)، پیش از اسلام با ایرانیان آمیزش نژادی یافته بودند.[۷] پس از اسلام هم برخی از خاندان‌های ایرانی چنان در عرب آمیخته گشتند، که از جهت نژاد، منتسب به خاندان‌های عربی شمرده می‌شدند.[۸] در منابع اساطیری و تاریخ سنّتی ایرانی هم اسنادی موجود است که نشان می‌دهد اشراف و بزرگان ایرانی از قدیم‌الایام نسبت به وصلت با قوم عرب، تمایل داشتند. در این میان می‌توان به حکایت فریدون اشاره کرد که با اصرار فراوان، دختران پادشاه عرب یمن را برای پسران خود خواستگاری کرد و در نهایت آن وصلت نیز رخ داد.[۹] خسرو پرویز هم بسیار تمایل داشت تا با دختر پاشاه عرب حیره ازدواج کند، اما چون پادشاه حیره به این ازدواج رضایت نداد، خسرو پرویز هم به طرز فجیعی او را به قتل رساند.[۱۰] بسیاری از مردم سوریه و فلسطین نیز اصالتاً ایرانی هستند، که در زمان‌های بسیار دور به آنجا کوچ کردند و بعدها با قوم عرب آمیزش یافتند.[۱۱] اکنون نیز گویش عربی مردمان آن سرزمین‌ها با عربی فصیح متفاوت است که مهم‌ترین علت آن، همین آمیختگی‌های نژادی است. بنا بر متون کهن تاریخی، بسیاری از مردم یمن و عمان و حتی حجاز (عربستان) اصالتاً ایرانی هستند که از عصر باستان به آن سرزمین‌ها مهاجرت نمودند و تا سال‌های سال، زبان پارسی، زبان رسمی برخی از این مناطق بود.[۱۲] مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب، طی مقاله ای در سال ۱۳۵۲ می نویسد: «چگونه می توان ایرانی بود؟ بدون شک خون و نژاد درین مورد عامل اساسی نیست چراکه از دوران هخامنشی تا امروز آنقدر اقوام مختلف از پارسی و سکایی و تورانی و یونانی و عرب و تاتار در این سرزمین بهم آمیخته اند که تصور خون و نژاد خالص، کودکانه است…».[۱۳] از آنچه گفته شد چنین حاصل می‌آید که اقوام ایرانی و عرب از گذشته‌های بسیار دور و از عصر تاریخ اساطیری تا اکنون با یکدیگر آمیزش و اختلاط نژادی داشته و دارند. لذا سخنانی که برخی خیا‌ل‌پردازان نژادپرست پیرامون نژاد پاک و خالص آریایی بیان می‌کنند، توهماتی بیش نیست.

پی‌نوشت:
[۱]. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۸۱. برگه ۳۸
[۲]. عبدالحسین زرینکوب، همان، برگه ۲۳۲
[۳]. تابناک، ۱۱ اردیبهشت ۹۲، کد خبر: ۳۱۶۵۹۹،
[۴]. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۷۸. جلد ۱، برگه ۱۵۴
[۵]. مرتضى راوندى‏، تاریخ اجتماعى ایران‏، تهران: انتشارات نگاه‏، ۱۳۸۲. جلد ۲، برگه ۵۶
[۶]. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری و مریم میراحمدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳. جلد ۱، برگه ۴۱۳
[۷]. احمد بن علی ابن مسکویه رازی، تجارب الامم، ترجمه الف.امامی و ع.منزوی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۶۹. جلد ۶، برگه ۱۵۷
[۸]. احمد بن علی ابن مسکویه رازی، همان، جلد ۵، برگه ۲۹۸ (توضیح مترجم، با استناد به پژوهش دکتر مصطفی جواد استاد دانشگاه بغداد).
[۹]. بنگرید به «باستانگرایان و فریدونِ عرب‌پرست!»
[۱۰]. بنگرید به «خسرو پرویز در آزمون اندیشه‌ی انسانی»
[۱۱]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، تهران: انتشارات دنیاى کتاب‏، ۱۳۸۴. جلد ۱، برگه ۳۹
[۱۲]. محمد بن أحمد المقدسی، أحسن التقاسیم فی معرفه الأقالیم، دمشق: وزاره الثقافه و الارشاد، ۱۹۸۰. برگه ۱۰۷
[۱۳]. هوشنگ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، جلد مربوط به زندگینامه ی عبدالحسین زرینکوب و محمدجعفر محجوب (مقاله ی «چگونه می توان ایرانی بود؟ چگونه می توان ایرانی نبود؟»)، تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۸۷، ص ۲۲۷

برچسب ها
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
بستن