استاتیرا بازیچه جدید باستانگرایان
بانوان ایرانی، همواره درگذر تاریخ میراثبانان حیاء و عفت و پاکدامنی بودهاند. تربیت نسلی فرهیخته از اصلیترین شاخصههای بانوی ایرانی بوده و هست. آن چنانکه دامان زن، معراج گاه مردان شمرده میشود. این مهم همواره ناشی از غیرت زنان ایرانی و الگوبرداری از شیرزنان تاریخساز جهان است. لیکن مدتی است که جریان باستانگرای افراطی (که به دروغ ادعای وطنپرستی دارند و در حقیقت سر در آخور استعمارگران دارند) برای به فساد کشیدن زنان و دختران این سرزمین دندان تیز کردهاند و به راههای گوناگون میکوشند تا هویت زن ایرانی را به یغما برند، میکوشند تا جسم و روح زن ایرانی را به تمسخر بگیرند. یکی از روشهای این جریان استعماری، ارائه الگوهای کاذب و معرفی اشخاص ناموجّه و بدنام به عنوان الگوی زنان ایرانی است. رفتاری بس توهین آمیز که ستم به شیرزنان و دختران این آب و خاک است.
در همین مسیر مدتی است که متنی تبلیغاتی از سوی جریان استعماریِ باستانگرا (مدعیان دروغین وطنپرستی) در فضای مجازی منتشر میشود که از استاتیرا (همسر اردشیر دوم هخامنشی) با عنوان بانوی نمونهٔ ایرانی و الگویی برای زنان این سرزمین یاد شده است. اما به راستی “استاتیرا” که بود و چگونه زیست؟
در گدشته متنهای تبلیغاتی مشابهی پیرامون یوتاب و آرتمیس (الگوهای خیالی زنان باستانگرا) در فضای مجازی منتشر شد که ما نیز در مقابل، پاسخی مستند به دروغپردازیهای جریان باستانگرا داده بودیم.[۱] اما نکاتی پیرامون استاتیرا به همراه اسناد و مدارک:
– در هیچ یک از منابع تاریخی کهن ایرانی هیچ نامی از استاتیرا به عنوان یک بانوی فرهیخته وجود ندارد. سؤال اینجاست که این بانو چگونه الگویی برای زنان ایرانی است؟ در حالیکه هیچ یک از فرهیختگان ایرانی و هیچ یک از مورخین ایرانی پیش از قرن معاصر نامی از او نبردهاند و یادی از وی نکردهاند. گویی فرهیختگان ایرانی در گذر اعصار مایل بودند که استاتیرا در قبرستان تاریخ مدفون بماند و نام و نشانی از او به میان نیاید.
– با مراجعه به متون تاریخی یونانی درمییابیم که استاتیرا از حیث شخصیتی، وضع مناسبی نداشت، بلکه زنی قدرتطلب، ریاکار، خونریز و حیلهگر بود. رفتارهای او به دقت در منابع یونانی ثبت شده است.
– استاتیرا یکی از ۳۶۰ همسر اردشیر دوم هخامنشی بود و در واقع سوگلی حرمسرای وی شمرده میشد.[۲]
– استاتیرا از اردشیر دوم، ۳ قرزند داشت، به نامهای داریوش (متفاوت از داریوش مشهور)، آریاسپ و اوخوس. [۳]
– هنگامی که اردشیر دوم با برادرش کورش سوم، بر سر حکومت اختلاف کردند، استاتیرا کوشید اردشیر دوم را وادار کند که برادر خود(کورش سوم) را به قتل برساند. لیکن مادر اردشیر دوم، مانع این کار شد. از همین روی، استاتیرا از زنده بودنِ کورش سوم (اردشیر دوم، برادرش را به قتل نرساند) ابراز ناراحتی و نارضایتی میکرد. [۴]
– اردشیر دوم نیز شخصیتی چندان موجه نبود. منابع تاریخی از او به عنوان یک قمارباز یاد کردهاند. [۵] همچنین وی –اردشیر دوم- کسی بود که دو دختر خود (آتوسا و آمسترس) را به زنی گرفت (ازدواج با محارم). [۶]
– استاتیرا علاوه بر تلاش برای قتل برادرشوهرِ خود، نقشی به سزا در قتل عام اسیران یونانی -در زمان اردشیر دوم- داشت. [۷]
– گذشته از این، یک زن الگو، به عنوان مادر نقشی بسیار مهم در جامعه دارد، زنی که نسلی پاک و باشخصیت تربیت میکند، سزاوار ستایش است. اما زنی که فرزندانی خونریز، حریص، متکبر و خائن به بار میآورد، نمیتواند الگویی مناسب برای بانوان ایرانی باشد. توضیح اینکه گفته شد استاتیرا سه پسر از اردشیر دوم داشت. داریوش، آریاسپ و اوخوس. این سه شخص، در زندگی رفتارهایی از خود نشان دادند که تاریخ از بیان آنها شرم دارد. لیکن برای خالی نماندن عریضه، اشارهای اندک به این سه خواهیم داشت. داریوش (به عنوان پسر بزرگتر)، ولیعهد اردشیر دوم بود، اما در اقدام برای ترور پدر خود (برای اینکه زودتر به حکومت برسد)، ناکام ماند و کشته شد! پسر دوم (آریاسپ) خودکشی کرد و پسر سوم که اوخوس نام داشت به حکومت رسید و اردشیر سوم لقب گرفت (فرزند اردشیر دوم). وی به محض رسیدن به حکومت، دیگر شاهزادگان و حتی شاهزاده خانمهای هخامنشی را به قتل رساند (تا رقیبی در حکومت نداشته باشد). منابع تاریخی از خونریزیهای بیرحمانه او سخن بسیار گفتهاند.[۸] حال به راستی چنین زنی که این چنین فرزندانی به بار آورده، میتواند الگوی زنان ایرانی باشد؟!
– استاتیرا به قدری در دربار و امور شاهی دخالت و دستاندازی میکرد که مورد نفرت قرار گرفت و توسط مادرشوهرِ خود (مادر اردشیر دوم) کشته شد. [۹]
– اما درباره متن دروغین باستانگرایان، که مدعی شدند استاتیرا بین مردم میرفت و با آنان خوشرفتاری میکرد(؟!) در این متن آمده است:
استاتیرا همسر اردشیر هخامنشی نمونه کامل یک زن ایرانی بود. شهبانو استاتیرا با درشکه در شهر گشته و به شکل مستقیم با مردم سخن میگفت و مشکلات آنها را گوش میداد. با آنکه تا آن زمان مردم عادی هیچگاه نمیتوانستند به شهبانوهای هخامنشی نزدیک شوند، اما استاتیرا همیشه چون در برون پیدا میشد پردهها را پایین میآوردند تا همه بتوانند نزدیک او بیایند و با او سخن بگویند. از این رو ایرانیان سخت او را دوست میداشتند و او را الگویی برای همه زنان میدانستند. (پلوتارک مورخ یونانی).
در پاسخ به این گفتار عجیب باید گفت:
۱. جریان باستانگرای افراطی همواره از ارائه سند روشن گریزان است. چه اینکه با ارائه سند دقیق، دروغش بسی زود برملا میشود. و لذا یا سندی برای سخنش ارائه نمیکند، یا به صورتی مبهم سند میدهد.
۲. همانگونه که گفتیم استاتیرا ابداً یک زن کامل ایرانی نبود و مشخصههای یک زن کامل، اعم از تربیت یک نسل پربار و ایفای نقش سازنده در جامعه را نداشت و لذا ادعای باستانگرایان افراطی بر اینکه وی یک الگوی کامل برای زنان ایرانی بوده، دروغی بیش نیست.
۳. باستانگرای افراطی مدعی شده است که استاتیرا در شهر با مردم عادی سخن میگفت و از مشکلات آنان باخبر میشد! و همه میتوانستند به او نزدیک شوند! لیکن بهتر است به متن تاریخ مراجعه کنیم تا صحت سخنان باستانگرایان را ارزیابی کنیم. پلوتارک میگوید: «استاتیرا همیشه چون در بیرون پیدا میشد پردههای آن –گردونه- را پایین میآوردند و به همه زنان ایرانی اجازه میدادند که نزدیک آن آمده به بانوی کشور خود درود بگویند». [۱۰] دقت شود که استاتیرا فقط به زنان اجازه نزدیک شدن به گردونه (عرابه) را میداد (نه همه مردم)، و آن هم برای اینکه زنان به وی عرض ادب و ارادت کنند (نه برای رفع مشکلات مردم). و همین اندک ارتباط چنان برای مردم عجیب و غیرمنتظره بود که پلوتارک میگوید این مایه شگفتی و خرسندی ایرانیان بود! حال در نظر بگیرید که سایر شاهان و شهبانوها چه میزان متکبر و رذل بودند که چنین رفتارهای زشتی از سوی استاتیرا موجب خوشحالی مردم بود! گفتنی است که مرحوم پیرنیا که برخلاف سایر باستانگرایان، سعی در رعایت انصاف داشت (هرچند در برخی امور چندان موفق نبود) در تحلیل این رفتار استاتیرا میگوید: «از طرف دیگر استاتیرا زن اردشیر، چون میدید مردم از اوضاع ناراضیاند، برای جذب قلوب در کوچهها حرکت کرده زنهای رهگذر را میطلبید و درباره آنها ملاطفت میداشت.»[۱۱]
– دیگر سخن اینکه در تاریخ هخامنشیان، چندین زن دیگر با نام استاتیرا وجود داشتند. ازجمله استاتیرا دختر داریوش سوم با اسکندر مقدونی ازدواج کرد. [۱۲]
پینوشت:
[۱]. بنگرید به «بانو یوتاب؛ بازیچه جدید کورشپرستان!» و «آرتمیس سالار مردابها».
[۲]. دیودور سیسیلى، ایران و شرق باستان در کتابخانه تاریخى، ترجمه: حمید بیکس و اسماعیل سنگارى، نشر جامى، تهران، ۱۳۸۴، ص ۶۰۳. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، تهران: انتشارات دنیاى کتاب ، ۱۳۸۴. ج ۲، ص ۱۱۵۸.
[۳]. دیودور سیسیلی، همان، ص ۶۰۳ ؛ حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۱۱۵۸. سرپرسى سایکس، تاریخ ایران، ترجمه: سید محمد تقى فخر داعى گیلانى، تهران: نشر افسون، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۳۰۸ (متن).
[۴]. ایرانیان و یونانیان به روایت پلوتارخ، ترجمه: احمد کسروى، تهران: نشر جامی، ۱۳۸۰، ص ص ۱۹۷ ؛ حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۹۹۸ (پلوتارک، کتاب ارتخشتر -اردشیر- بند ۷).
[۵]. پلوتارخ، همان، ص ۲۰۸.
[۶]. مرتضى راوندى، تاریخ اجتماعى ایران، تهران: انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۲. ج ۶ ص ۲۸۴ / ج ۶ ص ۲۹۹. و سرپرسى سایکس، همان، ج ۱ ص ۳۰۶ ؛ پلوتارخ، همان، ص ۲۱۷-۲۲۳ و حسن پیرنیا، همان، ج۲ ص ۱۰۹۸ / ج ۲ ص ۱۱۵۸
[۷]. پلوتارخ، همان، ص ۲۱۰ ؛ حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۱۰۵۴
[۸]. سرپرسى سایکس، همان، ج ۱، ص ۳۰۸-۳۱۰
[۹]. حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۱۰۹
[۱۰]. پلوتارخ، همان، ص ۱۹۵. حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۹۹۵
[۱۱]. حسن پیرنیا، همان، ج ۲، ص ۹۹۶
[۱۲]. دیودور سیسیلی، همان، ص ۷۸۵ ؛ پلوتارخ، همان، ص ۳۲۸
J. Vogt, DieTochterdesGro sskonigsundpausa nias, Alexander, Caracalla, festschrifto. weinreich( 2591 ), pp. ۵۷۱- ۸۷۱٫
سرپرسى سایکس، همان، ج ۱، ص ۳۸۱. و نیز بنگرید به «اسکندر و نوامیسِ داریوش سوم» . مقاله مرتبط: «بانوی ایرانی ! اسلام برای تو چه ارمغان آورده؟!»